یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹

آزادی که نباشد نه استقلال هست و نه عدالت !

با سلام فراوان خواهش دارم به انتشارو پخش مقاله پیوست اقدام فرمایید.
پیروز و سرسبزباشید
منوچهر تقوی بیات


ملتی که آزادی ندارد نه فرهنگ دارد، نه مذهب دارد، نه تاریخ دارد، نه ملیت دارد و نه استقلال. با نبودن آزادی، همه ی تحلیل ها و برنامه ها ی سیاسی و اجتماعی نقش بر آب است و ملت ما نود سال است که راه برون رفت از این بیچارگی را نیافته است.
قرارداد ۱۹۱۹ که بین وثوق الدوله و پرسی کاکس وزیر مختار انگلیس در تهران نوشته شد با مقاومت مردم ایران روبرو گردید. این قرارداد دست انگلستان را در امور سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران باز می گذاشت. دکتر مصدق به ژنو رفت و با نوشتن نامه ها و مقاله های فراوان صدای اعتراض مردم ایران را درباره ی قرارداد استعماری ۱۹۱۹ به گوش جهانیان رسانید. اما یک سال پس از شکست این قرارداد ، ژنرال آیرون ساید انگلیسی فرمانده ی قزاق ها، به کمک رضاخان قزاق و سید ضیاء الدین طباطبایی و اردشیر ریپورتر و دیگر جاسوسان و کارگزاران انگلیسی در ایران کودتای آوریل ۱۹۲۰ میلادی( سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی) را انجام داد تا انگلستان بتواند به شیوه ای دیگر و کاملا آزادانه در امور ایران دخالت کند.
در نخستین روز کودتا، به امضاء یک کسی به نام " رضا " اعلامیه ای به در و دیوار شهر تهران چسباندند که بر بالای آن نوشته شده بود " حکم میکنم " ! بخش های مهم این حکم حکومتی را که ژنرال ادموند آیرونساید با امضاء "رضا" به مردم ما تحمیل کرد در اینجا می آورم. این حکم همچنان تا به امروز برقرار است ولی این روزها آن را ، حکم حکومتی ولی فقیه می نامند. در آن اعلامیه آمده بود:
حکم می کنم
. . .
. . .
۳ـ كساني كه از طرف قواي نظامي و پليس مظنون به مخل آسايش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
۴- تمامي روزنامه‌جات و اوراق مطبوعه تا موقع تشكيل دولت بكلي موقوف و بر حسب حكم و اجازه‌اي كه بعداً داده خواهد شد، بايد منتشر شوند.
۵ـ اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه بكلي موقوف، در معابر هم اگر بيش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهريه متفرق و جلب خواهند شد.
. . . [ بعدا هم هر کس برابر قانون کاری کرد، دستگیر، زندانی و کشته شد]
۸ـ كساني كه در اطاعت از موارد فوق سرپيچي نمايند، به محكمه نظامي جلب و به سخت‌ترين مجازات خواهند رسيد.
بر پایه چنین حکمی از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا به امروز ملت ایران از همه ی حقوق شهروندی و انجام خواست های خود محروم گردیده است. پس از فرار رضا شاه از ایران، استالین و چرچیل و روزولت به تهران آمدند و دور از چشم مردم و پنهانی، حاکمیت سه گانه ی خود را به گماشتگان خود تفهیم کردند. پس از فرار محمد رضا شاه در مرداد سال ۱۳۳۲ انگلیس ها و آمریکایی ها با کمک شاپور ریپورتر( فرزند همان جاسوس انگلیسی) و آخوندها، شاه فراری را به ایران باز گرداندند. محمد رضاشاه پس از پیروزی کودتا، به کرمیت روزولت فرمانده کودتای ۲۸ مرداد گفت: «من تاج و تخت خود را به خدا [ انگلیس و آمریکا ]، مردم كشورم [ آیت الله کاشانی ، آیت الله بهبهانی، برادران رشیدی و شعبان بی مخ و . . . ] ، ارتشم [ نصیری ، زاهدی و باتمانقلیج . . .] و به شما مديونم».
بنا به همان حکم حکومتی نود سال است که ملت ما آزادی ندارد و تشکیل حکومت ملی آرزویی دست نیافتنی شده است. چون آزادی « اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه بكلي موقوف » است، چون « تمامي روزنامه‌جات و اوراق مطبوعه » آزاد نیست، چون در این نود سالی که مردم نمی بایست« از موارد فوق سرپيچي نمايند »، هیچ حکومتی با رأی آزاد مردم برپا نشده است. مردم چون آزادی ندارند، در نتیجه به سرنوشت خود، دارایی های خود و سرزمین خود مسلط نیستند، پس استقلال نیز ندارند......

هیچ نظری موجود نیست: