شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۷

معنی لفظی نامهای لَک و لُر و بختیاری

دلیلی بر مطابقت کوتیان با لک ها
نظر به واژۀ در کودهی (نادان) در سنسکریت و کوتاه (پست و خرد) در فارسی که معنی نامهای مرتبط با هم فیلی-لک به نظر می رسند، این مردم در اصل اعقاب کوتیان به نظر می آیند که آگوم کاک رمه پادشاه بزرگ کاسی بر اساس این معانی ظاهری نام ایشان، آنان را کوتیان بی خرد نامیده است. ولی نامهای بودی (بودینان مادی) و کوتی در اساس نه به معنی پست و نادان بلکه به معنی دارندۀ توتم سگ بوده اند.
صرف نظر از آمیختگی کاسیان (لرها) و کوتیان (لک ها) نظر مطابقت لک ها با کاسیان که قبلاً بدان رسیده بودم درست نیست. گرچه در رابطه وجه اشتراک لغوی دیده میشود مبنی بر اینکه کلمه کاشثه در سانسکریت به معنی بسیار زیاد و بی نهایت است و بالاترین رقم ذکر شده در اوستا ده هزار (بیور) است، لذا معنی کاشثه/کاششو به تقریب معادل نام لَک/لکشَ به معنی صد هزار در هندی و سانسکریتی است. بر این اساس نه چندان استوار می توان لک ها را اعقاب همان کاسیان شمرد. در اوستا شهر کرند به صورت کویرینت در غرب ایران مقر اژی دهاک بیوراسپ (آگوم کاک رمه دارای ده هزار سپاهی) ذکر شده است. اگر واژۀ لک را با لاغ فارسی (بوته سبز) بسنجیم در این صورت هم لکها معادل کاشثه ها (در معنی دارندگان ایزد درخت تاک) خواهند بود.
در منابع اوایل قاجاریه نیز مانند ناسخ­ التواریخ هر از چندگاه از طوایف لک با نام کلی «زند و وند» یاد شده است. این قرائن نشان می­دهد که نام "زَند و وَند" (به صورت کُردی زَوَند و وَند به معنی "بسیار و مجتمع") معادل نام طوایف لک زبان و بلکه معادل این معنی «لک» بوده است. این نظر هم مطرح است با توجه به زبان و فرهنگ لَک (به لغت سنسکریت مردم صد هزار نفری، به کردی یعنی کوچک) و وجود نام تاریخی لُر کوچک و اینکه مردم یک میلیونی لک در اساس شاخه ای از همان مردمان لُر (لُر بزرگ) بزرگ هستند، نظر به معنی کردی معلوم میگردد که نام لَک با همان پیدایی لُر کوچک در حدود سال 300 هجری قمری پدید آمده است. ولی اگر لک به معنی صد هزار نفر باشد آن یاد آور عنوان بیوراسب (دارندۀ ده هزار اسب) اژی دهاک (آگوم کاک رمه کاسی) میگردد که مقرش در سرزمین نیاکانیش کاسیان کویرینت (کرینتاش، کرند) بوده است و وی به لکها یا لکها به وی منتسب شده اند که این نظر با توجه به کوتی بودن لک ها و کاسی بودن لُرها به تناقض بر می خورد.
خود لُرها (پرستندگان ایزد گیاهی) نه اعقاب مادهای بودین (مربوط به سگ) بلکه اعقاب پارسیان/کاسیان مارافی (دارندگان مشروب مستی آور) به نظر می رسند که این معنی هم اشاره به ایزد و الهه گیاهی کاسیان یعنی کاشّو و کاشیتو دارد. کشیتیه/کشیتیجه در سانسکریت به معنی درخت و گیاه تاک است.
نظر به اینکه آریان از بلند قامتی کاسیان و دیاکونوف در تاریخ ماد به دو گروه قومی متفاوت آنها (کوتی، کاسی) اشاره می کند لذا می توان تصور کرد که لک به معنی کُردی و سنسکریتی آن یعنی خرد و لُر (لُر بزرگ) با هم مقایسه و مقابله می شده است.
