در اینجا منظور نقد کلی نظریات هایدگر و هایدگر گرایی نیست ولی مواردی را از نظریات منسوب به وی را مورد بررسی قرار می دهیم که نشانگر پاتک علیه دانش و فلسفه با ابزار سفسطه و بازی با کلمات است. نقدها به اختصار در پرانتزهایی مقابل گفتارهای وی به ضمیمه آورده میشوند.
1- زمان در بودن خود و وجود در حضور خود (یعنی در زمان حال) به جای یکدیگر می نشینند. (مغشوش نمودن بُعد زمان با وجود چهار بُعدی).
2- ارتباط بین انسان، وجود و زمان به گونهای است که هیچ یک به تنهایی نمیتواند ابتدا به ساکن پاسخ باشد (انسان یک وجود و زمان بُعدی از وی است. ارتباط پاسخ در این باب پاسخ باشد جواب کدام سؤال است؟). این هر سه خود پرسشاند (چه پرسشی یا کدام پرسشها؟). حتی زبان هم نمیتواند بیانگر رابطه هیچ یک با دیگری باشد (زبان منطق و منطق ریاضی گرچه کامل نیست ولی سلاح شناخت است؛ تخطئه آن لوس کردن دانش و فلسفه علمی است) .
3- سرشت حقیقت همانا رهائی است (حقیقت معیار شناخت است، سرشت حقیقت چه ربطی به قانون اجتماعی و اخلاقی رهایی دارد؟).
4- در کتاب هستی و زمان هایدگر درک بودن را مقید به زیستنده (دازاین) میداند. هایدگر خود را از سوژه محوری دازاین می رهاند و بودن رااز قید هر بودنیای آزاد میکند و آن را در تجلی اش می بیند. (اگر منظورش حرکت و شدن ماده به جای ماده در حال سکون است؛ صحبت از امری است درست؛ اصالت اونتیسم). هایدگر با به کارگیری دو مفهوم حضور و زمان که یکی تجلی داشتن و دیگری تمایز از گذشته و آینده است به قرابت معنای بودن و زمان میرسد (بودنی استاتیک، ساکن در کار نیست، در طبیعت شدن اصل است).
5- تکنولوژی همان شیوه خاص از ارتباط با چیزهاست (تخطئه دانش تکنیک وتنزل آن به مقام ارتباط ساده با اشیاء و اجسام؛ حذف جنبه عقل و درایت بشر از آن).
6- هایدگر در رسالهای به نام نامهای در باب اومانیسم سعی در ارائه نگرشی متفاوت در مورد انسان دارد. وی نگرشهای متافیزیکی رایج مسیحی مارکسیستی و اگزیستانسیالیستی را مورد نقد قرار میدهد. او آنها را در فهم سرشت انسان دچار خطا میداند. وی در این راستا به رابطه مابین اندیشیدن بودن و سرشت انسان اشاره میکند. اندیشیدن همانا اندیشه بودن است. بودن است که اندیشیدن را ممکن میکند. اندیشیدن که همانا رابطه انسان با بودن است محیط در بودن است. اما زبان که سرای بودن است آنگاه که تسلیم میل انسان برای سلطه ورزی بر چیزها شد خطری برای سرشت انسان است. (تخطئه اومانیسم =انسانگرایی با سفسطه بازی کلامی).
7- اما روشنی به نوبه خود مبتنی است بر چیزی که در عیان است، چیزی وارسته که میتوان آن را در اینجا و آنجا، اکنون و بعد به روشنی دید. در آنجا که یک موجود با موجودی دیگر مواجه میشود، عیان است که غلبه دارد. این عیان امکان حرکت انتزاعی را فراهم میکند. در عیان هر چیز همانگونه که هست بروز میکند (عیان امکان حرکت انتزاعی را فراهم میکند؛ دیگر چه صیغه ای است؛ جز اغتشاش مبحث ماهیت و نمود پدیده ها با هم).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر