جمعه، آذر ۲۳، ۱۳۹۷

اسطورۀ اصحاب فیل، نبرد وهرز دیلمی و مسروق ابرهانی به حالت نیمه استعاره است

طیر ابابیل سورۀ الفیل قرآن که به معنی مرغان پراکنده گرفته شده است در اساس همان لشکر وهرز تیر انداز دیلمی است که توسط انوشیروان از تیسفون بابل برای مقابله با فیل سواران حبشی به یمن فرستاده شده بوده است:
محمد جواد مشکور در کتاب خود ایران در عهد باستان می آورد: "در آغاز قرن ششم میلادی حبشی های مسیحی به عربستان حمله برده و یمن را به تصرف در آوردند. سردار حبشی که یمن را فتح کرد، ابرهه نام داشت. وی کلیسایی به نام قلیس در صنعا پایتخت یمن بنا نهاد، و آن را خواست مرکز حج عرب قرار دهد و برای خراب کردن خانه ی کعبه به مکه روی آورد. ولی چنانکه در تواریخ مسطور است موفق نشد و به علت طاعون [منظور سنگریزان اساطیری] در سال 542 میلادی از نیمه راه باز گشت."
اینکه ابرهه خیال تصرف مکه را داشته می تواند حقیقت داشته باشد ولی اینکه صرفاً برای ویران کردن معبد کعبه دست به چنین اقدامی ناموفق زده باشد، منطقی به نظر نمی رسد؛ چون در آن عهد خانه کعبه برای کل مردم شبه جزیره عربستان، از جمله یمن، معبد مرکزی مهمی به شمار نمی رفته است که احساس دینی مسیحی متقابل ابرهه را بر انگیخته باشد. ثانیاً چنانکه تصور شده عهد وی با ولادت محمد تقارن نداشته است. لذا این گفته از ساخته های پسینیان در آغاز عهد اسلامی است و در این رابطه موضوع دیگری که آن را معجزه عهد ولادت پیامبر اسلام شمرده اند، مّد نظر بوده است. چه از سوی دیگر با اندکی دقت معلوم میگردد داستان ابابیل و اصحاب فیل مربوط به لشکر ایرانی وهریز (وهرز) می باشد که در حدود سال 570 میلادی (عهد تولد محمد پیامبر اسلام) با لشکری به تعداد 800 نفر محکوم جنگی در 8 کشتی از راه خلیج فارس به یمن رسید. دو کشتی وی در راه غرق شد، و شش کشتی با 600 تن به سواحل حضرموت رسیدند. فرمانده حبشیان وقتی این گروه اندک را دید، اعتنایی نکرد اما بسیاری از مردم یمن که از بیداد حبشیان به تنگ آمده بودند، با لشکریان ایران توأم شدند و شمارهٔ این گروه را پنجاه هزار تن نوشته‌اند. مردم به فرماندهی این گروه توانستند حبشیان را از یمن بیرون کنند و حتی آنها را دنبال کردند و تا حبشه تاخت و تازهایی نمودند و سیف بن ذی یزن را به پادشاهی یمن نشاندند. به این ترتیب از آن پس یمن فرمانبردار ایران شد و سیف بن ذی یزن نیز خراج به دربار ایران می فرستاد ولی چندی نگذشت که چند تن از حبشیان که در خدمت او مانده بودند، او را کشتند. وهرز دوباره از طرف انوشیروان مأمور شد که فتنهٔ یمن را فرو نشاند و خود از طرف دولت ساسانی در آنجا به حکمرانی بپردازد. بدینگونه تا ظهور اسلام مردم یمن تبعیت از حکمرانان ایرانی می‌کردند و بازماندگان گروهی که انوشیروان به یمن فرستاد را اعراب ابناء احرار می‌نامیدند.
طبری، ماجرای رویارویی وهرز و شاه حبشیِ یمن را چنین روایت کرده است:
"… و چون سپاه برای جنگ ایستاد، وهرز گفت: «شاه آنان را به من بنمایید.«
گفتند: «آن مرد را که بر فیل نشسته و تاج بر سر دارد و بر پیشانی او یاقوت سرخ هست می‌بینی؟«
وهرز گفت: «آری«
گفتند: «شاهشان همان است.«
…آنگاه کمان به زه کرد و چنانکه گفته‌اند از بس سخت بود که کس آن را زه نتوانست کرد و بگفت تا ابروهای وی را ببستند. آنگاه تیری به کمان نهاد و سخت بکشید و رها کرد که به یاقوت پیشانی مسروق خورد و در سر وی فرو شد و از پشت سر به در آمد و از مرکب بیفتاد و حبشیان بر او گرد آمدند و پارسیان حمله بردند و هزیمت در حبشیان افتاد…"
دلیل این گفته سوای تقارن عهد تولد پیامبر با واقعۀ اصحاب فیل و آمدن وهریز، وجود نام ابابیل به عنوان مخاصمین در کنار نام اصحاب فیل است که در عربی به معنی دسته های پراکنده و نیز به معنی دسته پرندگان است که حالت مفرد اصلی ایرانی آن یعنی از از ابابیل همانطور که گفته شد سپاه ارسالی انوشیروان از شهر تیسفون سرزمین بابل است یعنی در اصل سپاه وهرز منظور است که از راه دریا برای نبرد با آل ابرهه به یمن رسیده بودند.