लघु adj. laghu little, लहरि f. lahari large wave
مطابقت لُرها با مارافی های پارسی (کاسیان)
کاسی به معنی سومری آن آبجو (شراب) بوده است و مرفی (مارپی) به معنی سانسکریتی آن نوشیدنی شور عشق و واژۀ لُر (لرت، لور) به معنی درد و چکیده شراب بوده است:
خود نام لُر را با توجه به نام نیاکان کاسی ایشان که مأخوذ از نام ایزد و الهه قبیله ای شراب ایشان است، به راحتی می توان پرستندگان ایزد و الهه شراب گرفت. حتی خویشاوندان ایشان در شما غرب میتانیان میثره پرست نیز به سبب پرستش ایزد شراب و شادی به نام آشوری میتانی (مردم شراب و شادی) نامیده شده اند. در تأیید این نظر نام ایزد شراب مقدس هئومه اوستا و کلمه کًردی لورته (فشردن انگور برای گرفتن آب آن برای شیره و شراب، از همان ریشه دُرد فارسی)، واژه فارسی لول (طبق قاعده تبدیل حروفات "ر" به "ل" به همدیگر همان لور به معنی سرمست)، نام طایفه بزرگ لُر یعنی آسترکی (آو-سترک-ی یعنی گیرنده آب انگور که حمدلله مستوفی نام این طایفه را در ابتدای فهرست طوایف لُر بزرگ آورده است) و سرانجام نام شهرمعروف لرستانی ملایر (محل آب انگور) را به عنوان سند و گواه صادق در دست داریم. الهه شراب کاسیان یعنی کاسیتو در اوروک با الهه مشروب مستی آور بابلی گشتی نانا معادل گرفته شده است. در نزد آریائیان هندی این الهه به نامهای وارونی (الههً شادی و شراب ) و ماد (شراب، معنی ایرانی نام قوم و سرزمین ماد) خوانده شده است. این امر نشانگر آن است که از زوج نیمه ایزد و جمشید زیبا (یمه، جام درخشان) و خواهرش نیمه الهه جمی (یمی، جام) در اساس همان ایزد هئومه (مِی خوب) و کاسی (شراب قرمز) و میثره (ایزد شراب و عشق و دوستی) و الهه همزاد و همسر وی مراد بوده اند. جالب است که در لغت سانسکریت که حاوی اکثر لغات کهن آریائیان هندو ایرانی است کلمه کاشی (کاسی) به معانی قابض، عصاره، افشره، قسمی ذائقه، معطر، قرمز رنگ، بویا؛ داروی جوشانده شربت طبی، شیره و نیز به معانی زیبا و درخشان است.
پیداست که نامهای بودین (از قبایل اتحادیه مادها؛ به معانی لفظی سگ)، یا به سانسکریتی به معنی مردم دانا مردمانی در جوار شمالی و شمال غربی لرستان (کردستان) همان کوتیان (دارندگان توتم سگ) بوده اند که آگوم کاک رمه (اژی دهاک) فرمانروای متکبر کاسی ایشان به عنوان رعیت تحت سلطه خویش کوتیان بی خرد خوانده است. ولی لُر و آسترکی از معانی متفاوت همین نام کاسی (کاشی) یعنی اسم بسیار قدیمی نیاکان لران اخذ شده است.
معروفترین پادشاهان کاسی که بابل را فتح نمود و اعقابش بیش از 4 قرن بر آن فرمان راندند آگوم دوم یا همان آگوم کاک رمه (اژدهای دارای شمشیر خونین) بوده است که در اوستا و شاهنامه در امتزاج با خدای ماروش بابلی مردوک و آستیاگ آخرین پادشاه ماد تحت نام اژی دهاک خونین نیزه و بیوراسب (دارنده هزار اسب) معرفی شده است. جالب است که اوستا مقرهای آژی دهاک شهر کرند و بابل ذکر نموده است که این هردو مراکز دولت آگوم دوم بوده اند که برده داری قسی القلب و قهاری بوده است. چه او در کتیبه اش در بابل مردمان بومی و ایلات دامدار دارای زندگی ساده در شمال غرب فلات ایران یعنی کوتیان را کوتیان بی خرد نامیده است.
ایزد گیاه مقدس کاسیان (کاششو)
معنی نامهای بختیاری و خوزستان
نام بومی ایلام یعنی هلتامتی (هل تمپت) را به دو معنی سرزمین ایزد بخشنده و سرزمین ایزد فرزانه گرفته اند. خود نام ایلام را هم به معنی سرزمین خدای بالایی گرفت. یعنی آن می توانست معنی سرزمین خدای واقع در بالا و سرزمین خدای آسمان (سرزمین هومبان) را بدهد. نام ایلام را در اکدی هم ایل-لامو می توان به معنی سرزمین محروسۀ خدای بخشنده آسمان گرفت. بر این اساس نامهای ایرانی اوکسیان (وخشیان= مردم سرزمین خدای بخشنده) و بختیاری (یاری شده توسط ایزد بخشنده) از ترجمۀ نامهای هلتامتی و ایلام عاید شده اند. آریائیان تورانی دانو (سکائیان شجاع) که محل شان در اوستا کنار رود کاریزها (کارون) یاد شده مطابق همان ماسپیان (دارندگان سگان بزرگ) را که بعداً با اوکسیان (بختیاری ها) در هم ادغام شده اند، می توان اسلاف مردم شبانکاره (سپانکاره= مردم سگان جنگی/ شیران) شمرد. سکائیان از عهد مادها در سرتاسر امتداد شرقی کوهستان توروس و کوهستان زاگروس پخش بوده اند. در اوستا و کتب پهلوی در رابطه با وَرِنه (محل خوشی، شوش) از اصطلاح ارثویاچه دَخشته (مهارت یا حیض غیر طبیعی) و غیر مستقیم در ارتباط با دشت پیشانسی (دشت گَرده ها) که نام مشترک خوزستان و سیستان بوده، نام برده شده است. نام جاودانی شمال آنجا فرداخشت خومبیگان (جاودانی کنار رود کاریزها= کارون) را می توان به معنی بسیار ماهر و بسیار افزون و خوشبخت کننده از خانواده خومبی (ایزد خومبان) گرفت که یاد آور نام قوم اوخسیان قدیم (افزایش دهنده و خوشبخت کننده) و بختیاری کنونی است. جاودانی جنوب عیلام اشوزد (پایدار در راستی) پسر پوروتخشت (پُر مهارت) جاودانی دشت پیشانسی (دشت گَرده ها) به شمار رفته است که در کتاب ائوگمدئچا در رابطه با مخاصمین وی دانوهای تورانی از رود زیر زمینی (چاهو، کارون) سخن رفته است. در اوستا نام مردم وَرِنه در رابطه با سنتهای جادوگری آنجا با صفت دروغپرستان همراه شده است.
दक्षता f. dakSatA dexterity, पेषण n. peSaNa pounding
نظر به اینکه نام سرزمین مازنها (مازندرانیها) به شکل مَئِذَنه به اوستایی به معنی محل لذت و خوشی است لذا نام شمال مرکزی ایران یعنی "مازندران و گیلان" (که به نوبه خود با نینوا و آشور معادل گرفته شده اند) در داشتن عنوان وَرِنه (سرزمین خوشی) با خوزستان مشترک بوده اند که با اختصاص مازن به مازندران، بعداً ورنه (شوش) هم به گیلان اختصاص داده شده است. بر این پایه اصل نام خوزستان به صورت خوَ (هوَ)-زی-ستان به معنی محل خوش زیستن است.
در فرهنگ نامهای کتاب مقدس نام شوشان (شوش) به معانی زنبق، گلسرخ و شادی گرفته شده است. اگر جزء تر در نام شوشتر را علامت صفت تفضیلی فارسی بگیریم از این میان معنی صفات شاد و شادتر برای شوش و شوشتر مناسب می افتد. مندرجات فرهنگ نامه های فارسی نیز که معنی خوب و مطبوع و دلپسند را برای شوش آورده اند، در تأیید درستی این مفاهیم می باشند. به نظر می رسد در آغاز فرگرد اول وندیداد به تأثر از همین معانی شوش و شوشتر است که در مورد ایرانویج می گوید: " اهورا مزدا به سپیتمان زرتشت گفت: ای سپیتمان زرتشت هر آنجایی را هم که رامش دهنده نیست، من آنجا را شادمانی بخش آفریدم؛ زیرا که اگر من آن جای رامش ندهنده شادمانی بخش هم نمی آفریدم، هر آینه همۀ مردمان جهان به ایرانویج روی می آوردند."
در فرهنگ لغات اوستایی احسان بهرامی نام اوستایی خوزستان یعنی وَرِنه (وَرِننگهه) هم به معنی سرزمین خوشگذرانی آمده است. افزون بر این نام کهن مردم آنجا یعنی اوخسیان (وخشیان= خوشبختها) هم یاد آور نام مردم بختیاری است.
توضیحی در باب خدایان کاسی در تاریخ ماد (تألیف دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، صفحات 129و130):
اما راجع به کیش کاسیان- از آثار مکتوب به طور کلی به جز نام خدایان ایشان چیز مهمی دستگیر نمیشود. از آن جمله خدای کاشَو به تلفظ اکدی است (شاید خدای دونیاش و کاشو یکی باشد) که ظاهراَ خدای قبیله ای و نیای کاسیان شمرده می شده است (برای کاشو زوجه ای مؤنث به نام کاشیتو یا کاسیتو قائل بوده اند که به عقیده دایمل با الهه گیاه تاک و مشروب مستی آور سومری یعنی گشتینانا یکی شمرده میشد، در اوروک پرستش آن رواج گرفته بوده است). دیگر شیمالی الهه قلل کوهستان که نام دیگر آن شیبارو بود (الهه کوههای روشن و ساکن ارتفاعات و گام زن بر قلل). و دیگر شوکامون یا شومو خدای آتش زیر زمینی بود (با نرگال نوسکو دارای سمبل شیر و مشعل یکی گرفته شده است)، حامی سلسله شاهی بود. هاربه (هوربی عیلامی؟) و شیحو (شیپاک) از خدایان بسیار معزز و محترم بودند که با خدایان بابل انلیل (سلطان خدایان و خدای آسمان و زمین) و خدای دولت بابل یکسان بودند. شاید هردو نام به خدای واحدی تعلق داشته اند. خدایانی به نامهای شوگورا و شی-حو؟ با مردوک و خدای ماه مقایسه شده است. خدای خورشید ساخ یا شوریاش نامیده میشده. نام اخیر نام هندواروپایی خدای خورشید است. چنین رابطه ای (هندواروپایی) بین نامهای هوتها (هودها) و اوبریاش (بوریاش) همچنین بین نامهای گیدار و ماراطاش (ماروطاش)-دونام خدای جنگ-وجود دارد. کامول و الهه میریزیر (الهه جهان زیرین؟) و دور (که با خدای تیرو عیلامی مقایسه میشود) را باید خدایان حاصلخیزی شمرد. کامولا را با اِآ ی بابلی خدای آبهای زمینی و خرد و میریزیر را با الهه مادر نین لیل (زوجه انلیل) یکی می دانند. خدای حامی خاندان شاهی ایمّیریا نام داشت.
ملاحظاتی که در باره نام برخی از خدایان کاسی داشته ام، از این قرار است:
۱- به نظر می رسد در میان نام خدایان کاسی نامهای شوکامون، شوگال،شوگاب و شوگورا از ریشه سئوکَ اوستایی (روشن و نورانی و سفید) و شوکرای سانسکریت به معنی سفید و نورانی هستند.
۲- میری یاش در لغت کاسی به معنی زمین صحرایی است، لذا نام الهه میریزیر صاحب زمین صحرایی است. مَرو در سانسکریت به معنی صحرا و ایشیر (ایزیر) در لغت سانسکریت به معنی صاحب است.
۳- بوریاش به معنی ایزد باران و رعد است. از ریشه باران و بوران فارسی بعلاوه پسوند یاش که پسوند حالت اسمی است.
۴- گیدار. این نام به صورت گَدار در سانسکریت به معنی دارنده سر گاوی شکل است.
۵- نام ایمیریا را به شکل ای-مار-یا در زبانهای قدیم ایرانی می توان به معنی دانای سرنوشت گرفت.
۶- نام کامول را به شکل کا-آمول می توان در زبانهای ایرانی به معنی سرور آبهای نیرومند دانست.
۷- نام ایزد هوتها (هودها) در سانسکریت به معنی خدایی است که برایش مراسم قربانی و فدیه به جای آورده میشود.
۸- شیپاک (شیحو) در زبانهای قدیم ایرانی به معنی مار و اژدها است.
۹- شیمالیا (شیبارو) در زبانهای سانسکریت و ایرانی به معنی الهه منسوب به مکانهای برفی و بلند کوهستانی است.
۱۰- نام مروتاش را می توان از ریشه سانسکریتی ماروت به معنی درخشنده بعلاوه پسوند کاسی اش (یاش) گرفت.
۱۱- نام دونیاش را می توان در زبانهای قدیم ایرانی به معنی خدای مار شکل زمین دانست.
۱۲- شوریاش را علی القاعده با سوریای سانسکریت به معنی ایزد خورشید مربوط دانسته اند. نام کاسی دیگر وی یعنی ساخ را به سادگی می توان با ساکهیه sakhya درسانسکریت به معنی مهر و دوستی سنجید که به وضوح نشانگر نام اوستایی ایزد خورشید ایرانیان یعنی ایزد میثره (مهر) است.
۱۳- نام ایزد دور که آن را ایزد حاصلخیزی به شمار آورده اند، به سادگی از ریشه دائورو اوستایی به معنی درخت و گیاه گرفت.تصویری که به ایزد کاشَو نسبت داده شد می تواند متعلق به همین خدا باشد و این دو نام هم چنین می توانند متعلق به خدای کاسی واحدی باشند.
۱۴- نام ایزد کاسی هاربه را می توان با هئورو اوستایی به معنی کامل و رسا سنجید.
۱۵- نام ایزد کاشّو و الهه کاسیتو را که با نام الهه شراب مستی آور و تاک سومری یعنی گشتی نانا ربط داده اند٬ می توان در زبان کُردی به صورت کاژاو به معنی کاجستان و تاک انگور سیاه (درخت مقدس) دانست. نام اعقاب کاسیان یعنی لُر نیز در زبان کُردی و لُری به معنی دارستان آمده است. نام بینابینی بودین ایشان بودین هم که قبیله ای از مادها به شمار رفته در زبان سانسکریت به معنی منسوبین به درخت مقدس معرفت است. می دانیم نام لور هم در نواحی جنوبی ایران نام درخت تناور و پر عمری به موسوم به انجیر معابد است.

هیچ نظری موجود نیست: