جمعه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۷
معنی نام کوه آرارات و ایزد جنگ خالدی در زبانهای کهن هندوایرانی
نامهای کوه آرارات یعنی آرارات، حارِث و اَرِزور به صور اَرارا-تهه و هارَ-ثه و اَرِزَ-ورَ (که مکان آدمکشان و راهزنان دانسته شده) در سنسکریت و اوستایی معنی "کوه [ایزد] جنگ" (کوه خالدی) را می دهند. بر این پایه نام ایزد جنگ شیر سوار خالدی در نزد هندوایرانیان به صورت خالَ-دیو به لفظ سنسکریت به معنی ایزد جنگ درک می شده است. نامهای هارث و آرارات از سوی دیگر در زبانهای هندوایرانی به صور هار-ثه و اهاریه-رات معانی کوه بلند و رسا (= اگریه، ماسیس) و کوه آزاد را می دهند که اینها خود نامهایی بر کوه آرارات بوده اند. نام چاه بابل در رابطه با هاروت و ماروت کوه آرارات می تواند از بهوباله سنسکریت به معانی نیرومند و شیر درنده که نشانگر خالدی (بهرام، واهاگن کوه آرارات) بوده است، نشأت گرفته باشد.
سهشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۷
نام برخی نواحی سمت اردبیل و خلخال در کتیبۀ اورارتویی رازلیق سراب
ترجمه بخش هایی از متن كتيبۀ رازلیق سراب:
"به حول و قوه خالدی، آرگيشتی روساهينی می گويد: من به سرزمين آرهو (شایسته، سراو/سراب) لشكر كشيدم. من سرزمين اولوشو (اوجان) و سرزمين بوقو (بستان آباد) را تسخير كردم. من تا كنار رودخانه مونا (رودخانۀ شهر میانه) رسيدم و از آنجا بازگشتم. من سرزمين های گيردو(زرج آباد)، گيتوهانی (محل چمنزاری، گیوی) و توايشيدو (توایشدو، قصبۀ پر ثروت= خارهار، خلخال) را تسخير كردم. شهر روتومنی (خانۀ ثروت، اردبیل) را من گرفتم. سرزمين هايی را كه من تسخير كردم تحت باج خود قرار دادم. اين قلعه ها را كه من به زور گرفتم دوباره برقرار ساختم. من آن را آرگيشتی، (يعنی رعيت آرگيشتی) ناميدم."
अर्ह्य adj. arhya worthy
ऋत n. Rta wealth
ترجمۀ متن كتيبۀ اورارتویی جوان قلعۀ عجب شیر
1.سلاح جنگي خداي خالدي به حركت درآمد
2.بر سرزمين مانا غلبه كرد
3.بر سرزمين آرسيتا غلبه كرد (آرسيتا)
4.سقوط كرد در مقابل آرگيشتي
5.آرگيشتي [پسر منوآ]
6.مي گويد هزار و صد انسان گرفت؟
7.آرگيشتي شاه نيرومند ...
8.آرگيشتي مي گويد [ كسي كه اين كتيبه را]
9.بشكند، نابود شود به دست خداي خالدي، خداي باد
10.و باشد كه سايه اش در زير آفتاب محو گردد.
(وبلاگ مطالعات فرهنگ و اندیشه)امین احمد رازی نویسندۀ عهد صفوی در تذکره هفت اقلیم به این سنگ نوشته میخی در روستای چمن (جوان قلعه) در سه فرسخی مراغه اشاره کرده است.
تحقیقی در جغرافیای باستانی نواحی ماد
نامهای باستانی مناطق بین استانهای کرمانشاهان و سمنان
ما در اینجا مطالب مربوطه در این باب را از تنها تاریخ معتبر ماد یعنی تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، به ترجمه کریم کشاورز را نقل نموده و تبیین خود را در پایان ضمن متن بر آن می افزائیم:
سارگون دوم پادشاه سفاک آشوری در سال 713 قبل از میلاد لشکرکشی به داخل ماد را آغاز کرد. مادها از سال 714 منتظر این حمله بودند و از آن بیم داشتند. بیم شان تنها سال 705 ریخت که در آن هنگام سارگون برده دار شکارگر مادها خود به دست فراسپ پادشاه کشورگشای سکایی (افراسیاب اول، ایشپاکای/اسپارگاپیس) در کنار دژکولومیان (تخت سلیمان) غافلگیر شده و به قتل رسید. بنا به اوستا، یشت نوزدهم زمانی که فراسیاب اول (فراسپ) فرمانروای تازی زئینی گو (زنگیاب، سارگون دوم) را به قتل رساند، دارای فر کیانی بود. به هر حال در گزارشهای سالنامه های سارگون ضمن شرح لشکرکشیهای وی اسامی کهن مناطق مختلفی قید شده اند که بسیاری از آنها قابل تعیین می باشند. ما در اینجا صرفا نامهای مذکور در همان گزارشهای سال 713 قبل از میلاد را مورد مداقه قرار می دهیم: بهانۀ لشکرکشی سال 713 شورشی بود که در ناحیه کارالا (در یکی از دره های زاب کوچک، محتملا ناحیه سنقر کلیایی) وقوع یافت و ساکنان آنجا مردی را که دست نشانده آشوریان بودند طرد کردند. سارگون ساکنان کارالا را قلع و قمع کرده و 2200 تن از سران ایشان را امان داده و به حضور پذیرفت. از آنجا عازم ماد مرکزی و الیپی (کرمانشاهان) گشت. پس از ورود به الیپی دالتو (یا تالتو) پادشاه آنجا را بر سریر سلطنت وی مستقر ساخت. این عمل بدان سبب ضرورت یافت که پادشاه مزبور طرفدار آشور بود و اتباع وی و حتی بزرگان و اعیان نیز از این رهگذر از وی ناراضی بودند. لشکریان آشور از آنجا به داخل ماد رهسپار شدند. متن منبع ما در این مورد چنین میگوید. نظر به آغاز و انجام رفت لشکرکشی، مسیر این تهاجم بین کرمانشاهان (الیپی) و سمنان (سرزمین آریبی=عربهای شرقی) قرار داشته است:
"کشور سیگری سو (صحنه)، کشور بیت باعان (خانه خدا= معبد ایشتار کنگاور)، ایالت ماد که در مرز الیپی است (ناحیه همدان)، کشور ...، کشور آپساخوتی (دارای گردنده سخت گذر=آدراپانای خبر ایزیدور خاراکسی، اسد آباد)، کشور پارنوآتی (نوبران)، کشور اوتیرنا (=جایگاه بزرگ، بیوران)، دهکده دیریستانو (=صومعه ، رازگان)، کشور...، کشور اوریاکی (که بعدأ اوپیته فرزند دایائوکو آن را تسخیر نمود، و در ناحیه رودکها قرار داشته، همان خرقان)، کشور ریمانوتی (رباط کریم)، ایالت کشور اوپورئی (چشمۀ با شکوه=رغه، ری) کشور اویا دائوئه (ایوانکی)، کشور بوستیس (پلشت)، کشور آگازی (علی القاعده همان اوالی، آبعلی) کشور آمباندا (دماوند)، کشور دانانو (=جایگاه بالایی/ فرازکوه، فیروزکوه)، ایالات دوردست در مرزهای کشور آریبی مشرق (اعراب سمت سمنان)، ایالت مادهای مقتدر که یوغ خدای آشور را فرو افکندند و مانند دزدان به کوهها و بیابانها روی آوردند، من هیزم شعله ور به تمام دهکده های ایشان افکندم و سراسر سرزمین ایشان را به تلهای ویران و فراموش شده مبدل ساختم." بیشترین نامهای عمومی مناطق ماد بزرگ و میانی و مراکز آنها را در گزارشهای لشکرکشی سالنامه های تیگلت پیلسر پادشاه آشوری می توان پیدا نمود که متن آنها با توضیحات الحاقی اش از سوی ما در تعلیقات فصل دوم تاریخ ماد، صفحات 508 و509 از این قرار است:
"تعیین مسیر و محل لشکرکشی های تیگلت پیلسر به خاک ماد بسیار دشوار است. ما چهار روایت اصلی در بارۀ نواحیی که وی در نوردیده بوده، در دست داریم. در سالنامه ها مذکور است که لشکرکشی اول (744 ق.م) اختصاص به [نامورو در دره دیاله (یا پارسوا= ناحیه کناری)] و بیت زاتی (شازند)، بیت آبدادانا (بیجار)، بیت کاپسی (ملایر) و بیت تازاکی (تویسرکان) داشته است. در سالنامه های مزبور ضمنأ برخی جنگهایی را که در سرزمینهای پارسوا که پایتخت آن نیکور (ننور) بوده و بیت زاتی (شازند) و تا حدی آبدادانا (بیجار) و بیت سانگی (سنندج) و بیت کاپسی (ملایر) و دیگر آرنزیاش (حلبچه)، کیشه سو (همدان)، ارازیاش (اردلان)، سومورزو (سنقر) و بین همبان (کرمانشاه) وقوع یافته بوده بر می شمرند. و از آن پس فهرست کلی از حکام که سر به اطاعت نهاده بودند، میدهند که درست محفوظ نمانده است. ظاهرأ شرحی که در لوح سنگی اول نمرود آمده نیز مربوط به همین لشکرکشی می باشد: بیت همبان (کرمانشاه)، سومورزو (سنقر)، بیت باروآ (بهاره)، بیت زوآلزاش (دلیجان)، بیت ماتی (مریوان)، توپلیاش (دره دیاله)، تیل تارانزای (کلاترزان)، پارسوا (کردستان ایران، در سمت زاموآ= دره شهر زور)، بیت کیپ سی (ملایر) تا شهر زاکروتی (زنگنه یا یاسوکند) و مادهای نیرومند. لشکرکشی دوم (737 ق.م)، طبق مندرجات سالنامه ها به بیت سانگی (سنه، سنندج)، بیت تازاکی (تویسرکان)، مادها، بیت زوآلزاشو (دلیجان) و بیت ماتی (مریوان) تخصیص داده شده بوده است. و جداگانه نام نقاط مسکونی زیر آورده شده است: ناحیه ای که مرکز آن بیت ایشتار (الشتر یا اشترینان) بوده، بیت کاپسی (ملایر)، شهر تادی روتا (توره) و نیروتاکتا (نهرمیان)، سیبور (ساوجبلاغ)... آریارما (تپه گیان نهاوند)، خروسی (خلجستان)، ساکسوکنو (ساروق)، کارزیبرا (گازران)، بیت ساگبات (کارکاشی، کاشان)، سیلخازی (سیالک)، تیل آشوری (یکی از تپه های باستانی مجاور سیالک کاشان). دومین لوح سنگی نمرود یکجا امکنه زیر را بر میشمرد: بیت همبان، بیت سومورزو، بیت باروآ (بهاره)، بیت زوآلزاش، بیت ماتی، توپلیاش (دره دیاله)، بیت تارانزای، پارسوا، بیت کاپسین و نقطه مسکونی زاکروتی (زنگنه یا یاسوکند) که ظاهرأ مربوط به لشکرکشی اول بوده است. و بیت ایشتار (کنگاور) و نیشای (نهاوند) و گیزین کی سی (قزوین)، نقطه مسکونی سیبور، اورننا (=کوهپایه، کرج)، نیپاریا (=دارای منبع آب زیر زمینی، قم) و کشورهای بوستوس (پلشت)، آریارمی (ورامین، حالا تصور میکنم آریارمی یا همان آریا اوروه مطابق تپه گیان نهاوند است)، خروسنی (خوار)، روآ (ری، قبل از کویر نمک)، اوشکاکان (جوشکان)، شیکراکی (شجاع آباد) و تیل آشوری یا دژ بابلیان (تپه سیلک کاشان). ضمنأ در کتیبه مصرأ اظهار شده که همۀ این نواحی جزو قلمرو آشور بوده و حکامی و جانشینانی از طرف آن کشور در آنجا مستقر بوده اند. کتیبه ای از بر لوح گلین از نمرود به تاریخ 728 ق.م باقی است که اطلاعات دقیقتر ولی کلی به ما میدهد. فهرست آن کتیبه چنین است: نامرو (در دره دیاله)، بیت سانگی تویی (سنندج)، بیت همبان (کرمانشاه)، سومورزو (سنقر)، باروآ (بهاره)، بیت زوالزاش (دلیجان)، بیت ماتی (مریوان)، توپلیاش (در دره دیاله)، تارانزای (کلاترزان)، پارسوا، بیت زاتی (زرند)، بیت آبدادانی، بیت سانگی، بیت تازاکی (تویسرکان)، بیت ایشتار (الشتر یا اشترینان)، زاکروتی (زنگنه). کتیبۀ مزبور ضمنأ به خصوص تصریح می کند که نواحی یاد شده که تقریبأ همه مربوط به لشکرکشی اول بوده جزو ایالات آشور شده بوده اند. و بعد بلافاصله اسامی ذیل آمده است: گیزینی کی سی (قزوین)، نیشا (نهاوند)، سیبور (ساوجبلاغ). اوریمزان (ورامین)، رعوسان (حسن آباد)، نیپاریا (قم)، پوستوس (پلشت)، آریارمی (آریارمی یا همان آریا اوروه مطابق تپه گیان نهاوند)، خروسی (خوار، گرمسار)، ساکسوکنو (ساروق)، آراکتو (اراک)، کارزیبرا (گازران)، گوکی ننانا (کوشکک)، بیت ساگبات (کاشان)، سیلخازی یا دژ بابلیان (سیالک)، روآ (ریوند، قبل از کویر نمک)، اوشکاکانا (جوشکان)، شیکراکی (شجاع آباد) و سرزمین طلا (اردستان).
در منابع کهن بین النهرین در رابطه با لشکرکشی بابلیها و آشوریها همچنین از شهرها و نواحی زیر هم یاد شده است: اورکیش (شهر پایینی، الکوت)، ناوار (سرزمین الهه کاسی کوهستان شمالی، حوضۀ دره دیاله)، خارسی (کارس منابع یونانی، کرمانشاهان)، کیماش (بلوک کماسی کردستان)، خومورتی (توز خورماتو)، خوخونوری (باوه نور)، گانخار (قصبۀ گهواره بین کرمانشاه و سرپل ذهاب)، آل شوسین (قصر شیرین)، دیمات ان لی لیا (ده مندلی)، خامازی (خفاجه)، کوک کوما (کمیجان)، رمدانی (رزن)، خارخوبارا (رودآور)، کیلامباته (کبوتر آهنگ)، اوریانگو (ایرانشاه)، زابشالی (حوضۀ زاب سفلی)، داگارا (دیاله)، هابهی (بلوک بهی سقز)، کیروری (کفری کردستان عراق)، سیمره (حوضه رود سیروان)، اولمانیا (حلوان)، آداعوش (قلعه دیزه)، خارگا (خانقین)، خارماسا (خورمال)، گیلزان (طبق قاعده تبدیل گ به و، ب همان قصبه بارزان)، بادتیریکان (خارخار، دیوان دره)، کارزیابکو (بعقوبه).
در لشکرکشی سارگون دوم آشوری حدود سال 715 پیش از میلاد از سوی آشور به سمت کردستان و زنجان و میانه که به مقصد نبرد با اوراتو صورت گرفته است از قلاع و قصبات زیر یاد شده است: سوریگاش (سقز)، آپپاتار (آبدادانا، بیجار)، کیت پات (تکاب) کیشّلو (کوشکین)، کیندائو (قیدار)، آنزاری (انجرود)، بیت باگای (خدابنده)، شوآن داخول (شیخ طبق)، دوردوکان (ترکمان)، سوکا (سبز)، میسو (میانه)، بالا (بادلو)، آبی تیکنا (آچاچی) و سرانجام دژ پانزیش که بین میانه و زنجان قرار داشته با قصبه آغ کند مطابقت دارد. در لشکرکشیهای سارگون دوم آشوری به ماد از سیگریس در ناحیه رودکها (سمت سجاس)، بیت خیرمامی (خرم دره)، اومارگی (ابهر)، مالی (مهین) نیز نام برده شده است. ناحیه رودکها (شانارته) شامل دره قزل اوزن (گیزیل بوندا، رودک علیا) و دره خررود/قره چای (راماتئا، رودک سفلی) بوده است.
مطابقت بیت کاپسی با ملایر
در لشکرکشی های آشوریان از شهری به نام بیت کاپسی (محل تهیۀ شراب) به همراه نام بیت ایشتار (اشترینان یا الشتر)، زاکروتی (زنگنه)، تادی روتا (توره)، سیبور (سامن)، نیروتاکتا (نهرمیان) و نیشای (نهاوند) نامبرده شده که با شهر ملایر (محل تهیۀ شراب انگوری) مطابقت می نماید.
نامهای کهن ساوه و تویسرکان و ملایر در منابع آشوری
در منابع آشوری نام بیت ساکی یا بیت سانگی (سَوَنگهه= سَوَ، محل میوۀ پر سود= سو-فالی سنسکریت= میوۀ انار) و بیت تزّکی و بیت کاپسی (محل شراب) در دو مورد در شرح لشکرکشی های آشوریان با هم در منطقه واحدی در شرق ماد ذکر شده اند که به ترتیب با ساوه و تویسرکان و ملایر مطابقت دارند.
مطابقت تادی روتا با قصبۀ توره
در کتیبه های آشوری تیگلات پیلسر سوم که به حدود سال 737پیش از میلاد ضمن بر شمردن فتوحات و نواحی غارت کرده اش در نواحی ماد مرکزی در این ناحیه در کنار بیت کاپسی (ملایر) از شهری به نام تادی روتا نام برده شده است که به وضوح مطابق همان قصبه توره است.
بررسی نامهای تاریخی کهن اراک، آشتیان و فراهان
در صفحه 502حواشی فصل دوم تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز ضمن ذکر مناطق سمت این حوالی از سه شهر بیت ایشتار، کاپسی، تادی روتا (با علامت سؤال یعنی قرائت نامطمئن) و نیروتا کتا (جایگاه پایین رود) نام برده شده است که به ترتیب مطابق الشتر یا اشترینان، ملایر، توره و نهرمیان می باشند. نام کاپسی که در کتیبه های مربوط به لشکرکشیها و سالنامه آشوری به کرّات یاد شده با شهر ملایر مطابق است . نامهای ور (دژ) ورشه (دژ شاهی، آبادی سلطان= سلطان آباد) که در عهد تسلط اعراب و بعد از آن در این منطقه از آن نام برده شده است، قابل تطبیق با قصبه حصار می باشد که اکنون شهر اراک گفته میشود که پیشترعراق (لابد مأخوذ ازارک یعنی دژ) نامیده می شده است. نام باستانی آراکتو در این سمت گواه آن است. کسروی در کتاب کاروند خود به درستی حدس زده است که این اماکن این مناطق خصوصا آشتیان (ورهشی باستانی، ورکسه پرنه) جایگاه دینی و اقتصادی والایی داشته و مکان معابد کهنی بوده اند. فراهان (فرمیهن یعنی "جایگاه با شکوه و فر") هم جای مجلل ترین معبد/ آتشکده ایرانیان باستان یعنی کا- ریان (یعنی پرستشگاه باشکوه) یکی از چهار آتشکده معروف عهد ساسانیان بوده است که بعد از به غارت رفتن آن توسط اعراب آتش مقدس آن به دژ روستای پردغان (فردجان) حمل شده بود.
نامهای باستانی برخی نواحی میانی ماد در کتیبه های آشوری (همراه با نام معادلهای کنونی محتمل آنها)
بیت ایشتار (طراز ناهید/تیراز ناهید= پرستشگاه نیرومند ناهید (معصومه) یا محل ناپدید شدن ناهید [در سمت قم])، بیت کاپسی (قم)، تادی روتا (توره)، سیبور (ساوه)، گیزین کیسی (قزوین)، اورننا (فرمیهن)، گوکی ننا (گرکان)، کار زیبرا (گازران) و ساکسوکنو (ساروق). نام کهن کرمانشاه در منابع آشوری و یونانی یعنی خمبادان (همپادان، سمپادان) و سامبان را میشود به معنی پایگاه مردم انجمنی (ساگارتیان، گورانها) گرفت.
نامهای دیرین کرمانشان و هرسین و کنگاور و الشتر و کنگاور و کوهدشت
در کتیبه لشکرکشی تیگلت پیلسر سوم که متعلق به سال ۷۳۷ پیش از میلاد می باشد٬ در این سمت از نواحی بیت سانگی (خانه سنگی)، بیت تازّاکی (خانه استوار)، بیت ایشتار، کینگی کانگی و کین دی گیاسو نام برده شده است که به ترتیب نشانگر کرمانشان (خانه سنگی)، تویسرکان (دژ سنگی)، الشتر یا اشترینان، کنگاور و کوهدشت می باشند.
صورت قدیمی نامهای کنگاور، سقز،سنقر و هرسین
در کتیبه های آشوری به جای نامهای کنونی کنگاور (کنگوبار، دژ دارای گنج)، سقز، سنقر(سنگ ور=دژ سنگی) و هرسین (خروس- شین=جایگاه خروس) اسامی کار کارخوندیر (دژ معبد درخشان)، سوریگاش، سومورزو و کشور خروسان (مات تارلوگاله) دیده میشود.
نام نواحی قم و کاشان در کتیبه های آشوری
کتیبه ای از بر لوح گلین از نمرود به تاریخ ۷۲۸ ق.م باقی است که چنین اطلاعاتی (با مناطق قابل قیاس آنها) از نواحی ری و کاشان به ما میدهد. اوریمزان (محل ور[=دژ] بزرگ، ورامین)، رعوسان (منطقه باشکوه، حسن آباد)، نیپاریا (منطقه دارای آب انبار، قم)، بیت ساگبات (دژ سنگی، کاشان)، سیلخازی یا دژ بابلیان (سیالک)، روآ (راوند، قبل از کویر نمک)، اوشکاکانا (محل چشمه، جوشکان استرک)، شیکراکی (خانۀ نیرومند، شجاع آباد) و سرزمین طلا (اردستان).
نامهای باستانی برخی مناطق بین استانهای همدان و کرمانشاهان و کردستان
در لشکرکشی که سارگون دوم آشوری در سال ٧١٣ پیش از میلاد به سمت الیپی (ما بین کردستان و کرمانشاهان و همدان) که تحت فرمانروایی تالتا (به لغت سانسکریت یعنی سرکوب کننده اشرار) بود صورت گرفت، از نواحی زیر یاد شده است که با توجه به معانی لفظی سانسکریتی/اوستایی این اماکن با نامهای جغرافیایی قابل قیاس کنونی شان از این قرار هستند:
سیگری سو (گسترده در سینه کوهستان)/صحنه (دژ واقع در سینه کوه) [نام سنندج/سیسر جای دیگر به صورت سی سیرتو= محل بسیار گسترده و نیرومند ذکر شده است]، بائیت عان (خانه ایزد آسمان)/بیستون (بغستان)، ماد (سرزمین نجبا)، آپساخوتی/ اسد آباد، پارنوآتی (به سمت پایین قرار داده شده، دارای خانه های پلکانی)/پاوه، اوتیرنا (واقع در سرپایینی دامنه)/اورامان (دارای خانه های واقع در سر پایینی)، دیریستانو (محل نیرومند)/دیوزند، اوریاکی (محل نیرومند)/قروه (محل وسیع و نیرومند)، ریمانوتی (محل شادی)/روانسر، اوپورئی (بالایی)/باوله، اویادائوئه (محل نگهبانی نیرومند)/اوربه، بوستیس (محل نیرومند باشنده)/بست، آگازی (محل واقع در دره ژرف)/سنقر(شین گور= محل واقع در گودی)، آمباندا (محل تقسیم آب)/امین آباد، دانانو (محل غلات)/دانان. ایالت دوردست کشور آریبی شرق و همچنین ایالت مادهای مقتدر (نظر به ترادف ماد و آریزانتی به معنی نجبا باید نام قوم واحدی باشند که به نظر می رسد همان ساگارتیان ماد بوده باشند).
جغرافیای تاریخی کهن شمال غرب ایران
در اینجا برای سادگی مطلب از آن نواحی این منطقه سخن به میان خواهم آورد که در مقالات سابق در باب آنها کلامی نرفته است. منبع اساسی در این باب همانا یادگار بزرگ ایگور میخائیلویچ دیاکونوف یعنی تاریخ ماد به ترجمۀ کریم کشاورز است. ما در اینجا مندرجات تألیف وی را اساس قرار داده و از این طریق بر روی جغرافیای تاریخی و تاریخ باستانی این ناحیه که مورد مشاجره پان ایرانیستها و پان ترکیستها است، پرتوی می افکنیم. دیاکونوف بر اساس کتیبه های آشوری از ناحیۀ زیکرتو و شهر و دیار سانگ بوتی و شهرمجاور آن اولخوی نسبتأ مفصل صحبت نموده است. وی به درستی ناحیۀ زیکرتو (یا زیکیرتو، زی کیرتو) را با حوضۀ رود شهر چای تطبیق داده و ضمنأ می گوید که آشوریان با فرستادۀ فرمانروای زیکرتو با مترجمی ماننایی که خود نام غیر ایرانی داشته صحبت کرده اند. دیاکونوف جای دیگر از ولایت کرتیارا (کله شین؟) در کردستان کنونی ایران خبرمی دهد. کتیبه های آشوری متعلق به سارگون دوم در ناحیۀ زیکیرتو (یعنی محل زیست ساگارتیها) یعنی حوضۀ رود شهر چای میانه از قلاع و روستاهایی نام برده شده اند که این نامها با نظایر کنونی آنها از این قرارند: پاردو (=پاردیه، فراهیه)، ایشتایی پار (ایشنار)، ساکتاتوش (شیخ طبق)، نانزو (نوروز آباد)، ائوکانه (اوگان، ابرگان، روستای نیاکان پدری نگارنده)، کابانی (کبودین)، قوروسوپا (قره جه قبا)، راکسی (=لاکسی، کسلان)، گیم داکریکا (گون دوغدو)، باروناکا (بارنجق)، سی ترا ( سیه دل)، تاش دامی (تکمه داش) و تسامیا (=چامیان، کارا چمن). کتیبه های همین پادشاه آشوری در ادامۀ شرح لشکرکشی حدود سال 710 پیش از میلاد از شهرهای سانگی بوتو (محل بوته های انگور) و اولخوی (یعنی شهر شایسته خوی) نام می برند که به ترتیب همان شهرهای مرند (موروندا، مورونت، یا ماورونداگارای عهد باستان) و شهر خوی می باشند. از اینجا معلوم میشود نام مرند (مورونت، ماورونداگارا) در اصل به معنی شهر تاکستانها بوده است چه کلمه مووره در زبان آذری و کردی به ترتیب به معنی بوته تاک و خود تاک می باشد. از این مطلب همچنین معلوم میشود بیت سانگ بوتی (محل انگور) در ماد بزرگ هم جز همان تاکستان حالیه مراد نبوده است. معنی لفظی خود لفظ بومی کهن خوی نیز قابل انکشاف است چه ارامنه نام پهلوی این شهر را در عهد کهن هیر آورده اند که به معنی ثروت و رفاه است و این معنی در نامهای کهن آنجا یعنی اولخوی (دارای ثروت شایان) و خوی وه (دارای ثروت خوب) که در سالنامه های آشوریان یاد شده اند، مصداق پیدا می کند. در شرح لشکرکشی سارگون دوم به نواحی سانگ بوتی و اولخوی و اورارتو از این اماکن نام برده شده است که با نامهای قابل قیاسشان از این قرار می باشند: ساردوری خورد (سیداوا)، خورنکو (خانقاه)، خاردانیا (خان دیزه)، گیزو آرزو (قیزقلعه)، شاشزیسا (شکریازی)، خودورنای علیا و سفلی (شبانلوی علیا و سفلی)، اوادنا اونزا (ایری بوجاق)، آرازو (عذاب)، شادیش سی نیا (سید خاجین)، سیتو آرزو (سویدلی)، زیرما (زروان، زارغان)، سورزی (کورتی)، الیادی نیا (ایواوغلو)، سورزیالدیو (سولکده)، آرمونا (آلمالو) و سر انجام کی ناشتانیا (جایگاه چشمه) که مطابق با روستای چشمه است. نام کوههای آورین و اردیج: که سارگون دوم در ادامه تهاجم خونین و غارتگرانۀ خود در موقع ورود به اورارتو که از سمت شمال دره قوتور صورت گرفته است از میان دو کوه به نامهای آرسابیا و اثرتیا عبور می کند که به ترتیب با کوههای امروزین آورین (به لغت پهلوی یعنی با شکوه) و اردیج (به لغت پهلوی یعنی آراسته) در نزدیکی مرز