پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۴
ریشۀ نام تازی/تازیک/عرب
Parsa Daneshmand
متون سریانی پیش از اسلام هم t.ayoyo (با emphatic t) به معنای "عرب" بوده که در متون سریانی پس از اسلام علاوه بر "عرب"، به معنای عام "مسلم/مسلمان" هم به کار رفته. آیا اینها به هم مرتبط است؟ کسی در این خصوص اطلاعات بیشتری دارد؟
Javad Mofrad
ریشۀ نام تازی/تازیک/عرب
تایویو/تایّائه زبان سُریانی که نامی بر اعراب بوده است، در صورت ایرانی اش تاییک/ تاجیک/ تازیک می توانست از ریشۀ کلمه عربی طی اشاره به صحراگرد بودن اعراب بوده باشد، چه حرف "ی" میانی تاییک در نزد ایرانیان می توانست به واسطه حرف "ج" به "ز" تبدیل گردد. خود نام عرب (آری-بی) به صورت اکّدی-آسوری آرهو-بئو arḫu-bâʾu به معنی تند گذر کننده است.
در رابطه با نام طی/تایّائه زبانهای سامی به معنی کوچ نشین، واژۀ اوستایی تئوژیه (حرکت کردن، از مصدر تَچ= تند روان شدن) هم مطرح بوده است که نامی بر کُردان توژیک در سرچشمه رود رنگها (دجله) یا مردم کنار قسمت علیای رود فرات (منظور اعراب) بوده است. نامهای اوستایی دیگر نیاکان سکایی (تورانی) این کُردان، وئسکَ (گردنده) و فریان (فرا رونده و حرکت کننده) بوده است. ولی به نظر میرسد اطلاق نام تاجیکان بر دربیکان در اصل به جهت وجود قبیله بزرگ دادیک (عادل یا تاجر) در میان دربیکان (دریها) بوده است که هرودوت از ایشان یاد کرده است.
نام قبیلۀ پراتاکین را- که به قول استرابون در خوزستان به دامداری و کشاورزی مشغول بوده اند- می توان به معنی بسیار سریع جا به جا شونده ها (= طایی، تازی، عرب) گرفت. استرابون نام اینان را در کنار نام کیسیان (خوزها، تولید کنندگان نیشکر) آورده است.
ولی اگر چهارنام پراتاکین (پراداک-ین)، اواجا (خواذا)، هلتمپت (هلتامتی) و ایلام را مترادف بگیریم، جملگی به معنی سرزمین خدا خواهند بود.
چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۴
ریشۀ محتمل واژۀ سیب
مطابق لغت نامه دهخدا: "سیب. (اِ) پهلوی «سپ» ۞، اورامانی «سوو» ۞، گیلکی «سب» ۞، طبری «سه»، مازندرانی کنونی «سیف و سف» ۞، خوانساری «سو» ۞. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). میوه ای است معروف و آنرا به عربی تفاح خوانند. (برهان) (از آنندراج). تفاح. (منتهی الارب)."
احتمال بسیار دارد که سِپ پهلوی تلخیص سوَ-پی= غذای سودمند بوده باشد. در سانسکریت نیز سیب/سِوَ به معنی میوه سودمند است:
स्वादुफल svAduphala n. apple
सेवफल sevaphala n. apple
सेव seva n. apple
سهشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۴
ریشۀ واژه های عجم، ارتَ، آریا، سرو، مُلا، قائم (ارته) و مهدی (استوت) در سانسکریت
در سانسکریت
در زبان سانسکریت لغاتی یافت میشوند که ریشه برخی نامها و اصطلاحات تاریخی و اساطیری و دینی کهن ایران باستان و ایران حالیه را بر ملا می سازند. مثلاَ واژه های زیر که به وضوح معنی و ریشۀ واژه های عجم و ارتیان (در خبر هرودوت به معنی آریائیان) و سرو و اصطلاحات دینی قائم (در معنی درستکار/[استوت] ارته) و مهدی (=استوت در معنی ستوده و تمجید شده و دارای عزت نفس) را به وضوح نشان میدهند:
अजिह्म ajihma adj. Upright
आर्थ Artha adj. Honourable
आर्य Arya adj. noble
सारव sArava n. uprightness
मूल mUla n. base
महति {मह्} mahati {mah} verb 1 10 exalt
महति {मह्} mahati {mah} verb 1 10 esteem highly
تصور میکنم اجیهمه (درستکار) معادل ارته (پارسیان هخامنشی) و آریا ریشه واژۀ معرب عجم بوده باشد. مهدی قائم لقب یحیی بن عمر علوی انقلابی آغاز عهد تولد امام حسن عسکری که در منطقه شاهی (چاهی) مقتول شد از ترجمه نام استوت ارته سوشیانت سوم زرتشتیان عاید شده است. مولا (پایه و مرجع) و ریشه نام مُلا به نظر می رسد. احتمال دارد نام مهدی از مهتی سانسکریت به معنی ستوده شده (استوت) گرفته شده باشد. ساروَ (قائم) ریشه واژۀ سرو به نظر میرسد.
شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۴
معنی و محل کشور مای
خاقانی میگوید: از طالع میلاد تو دیدند رصدها/ اخترشمران، رومی و یونانی و مایی.
مرحوم دهخدا میگوید که "منظور از مای شهری در هندوستان بوده است که مردمش به ستاره شناسی و جادوگری شهره بوده اند". اما شهری به نام مای را در هند یافت نمیشود. ولی خود نامهای باستانی دیرین هند یعنی مهابهاراته و ملوخا (مه لوکا= کشور بزرگ) حاوی کلمه سانسکریتی مه/مهای به معنی بزرگ هستند. نام مهابهاراته یعنی نام اساطیری هند و کتاب حماسی آن را بدون ریشه یابی روشن به هندوستان بزرگ یا رزمنامه بزرگ (مها- بهارا-آته) ترجمه می کنند. از آنجایی که نام هندوستان نزد سومریان ملوخا (مه لوکا) یعنی سرزمین بزرگ آمده است؛ لذا اصل مهابهاراته در معنی هندوستان بزرگ در لغت سانسکریت مهابهوراتا یعنی کشور بزرگ بوده است چه مها به معنی بزرگ یعنی همان مه فارسی است و بهور به معنی سرزمین و آتا به معنی چهارچوب است.
جمعه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۴
ریشۀ واژه های آفرینش و آفرین
Zeinab Tavasoli Far
سلام. پرسشی دارم در زمینه اتیمولوژی آفرینش و ارتباطش با واژه آفرین. آیا آفرین بن مضارع آفریدن است؟ یعنی میتوان گفت: آفرین یعنی "درود بر تو ای آفریننده کار نیک"؟
Javad Mofrad
آفرین را از ریشه فری/آفری اوستایی به معنی خشنود کردن گرفته اند. آفریدن را از ریشه پهلوی آفریتن. تصور شخصی من این است که این کلمه پهلوی صورتی از واژۀ فارسی آوریدن (آوردن) است.
پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۴
وجه مناسبت نام میوه زغال اخته
تصور میکنم جزء زغال لابد به سبب سیاه رنگی رسیده این میوه بوده و اخته (خایه اخته شده) هم اشاره به بیضوی بودن میوه آن دارد.
چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۴
مطابقت پارالاتهای اسکیتی با پیشدادیان شاهنامه و کتابهای پهلوی و اوستا
آرتور کریستن سن نخستین کسی است که پیشدادیان اوستا (برادران هوشنگ، تهمورث، جمشید) را همان پارالاتهای اسکیتی (برادران لیپوکسائیس، آرپوکسائیس، کولاکسائیس) می داند. لیپوکسائیس (پادشاه مردم سرزمین زیبا= ایو-اوروپَ) که پادشاه ائوکاتیان (مردم ناحیه سرزمین پست= لهستان) به شمار رفته است، مطابق هوشنگ (پادشاه سرزمین خوب) است. آرپوکسائیس (آروو-خشائیس، پادشاه سرزمین اسب پرور) که در اساطیر عبری به صورت اوروبای پهلوان اسب سیما توصیف شده مطابق تخموروپه (موجود پهلوان دم دراز) اوستا و تهمورث شاهنامه است. آرپوکسائیس در اساطیر اسکیتی پادشاه تراسپیان (اسب پرورها یا سه اسبی ها= روس ها به ژرمنی یعنی مردم اسب پرور) و کاتیاران (جادوگران، مجارها) به شمار رفته است. سرانجام کولاکسائیس (یعنی پادشاه عشیره) که پادشاه صاحب جام زرین خورشیدی و پادشاه خود اسکیتان (ملت جام) و فرمانروای کل منطقه بشمار رفته مطابق جمشید (پادشاه صاحب جام درخشان خورشیدی) در اوستا و شاهنامه است. خود نام پدر پارالاتها (نخستین مخلوقات) یعنی تارگیتای (تارَ- گیتای = درخت گویا) هم مطابق گیه مرتن/گیومرث (مرد گیاه) پدر پیشدادیان اوستا و شاهنامه است. شهرستانی در ملل و نحل می نویسد: «کیومرثیه گویند کیومرث آدم (ع) است و معنی کیومرث "زنده ی گویا" است». نامهای اساطیری مشیه و سامکَ/سیامکَ (به صورت سانسکریتی سامیکَ) و فرواک هم در این رابطه نخستین بشر اسکیتی و ایرانی به ترتیب به معنی مرد و درخت و پر آواز هستند.
