جمعه، مرداد ۰۸، ۱۴۰۰
اتیمولوژی واژۀ نخود
نخود می تواند به معنی هستۀ مرکزی جامد باشد:
ना f. nA navel
कूडति {कूड्} verb kUDati {kUD} become firm or fat or solid
خود در کلاهخود هم در این رابطه به نظر می رسد. سختی و جامدی (خود) بین کلاهخود و نخود مشترک است.خوَئیتو در اوستا به معنی به هم پیوستگی و پایداری آمده است.
دوشنبه، مرداد ۰۴، ۱۴۰۰
معنی نام رودهای اَرَس (آراکس) و کورا
نظر به اینکه آب ارس همواره گل آلود و آب کورا صاف و روشن است، لذا نام اَرَس (آراکس) را می توان از واژۀ اوستایی اَ-رَخشَ (نا درخشان) و نام کورا را از واژۀ اوستایی خوَر (درخشان) گرفت.
معمولاً نام شهرها و ولایات را به نام افراد نامگذاری میکرده اند. نه نام رودها را. کور به بلوچی یعنی رود صاف کوهستانی. آب کُر دینی هم می تواند آب پاک و صاف باشد. خود نام کوروش با توجه به معادل اوستایی آن ثراتئونه (منسوب به رود) به معنی مرد سیلابی مانند است؛ چنانکه در خواب آستیاگ (آژدهاک خبر موسی خورنی) ظاهر شده است.
یکشنبه، مرداد ۰۳، ۱۴۰۰
ارتباط نام ابرام با آرامیها
از آنجاییکه در تورات یعقوب (یاکوبمو یا یاکوبهر «هیکسوسی= عبری، خارجی») به عنوان نوادۀ ابرام، یک آرامی فراری خوانده شده است، پس نام ابرام را می توان به صورت اب-رام (اب- آرام) به معنی نیای اساطیری قوم والا (آرامیها) گرفت.
معنی نام های کهن آبادان
خاراکُس به یونانی به معنی محل نگهبانی شده توسط حصار است. نام آیفاتان (آئوپاتان، اَو-پاتان) خبر مارسیان مورخ رومی قرن چهارم میلادی نیز به همین معنی است.
به نظر می رسد عبارت «وَرای عبادان شهر نیست» در خبر نزهة القلوب حمدالله مستوفی، از ترجمۀ آئوپاتان به «اَوَ» (دور، نیست) و آپاتان (آبادان، آبادانی) عاید شده است. این معنی به صورت صفت پسینی یا سپسینی در آخر نام این خاراکس (به یونانی یعنی دژ محاصره شده با حصار) دیده میشود.
در نقشه های بطلمیوسی نامهای خرمشهر (مهوَره، شهر بسیار با ارزش= بهمنشیر) و اهواز (شهر پایینی، کیسیای سومری) به صورت گران و تریانه (شهر واقع در سمت پایین= ائورمیث اردشیر) ذکر شده اند. استرابون در کنار کیسیان (اهوازیها) از مردمی به نام پراتاکین های دامدار و کشاورز یاد کرده است که می توان آنرا به معنی دارای بازرگانان فراوان و مترادف خوز (خوجا، سرور) گرفت:
pra: very
ठक्क m. Thakka merchant
شنبه، مرداد ۰۲، ۱۴۰۰
مطابقت سیبور باستانی با سامن
کتیبه های آشوری در سمت نیشا (نهاوند) از شهری به نام سیبور نام می برند که با سامن حالیه مطابقت دارد:
शीभर adj. sibhara delightful
सुम्न n. sumna happiness
सम adj. sama happy
معنی نام شهر فردوس (تون)
نام قدیمی تون به اوستایی به معنی توانا و شایسته آمده است. نام فردوس (پردیس) نیز به صورت پَرَ- دیس به اوستایی به معنی محل بسیار توانگر و دارای آسایش و خوشی بسیار است.
در این رابطه نام روستای زادگاهی فردوسی یعنی پاژ/باژ را می توان به معنی محل دارایی و خراج گرفت. این گفته که فردوسی توسط حسین قتیب، مأمور مالیات طوس، از پرداخت مالیات معاف شده بود، گواه این معنی است:
भजति {भज्} verb bhajati {bhaj} possess
भाग m. bhAga portion
جمعه، مرداد ۰۱، ۱۴۰۰
مطابقت سیزیفوس یونانیها با پاپای سکاها (واناتور ارامنه)
نام یونانی سیزیفوس را می توان به معانی در بند شدۀ نورانی یا دارندۀ پوست بُز نورانی دانست و آن را بر گرفته از اسطورۀ خدای ماه سکاها (پاپای) یا همان واناتور ارامنه (دارندۀ سمبل بزکوهی نورانی) شمرد.
معنی گیزین کیسی (گودین تپه)
به نظر می رسد نام باستانی گودین تپه یعنی گیزین کیسی که به همراه بیت ایشتار (کنگاور) و نیشا (نهاوند) یاد شده به معنی محل نگهبانی نیرومند بوده است.