ترکیه قابل مطابقت می باشند. نام محال چاردولی: منابع آشوری و اورارتویی از کوهی به نام خارسی/ارسیته در اراضی ماننا که در مجاورت ناحیۀ پارسوا (استان کردستان کنونی) نام برده اند. این کوه مطابق کوه قره داش حالیه است چه این کوه در در اراضی قبیلۀ ماننایی کوموردیان قرار داشته است که اکنون تصحیف شدۀ نامشان در اسم محال چاردولی (چردوغلو) که شامل ناحیه این کوهستان میشود، زنده مانده است. در لشکرکشی سال 713 پیش از میلاد سارگون دوم به ماد از نواحی سیگریس، باییت آن (خانۀ خدا) یا بیت باگای، روستای دیریستانو (محل استراحت کاروانها)، اوریاکی، ریمانوتی، اُپورئی، اویادوئه، بوستیس، آپساخوتی، پازئواتی (به ظاهر به معنی دارای آب گرم) ، اوتیران (به ظاهر به معنی دارای آب نیرومند) ، آگازی و آمباندا (به ظاهر به معنی جایگاه سردسیر) ما بین الیپی (کرمانشاه) و خوار (کویر نمک) نامبرده شده اند که به ترتیب با مناطق سنندج، بیستون یا خدابنده، نهاوند تاکستان، اوریاد، رامند، رودبار تفرش، ابهر،بوئین زهرا ، اسدآباد، گرماب، افشار، اورزمان و گرمسار مطابقت دارند. در کتیبه های اسرحدون پادشاه آشوری در سمت قم (نیپاریا) و کاشان (کارکاشی، بیت ساگبات) از دهکده ای به نام اوراکازابارنا یاد شده که با قصبۀ گازران کنونی مطابقت دارد. کتیبه های سارگون دوم در اطراف بیت باگای/ بیت ایشتار از سه قلعۀ کیششلو/ کارنابو، کیندائو/ کارسین، آنزاری/ کار اداد نام برده اند که به ترتیب با روستاهای حصار، کرسف و علی آباد در جنوب شرقی قیدار مطابقت می نمایند. خود نام قیدار شکلی از همان نام خدای جنگ آریانیان کاسی یعنی گیدار می باشد. محل قبایل اتحادیه ماننا ها در اطراف دریاچۀ اورمیه بنا به شواهد و قرائن از این قرار بوده است: محل تئورلیان (به ظاهر به معنی صاحبان قدرت، مانناهای پادشاهی) در جنوب دریاچۀ اورمیه قرارداشته آنجا که اکنون شهر ویران خوانده میشود خود نام ماننا به زبانهای ایرانی کهن معنی سرزمین پایینی را می دهد. مسّیئیان (ظاهرأ به معنی میانیها) در میاندوآب و حوضۀ رودهای زرینه رود و سیمینه رود ساکن بوده اند. محل دالیان را اطراف تبریز و حوضۀ رود تلخه رود تعیین کرده اند. نام سونبی ئیان با محال سلدوز اورمیه مطابقت دارد. کوموردیان یا چنانکه اشاره شد چاردولیهای کنونی در سمت شرق شهرستان میاندوآب زندگی می کرده اند. کتیبه های آشوری در ماننا (نیسیر عهد باستانی تر) از شهرهای ایزیرتو (پایتخت آن)، خارونا، شودور (شیمری خادیری منابع اورارتویی)، بشتو، و کارالا نام برده اند که به ترتیب مطابق با قصبات حسنلو، خلیفان، محمدیار (که ظاهرأ در آن محمد جایگزین شیمرشده است)، شاه قلعه وکلانه (درخبر شرفنامۀ شرف خان بدلیسی، قلعه دیزۀ کردستان عراق) مطابقت دارند. گودارمحل بشتو را با تپه کاپلانتو مقابله نموده است که خطا به نظر می رسد چه این نام ترجمۀ ترکی همان دژ پلنگان باستانی است که داریوش در کتیبۀ بیستون از آن یاد کرده است. آشوریان در جنوب ماننا یعنی ولایت پارسوای کهن (استان کردستان حالیۀ ایران) ازدژی به کاربیتو به معنی مبارک نام برده اند که با روستای مبارک آباد (صلوات آباد سنندج) مطابق می باشد. منابع آشوری در این سمت از قلعه ای به نام باروتا و کوهی به نام آرسیتا (هارشی) هم اسم برده اند که با قصبۀ بایدر و کوه چهل چشمه مطابقت می نمایند. کتیبه های سارگون دوم در بین میانه و تبریز از قلاع و شهرکهای سوکا، بالا، آبی تینکا، شوان داخول، دوردوکا و مسی (به اوستایی مئیذیه یعنی میانه) اسم برده اند که به ترتیب مطابق با روستاهای سیسان، اوجان، بوستان آباد، شبلّی، دوزدوزان و شهر میانه می باشند که حوالی این شهر آخری همانطوری که دیاکونوف خاطرنشان می کند مقر فرمانروایی دیاکو (دایائوکو، کیقباد شاهنامه) بوده است. کتیبه های آشوریان در ذکر لشکرکشی های آنان در ناحیۀ بین منطقۀ رودکها ( حوضۀ علیای رود قیزیل اوزن در جهت شمال) و ناحیۀ پارسوا (کردستان) از ولایتی به نام گیزیل بوندا نام برده اند که لابد همین نام است که به شکل قیزیل اوزن بر روی نام این رودخانه زنده مانده است. کتبیه های آشوری در این ناحیه از چهار قلعۀ مجاور آن با پارسوا تحت اسامی زیزی، آپپار، زالا و کیت پات یادکرده اند که نامهایشان قابل تطبیق با اسامی روستاهای چیچکو، پاپاله، چالاب و گنبد می باشند. یکی از مقرهای حکمرانی این منطقه در این عهد یعنی دژ سیبار با سهرورد دورۀ اعراب -که هم اکنون، به صورت روستایی در جنوب سجاس بر جای مانده است- مطابقت می نماید. شهر مهم دیگر این حوالی ساگ بیت آمده که با شهر تاکستان همخوانی دارد. نام کهن مراغه یعنی اوئیش دیش منابع آشوری می توان دارندۀ به معنی دارندۀ رودخانه سریع یا درخشان گرفت که یادآور نام ایرانی کهن دیگر آن یعنی افرازهارود می باشد. خود نام مراغه به معنی مرغزار است. در اوستا نام رودخانۀ آن یا رود زرینه رود ویتنگوهئیتی آمده است که به همین معنی دارندۀ جریان سیلابی می باشد. از اینجا معلوم میشود نام رودخانۀ آن یعنی صوفی (صافی) در اصل سپی بوده که در اوستا به معنی در هم شکننده و سیلابی یا به طور ساده دارنده آب صاف بوده است. دژ داربو که منابع اورارتویی جای آن را در شرق دریاچۀ اورمیه تعیین کرده اند مطابق با همان دژ مضاعف تارویی تارماکیس منابع آشوری یعنی شهر تبریز است. بیزانسی ها در رابطه با گزنا (تخت سلیمان) از تبرمایس (ماه نشان) هم یاد کرده اند. نام داربو را با توجه به نام قبیلۀ باستانی ساکن تبریز یعنی دالیان می توان به معنی مردم سرزمین بیشه زاران و باغها گرفت چه منابع یونانی نیز در آذربایجان از مردمی به نام داریتیان (مردم سرزمین درختان) نام برده اند. اما خود نامهای تارویی و تارماکیس به لغت کهن مادی به معنی دژ کوچک و دژ بزرگ بوده اند. منابع آشوری در سمت بین مرز ماننا و همسایۀ جنوبیش پارسوا (استان کردستان) در نزدیکی دژ بشتو (شاه قلعۀ نزدیک دیوان دره) از دو دژ به نامهای پوری و سی تو آریا (شاتی راراگای منابع اورارتویی) نام می برند که این دو نام به ظاهر بر روی نام روستاهای آب پاره و شریف آباد زنده مانده اند.
معنی لفظی برخی اسامی کهن نواحی شمال غربی ایران
در تاریخ ماد تألیف دیاکونوف با استناد به منابع بابلی و آشوری و اورارتویی و یونانی از جمله از نواحی زیر در ماد و حوالی غربی آن نام برده شده است که با معادلهای محتمل آنها از این قرارند: مادگو (میدان یا میدانسرای در غرب عراق)، نیگ مخی (نقده)،توروکی (طقطق)، اولوخین (ملکان)؛ شاریند (صائین قلعه؛ شاهین دژ)، خانجی (اخته چی)، هابهی (بهی)، زابشالی (چمچمال)، خورتوم (خرواتان)، خوخونوری (نوزی، نوتری ویران در عراق)، آرشتیانا (اشنو)، بین بارا (بارزان)، اوزه (رواندوز)، بیروتو (برادوست)، لاگالاگا (باالقلی)، دور لولومه (دیزه)، مورات تاش (سورداش)؛ اوگیشتی (اوجان)، کوه آلاتا (علمدار نزدیک مرند)، کیت پات (کیوی)، کین گی کانگی (کنگاور)، کین گیالکاسیش (کوهدشت)، کین دی گیاسو (گیان)، کوبوشخاتیدیش (کندی شیخان)، اوپیش/اوپوشو (فش)، گیرگیرا (گلچیدر)، کیخ باخزاتی (باشماق)؛ تانوس (طارم)، عوتارشی (طالش)، کوه دانو (کیهان داغ)، کوه بوشتو (پشت کوه)، آرشتیا (قلعه رش)، کیّروری (کفری)، آماته (الموت)، قبیله کوموردی (کُردان شاخه جنوبی؛ کردان فعلی)، خارمشاندی (خراجیان)، آداعوش (هفتاش)، خارماسا (خوشه دره)، سمسی (سنجابی)، اوریانگو (ایرانشاه)؛ بیت کیلمازاخ (قزل رباط)، خاردیشی (خسروی)، مرعوبیشتو (ماروش)، بیت باروآ (شیخ پاوه)، سوبی گالایان (گیلان غرب)، آیوسیاش (سردشت)، ارشتدیان (بردقلیشت)، پاشاسو (بژوه)، بوشتو (بیتوش)، آشدیاش (اشنویه؟)، اوکی یامون (پنجوین یا اورونجیک)، سی خو آنازی نیری (شیخ چوپان) و شهر هیربا محل درگیری سپاهیان آستیاگ و کورش سوم (شیربضا).
سه دژ بوشتو و باروتا و باروآ از لحاظ صوتی با نام قصبه های بست، بایوه و شهر پاوه در مناطق کردستان و کرمانشاهان مطابقت می نمایند.
جغرافیای تاریخی کهن برخی از نواحی شمالغرب ایران در لشکرکشی سارگون دوم آشوری
1-آندیا (اَنَت-دهیو= سرزمین انتهایی) مطابق طالش (تَرو-شی، سرزمین بیرونی) است. شهر پانزیش (پنج محله) آن که بین آن و زیکرتو(ناحیه میانه-هشترو) قرار داشته، با قصبه هشجین (هشت محله) مطابقت دارد.
2-زیکرتو (محل کشت دیمی) مطابق ناحیه میانه-هشترود است و شهر پاردوی آن (پردیده بانی) مطابق ناحیه دزدزان (دژ دژها) درشمالغرب میانه است.
3-مناطق اوئیش/آوائیس (آب صاف و درخشان) و اوئیش دیش (دارای آب درخشان) مطابق منطقه شهر رود صافی یعنی مراغه (افرازهروذ،فروزنده رود) است. نام رود صافی مراغه در دینکرد به نام اریخشان (دارای آب درخشان) آمده است.
4-واجیش (وائیذی شی= واقع در محل آب رودخانه) مطابق عجب شیر که در اوستا اسمش اپخشیر (شهر آب رودخانه) آمدهاست.
5-آجیدی (آذو-دهیو= شهر شادمان) مطابق دهخوارگان (ده محل میخواری) است.
6- پارسوا (منطقه پشتی) همان اردلان (اردی-لان= محل پشتی) در سمت سنندج است.
7-سانگی بوتو (شینگه بوتو= محل بوته زارهای انگور) همان شهر انگورخیز مرند (موره-ونت= دارای تاک)است.
8-اولخو (شهر صاحب ثروت فراوان) همان شهر خوی (محل ثروتمند) است.
9-آرما-ری-لی (هرما-رئو-ایلی= شهر سرمای شدید یا همان سیمباس= سرما-بس) مطابق سلماس (سرما-مَس) است.
10-نام زنزیونا (زنج- یونا، محل باتلاقی) که محلش در سمت جنوب آرماریلی ذکر شده و لشکرکشی هشتم سارگون دوم آشوری از آنجابه خود خاک آشور ختم گردیده و تمام شده، مطابق قصبه مرزی گنگ چین (گنک جین= محل گنداب و باتلاق) است.
11-گیزیل بوندا (دارای بوم گله پرور یا دارندۀ خانه های سنگی) حوضه رود قیزیل اوزن است.
بنابراین لشکرکشی سارگون دوم که از این نواحی نامبرده است از سمت کردستان به سمت میانه صورت گرفته و از آنجا از طریق هشترود به سمت مراغه و عجبشیر و آذرشهر و اسکو و تبریز و مرند و خوی و سلماس رفته است.
معنی محتمل نام نواحی اطراف دریاچه ارومیه در لشکرکشی سارگون از ماد به سوی اورارتو (بنا به قرائت دیگر)
زیکرتو (محل کندن معدن [نمک]) که مرکز آن پرده (محل گذر از میان: میانه) بوده است. آندیا (مرکز درخت سیاه= قره آغاج کنونی)، اوئیش دیش (دارای آب درخشان= دره رود صافی مراغه)، واجیش (محل پخش شدن آب= اردی هر، بناب)، آجیدی (محل بزکوهی خواران= دهخوارگان)، اوشکایا (اسکو)، دالاجا (محل محصول گلبرگ= مرند یعنی محل درختان تاک)، اولخوی (خوی)، ایرتیا (قره تپه؟)، ارزابیا (رازی؟) و آرماریلی (دیلمان، سلماس).