तार tAra adj. shrill a high tone. घास ghAsa (gaethya) m. meadow or pasture grass
جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۹۴
معنی نامهای قدیمی شهر ایلام
از آن جایی که یک نام قدیمی شهر ایلام را حسین آباد و نام قدیمی دیگر آن را رَذ آورده اند، بنابراین رذ در اساس رز (به معنی انگور) بوده است؛ چون حسین آباد هم به سادگی می تواند از تحریف و تلخیص استهین آباد (آبادی محل انگور) یا هوشین آباد کُردی به معنی آبادی منسوب به خوشه میوه عاید شده باشد. نام انگور معروف حسینی به صورت هو-سنی به زبانهای اوستایی و سانسکریت معنی هدیه و نعمت خوب را میدهد. گرچه گفته میشود نام حسین آباد از نام حسین قلی خان ابوقداره بانی دژ آنجا گرفته شده است ولی به هر حال شهرستان ایلام محلی انگور خیز است. به نظر می رسد نام طایفه ریزوند آن سمت هم از واژه رَزوند (انگور پرور) اخذ گردیده است.
زبان سکاهای پادشاهی شمال دریای سیاه و سئوروماتها
تصور شخصی من از گفتار هرودوت در باره دو زبانی بودن سئوروماتها که زبان نیاکان پدری آنها اسکیتی (اسکلو[ت]ی، اسکلاوی، اسلاوی) و آمازونی (مردم تمام زره پوش، ماساگت (آلان)/روکسولان (لانهای درخشان) این است که زبان سکاهای سمت شمال دریای خزر از نوع آلانی (اوستی) بوده است. حتی زبان عشیره سکائیان پادشاهی شمال دریای سیاه یعنی اسکیتان بدان گروه تعلق داشته است. نام های ایرانی پادشاهان اسکیتی (سکائیان شمال دریای سیاه) از جمله اسپارگاپیس، پارتاتوا، مادیا گواه آن است.
معنی نام اوستایی فرنگرسین (افراسیاب)
این نام که یوستی آن را به معنی بسیار به هراس اندازنده گرفته است، به ظاهر به معنی بسیار آسیب رسان (پر آسیب) است. ولی نظر به مطابقت فرنگرسین تورانی با مادیای اسکیتی که تحت هر دو نام در کنار دریاچه چیچست (ارومیه) به دست کیاخسار (هوخشتره، کیخسرو) کشته میشود به این نکته پی می بریم که نام مادیا به صورت مه-دایا در سانسکریت به معنی بسیار دانا است (جزء مه/ما در نام قوم سکایی ماساگت= پرستندگان بزکوهی بزرگ/گوزن نیز به همین معنی بزرگ به نظر می رسد) و این می رساند که صورت اصلی نام فرنگرسین طبق قاعده قابل تبدیل بودن غ به اَنگ علی القاعده فرغرسین (یعنی بسیار دانا) بوده است و این مطابق نام سکایی دیگر مادیا یعنی گنوروس (جینا-رئو-اوس) هم به معنی صاحب دانایی با شکوه بوده است. لابد از این روی است که در اوستا گفته شده است افراسیاب تورانی پیشتر صاحب فر ایزدی بوده است. از اینجا معلوم میشود منظور از سردار ستمگر اولوفرن (دارای فّر بلند ایزدی) در خبر موسی خورنی که با فریبرز/برزفره (دارای فر بلند) محاصره کننده دژ بهمن (نینوا) در شاهنامه و کتب پهلوی مطابقت می نماید، در اساس همان مادیای اسکیتی بوده است.
چهارشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۴
نامهای هوری و هورامان (هورامانات) با نام ایزد ماه هوریان مربوط می نمایند
واژۀ هورّی در زبان هوریانی به معنی شب اشاره به ماه دارد. چه هوری ها، شِری و هورّی را گاوهای نر آسمانی می دانستند و شری به معنی روز، نماینده خورشید و هورّی به معنی شب، نماینده ماه بوده است. لذا از دانای سیمیار اورامانات ایزد ماه منظور بوده است. پس در فرهنگ اورامانات، پیر شالیار نماینده شّری و دانای سیمیار نماینده هورّی بوده است. رقیه بهزادی در کتاب قومهای کهن صفحه ٣٣٩ در ارتباط با کلدانی ها میگوید: کلمه هور نام خالص "خدای ماه" بود. نام دانای سیمیار می تواند از واژۀ سانسکریتی سوما به معنی ماه اخذ شده باشد و شالیار از شور (سوریای سانسکریتی) به معنی خورشید گرفته شده باشد یا از همان شِری هوریان که به معنی روز بوده است.
اشتراک در:
پستها (Atom)