गूढ {गुह्} adj. ppp. gUDha {guh} covered
क्षय m. kshaya abode, strong
نام گیزین کیسی به ظاهر شباهتی با نام قزوین دارد، ولی هیئت کشوین نام قزوین به معنی محل چرب و نرم با نامهای کهن راژیا (محل با شکوه) و ارساس (محل با ارج) منسوب بدان همخوانی دارد:
क्ष्विण्ण adj. kshviNNa unctuous
جمعه، تیر ۲۵، ۱۴۰۰
نظریۀ فلسفی
همزمان با انقلاب و کمی پیش و بعد از آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تبریز کتابچه های در مورد نسبیت به زبان ساده مطالعه می کردم چنانکه یادم مانده یکی از آنها از برتراند راسل و یکی دیگر از دانشمندان روس بود و سومی که مشخصاتش خوب یادم نمانده است احتمالاً از آیزاک آسیموف بود. در آنها جنبۀ ریاضی و فیزیکی فرمولهای نظریه نسبیت راجع به جرم، طول، زمان در سرعتهای بالا، از جمله در سرعت نور شرح و بسط داده شده بود. گفته شده بود اگر جسمی با نیروی بی نهایت به حرکت در آید طول آن در مسیر حرکت به سمت صفر و زمان بسط و ثابت و جرم آن به سمت بی نهایت می گراید. اما نتیجه گرفته بودند چنین کار شدنی نیست. ولی ذرۀ فوتون با چنین مشخصاتی در حال حرکت است، تصور کردم اگر این فرمولها را توأم در ارتباط با جهان خرد ذرات بنیادی (میکروکوسما) و جهان به مقیاس بزرگ (ماکرو کوسما) در نظر بگیریم و برای آن ساختار تکوینی قائل بشویم. در آغاز مادۀ تاریک بی نهایت کیهانی بر اثر نیروی کششی بی نهایت خود از نقطۀ مرکزی آن منفجر شده و ذرات فوتون متولد شده اند.
در آن سالها صورت ابتدایی این نظر را در اطراف دانشگاه تهران و دانشگاه تهران به احسان طبری و محمد باقری استاد فیزیک ارائه دادم.
پنجشنبه، تیر ۲۴، ۱۴۰۰
نام روستاهای سمت عجبشیر در اوستا
در فروردین یشت اوستا در کنار نام اپخشیر (پشت آب جاری) که یادآور نام عجبشیر (عقب آب جاری) است، از روستاهایی با نام موژَ، رَئوژدیه، تنویّه و انگهوی یاد شده است که به ترتیب با نام روستاهای موسی درق، راوشت، توتخانه، النجق در اطراف عجبشیر، همخوانی دارند.
apa: out of
क्षीर n kshira water
سهشنبه، تیر ۲۲، ۱۴۰۰
مکان کشور اَرزَهی و کشور سَوَهی اوستا
در اوستا و غالب کتب پهلوی نام کشور شرقی و غربی به ترتیب اَرزَهی و سَوَهی آمده است. ولی مطابق یک نسخۀ کتاب پهلوی بندهش جای آنها بر عکس است. دلیل آن این می تواند باشد که این ها هر دو به معنی ارج و سود گرفته شده اند. به هر حال در منابع سومری نام جنوب عراق (سومر، سَوَهی) کالام دوگ (سرزمین خوب) آمده است که لابد نام سواد عراق (در واقع سرزمین ارجمند پُر سود) از آن گرفته شده است.
امّا نام اَرزَهی شباهتی به نام ارزَوه باستان در سمت غرب آسیای صغیر دارد و نام سَوهی (سَوه) هم شباهتی به نام آسووه در سمت شرق آسیای صغیر عهد باستان. ولی این ظاهری است چون نام اَرزَهی را می توان به معانی متفاوتی گرفت که از آن میان به معنی سرزمین پشتی و کناری (اَرِذَهی) مطابق سرزمین پَشتوها (افغانستان، سرزمین پشتی و کناری) است.
معنی محتمل نام کوه کَینوه (کینوح)
ظاهراً این کوه به سبب ارتفاع زیاد و نزدیکی با دشت کم ارتفاع خوزستان کوی نوح (کشتیبان) به شمار می رفته است:
काय m. kAya habitation
काय m. kAya house
नौ nau ship, navigator
نام این کوه با کی نی پا (نیسیر، کوه نجات) در منابع بابلی که محل ایستادن کشتی اوتناپیشتیم (نوح) در زاگروس مرکزی به شمار می رفت، مشابهت دارد.
काय m. kAya capital
काय m. kAya principal
निप adj. nipa protecting
نام بومی کی نی پا به صورت کینو-پا به سومری به معنی محل آسودن مترادف نیسیر بابلی است.