نواحی باستانی سمت اورمیه
نام اورمیه در کتیبه های آشوری به دو صورت آرمائیت و اورمیاته ذکر شده است. موضوعی که باعث بیراهه رفتن شناسایی مکان آن شده است همانا یاد گردیدن آن به همراه نام زیبیه (قصبه زیوه) در جنوب غربی اورمیه است که این یکی به سهو با زیویه (محل گنج مکشوفه معروف زیویه) – واقع در زاموای باستانی (سمت شهر زور)- مطابقت داده شده است. در حالی که کتیبه های آشوری نام این زیویه را به صورت اوزه به همراه روستاهای بیروتو (کرفتو)، لاگالاگا (لگزی)، بارا (پارسانیان) و دور لولومه (ایلو) جداگانه اسم برده اند. ایرانشناسان بر اساس این کجروی زیبیه را با تپه زیویه در 24 کیلومتری جنوب سقز و آرمائیت را با دهکده صاحب و تپه کاپلانتو در 5 کیلومتری جنوب شرقی زیویه را با ایزیرتو پایتخت ماننا یکی شمرده اند.در کتیبه های آشوری در شرح لشکرکشی آشوریان به رهبری سارگون دوم پادشاه آشوری به ماننا گفته شده است که وی هشت دژ را که در فاصلۀ مرز جنوبی ماننا و تختگاه آن کشور ایزیرتا (ایزیرتو) را تصرف کردند. این دژها عبارت بودند از آیوسیاش (سردشت)، پاشا[..]سو (پشتاشان) ،بوشوتو (باطاس؟)، آشتیاش (شتویس)، اوکی یامون (اورنجیک)، اوپیش (اووج)، سیخو آرنازی نیری (شیخان) که غالبأ در خاک کردستان عراق قرار دارند. سارگون سرانجام ایزیرتو (گوی تپه جنوب شرقی اورمیه) پایتخت ماننا و دو قلعه مهم مرکزی حوالی آن به نامهای آرمائیت (اورمیه) و زیبیه (زیوه) را تصرف کرد. در لشکرکشی سردار آشوری نابوشاروسور به همین منطقه گفته شده است که آخسری پادشاه ماننا مقر خویش را از ایزیرتا به قلعه ایشتائو (قصبه هشتیان بین اورمیه و سلماس) منتقل ساخت. آشوریان 15 روز ایزیرتا و قلاع مجاور اوزبیا (زیبیا، ایزی بیا، زیوه کنونی) و اورمیاته (آرمائیت، اورمیه) را محاصره کردند. ولی چون از تسخیر آنها عاجز گشتند به ویران کردن نقاط پیرامون و بردن مردم به اسارت و گرفتن اسبان و خران و دامهای بزرگ شاخدار اکتفا کردند. آشوریان در طریق بازگشت به تسخیر قلاع مرزی ماننائیان پرداختند. اراضیی که به تصرف آمده بود ظاهرأ در دو بخش قرار داشت. بخش نزدیک شوردیره (نقده) و کوههای خارسی (سیاه کوه) در مجاورت قبیله کوموردیان. در اینجا آشوریان دژ آرسیانشی (حسنلو) و ارشته یانه (اشنو) را تصرف کردند و نواحی اطراف آن را از هستی ساقط کردند. کشور ماننا پیشتر در منابع آشوری به نام مترادفش کشور مهری یا مهرانو (سرزمین شراب و شادی) خوانده می شد.
نامهای کهن مناطق کردستان
در کتیبه های آشوری مربوط به لشکرکشی ها به ماد بین منطقۀ توپلیاش (دره دیاله) و منطقۀ پارسوا (ناحیۀ اردلان و حوالی آن) به مرکزیت نیکور (ننور) از ناحیه ای به نام تیل تارانزای نام برده شده است که به وضوح یادآور کلاترزان کردستان است. در آن سمت از نواحی به اسامی بیت همبان (کرمانشاه یا کامیاران)، بیت سومورزو (سنقر)، بیت باروآ (قروه)، بیت زاتی (دهگلان)، بیت سانگ تویی/سیسرتو (سنندج)، بیت زوالزاش (سرو آباد)، بیت ماتی (مریوان) و بیت آبدادانی (بیجار) نیز یاد شده است.
نامهای باستانی برخی اماکن باستانی بین همدان و بروجرد
در کتیبه شیلخاک اینشوشیناک در میان بیش از ٢٥٠ شهر که وی گشوده و برخی قابل خواندن هستند، در گروه پنجم دو نام شاپورنامشهوم و بیت ایشتار در وجود شاپورخواست و الشتر اشترینان یا قابل شناسایی هستند؛ لذا مناطق مذکور در این گروه را باید بین هرسین، همدان و بروجرد جستجو کرد. ما در اینجا این گروه را از صفحه ٨٨ کتاب ایران در سپیده دم تاریخ جورج گلن کامرون، ترجمۀ حسن انوشه می آوریم و نامهای جغرافیایی کنونی مشابه و محتمل را در داخل پرانتز جلو نامهای مربوطه می آوریم: "اسامی شهرهای گروه پنجم که هنوز می توان آنها را خواند عبارت اند از: طورنات (تویسرکان)، شاهانتا (شاه آباد در جنوب نهاوند)، بیت ریه هاپی ("خانۀ شبان بزرگ"/ نهاوند= محل آسایش)، بیت باهه (باباجان)، شاپورنامشهوم (نامی کاسی به معنی "از آنِ پشتیبان خدا"، شاپورخواست/چغلوندی)، شاید بیت ایشتار (الشتر یا اشترینان)، هوراتو (مراد)، ایشیر توشا اداد ("حرم اداد"، کنگاور= دژ دختر باکره)، شاآپتیما (سامن یا پیامن، [شا = از])، بیت ریتوتی بزرگ (رنگرزان/ رئوک رزان= رزان با شکوه) و کوچک (رزان)، بیت ایتاتو (اشتاد)، رشو (فش)، بیت ریکیم اداد (خانۀ تندر اداد، ازندریان)، بیت موگیا (قابل تفسیر به محل گیاه مُو، ملایر/مل-آور)".
مطابقت دژ زاکروتی مادهای نیرومند با حصن آباد یاسوکند
تیگلت پیلسر سوم در کتیبه خود می گوید "من از خارخار (دیواندره) رهسپار شدم، از رودخانه عبور کردم، وارد زاکروتی شدم". از آنجاییکه شهر زاکروتی مادهای نیرومند را همان مقر دیائوکو در دره قیزیل اوزن می دانند لذا آنجا قابل قیاس با حصن آباد یاسوکند (شهر ستوده سترگ) در شمال بیجار می باشد.
शक्र zakra adj. strong, ऊति f. Uti protection.
شکل زیکرتو نام زاکروتی هم خود در زبانهای ایرانی مترادف با زاکروتی به همان معنی دژ نیرومند ساخته شده بوده و محل آن در سمت غرب دره قیزیل اوزن (رودک علیا) به سمت میانه (پاردو) ذکر گردیده است.
جستاری در باب نام و نشان باستانی دیواندره و همدان و کاشان
آشوریان در خاک ماد دو پایگاه نظامی و مستعمراتی به نامهای خارخار و کیشه سو و یک مرکز مادیهای معاند به نام کارکاشی (بیت ساگبات) داشته اند که به ترتیب با دیواندره و همدان و کاشان مطابقت می نمایند.
کتیبه های آشوری از دژ تو در توی هگمتانه تحت این نام یاد نمی کنند ولی دژ تو در تویی را که آن را رسم کرده در قلب خاک مادها به عنوان پایگاه خود استفاده می کرده اند، تحت نام کیشه سو یاد کرده اند. لابد حصارهای این دژ برای حفظ جان آشوریان درون آن در مقابل مادهای عاصی اطراف آن بنا شده بوده است که دل خوشی از این مالیات ستانندگان درون آن دژ نداشته اند. این نام به لغت سانسکریت و اوستایی به صورت کشیَه سو (خشیَه سو) به معنی سرای سود و ثروت است. این معنی از سوی دیگر مفهوم نام هگمتانه یا هنگمتانه در هیئت هنگ-مَئثنَ (جایگاه سود و ثروت) در زبانهای اوستایی و کُردی و بلوچی می باشد. دژ کیشه سو تا حمله کیاکسار (هوخشتره) به متصرفات آشور در تصرف آشوریان باقی مانده بود. این ما را بدین نتیجه می رساند که بر خلاف گفته هرودوت همدان (هگمتانه) صرفأ از عهد کیاکسار به پایتختی مادها برگزیده شده است و پایتختهای پیشین مادها در نواحی دیگری بوده اند.
دژ مادی "کیشه سو"، از روی نقش برجسته آشوری که در دور-شاروکین کشف شده، پایان قرن هشتم قبل از میلاد.
دیاکونوف محل دژی را که دایائوکو و خانواده اش در حدود سال 715 پیش از میلاد از آنجا به اسارت سارگن دوم آشوری رفتند، دره قزل اوزن در سمت شهر میانه دانسته است. در کتیبه های آشوری در مورد محل فرمانروایی خشثریتی که دیاکونوف وی را نواده دایائوکو حدس می زند، به دو نام کارکاشی (به سانسکریتی یعنی محل سفت و سنگی) و ساگ بیتو (به لغت مادی یعنی محل سنگی) بر می خوریم که در ناحیه ای به نامهای بارناکا (پرنه کا، محل چشمه)، بیت کاری (ناحیه مِلک چشمه) و پارتوکا (ناحیه کنار چشمه) قرار داشته و دژ مضاعفی به نامهای سیلخازی (دژ بابلیان) و تیل آشوری داشته است. نامهای سیلخازی و آشوری به صورت سهلاکهتی و آشری به لغت سانسکریت به معنی محل پرستشگاه (مکان زیگورات) و محل پناهگاه (دژ) می باشند.
نامهای کارکاشی و سیلخازی (دژ بابلیان) به وضوح یاد آور نام کاشان و تپه سیَلک کاشان می باشند. می دانیم دو تپه باستانی سیَلک به فاصله 600 متر از همدیگر واقع شده اند و تپه سیَلک جنوبی حاوی بقایای زیگورات بابلی می باشد. این مکانها در حمله خشمگینانه اسرحدون بدین نواحی خراب شده است.
یکشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۷
مطابقت بیت کاپسی با ملایر
در لشکرکشی های آشوریان از شهری به نام بیت کاپسی (محل تهیۀ شراب) به همراه نام بیت ایشتار (اشترینان یا الشتر)، زاکروتی (زنگنه)، تادی روتا (توره)، سیبور (سامن)، نیروتاکتا (نهرمیان) و نیشای (نهاوند) نامبرده شده که با شهر ملایر (محل تهیۀ شراب انگوری) مطابقت می نماید:
कापिश n. kApisha kind of spirituous liquor
هر چهار نام دریای مازندران یعنی کاسپی، هیرکانی، مازندران و خزر نامهای ایرانی هستند
واژۀ کاسپی به صورت کا-سپی به معنی خواهان و گرامی دارندگان سگان است. از این جا است که والری فلاک سیاستمدار رومی سال 100 پیش از میلاد کاسپیان را دارندگان کیش سگ پرستی توصیف کرده است که با این با توجه به جنگلهای پر دام و دد مازندران طبیعی بوده است. در شاهنامه به جای نام کاسپی واژۀ سگسار (سگ سروران) آمده و با نام مازندران همراه شده استخود نام مازندران هم در معنی سنسکریتی آن یعنی "محل منسوب به گرامی دارندگان سگ" مترادف کا-سپیانه (سرزمین دوست و گرامی دارندگان سگان) است :
मशुन m. mazuna dog, धर adj. dhara supporting
نه سگسار ماند نه مازندران/ بکوبم سرش را به گرز گران
نام های وهرکانه و هیرکانی که به صورت ورکانه و گرگان در آمده اند در اساس در زبانهای ایرانی به معنی محل بهره و ثروت هستند.
مازندران در ترکیب مَئذن-دار-ان به معنی محل دارندگان خوشی با نام شهر آمل همخوانی دارد: نام شهر آمُل به زبان سنسکریت به معنی گرانبها و عالی یاد آور به وضوح یاد آور نام مَزنی اوستا در هیئت مَئِذَنه (به معنی محل خوشی) است. برخی بدون در نظر گرفتن قدمت باستانی نام شهر آمُل آن را بر گرفته از نام قوم آمارد به شمار آورده اند. در صورتی که چنانکه پیراشک محقق چک یک سؤال از هاتف آشوری را راجع به لشکرکشی به مقصد شهر آمُل در آن سوی آندیا (حوضۀ سفلای رود قیزیل اوزن) را خوانده و تفسیر کرده است: "از هاتف آشوری سؤال گردیده است آیا لشکری به سرکردگی رئیس رئیسان شانابوشو (گندروَ اوستا) در آغاز حکومت آشوربانیپال برای مذاکرات صلح با خشثریتی (کیکاوس) به زیر حصار شهر آمُل بفرستند؟". آشوریان نتیجه این لشکرکشی به آن ناحیۀ جنگلی دوردست را که شکست بوده است به عمد کتمان کرده اند ولی چنانکه دیاکونوف سرانجام اذعان می دارد جنگ آشور با خشثریتی به استقلال و پیروزی مادها برای نخستین بار در تاریخ ختم شده است.
خشثریتی (کیکاوس) وحشت زده از پیش اسرحدون از بالای البرز به شهر آمُل پناه برده بود. اسرحدون عصبانی مرکز وی کارکاشی (کاشان) و حوالی آن را آتش زده، بر گشت ولی جانشین وی آشوربانیپال، شانابوشو را در تعقیب وی به این راه دور فرستاد و نتیجه اش شکست آشوریان شد. کتابهای پهلوی و شاهنامه نیز میگویند که کیکاوس با عقابانش از کوه ارزیفیه (عقاب، کرکس کاشان) به بالای البرز رفت و از آنجا در شهر آمل فرود آمد و به محاصره دیوان افتاد و رستم هفتخوان مازندران (گرشاسب اوستا، آترادات پیشوای آماردان تاریخی قهرمان عهد مادها) وی را نجات داد.در شاهنامه هم در رابطه با کیکاوس (خشثریتی) بدین معنی اشاره شده است.