لابد نام ایرانی وهریز یا وهرز (به ظاهر یعنی خوب آراینده صفوف لشکر) در نزد اعراب یمنی به صور فریز و فرِز هم تلفظ میشده است که بدین هیئت اخیر به معنی نشانه رفتن و تخته سنگ مجزا شده آمده است. لابد موضوع سنگریزی ابابیل بر سر فیلان لشکر حبشی آل ابرهه از همین معانی وهرز (وهریز) و سپاهیان دریانورد بابلی وی (ابابیل) بر خاسته است؛ بعلاوه اینکه تیر وهرز سنگ یاقوت سرخ پیشانی مسروق ابرهانی سپاه رهبر سپاه فیل سواران حبشی را شکافته بر مغز او اصابت کرده بود.
در اینجا داستان اصحاب فیل را به عینه از سایت مجازی قرآن نقل می کنیم:
داستان اصحاب فيل و هلاكتشان در قرآن
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
أَ لَمْ تَرَ كَيْف فَعَلَ رَبُّك بِأَصحَبِ الْفِيلِ(1)
أَ لَمْ يجْعَلْ كَيْدَهُمْ فى تَضلِيلٍ(2)
وَ أَرْسلَ عَلَيهِمْ طيراً أَبَابِيلَ(3)
تَرْمِيهِم بحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ(4)
فجَعَلَهُمْ كَعَصفٍ مَّأْكولِ(5)
به نام الله رحمان و رحيم
. 1آيا نديدى پروردگارت چه بر سر اصحاب فيل آورد؟
. 2آيا نقشه هاى شومشان را خنثى نكرد؟
. 3آرى، پروردگارت مرغانى را كه دسته دسته بودند، به بالاى سرشان فرستاد. . 4تا با سنگى از جنس كلوخ بر سرشان بكوبند.
. 5و ايشان را به صورت برگى جويده شده درآورند.
((سوره مباركه فيل))
در اين سوره به داستان اصحاب فيل اشاره مى كند، كه از ديار خود به قصد تخريب كعبه معظمه حركت كردند، و خداى تعالى با فرستادن مرغ ابابيل و آن مرغان با باريدن كلوخهاى سنگى بر سر آنان هلاكشان كردند، و به صورت گوشت جويده شان كردند. و اين قصه از آيات و معجزات بزرگ الهى است ، كه كسى نمى تواند انكارش كند، براى اينكه تاريخ نويسان آن را مسلم دانسته، و شعراى دوران جاهليت در اشعار خود از آن ياد كرده اند اين سوره از سوره هاى مكى است.
))الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل((
منظور از ((رؤ يت)) معناى لغوى آن يعنى ديدن به چشم نيست، بلكه علمى است كه به مانند احساس با حواس ظاهرى ظاهر و روشن است. و استفهام در آيه انكارى است، و معنايش اين است كه مگر علم يقينى پيدا نكردى كه چگونه پروردگارت با اصحاب فيل رفتار كرد، و اين قصه در سال ولادت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) واقع شد.
((الم يجعل كيدهم فى تضليل ((
مراد از كيد آنان سوء قصدى است كه در باره مكه داشتند و مى خواستند بيت الحرام را تخريب كنند، و كلمه ((تضليل)) و ((اضلال))هر دو به يك معنا است، و كيد آنان را در تضليل قرار دادن ، به معناى آن است كه نقشه آنان را نقش بر آب ساخته، زحماتشان را بى نتيجه سازد، آنها راه افتادند تا كعبه را ويران كنند، ولى در نتيجه تضليل الهى، خودشان هلاك شدند.
)) و ارسل عليهم طيرا ابابيل((
كلمه ((ابابيل)) - به طورى كه گفته اند - به معناى جماعت هايى متفرق و دسته دسته است ، و معناى آيه اين است كه : خداى تعالى جماعت هاى متفرقى از مرغان را بر بالاى سر آنان فرستاد. و اين آيه، و آيه بعديش عطف تفسير است بر آيه ((الم يجعل كيدهم فى تضليل)).
)) ترميهم بحجاره من سجيل((
يعنى آن ابابيل مرغان اصحاب فيل را با سنگ هايى كلوخين هدف گرفتند. و معناى كلمه ((سجيل)) در قصص قوم لوط گذشت . ((فجعلهم كعصف ماكول))
كلمه ((عصف)) به معناى برگ زراعت است، و عصف ماكول به معناى برگ زراعتى - مثلا گندم - است كه دانه هايش را خورده باشند، و نيز به معناى پوست زراعتى است مانند غلاف نخود و لوبيا، كه دانه اش را خورده باشند، و منظور آيه اين است كه اصحاب فيل بعد از هدف گيرى مرغان ابابيل به صورت جسدهايى بى روح در آمدند، و يا اين است كه سنگ ريزه ها (به درون دل اصحاب فيل فرو رفته) اندرونشان را سوزانيد.
بعضى هم گفته اند: مراد از ((عصف ماكول)) برگ زراعتى است كه آكال در آن افتاده باشد، يعنى شته و كرم آن را خورده و فاسدش كرده باشد. و آيه شريفه به وجوه ديگرى نيز معنا شده كه مناسب با ادب قرآن نيست.

هیچ نظری موجود نیست: