شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۲
آیا از دیوان مازندران در اساس ببران درندۀ جنگلهای آن مراد نبوده اند؟
دَورَک نام مازندرانی ببر مرکب به نظر می رسد از "دَورَ" و پسوند حالت اسمی "اَک". واژۀ دَورَ را می توان بر گرفته از ریشۀ اوستایی" دو" du(دریدن) یا دَو daw(دویدن و جهیدن و حمله کردن) گرفت. در فرهنگ لغات اوستایی کلمۀ دوَر dvar به معنی پریدن و جهیدن و حمله آوردن ذکر شده است. بنابراین در مجموع از دَورَک مازندرانی ها در مجموع جانور درنده با جهش حمله آورنده مراد می بوده است.
وجود فراوان خود ببر در مازندران باستان ما را به ریشۀ مازندران و دیوان مازندران رهنمون میگردد چه واژۀ اوستایی مَزَن همانطور که در زبانهای بلوچی و کُردی باقیمانده است به معنی بزرگ است و واژه های سانسکریتی "دَرَ" و "دارَنه" به معنی دریدن و پاره کردن هستند. بنابراین نام مازندران بی شک به معنی محل منسوب به درندۀ بزرگ (ببر) بوده است.
امّا ریشۀ های نام دیو در مازندران به معنی خدا و نیز به معنی درنده (از ریشۀ اوستایی "دو" یعنی دریدن و ریشۀ سانسکریتی "دی" یعنی خراب و ویران کردن) است. در میان جامهای زرین مارلیک نیز پلنگ بالدار دو سری و شیر- دالی را می بینیم که نشانگر تصویر دوتن از خدایان سیمرغی باستانی مردم شمال ایران بوده است. بنابراین در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که در اساس نام دیوان مازندران ببرهای آنجا و ایزدان شیر وش و پلنگ وش بالدار باستانی این دیار نهفته است.
در حواشی فصل هفتم تاریخ ماد دیاکونوف می خوانیم "بنا به گفتۀ والری فلاک در میان کاسپیان کیش سگپرستی رواج داشته است." لابد این از نیازی بر می خواسته است که مردمان این خطه برای دفاع از خود و احشامشان در مقابل درندگان داشته اند. جالب است که نام کوه اساطیری اسپروز مازندران (سپه روچَ) نیز به معنی دارندگان سگان با شکوه است. می دانیم که در شاهنامه گاهی نام مازندران با سگساران (سگسروان) همراه است. همچنین از اینجاست که رستم بومی هفتخوان مازندران، سگیستانی به شمار می رود. جالب است که کوه اسپروز مقابل مازندران مطابق همان کوه بلند تخت سلیمان کوهستان البرز است که در اساس سائینی مان (محل شیر- دال، سیمرغ) بوده است که به تخت سلیمان تصحیف یافته است.
در این رابطه گفتنی گرشاسپ قهرمان اوستا به معنی در هم شکننده راهزنان نیز قهرمانی های خویش را در کنار دریای فراخکرت (مازندران) انجام داده است. و پدرش ثریته (پناه دهنده) در عهد کیکاوس (خشثریتی سومین فرمانروا ماد) در جنگلهای سمت مازندران توسط سگان وحشی (ببران) دریده میشود. مارکوارت ایرانشناس آلمانی به درستی معتقد است که رستم هفتخوانِ شاهنامه (یعنی پهلوان ریشه کن کننده ستمگران) همان گرشاسپ اوستا (در هم شکنندۀ راهزنان) است. گزنفون عنوان کهن این سردار مازندرانی را داتام (مخلوق نیرومند) فرمانروای کادوسیان آورده و کتسیاس نام اصلی وی را آترادات پیشوای آماردان گفته است که این نام اصلی وی را به نحوی در نام آذربرزینِ (دادۀ آتش متعالیِ) کتاب آذربرزین نامه نیز شاهد هستیم که در مازندران در سمت آمل و ساری به همراه رستم تورگیلی در نبرد با "[دیوان دژ] بهمن" است. کتسیاس میگوید [که ایرانیان برای ترفیع مقام کوروش] کوروش را فرزند آترادات پیشوای مَردان (جنگاوران، منظور آماردان سمت کادوسیان) می شمردند. بر اساس گفته پیراشک محقق چک این قهرمان آماردی قهرمانی خویش را با شکست دادن سپاهیان آشوری (دیوان دژ بهمن) در پای حصار شهر آمل انجام داده و دولت ماد را برای نخستین بار مستقل نموده بود. مطابق کتیبه آشوری مورد نظر پیراشک این لشکرکشی در آغاز حکومت آشوربانیپال برای تسلیم خشثریتی (کیکاوس) فرمانروای شورشی ماد صورت گرفته بود که از شهر خویش کارکاشی (کاشان) به داخل حصار شهر آمل مازندران پناه آورده بود. این همان واقعه ای که مطابق روایت ملی آسمان پیمایی کیکاوس با عقابان خویش از فراز البرز با شکست مواجه شده و به شهر آمل مازندران سقوط می کند و به اسارت دیوان مازندران (آشوریان) در می آید تا اینکه رستم در انتهای هفتخوان خویش با کشتن دیو سفید، کیکاوس و یارانش را از مهلکه نجات می دهد.
کیش سگپرستی و محافظت کردن خویش و اموال خویش با سگان در سرتاسر شمال ایران رواج داشته است چه آئلین و استرابون از کیش سگپرستی گرگانیان و آلبانیان نیز سخن گفته اند. خود نامهای کاسپی و کادوسی به شکل کا- سپی و کئیتی- سَئیی مترادف با هم به معنی سگپرست بوده اند. یعنی می توان تصور کرد که این دو، نامهای قبیله واحد بزرگی بوده اند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲۱ نظر:
با درود
استاد ریشه واژه النگو را چه میدانید؟
این وازه در خراسان چوری هم گفته می شود وآن گونه که از فیلها دیده ام در هند نیز چوری گفته می شود.واژه چوری را از چه چمی می دانید؟
با سپاس
با درود
ریشه واژه پارچه را چه میدانید؟
به پارچه در خراسان لته هم گفته می شود،آن گونه که دانستم تا تاجیکستان هم لته می گویند.ریشه وازه لته را چه می دانید؟
النگو در اصل به سانسکریتی و اوستایی اَری-انگ-و است یعنی چیزی به شکل دایره و حلقه و چرخ. چوری هم به معنی وسیله تزئینی است.
پئیری-چه به معنی تکه و قطعه کوچکی دارای چهارچوب و پیرامون منظم است. لته هم به معنی تکه و پارچه است.
لته می تواند از ریشه اوستایی "رُ" (روت) بریدن و بریده باشد. این واژه به نظر من در ریشه نام رُستم (ریشه کن کننده ستمگران)هم وجود دارد چه نام اوستایی وی یعنی کِرِسا-سپ هم به معنی در هم شکننده راهزنان است.
بادرود
مردم الیگودرز و برخی نویسندگان بر این باورند که این شهر به نام آل گودرز درست می باشد.آیا این باور مردم الیگودرز را درست می دانید یا اینکه اسطوره سازی است؟
فکر میکنم اصل الیگودرز، "ئالوگور-دارگا" ی زبان کُردی بوداست یعنی محل مبادله کالا و بازار.
با درود
یاد خاطره ای از دوران دبستان افتادم.دوستی داشتیم با نام خانوادگی موشانی ،که خوب فکرش رابکنید با بچه های سرتق ایرانی چه عذابی به خاطر این نام می کشید.سر انجام هم پدر نام خانوادگی شان را عوض کرد تا دردانه ها راحت شوند.بعدها در راه نیشابور مشهد تابلوی روستایی با نام موشان را دیدم.برایم جالب شد بدانم راز این عذاب دوستم چه بوده.