چو رامشگری دیو زی پردهدار/ بیامد که خواهد بر شاه بار
چنین گفت کز شهر مازندران/ یکی خوشنوازم ز رامشگران
اگر در خورم بندگی شاه را/ گشاید بر تخت او راه را
برفت از بر پرده سالار بار خرامان بیامد بر شهریار
بگفتا که رامشگری بر درست/ ابا بربط و نغز رامشگرست
بفرمود تا پیش او خواندند/ بر رود سازانش بنشاندند
به بربط چو بایست بر ساخت رود/ برآورد مازندرانی سرود
که مازندران شهر ما یاد باد/همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گلست/ به کوه اندرون لاله و سنبلست
هوا خوشگوار و زمین پرنگار/ نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون/ گرازنده آهو به راغ اندرون
همیشه بیاساید از خفت و خوی/ همه ساله هرجای رنگست و بوی
گلابست گویی به جویش روان /همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فرودین /همیشه پر از لاله بینی زمین
همه ساله خندان لب جویبار/ به هر جای باز شکاری به کار
سراسر همه کشور آراسته ز دیبا و دینار وز خواسته
بتان پرستنده با تاج زر/همه نامداران به زرین کمر
چو کاووس بشنید از او این سخن/یکی تازه اندیشه افگند بن
دل رزمجویش ببست اندران/که لشکر کشد سوی مازندران
چنین گفت با سرفرازان رزم/ که ما سر نهادیم یکسر به بزم
اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر/نگردد ز آسایش و کام سیر
من از جم و ضحاک و از کیقباد/فزونم به بخت و به فر و به داد
فزون بایدم زان ایشان هنر/جهانجوی باید سر تاجور
سخن چون به گوش بزرگان رسید/ازیشان کس این رای فرخ ندید
همه زرد گشتند و پرچین بروی/کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی
کسی راست پاسخ نیارست کرد/نهانی روانشان پر از باد سرد
در رابطه کیکاوس و مازندران افزودنی است نامهای دژ بهمن و مزنی دئوَ با نینوا و آشوریان مطابقت دارند: بهمن (خانۀ شادی و خوشی و ثروت) مطابق نام نینوا (شهر رفاه و ثروت) است. آن به سبب ترادف در شاهنامه به سهو با اردبیل (شهر ثروت و خوشی) مشتبه شده است. در روایات ملی دژ بهمن (نینوا) جایی بوده است که کیخسرو (کیاخسار، هوخشتره) ویران نموده و دیوان آنجا را کشتار کرده است. مزنی دئو (مئذنی دئو، دیوان سرزمین شادی و خوشبختی) هم مطابق کتاب پهلوی زند وهومن یسن همان "آشوریان (مردم سرزمین خدای خنده و شادی) بوده اند" و آن از وقتی که آشوریان در آغاز حکومت آشوربانیپال به رهبری رئیس رئیسان شانابوشو برای تسلیم خشثریتی (کیکاوس) به شهر آمل لشکر کشیدند، در مورد مردم مازندران هم به کار رفته است و نام مازندران ایران یادگار همین واقعه است که در آن ایرانیان مادی به یاری آترادات پیشوای آماردان (رستم سگیستانی هفتخوان مازندران در شاهنامه /گرشاسب کنار دریای فراخکرت در اوستا) در پای حصار شهر آمل، آشوریان را شکست داده و ماد را مستقل ساخته بودند. در شاهنامه فردوسی از اولاد (مخلوق والا) در هفتخوان رستم در مازندران که توسط رستم به پادشاهی دیوان مازندران رسید و پولاد غندی (دادۀ ایزد خندان) که توسط رستم کشته شد، همان آشوربانیپال سوم و سردار او رئیس رئیسان شانابوشو منظور هستند که این سردار از قرار معلوم در لشکرکشی به سوی شهر آمول (آمل) برای تسلیم و مذاکرات صلح با خشثریتی (کیکاوس) به قتل رسید: نام فولاد غندی (آفریدۀ بزرگ ایزد خندان) مطابق می باشد با نام آشوربانیپال (خدای خندان [آشّور] فرزندی داده است). پولاد در واقع در اینجا علی القاعده به جای پهولا-ده (دادۀ "ایزد خندان= ضحاک") است. پس در پس نامهای پولاد غندی و گندَ-رِوَ (رئیس با شکوه) که از رستم/ گرشاسب (آترادات پیشوای مردان) شکست می خورند خود نامهای آشوربانیپال و رئیس رئیسان وی شانانابوشو مستتر است.
نام خزر هم به صورت کا-آذر (خوا-آذر) به معنی آتشپرست است. مطابق ابن فضلان خاقان به (وزیر خاقان) هر روز صبح با پای برهنه پیش خاقان بزرگ خزر، آتش مقدس روشن میکرد. نام شاخه جنوبی اوتی خزران در اران هم به ترکی به معنی منسوب به آتش (آذر) بوده است و نامهای ایرانی سکایی سرزمین آنها اران، آگوان، آلوانیا جملگی به معنی پرستندگان الهۀ آتش اجاق خانوادگی (تابیتی سکاها) هستد. نام کتاب حماسی هم که از ایشان باقی مانده یعنی ده ده قورقود به معنی پدر آتش مقدس است.
شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۷
نام نواحی قم و کاشان در کتیبه های آشوری
کتیبه ای از بر لوح گلین از نمرود به تاریخ ۷۲۸ ق.م باقی است که چنین اطلاعاتی (با مناطق قابل قیاس آنها) از نواحی ری و کاشان به ما میدهد. اوریمزان (محل ور[=دژ] بزرگ، ورامین)، رعوسان (منطقه باشکوه، حسن آباد)، نیپاریا (منطقه دارای آب انبار، قم)، بیت ساگبات (دژ سنگی، کاشان)، سیلخازی یا دژ بابلیان (سیالک)، روآ (راوند، قبل از کویر نمک)، اوشکاکانا (محل چشمه، جوشکان استرک)، شیکراکی (خانۀ نیرومند، شجاع آباد) و سرزمین طلا (اردستان).
جمعه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۷
خاطره ای تلخ
شب را به همراه دیگران در دفتر پیشگام مرکزی کنار آمفی تئاتر دانشکده داروسازی دانشگاه تبریز به سر برده بودیم. لاغر بود و رگه ای زرد پوستی داشت. در آن شب با وجود نگرانی از آینده از فعالیت و مصاحبت مان خوشمان آمده بود. روز بعد از آنکه گلوله های اخطاری روی زمین می چرخید و من جزء انتظامات بودم با آمدن تظاهرات مردم کوچه و خیابان شهر مسئله حل شد و مردم نزدیکتر و ما با آنها قاطی شدیم و از آنجا دور شدیم. ناهار چند روز بعد در سلف سرویس دانشگاه تنها نشسته و منتظر من بود که سر میزش بروم، چون احساس می کردیم که دانشگاه رو به تعطیلی طولانی می رود. ولی رعایت حضور دیگران و حجب و حیای سنتی و حضور یکی از همگرویها در میز مجاور مانع از نشستن من سر آن میز شد، اشک در چشمانش حلقه زد با همان حالت افسرده و مغموم از آنجا رفت. روز بعد پشیمان از کردارم در دانشگاه به دنبالش گشتم ولی با تعطیلی طولانی دانشگاه و اخراج پی آمد آن، دیدار به قیامت ماند.
معنی نام سمرقند
نظر به کلمۀ سنسکریتی مارَ (مانع) و واژۀ کند (از مصدر کندن) می توان نام شهر سمرقند را به معنی دارای سه خندق دفاعی گرفت. مطابق نزهة القلوب، سمرقند حصن حصین و خندق عظیم داشته است:
سمرقند. [س َ م َ ق َ] (اِخ ) پهلوی «سمرکند» ، یونانی «مرکنده » ریشه ٔ جزء اول سمر تا کنون معلوم نشده، جزو دوم «کند» از پارسی باستانی «کنتا»، سغدی «کنپ» ((شهر) مشتق از «کن» کندن رجوع شود به مارکوارت شهرستانهای ایرانشهر ص۲۶. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین).
मार m. mAra hindrance
چهارشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۷
مشتبه شدن نام شهر دُوان (نینوا ، دژ بهمن) با نام شهرهای آمُل و اردبیل
در کتاب پهلوی زند وهومن یسن آمده است: "شهر دُوان (محل خوشی) متصف به داوری سخت پایتخت آشورستان است که مردم آشور بدانجا باشند و در آن نشیمن گزیده اند، کسانی آن را پناهگاه دیوان گویند":
देवन devana n. pleasure-ground. द्युवन् dyuvan m. heaven.
Nineveh: handsome; agreeable.
از اینجا معلوم میشود اطلاق نام دیو به آشوریان از ظاهر نام ایرانی مقّر ایشان نینوا یعنی دوان (در واقع یعنی محل خوشی، مئذنه اوستایی) بر خاسته بوده است.
نام شهر آمُل مازندران یعنی آمُل (شهر گرانبها)، وهومن (خانۀ عالی) و مازن (مَئِذَن= محل خوشی) که با آمدن آشوریان به آنجا مصادف شده و با نامهای نینوا و دُوان مترادف بوده با آنها مشتبه شده است. نام دژ بهمن و آمل کتاب پهلوی شهرستانهای ایران در مقام شهر زادگاهی زرتشت و ساختۀ زندگ پر مرگ در آذربایجان به سبب ترداف نام همچنین با اردبیل (شهر ثروت) یکی گرفته شده است: مطابق روایات عهد اسلامی زردشت از شهر اردبيل و کوه سبلان ظهور کرده بود.
سهشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۷
مطابقت نام سمیرامیس، آمیتیدا (آمیتیس)، سنگهواک، دوغدو و دالی زرین گیس (مادر امیران گرجیها)
بر اساس نوشتههای دیودوروس سیکولوس آن طور که در افسانه آمده است، والدین سمیرامیس نجیب زاده بودهاند. مادر او "درکتو" (روح اعلی) یک الهه در هیبت پری دریایی و پدرش انسان بوده است. درکتو پس از تولد سمیرامیس، او را رها و خود را در دریا غرق میکند.
نام و نشان خود دِرکتو در معنی دارای روح اعلی با مادر خدایگانی دوغدو یعنی زوئیش (پر از انرژی حیاتی) مطابقت می نماید:
द्रेकते verb drekate {drek} be in high spirits
शोष m. zosha vital energy
نام سمیرامیس به هیئت سمَرَ-آمیش در سنسکریت به همان معنی مشتاق دانایی است.
स्मर adj. smara remembering, आमिष n. AmiSa desire
نام مادر سپیتاک سپیتمان (زرتشت سپیتمان)، آمیتی دا (آمیتیس) معنی بی نهایت دانا را می دهد:
अमिति f. amiti boundlessness, धायति verb dhAyati {dhyai} meditate
نامهای سنگهواک و دوغدو (دا-اوختو) مادر زرتشت به معنی دانای سخن و گفتار هستند.
متقابلاً نام دالی پری زرین گیس (دائیریه) که بعد از تولد امیران قهرمان (قهرمان جاودانی) می میرد به معنی دانا است.
دوشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۷
نام شهر آمُل در یک کتیبۀ آشوری
نام شهر آمُل به زبان سنسکریت به معنی گرانبها و عالی یاد آور نام مزنی اوستا در هیئت مَئِذَنه (به معنی محل خوشی) است. برخی بدون در نظر گرفتن قدمت باستانی نام شهر آمُل آن را بر گرفته از نام قوم آمارد به شمار آورده اند. در صورتی که چنانکه پیراشک محقق چک یک سؤال از هاتف آشوری را راجع به لشکرکشی به مقصد شهر آمُل در آن سوی آندیا (حوضۀ سفلای رود قیزیل اوزن) را خوانده و تفسیر کرده است: "از هاتف آشوری سؤال گردیده است آیا لشکری به سرکردگی رئیس رئیسان شانابوشو (گندروَ) در آغاز حکومت آشوربانیپال برای مذاکرات صلح با خشثریتی (کیکاوس) به زیر حصار شهر آمُل بفرستند؟". آشوریان نتیجه این لشکرکشی را که شکست بوده است به عمد کتمان کرده اند ولی چنانکه دیاکونوف سرانجام اذعان می دارد جنگ آشور با خشثریتی به استقلال و پیروزی مادها ختم شده است.
خشثریتی (کیکاوس) وحشت زده از پیش اسرحدون از بالای البرز به شهر آمُل پناه برده بود. اسرحدون عصبانی مرکز وی کارکاشی (کاشان) و حوالی آن را آتش زده، بر گشت ولی جانشین وی آشوربانیپال، شانابوشو را در تعقیب وی به این راه دور فرستاد و نتیجه اش شکست آشوریان شد. کتابهای پهلوی و شاهنامه نیز میگویند که کیکاوس با عقابانش از کوه ارزیفیه (عقاب، کرکس کاشان) به بالای البرز رفت و از آنجا در شهر آمل فرود آمد و به محاصره دیوان افتاد و رستم هفتخوان مازندران (گرشاسب اوستا) وی را نجات داد.
معنی اوخسیارتس
در رابطه با ارتباط و همزمانی زرتشت- اوخسیارتس و سمیرامیس نام اوخسیارتس را با نام هوخشتره (دارای قدرت و شهریاری) معادل گرفته اند. ولی نظر به تأخر ت بر ر در اوخسیارتس این نام به همین صورت به معنی دارای نیروی معجزه آسا است که دیودروس آنرا به جای نام زرتشت (گائوماته بردیه ملقب به سپنتداته =دارای قانون مقدس) در مقام حاکم بلخ در دیگر منابع منقول از کتسیاس به کار برده است که صفت مناسبی برای زرتشت سپیتمان به نظر می رسد.