با سپاس
به احتمال زیاد شان (شن یا شین) به معنی جا بوده است. جزء مو هم می تواند به معنی تاک باشد. بنابراین نامگذاری به معنی محل تاک بوده است. لابد فکر سوء تفسیر شدن آن را نکرده بوده اند.
با درود
در کودکی با داستانهای النگ و دولنگ کلی هال میکردیم.همیشه گمان می کردم این نامها را برای سرگرمی روی شخصیتهای داستانها می گذارند.این بود تا در یکی از مسافرتهای شمال (استان گلستان)تابلوی روستای النگ را کنار جاده دیدم.النگ را در فرهنگ دهخدا دیدم ولی این پرسش برایم ماند که دولنگ یعنی چه؟ودیگر اینکه النگ در فرهنگ دهخدا که نام آدم نیست پس چرا روی شخصیتهای داستانی بوده؟
لنگ یا لنگه واحد شمارش قبایل بختیاری است. فکر میکنم، یک گروهشان چهارلنگ خوانده میشوند. یعنی تشکیل شده از چهار واحد عشیره ای.
با درود
دیدگاه شما درباره واژه پاپیل ، نام پیشین شهرستان پل دختر چیست؟
با درود
مردم شهرستان خرم آباد به شهر خود خُورمُووه (Xormuve) می گویند .ازدید شما چم این واژه چیست؟
پاپیل به معنی پای پل است.
خرمووه می تواند به معنی محل منسوب به خرما باشد. چون حمدالله مستوفی میگوید "خرم آباد خرمای فراوان دارد.". گرچه خوروَوی در کُردی به معنی گاورس هم بسیار قابل توجه است. جه شاید حمدالله محصول خورووی را با خرما اشتباه کرده است. احتمال هم دارد آن شکلی از نام کهنی مثل خایدالو باشد. به هر حال باید دید این شهر محل خرما بوده یا گاورس یا هیچکدام. در حالت سوم آن تصحیف یک نام قدیمی است.
با درود
درباره واژه دلفان ، هیچ گفته ی دلچسبی نداریم.کار ،کار خودتان است استاد.دست شما را می بوسد.
در تارنمای عادل اشکبوس ،سه گزینه برای شوند نام گذاری شهرستان دلفان نوشته شده که تقریباکامل است.جالب این جاست در بخش دیدگاه، اعادل اشکبوس در پاسخ به یکی از خوانندگان نوشته هایش میگوید هیچ کدام از این گفته ها را قبول ندارد.
نام پیشین این شهر دم آیزه بوده .اینگونه به نظر می رسد این واژه در اصل نام طایفه لک ها بوده.لک های تبعیدی در کلاردشت مازندران نام کلاردشت را کلهر دشت میدانند.
نام دولفان را در کُردی می توان محل دو قسمتی معنی نمود. راجع به دم آیزه باید تحقیق کنم. فکر میکنم کلار دشت به معنی محل گرازان بوده است (خیلار- دشت). خیل (از ریشه خلیدن) در آذری به معنی دندان نیش بلند گراز بر جای مانده است.
ریشه دم آیزه یعنی نام دیگر دولفان در کُردی به صورت دَمَزَن به معنی تعمیر گاوآهن است. بنابراین دم آیزه و دولفان هر دو به معنی محل تعمیر گاو آهن بوده اند. یعنی دولفان مرکب از کلمه کُردی دول= گاو آهن و فان (وان)= پسوند دارندگی است.
استاد آیا نام الیگودرز در ارتباط با خدای سامی "ال" نیست؟ همچون نام الیشتر= ال+ایشتار؟
اگر ال در الیگودرز را به معنی خدا بگیریم. در این صورت آن به معنی محل خداوند سرودهای با ارزش خواهد بود ولی در رابطه با این شهر از اینگونه شخصیت یاد نشده است. محل مبادله و بازار بیشتر زیبنده این شهر کشاورزی می نماید.
ارسال یک نظر