खेचरता f. khecaratA (khsareta) magical power
یکشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۷
مطابقت نینوس و سمیرامیس با سه فاتح نینوا و سه ملکۀ در رابطه با آنها
بررسی اخبار راجع به سمیرامیس و نینوس (فاتح نینوا) در خبر کتسیاس و دیودروس نشان می دهد که در این باب اخبار مربوط به سه فاتح آشور، شمشی اداد پنجم، کیاخسار و کوروش و همچنین سه ملکه با نامهای شامورامات، آمیتیس و تومیریس در هم آمیخته و وقایع مربوط به آنها به صورت یک فاتح آشور به نام نینوس (فاتح نینوا) و یک ملکه به نام سمیرامیس (ملکۀ بور) در آمده است:
مطابقت شمشی اداد پنجم با نینوس
نینوس در معنی هم فاتح نینوا و هم فاتح بلخ می تواند صرفاً کوروش شوهر ملکه آمیتیس باشد، ولی سمیرامیس تاریخی که صرفاً دو نبرد با مینوآ پادشاه اورارتویی داشته است و از مرز ماننا و ماد دورتر نرفته است همان شامورامات ملکه آشور است. در خبر کتسیاس نام مینوآ فرمانروای اورارتویی در رابطه با سمیرامیس به صورت مینونس آمده است. کتسیاس همۀ روایات معروف مربوط به فاتحین داخلی و خارجی نینوا را تحت نام نینوس (نینوه-اوس، برتری یابنده بر نینوا) یکی کرده و تحت نام واحد نینوس بیان کرده است. یکی از این فاتحان نینوا خود شمشی اداد پنجم بود که آن جا را از دست برادرش آشور آدنین پال گرفت و سپس تا دریای بر آمدن خورشید (دریاچۀ ارومیه یا مازندران) لشکر کشید. در بررسی این روایات در رابطه با ماد و بلخ رد پای کوروش و کیاخسار و آمیتیس همسر کوروش و نواده دختری کیاخسار به وضوح مشهود است. نام شوهر سمیرامیس را استاد پورداود رمان نیراری آورده ولی بیشتر منابع آن را شمشی اداد پنجم آورده اند. این که گفته شده است "سمیرامیس ابتدا با "مینونس" یکی از ژنرالهای نینوس (فرمانروای نینوا)، ازدواج میکند"، چنانکه اشاره شد این نام مینونس به وضوح یاد آور رقیب اورارتویی آشوریان در آن عهد یعنی مینوآ است. گفته میشود سمیرامیس و پسرش آدادنیراری سوم دو بار در ماننا با سپاهیان او (مینوآ) جنگیده اند. مطابق اساطیر، ملکه سمیرامیس همسر شمشی اداد پنجم (پادشاه آشوری سالهای 808 -811 پیش از میلاد) تباری قفقازی و بور و زیبا داشته است.
کی خشثرو (کیاخسار، کیخسرو، هوخشثره) در مقام نینوس
کتسیاس مورخ و طبیب یونانی عهد اواسط حکومت پادشاهان هخامنشی و پزشک دربار ایشان از کی خشثرو (کی آخسارو خبر هرودوت) تحت نام اساطیری نینوس (حاکم فاتح نینوا) و سردار وی کورش دوم (سپهسالار توس) فرمانروای پارس را آریئوس (نجیب زاده) پادشاه عربستان (پادشاه ولایات عیلامی و سامی نشین سمت خوزستان) یاد کرده است. بر این اساس در نقشه حکومتی نینوس، منطقه حکومت نواده دختری وی آموخا ملکه بابل (در مقام سمیرامیس اساطیری، خواهر ملکه آمیتیس) که باغهای معلق بابل –از عجایب هفتگانه- برای وی ایجاد شده بود؛ در آمیخته است. روایت تسخیر بلخ تنها در خبر کتسیاس تحت نام نینوس (فاتح نینوا= کیاخسار) منعکس است: آریئوس پادشاه آریبی ها (آریائیان، پارسیان) همدست در کشورگشایی نینوس در فتح سمت باختر (بلخ)، مطابق شاه پارس (کورش دوم، سپهسالار توس نوذری، داماد و خواهر زادۀ کیاخسار) و فرنوس پادشاه ماد کوچک (آذربایجان) که به دست نینوس کشته میشود مطابق مادیای اسکیتی (افراسیاب) است که توسط آریارمن (گستهم نوذری) در یک شبانه در سمت کوه سهند و دریاچۀ ارومیه در سمت مراغه دستگیر و توسط کیاخسار (کیخسرو) اعدام گردیده است.
کوروش سوم (ایرج فریدون) در مقام نینوس
در مورد نینوس (در مقام کوروش)، آمیتیس (آمیتیدا) مادر سپیتاک حاکم دربیکان بلخ و همسر مسّن کوروش را با سمیرامیس (سمورامت، سمیرامید) و سپیتمه مغ مینوی (شوهر سابق آمیتیس و جانشین آستیاگ) را با مینونس (طبق اسطوره همسر سابق سمیرامیس، در واقع معاند او مینوآی اورارتویی) معادل گرفته اند. لابد پای آمیتیس (سمیرامیس سمت بلخ) با کوروش و سپیتاک (فاتحین بلخ) به ناحیه بلخ کشیده شده است. یعنی سمیرامیسی که به تسخیر بلخ رفته همانا مادر سپیتاک سپیتمان (زرتشت تاریخی) و نوادۀ کیاخسار (کیخسرو) بوده است. به نظر می رسد آمیتیس (آمیتدا، یعنی بی اندازه دانا= معادل نام مایا مادر بودا) در آغاز نامش عنوانی نظیر سارَ (سرور) را با خود داشته است که نام وی را بسیار شبیه سمیرامیس (سمورامت) می ساخته است. معنی نام سمیرامیس به تحقیق روشن نشده است و برای آن معانی دارنده نام بسیار بلند و آسمانی، زن بور (سمو-رامو-ت اکدی)، هدیه دریا و دوستدار کبوتران را آورده اند که به آخرین معنی در اسطورۀ خبر کتسیاس هم به صورت پرورش یافتن وی با کبوتران اشاره شده است. احتمال زیاد وجود دارد که سمیرامیس (شامورامات) در اصل لقب و نام مشترک ایشان، به معنی زن بور بوده است. شامیرام خبر موسی خورنی که با سمیرامیس مطابقت داده شده و قاتل آرا (ایرج فریدون، کوروش) به شمار رفته مطابق تومیریس ملکۀ ماساگتها است.ولی نام سمیرامیس سمت بلخ و نهاوند و بیستون که بنا به کتسیاس کتیبۀ بیستون مربوط به وی به شمار می رفته است، بیش از آنکه به نام آمیتیس شبیه باشد شبیه نام پسر وی سمردیس (گائوماته بردیه) است که حاکم بلخ و نائب السلطنه کمبوجیه و بردیه در هنگام سفر جنگی کمبوجیه به مصر بوده است و لابد در عهد کتسیاس نزد مردم سمت بیستون محبوبیت فراوانی داشته و کتیبه به نام وی شناخته می شده است و کتسیاس نام وی را با سمیرامیس مشتبه گردیده است. در این رابطه جالب است که کتیبه کوه بیستون از قدیم به فرهاد (فرَهاتَ= بسیار سزاوار و شایسته) نسبت داده می شده است که این نام اشاره به سمردیس گائوماته بردیه محبوب مردم (سپیتاک سپیتمان، بنا به هرتسفلد همان زرتشت سپیتمان و بنا به هاروی کرافت همان گوتمه بودا) است. در رابطه با ارتباط و همزمانی زرتشت- اوخسیارتس و سمیرامیس، نام اوخسیارتس را با نام هوخشتره (دارای قدرت و شهریاری) معادل گرفته اند. ولی نظر به تأخر ت بر ر در اوخسیارتس این نام به همین صورت به معنی دارای نیروی معجزه آسا است که دیودروس آنرا به جای نام زرتشت (گائوماته بردیه ملقب به سپنتداته =دارای قانون مقدس) در مقام حاکم بلخ در دیگر منابع منقول از کتسیاس به کار برده است که صفت مناسبی برای زرتشت سپیتمان به نظر می رسد.
खेचरता f. khecaratA (khsareta) magical power
نینوس :از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
نینوس یا نینوس (به یونانی: Νινύας) برپایهٔ نوشتههای تاریخنگاران یونانی بنیادگذار شهر نینوا بودهاست. شخصیت تاریخی نینوس امروزه به درستی آشکار نیست و مینماید دربارهٔ او آمیزهای از تاریخ و افسانه در نوشتههای یونانی راه یافتهباشد.
هنرهای بسیاری را چون پرورش سگهای شکاری بدو نسبت دادهاند. گاه در اسطورههای یونانی وی را به گونهٔ یک قنطورس نمایاندهاند.
نخستین بار از شاه نینوس و شهبانویش سمیرامیس در تاریخ ایران نوشتهٔ کتسیاس در حدود ۴۰۰ پیش از میلاد نام برده میشود. کتسیاس پزشک اردشیر دوم هخامنشی بوده و برپایهٔ نوشتههای خودش به بایگانی شاهنشاهی ایران دسترسی داشته و از آن در نوشتههایش سود جستهاست.
از نینوس در تاریخ همچنان از سوی اروپاییان نام برده شد تا اینکه با رمزگشایی خط میخی دیدی نو از تاریخ آشور بهدست آمد.
او خود را فرزند بعل خواندهاست. او ۵۲ سال فرمانروایی نمودهاست. بر پایهٔ نوشتهٔ کتسیاس آغاز فروپاشیاش سال ۲۱۸۹ (پیش از میلاد) بودهاست. نینوس در ۱۷ سال همهٔ آسیای باختری را به یاری آریئوس پادشاه عربستان میگشاید. او که میخواهد نخستین امپراتوری تاریخ را به راه اندازد برزنس پادشاه ارمنستان را شکست میدهد و از خونش میگذرد و فارنوس پادشاه ماد را به همین سان شکست میدهد ولی او را به دار میآویزد. برپایهٔ این داستان او همهٔ همسایههای آسیاییاش به جز هندوستان و بلخ را میگشاید. آنگاه او با سپاهی دو میلیونی به جنگ اُکسوارتس پادشاه بلخ میرود، هنگامی که شهر را در محاصره دارد سمیرامیس همسر یکی از افسرانس به نام اوننس را میبیند، وی را از همسرش جدا کرده و به همسری خود در میآورد. فرزند آنها نینیاس در آینده جانشین نینوس میشود.
نینوس کهنترین شناسه از شخصیت نمرود در تورات است زیرا در تورات (سفر پیدایش) بنیادگذار نینوا نمرود است. اگرچه در جای دیگر این کتاب آشور فرزند سام را پدیدآورندهٔ نینوا دانستهاند.
مطالب مطابقت سمیرامیس با شامورامات (ملکۀ بور) در ویکیپدیا:
سِمیرامیس، ملکهی افسانه ای سرزمین آشور است که از او و زندگی اش داستانهای بسیاری نقل شده است.
در یونان باستان، سمیرامیس به عنوان یکی از ملکههای افسانهای آشور شناخته میشود و بنا به برخی روایات، سمیرامیس کسی است که باغهای معلق بابل برای او ساخته شد. افسانههای زیادی در مورد شخصیت شجاع وی نقل شده وتلاش های گوناگونی صورت گرفته تا او را به عنوان یکی از شخصیتهای تاریخی شناسایی کنند. برخی سمیرامیس را همان "شامورامات" یا "شمور-آمات" یا "شمو-رامات"، همسر شمشی اداد پنجم، پادشاه آشور در فاصله سالهای ۸۲۴ تا ۸۱۱ قبل از میلاد مسیح می دانند. افسانههایی که از سوی دیودور سیسیلی و ژوستین و دیگران روایت شدهاند، تصویری از زندگی او و رابطه اش با نینوس به دست میدهند.
سرگذشت سمیرامیس بر اساس نوشتههای دیودوروس سیکولوس
آن طور که در افسانه آمدهاست، والدین سمیرامیس نجیب زاده بودهاند. مادر او"درکتو" (به لغت سنسکریت یعنی آراسته و زیبا) یک الهه در هیبت پری دریایی و پدرش انسان بوده است. درکتو پس از تولد سمیرامیس، او را رها و خود را در دریا غرق میکند. سمیرامیس کوچک توسط کبوترها تغذیه میشود تا اینکه "سیماس"، چوپان دربار او را مییابد و با خود به قصر میبرد. بعدها سمیرامیس با "اونس" یا "مینونس" یکی از ژنرالهای نینوس، ازدواج میکند. نینوس در هنگام تسخیر بلخ به شدت تحت تأثیر شجاعت سمیرامیس قرار میگیرد و پس از مجبور کردن اونس به خودکشی، با سمیرامیس ازدواج میکند. آنها صاحب پسری به نام نینیاس میشوند. در هنگام فتح آسیا، نینوس با اصابت یک تیر به شدت زخمی میشود و سمیرامیس تغییر لباس می دهد و خود را به شکل پسرش در میآورد و فرماندهی سپاه نینوس را به عهده میگیرد. پس از مرگ نینوس، او به عنوان ملکه بر تخت مینشیند و مناطق بیشتری از آسیا را فتح میکند.
طبق گفته افسانه، او مقتدرانه حکومت نمود و اتیوپی را به قلمرو امپراتوری خود اضافه کرد و همچنین شهر بابل را بازسازی نمود و دستور ساخت یک دیوار بلند آجری برای حفاظت از شهر را صادر کرد.
اگرچه تمامی اطلاعاتی که از سمیرامیس در دسترس است، به صورت افسانهاست، اما برخی معتقدند که او همان "شمّور-آمات" ملکه آشور و همسر شمشی ادد پنجم است. شمّور-آمات پس از مرگ همسرش چندین سال به عنوان نایب السلطنه پسرش حکومت کرد. برخی ادعا کردهاند افسانههایی که در مورد شمّور-آمات ساخته شده، برای پذیرش و پرستش او به عنوان یک الهه و جهت تحکیم قدرت و سلطنت او بوده است، ولی در اسناد و مدارک آشوری چنین چیزی مشاهده نمیشود.
برخی هم چنین عقیده دارند که سمیرامیس شکل یونانی شده نام اکدی "شمّور-آمات" است که معنی هدیه دریا میدهد.
شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۷
نامهای قدیمی نهاوند
به نظر می رسد نامهای بیت ریه هاپی (خانۀ شبان بزرگ) در کتیبۀ شیلخاک اینشوشیناک و نیشای کتیبه بیستون به معنی محل دارای استراحتگاه و کاروانسرا (نی-سای) و زرا-نیس نقشه های بطلمیوسی (نیسای زرین) متعلق به نهاوند بوده اند که نامش از تبدیل حرف س به ه و اضافه شدن پسوند ملکی وند به نیسا (نیها) پدید آمده است.
http://members.casema.nl/h.vandeukeren/histotron/086n38sc05.htm
بُته جِغّه نشان ایزد آتش
بُته جِغّه که هم نشانگر سرو و هم آتش است سمبل هوواوا، ایزد آتش مردم فلات ایران (به قول سومریان ایزد آتش نگهبان جنگل سرو مردم پشت هفت کوه) بوده است: مطابق ویکیپدیا بُتهجـِغّه، نقش سرو سرافکنده است که نشانه ایران و ایرانیان است. بته جغه نقشی است که در تاریخ هنرهای سنتی همیشه مورد توجه بوده و در تزیین انواع صنایع دستی به ویژه پارچه، قالی و گلیم، کاشی سفال، شالبافی، نساجی، خاتم، تشعیر و زربافی در اندازهها و اشکال گوناگون سهم زیادی دارد. همچنین به شکل زیوری است که از پر درنا یا کلنگ یا مرغ ماهیخوار سازند و بر کلاه نهند و بیشتر بهادران و دلیران بر سر گذارند. اصل و منشاء طرح ایرانی بته جغه را به آتش مقدس، به کاج، به نخل، به بادام، به گلابی و همچنین به کیسه چرمی، به شکل باسمهای مشت بسته و حتی به شیارهایی که برحسب اتفاق رودخانه جومنا در مسیر خود از دره کشمیر به جلگه هندوستان ایجاد میکند، تشبیه کردهاند. نیز سرآغاز آن را هنر ایلامی–آشوری و سرانجام آن هنر هخامنشی دانسته اند. بسیاری بر این باور اند که نقش بته جغه سرو ایرانی ریشه دارد که از نمادهای زرتشتی بوده است.
معنی نام آثویه (آتبین، آبتین)
نام آثویه پدر فریدون (کوروش) در اساس به معنی پهلوی آن غنی و توانا و ثروتمند (ادهیۀ سنسکریت) مترادف نام کمبوجیه (کامگار در زندگی) است ولی نظر به عناوین آگرادات (مخلوق آتش) و پسر آترادات ( دادۀ آتش) که به کوروش داده شده است معلوم میشود آثویه به معنی منسوب به آتش نیز درک میشده است. چون در اوستا واژۀ آتهر (آثر) به معنی آتش است و کلمه ای به صورت آتهرَ (آثرَ) که به معنی آزار و آسیب آمده که مصدر آن آتهه (آثه، آث) است. همین مفهوم نیز در مورد آثویه به کار رفته است و گفته شده که از آژدهاک (آستیاگ) بر وی آزار و آسیب رسید.
جمعه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۷
ریشۀ اصطلاح فارسی زُل زدن
نظر به اینکه حرف ج اوستایی و سنسکریت در فارسی به ز تبدیل شده است. نظیر جَن (زدن)، جات (زادن)، جَنی (زن)، لذا اصطلاح زُل زدن از ریشۀ جوالَ سنسکریت به معنی مشتعل و آتشین نگاه کردن است:
ज्वाल adj. jvAla blazing
مأخذ نامهای زال شاهنامه و ثریتۀ اوستا
نظر به مطابقت رستم هفتخوان مازندران شاهنامه و گرشاسب کنار دریای فراخکرت اوستا با آترادات پیشوای آماردان (آذربرزین)، قهرمان دورۀ مادها در مازندران که سپاهیان آشوری مهاجم و مذاکره کننده به رهبری رئیس رئیسان شانابوشو را در زیر حصار شهر آمل شکست داده بود، لذا معلوم میشود دو نام ثریته (پناه دهنده) و زال (جوال سنسکریت، شعله و نورانی) از نام و نشان خود آترادات (دادۀ آتش) و پناه دادن وی و خانواده اش به خشثریتی (کیکاوس) و همراهان او -که از کارکاشی (کاشان) بدانجا پناه آورده بودند- بر خاسته است.
پنجشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۷
مطابقت جمشید با هوواوای اساطیر بابلی
اگر جنگل درختان سرو سمت عیلام را که غول آتش خوار هوواوا (هومبابا= اژدها) پایندۀ آن به شمار رفته است همان پارس (محل پاییدن درختان سرو) بگیریم که تصاویر تخت جمشید گواه است، داستان کشته شدن هوواوا (به لغت سنسکریت یعنی ایزد آتش) به دست گیل گمش (پیر مرد هنوز جوان) و انکیدو گاو تمثال (فرمانروای زمین خوب) که تحت حمایت مردوک دارندۀ سمبل پلنگ-اژدهای موشهوشو (اژی دهاک) بوده اند، اساس اسطورۀ کشته شدن جمشید توسط اژی دهاک و سپیتورۀ (سگ نیرومند یا برۀ سفید) همراه او است. جمشید (یمه خشئتَ= همزاد درخشان) مطابق همزادان ایزد آتش پارسها (یمه و یمی، همزادان قوچ سوار آگنی/آذر) بوده اند:
हव्यवह् m. havyavah fire or the god of fire
چهارشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۷
مطابقت سیرجان با پورتوسپانۀ نقشه های بطلمیوسی
در نقشه های بطلمیوسی در جنوب غربی ناحیۀ کرمان شهری به نام پورتو-سپانه (پر از خوشبختی) دیده میشود که به وضوح نشانگر نام سیرجان است. در نقشۀ این منطقه نام سه شهر کرمان، نپیستا (جایگاه پایینی، جیرفت)، ثسپیس (پُر فلز، رفسنجان) نیز قابل شناسایی هستند.
http://members.casema.nl/h.vandeukeren/histotron/094n28sc05.htm
شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۷
مطابقت برادران فریدون، کتایون و برمایون با کوروش، ویشتاسپ (تیگران) و سپنتداته (گائوماته، سپیتاک)
کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی چاپ ایروان آمده است: "آژدهاک (آستیاگ) خواب ترسناک خود را چنین توضیح میدهد: "ای دوستان عزیز در رؤیا چنین می نمود که من در یک کشور ناشناس هستم. در کنار یک کوه سر به فلک کشیده که قله اش پوشیده از یخ به نظر می رسید و گویی میگفتند که این کشور ارمنستان است. وقتی که من دقیقاَ به آن کوه نگریستم زنی به لباس ارغوانی و با حجاب نیلگون، با چشمان درشت و رخساری گلگون و بلند قامت که روی قله کوه مرتفع نشسته و در مخاض بود به چشمم افتاد. وقتی که من حیرت زده چشم بدین منظره دوخته بودم، دفعتاً این زن وضع حمل کرده سه بهادر بالغ و کامل (سپیتاک، کوروش، تیگران را) زایید. اولی بر شیر سوار و به طرف مغرب می تاخت. دومی بر پلنگ سوار و جهت شمال را در پیش گرفته بود و اما سومی که عنان بر اژدهای عجیب الخلقه ای زده بود به سوی کشور ما می تاخت."
متقابلاً دکتر شکوفه تقی در کتاب خود «معنای بخت در فرهنگ ایرانیان» می آورد: " فردوسی می گوید چهل سال مانده به هزارۀ پادشاهی ضحاک (آژدهاک) او خواب می بیند که سه برادر جوان، دو نفر بزرگتر (کتایون و برمایون) و یکی کوچکتر (فریدون) در کاخش پدیدار شدند. آنکه کوچکتر (جوانتر) بود، با قامتی سرو مانند و فرّ کیانی، در حالی که کمرش را شاهوار بسته بود و گرز گاوسر حمل میکرد به جنگ ضحاک بر می آید و بر گردنش پالهنگ می گذارد و او را کشان کشان به دماوند می برد. ضحاک وحشت زده از این کابوس همۀ موبدان را جمع می کند تا خوابش را تعبیر کنند. یکی جرأت می کند تا به ضحاک خبر از نابود کننده او یعنی فریدون (آفریدون) بدهد. ضحاک می پرسد که فریدون به چه کینه ای می خواهد او را نابود کند. موبد خبر می دهد که ضحاک پدر او آبتین (آتبین) و گاوی به نام برمایه (مقدس) را که دایۀ او است، خواهد کشت."
هرودوت، آستیاگ دوم را پدر بزرگ مادری کوروش آورده است. این باور از آنجا ها عاید شده که اولاً مطابق گزنفون آستیاگ اول (فرائورت) پدر بزرگ مادری کوروش نیای کوروش بوده است و مطابق کتسیاس کوروش سوم (فریدون) آمیتیس دختر آستیاگ دوم را به عنوان همسر و یا مادر خوانده به دربار خود برده بود چون کتسیاس مگابرن ویشتاسپ (کتایون) را جایی پسر خوانده کوروش و جای دیگر برادر کوروش عنوان نموده است.
چنانکه پیداست اسامی فریدون و ضحاک مطابق کوروش و آستیاگ (آژدهاک) و نامهای برادران کتایون (کتایه، بُرنده) و برمایون (برمایه، مقدس) به ترتیب مطابق مگابرن ویشتاسپ (تیگران، منسوب به ببر) و سپنتداته (=آ-برهمه، مخلوق مقدس، گائوماته بردیه) پسران ملکه آمیتیس دختر آستیاگ دوم هستند.
اسطوره برادران سلم (مار) و تور (بزکوهی) [پسران فریدون= هخامنشی از ملکه شهرنواز= آمیتیس] و ایرج (شیر) هم در اساس متعلق به همین تثلیث می باشند. چون موسی خورنی مورخ ارمنی عهد ساسانی داستان کشته شدن کوروش به دست تومیریس ملکه ماساگتها-داهه ها را به صورت کشته شدن آرا (ایرج) به دست ملکه شامیرام شرح داده است. ایرج سمبل دارندۀ پلنگ (=پارس در زبان سکاها-ترکان) نشانگر کوروش، تور (بزکوهی-شیر) دارندۀ سمبل نشانگر سپیتاک فرمانروای سکاییان دربیکی و سلم (مار) دارنده سمبل اژدها نشانگر تیگران فرمانروای داهه ها (سوزاننده و تب دهنده ها، ماران) و گرگانیان است. کوروش بعد از رسیدن به حکومت مکان فرمانروایی این دو برادرخوانده/پسرخوانده را از ارمنستان و ری به این نواحی تغییر داده بود.
مغها به عمد گاو برمايه (مقدس) را جایگزین نام سپاکو (سگ) نموده اند که نام دایه کوروش (فریدون) بوده است. گاو برمایون (گاو دانا) از سوی دیگر نشانگر خود همان گائوماته (دانای سرودهای دینی) است که به معنی گاو دانا هم مفهوم میگردد. هاروی کرافت، گائوماته بردیه حاکم دربیکان سمت بلخ (سپیتاک سپیتمان) را همان شاهزاده گوتمه بودا و هرتسفلد وی را با زرتشت سپیتمان بلخ یکی می داند.
جمعه، مرداد ۱۹، ۱۳۹۷
تجسم اَشه (اَرت)، الهۀ بخت و تقدیر و سهم عهد ساسانی
دکتر شکوفه تقی در کتاب خود "معنای بخت و اقبال در فرهنگ ایران"، صفحۀ ٤۸ به نقل از صفحۀ ۳٤۷ آثارالباقیه ابوریحان بیرونی می آورد « بابلی گوید، علمای ایران گفته اند که جم، کالیلی (پوشیده ای؟) را به صورت انسان دید که رنگارنگ بوده با زیباترین چهره بر گاو سفیدی سوار و در دست دسته ای سوسن داشت که می بویید و گاو او از هفت گوهر که عبارتند از زر، سیم، مس، قلع، آهن و سرب و مرکب بوده است. آن سوار نام مردم را آورده و صفات آنان را یاد کرده و از فروغ خویش بر صاحبان آن نامها تقسیم میکرد و نور و روشنی او رو به کاهش می گذاشت. جم او را گفت ای زیباروی رنگارنگ و رنگ آمیز تو کیستی؟ آن سوار گفت من بخت هستم. جم گفت از اینکه می روی و می آیی و سخن می گویی چه مقصود داری؟ گفت من در این کار بخت و اقبال را میان مردم تقسیم می کنم. جم گفت این سیم و زر را به کدام شخص می دهی؟ گفت به هر کس که سیم و زر دارد. جم گفت در چه وقت بیش از هر زمان خواستگاری روی میدهد؟ گفت هنگامی که برج ثور در میان آسمان باشد، سپس این سوار از نظر پنهان گشت.»
نظر به اینکه الهه اَشه (ارت) به معنی فراوانی، ثروت، دارایی، توانگری، مزد و پاداش است، لذا الهۀ فوق الذکر همان اَشه (ارت) است که تصویری نیز از وی، از عهد ساسانی باقی مانده است.
احتمال مطابقت شهر سوخته با آریاورته
نظر به اینکه شهر بسیار قدیمی سوخته نه به خاطر آتش سوزی بلکه به جهت رو به خشکی نهادن شهر متروک گردیده است، لذا احتمال دارد نامهای اصلی شهر سوخته، سئو کته/سئوگته (محل پر سود، چمنزار پر سود) و سومرو (چمنزار سودمند پرسود) بوده است. هوانگ تسانگ زائر چینی از این روی که سئوکته/سئوگته به مفهوم سوخته گرفته میشده، گفته است: "قله کوه باستانی و مقدس سومرو کاملأ سوخته است". کلمۀ قلّه که در قرآن به کار نرفته به صورت کُلّه در زبانهای ژرمن و سنسکریت به معنی تپه و بلندی است:
.कुल n. kula high station
جالب است نام آریا ورته سنسکریت هم که در مورد آن گفته شده است «در آن صد زمستان و صد خزان روی داده است» به معنی چمنزار خوب آریائیان است. این موضوع موطن مرکزی آریائیان را در سمت آریانا (هرات) و سیستان نشان می دهد.
سهشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۷
وجه اشتراک خاندان پهلوها با خاندان پهلوانی رستم سیستان
نامهای آزِس (آذه، دانا)، ازیلیزس (دانای اخلاق) از خاندان سکایی، وُنن (فاتح)، اسپالی ریزس (شکست دهندۀ دشمن)، اسپالاگادامس (شکست دهنده بسیار نیرومند)، اسپالا هورا (شکست دهندۀ کامل) و گندوفارس (گندآور) یاد آور نامهای دستان (دانا، زال)، گرشاسپ (در هم شکننده راهزنان) و رستم (پهلوان ریشه کن کننده ستمگران) هستند. وطن اینان زابلستان مشترک است. رقیبان مشترکشان خانوادۀ کاموس کشانی (کوجولاکدفیزوس) و اشکبوس (کانیشکا) هستند که سپاهشان توسط ولخش سوم اشکانی (پهلوان اشکانی، رستم اشکانی) مغلوب میگردد.
مطابقت بحرین با نیتوکی و دیلمون
نامهای باستانی نیتوکی و دیلمون مترادف با هم به ترتیب در زبانهای بین النهرین و سنسکریت به معنی محل آرامش، متعلق به بحرین به نظر می رسند:
दल n. dala (deal) part, मौन n. mauna silence
nītu: silence, ki: place
هیئت یونانی نام تیلوس بحرین به صورت تِلِئو در اکدی به معنی لایق و سزاوار و بسیار عالی و درخشان آمده است:
tele ' û: very competent, most excellent, brilliant
در خود زبان سامی عربی نیز گواهی به صورت دَلّ-مأوا-ون به همین معنی محل آرامش برای دیلمون می توان یافت. نام بحرین در منابع یونانی کهن عهد اسکندر مقدونی و جانشینانش تیلوس آمده است. در نقشه های بطلمیوسی نام بحرین به صورت Rhabana (رَهو-بنا به لغت عرب یعنی شهر بلند پایه) در شرق Gerrha (قطیف) دیده میشود. نظر به اینکه نام اوالی را به عربی به معنی مکان بسیار والا گرفته اند، لذا خود نام بحرین را می توان برگرفته از کلمۀ سنسکریتی varenya (=بَرِنیه، بسیار عالی) گرفت و نام پهلوی بحرین یعنی میش ماهیک (مش-مهیک= بسیار والا) را هم مربوط بدان دانست. بنابراین نامهای تیلوس، رَهَبنا، اوالی و بحرین مربوط به شهر عوالی در مرکز بحرین و نامهای دیلمون و نیتوکی مربوط به شهر منامه در شمال آن بوده اند.
دوشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۷
معنی نام کرمان
نام کرمان در ترکیب کر-مان به معنی خانه-سنگی است. شکلی از نام برد-سیر هم به همین معنی است. بر این اساس نام گواشیر را هم می توان بر گرفته از "وُهو [هَر] سیر" شهر پر گوهر (پُر فیروزه) گرفت. در نام وه-ارد-شیر، وَه-اَرِثَ (مادۀ سودمند خوب= سنگ خوب) معادل "وُهو-هَر (ثروت خوب، گوهر) است و اشاره به فیروزۀ آن و با نام قدیمی منطقه کرمان بستگی دارد. جزء اَرِثَ (مادۀ سودمند) با نام سرزمین آرَتته (محل صدور سنگ گرانبها به سومر) نیز همخوانی دارد. شکل سومری آرَتته را به صورت آرَ-اَتته می توان با استفاده از لغات اوستایی و سنسکریت به معنی "محل فروش کالای رسا و پرسود (گوهر)" گرفت: آرَ= رسا، اَتته= محل فروش کالا.
گواشیر (لغتنامه دهخدا)
گواشیر. [گ َ] (اِخ ) نام ولایتی است که فیروزهٔ کم بها سیرفام در آن پیدا میشود. (رشیدی). نام ولایتی است، و در آن فیروزه ٔ سفیدرنگ کم بهابه هم میرسد. (برهان ). نام قدیم شهر کرمان است . (انجمن آرا) (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: نامی است که اهل کرمان به بردشیر (بردسیر) دهند... و دارالملکش (دارالملک کرمان ) شهر گواشیر، گواشیر از اقلیم سیُم است ، طولش از جزایر خالدات «صب لب» و عرض از خط استوا «کطنه». در تاریخ کرمان آمده است که گشتاسف آنجا آتش خانه ساخته بود، پس اردشیر بابکان قلعهٔ شهر ساخت و بردشیر خواند طالع عمارتش برج میزان و بهرام بن شاپور ذوالاکتاف بر آن عمارات افزود. و در کتاب سمطالعلی آمده است که حجاج بن یوسف غضبان القبشعری را به فتح آن ولایت فرستاده بود، اوبه حجاج نوشته بود ماؤها وشل و ثمرها دقل و لصها بطل اًن قل الجیوش بها ضاعوا و ان کثرت جاعوا و آن سپاه را بازخواند. و در عهد عمر عبدالعزیز بر دست صفوان فتح شد و به فرمان عمرعبدالعزیز در او مسجد جامع عتیق ساختند و امیر علی الیاس در او باغ شیرجانی ساخت که اکنون آن نیز عمارت است و قلعه ٔ کوه هم او ساخت و جامع تبریزی تورانشاه سلجوقی ساخت و در گواشیر از مزار اکابر اولیا شاه شجاع کرمانی است . (نزهةالقلوب چ لسترنج مقاله ٔ3 صص 139 - 140). و صاحب تاریخ کرمان آرد: اردشیر پس از معارک متواتره او را (بلاش حاکم کرمان ) دستگیر و به قتلش فرمان داد و بنای گواشیر را که اکنون دارالملک کرمان است در پنج هزار و هفتصد و هفتاد و دو سال بعد از هبوط آدم به طالع میزان بنا نهاد و والی بر آن مملکت معین کرده به صوب اسطخر روان شد. (تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 12). و رجوع به بردسیر و کرمان، و فهرست تاریخ کرمان و جغرافیای سیاسی کیهان ص 247 شود.
یکشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۷
معانی محتمل چند نام دشوار در شاهنامه
اَهرَن (جنگاور)، برموده (پرموده، شادمان)، تُبُرگ (مرد بی ریش)، خشنواز (فرمانروایی کننده)، رشنواد (از خانواده دادگر)، شنگل (شنکله، کُشنده)، رغمان (عاشق پیشه)، زادشم (زئی-دوشم، دعاکننده برای بخشش گناهان)، سپنسار (سرور خردمند)، سپهرم (رماننده سپاه)، سنباد (رهبر اتحادیه)، کُهرم (رمندۀ کوهی)، کهیلا (پُر سخن)، لنبک (جستجوگر)، لهّاک (فلزپوش)، نستار (خطرناک)، هیزیل (خندان) و هیشوی (نیرومند).
شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۹۷
سندی بر تعلق قومی هپتالان به اقوام مارپرست آلان
با توجه به نام اقوام سئورومات (همراه دارندگان سمبل مار) و آلان (منسوبین به موجود سَمّی=مار) و اینکه نام قوم هپتالان در شاهنامه با سمبل کرم هفتواد (هفت ایل پرستنده "کرم= اجی، مار") ظاهر میشود، می توان نام هپتالان به معنی هفت ایل مارپرست (هفت-آلان) گرفت. در شاهنامه کشته شدن کرم هفتواد (منظور هپتال پادشاه هپتالان) به جای بهرام گور به اردشیر بابکان نسبت داده شده است که بر اساس داستان کارنامه اردشیر بابکان است که در آنجا از هفتال (هفتواد) با نام هفت بوخت (پادشاه هفت ایل) معاصر اردشیر بابکان یاد گردیده است.
جمعه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۷
مأخذ واژۀ سپهر
به قول نلدکه واژۀ پهلوی سپِهر مستقیماً از سنسکریت «سویتر» ۞ (مایل به سفیدی ، سفید) آمده و به قول گایگر کلمه ٔ افغانی «سپرا» ۞ (خاکستری رنگ) از آنجا ناشی است. (حاشیۀٔ برهان قاطع چ معین). ولی کلمۀ سنسکریتی سَبهره (آسمان اَبری) در این راه آلترناتیو درست به نظر می رسد:
واژۀ سپهر بر گرفته از سَبهره سنسکریت به معنی ابری و دارای ابر به نظر می رسد، لذا منظور از گردان سپهر می تواند ابرهای گردنده بوده باشد:
साभ्र adj. sAbhra (sa-abhra) cloudy
साभ्र adj. sAbhra having clouds
منشأ کلمۀ اسفر (جَو، فضا) در زبانهای اروپایی را نامعلوم می دانند، می تواند با واژۀ سپهر مربوط بوده باشد. جالب است که واژۀ ژرمنی آسمان sky (scuwo) را هم در اساس به معنی ابر می دانند.
ترکیب واژۀ اوستایی هُنر
غالباً این کلمه را مرکب هو= خوب و نَر گرفته و آن را به معنی نیروی مردانگی خوب دانسته اند ولی با توجه به معادل سنسکریتی آن، به نظر می رسد آن از کلمه هَوَنگهه (هَوَن-= خوشی و شادی) بعلاوۀ پسوند ملکی اَر (برخوردار بودن) ساخته شده است. چون در ویکیپدیای فارسی شکل سنسکریتی هنر را سونره دانسته اند و این کلمه در سنسکریتی به معانی لذت بخش، مطبوع، دلکش، دلفروز، دلربا و قشنگ است:
सूनर adj. sUnara delightful. स्वङ्ग adj. sva´nga having a beautiful body, स्वङ्ग adj. sva´nga (hva´nga,hvan-) well-shaped.
.
پنجشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۷
مطابقت نامهای هوگوَ و جاماسب اوستا با پاسارگادیان و گئوبروه
در اوستا فرشوشتر (دارندۀ شتران سالم) و برادرش جاماسب (رفت و آمد کننده با اسب) از خاندان توانگر هوگوَها (دارندۀ گلۀ خوب) به شمار رفته و نامشان با نام متحدین شان نوذریان دارای اسبان تند رو (هخامنشیان) همراه گردیده است. نامهای جاماسب (رفت و آمد کننده با اسب) و هوگَوَ (دارندۀ گلۀ خوب) یاد آور نام گئوبروه (صاحب گاوان) نیزه دار و رفیق داریوش و ایل حکومتی پارس، پاسارگادیان (دارندۀ گله های عالی) هستند. نام پرکساسپَ (پرورش دهندۀ اسبان) نیز که در واقعه گائوماتای مغ از وی یاد شده است، با نامهای جاماسب و گئوبروه مرتبط می نماید.
معنی واژۀ اُستاد
مأخذ اوستایی واژۀ اُستاد را کلمۀ اوستایی ava-stAt دانسته اند لذا با توجه به واژه های سنسکریتی زیر احتمال زیاد دارد واژۀ اُستاد به معانی متقدم و پایه بوده است:
.अवस्तात् ind. avastAt before अवस्तात् ind. avastAt below
پیشوند اَوَ (زیر، دور) معنی اوَ-ستات را به مفهوم ایستاده در زیر و قبل یعنی پایه و مبنا و اسبق نشان می دهد.
مطابقت نام شاهنامه ای بَرته از نژاد توابه با فرائورت فرزند خشثریتی
نام بَرته که در شاهنامه با نام فریبرز همراه است، به صورت وَرته در اوستایی و سنسکریت به معنی رفاه و ثروت یاد آور نام پادشاه مقتول ماد فرائورت (فرورتیش= بسیار ثروتمند، فرود سیاوش) است. چون نام توابه به صورت تواوه به معنی منسوب به نیرومندی مطابق نام خشتریتی (نیرومند) که در اوستا با نام کیکاوس نیرومند معرفی شده است. خود نام فریبرز (دارندۀ نیروی فرخندۀ والا) هم در اساس متعلق به فرائورت (فرود سیاوش، سیاوش) به نظر می رسد.
معنی نامهای مهتر رستم، الوای شاهنامه و زرعلی شاهنامه گورانی
نامهای الوای و زرعلی (علی پیر) به صورت علی مهتر در اسطورۀ آذری کوراوغلو (پسر کوروش، تخلص اوزانی بابک خرمدین تنبور زن) یاد گردیده است که برگرفته داستان مادی منسوب به کوروش است که کتسیاس ذکر کرده است که در آن آترادات (مخلوق آتش، آلوو) پدر کوروش است و مهتر اسبان کتک خورده از سرور مادی اش بر انگیزنده کوروش علیه مادها است. در اسطورۀ کوراوغلو، آترادات و مهتر اسبان ستمدیده فرد واحدی گردیده و پدر کوراوغلوی عصیانگر به شمار رفته اند. از قرار معلوم بابک خرمدین در ترانه های حماسی اوزانی خود سوای حماسۀ محوری عصیان کوروش بر اسطورۀ عاشقانه اردشیر و گلنار تأکید داشته است که به صورت کوراوغلو و نگار بازگویی شده است.
خود آترادات (مخلوق آتش= آلوو) قهرمان اساطیری مردم شمال ایران بوده است که سپاهیان آشوری به رهبری رئیس رئیسان آشوری شانابوشو (سردار آغاز حکومت آشوربانیپال) را در پای حصار شهر بابل شکست داده و خشثریتی (کیکاووس) و همراهان مادی وی را از محاصره نجات داده بود که حماسۀ آن تحت نامهای گرشاسب (کرسا-سپ= در هم شکننده راهزنان) کنار دریای فراخکرت و رستم هفتخوان مازندران و آذربرزین (آلوو مهتر) مخاصم بهمن (منظور دیوان دژ بهمن = آشوریان) انعکاس یافته است. نام زال (پیر) به عنوان پدر رستم هم در رابطه با همین نام علی کیشی (آلوو پیر) در اسطورۀ کوراوغلو و زر علی (پیر آلوو) شاهنامه گورانی و الوای شاهنامه فردوسی پیدا شده است.
چهارشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۷
احتمال ایرانی بودن نام بُلبُل
نظر به واژه های اوستایی وُئورو (وُل، بُل، گسترده) و وَئیری (هم آهنگی، باب دل) و اصطلاح وورُ و وور رُ فارسی (پی در پی) واژۀ بلبل به معنی "دارندۀ صدای بسیار هماهنگ" بیان دیگر همان هزار دستان است و کلمۀ عربی ولوله (که شکل ایرانی دیگر آن غلغله است) معرب از آن به نظر می رسد:
مطابق لغت نامۀ دهخدا: "وور و وور. [ وو رُ / وورْ رُ ] (ق) (در تداول) متصل . پیاپی . پی درپی . پشت سرهم . یک ریز. یک بند.
ولوله. [ وَل ْ وَ ل َ / وِل ْ وِ ل ِ ] (از ع ، اِ) جوش و خروش. (غیاث اللغات). شور و آشوب و غوغا. (برهان) (غیاث اللغات). بانگ و فریاد. (غیاث اللغات) (صراح اللغة):
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله."
نام اوستایی زَئیری وَئیری را در این رابطه می توان دارای سخن هماهنگ و باب دل زرین معنی نمود که با معنی زرتوشتره (از همه خشنود سخن تر) همخوانی دارد.
گفتنی است کلمۀ دستان در نام هزار دستان به معنی سرود و آواز است و با داستان (دات-اِست-ان= سرگذشت نامه، منسوب به نگهداشت سرنوشت) متفاوت است.
اشتراک در:
پستها (Atom)