شنبه، تیر ۱۹، ۱۴۰۰
معنی نام اَبَرکاوان (قشم)
نام ابرکاوان کهن قشم می تواند به معنی محل منسوب به بُرندگان برگ و ساقۀ گیاهان آبهای ساحلی برای تغذیه دامها یا بافتن باشد:
अभ्र n. abhra rattan plant [Calamus rotang - Bot.]
چون مطابق لغت نامۀ دهخدا نام قِشم هم به صورت قَشم تقریباً به همین معنی است: کفانیدن و شکستن برگ خرما و نی و جز آن را جهت بافتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
جمعه، تیر ۱۸، ۱۴۰۰
معنی محتمل نامهای اساطیری ارماییل و کُرماییل
نامهای ارماییل و کُرماییل می توانند اشاره به توتم بزکوهی و مار نیاکان کُردان باشند:
राम m. [a]rAma kind of deer
कूर्म m. kUrma name of a serpent
پنجشنبه، تیر ۱۷، ۱۴۰۰
معنی و محل ویشپه اوزاتیش و پاتی گراوان
ویشتاسپ پدر داریوش با مخالفان پارتی و گرگانی خود در پارت در دو محل به نامهای ویشپه اوزاتیش و پاتی گراوان نبرد کرده است که نام یکی از آنها که از قرار معلوم پاتی گراوان باشد در روایات ملی آمد به فریاد آمده است: مطابق کتاب پهلوی بندهش دلیل این که کوه کومش را کوه «آمد به فریاد» خوانند آنست که ویشتاسب، ارجاسب را بدان شکست داد، کوه میاندشت از آن کوهها گسستهاست، گوید: به کارزار دین چون شکست بر ایرانیان رسید کوه کومش از آن کوهها بگسست میان دشت فرو افتاد و ایرانیان به یاری آن رهائی یافتند و آن را آمد به فریاد خواندند.
पतति {पत्} verb patati {pat} fall
ग्रावन् m. grAvan mountain
نام ویشپه اوزاتیش (محل پرآب) یاد آور شاهرود است و پاتی گرابان (در معنی نگهبان خواهش) می تواند همان حداده (نیک کنش، میهماندوست) در نزدیکی بسطام باشد.
نام قومس (کومش) که به شهرهای دامغان و بسطام اطلاق شده به معنی محل پُر از گلۀ دامها است.
गोमत् adj. gomat (gomas) rich in cattle
نام اوستایی چخره (واقع در پیچ رودخانه) هم متعلق به شاهرود (شیه-رود، واقع در کنار رودخانه) به نظر می رسد:
चक्र n. chakra winding of a river
سهشنبه، تیر ۱۵، ۱۴۰۰
معنی جیرفت
نام جیرفت و هیئت جِردَوس آن به معنی دژ پناهگاهی قدیمی و محل قدیمی به نظر می رسند:
जीरि f. jiri old age
उप्त adj. upta bestrewed or covered with
or
अपधा f. apadhA hiding-place
धव m. dhava(s) possessor
دوشنبه، تیر ۱۴، ۱۴۰۰
مطابقت نامهای تیشتر با تیر و ایندره و اپوش با اکوان دیو و وریتره
نام ایزد اوستایی تیشتر (تیش-تَر) در معنی درخشندگی تیز گذر (برق) یا درخشندگی غرنده با نام پهلوی آن، تیر (رعد) همخوانی دارد.
در مورد ایزد تیر/تیشتر گفته شده است: او مخزن باران را در دریای فراخکرت و یا دریای کیهانی باز می کند. بنابراین او در اصل ایزد رعد و برق آسمان به شمار می رفته است:
तेजस् n. tejas light
तार n. tAra shrill sound
نام اَپوش به صورت اَپَ- اوش می تواند به معنی بی فروغ و تاریک باشد که به صورت اسب سیاه توصیف شده است. غالباً نام آنرا به صورت اپَ-پوشَ به معنی پوشانندۀ آب گرفته اند. احتمال زیاد دارد نام اکوان دیو (گور خر زردی که خطی سیاهی در پشت، از سر یال تا انتهای دم دارد) یعنی دیو بد و بد فروغ را از نام وی گرفته باشند. چون نام اَپوش (پوشانندۀ آب) از سوی دیگر با نام وریتره (پوشاننده، دشمن) دشمن خدا-پهلوان ایندره (کشنده دشمن) مطابق دارد. خود ایندره با رستم کشندۀ اکوان دیو در هیئت روت ستهم (ریشه کن کنندۀ ستمگران) مترادف است. رخش (رخشنده) اسب رستم هم مطابق اوچّیه سرَوَس (رخشندۀ روان) یعنی اسب ایندره (بهرام ایزد) است که به اشکال گوناگون از جمله به صورت اسب سفید متجلی میشده است:
نام دیو اوستایی سپِنجغره (پایندۀ نابودی، کرشنه وداها) نیز در رابطه با اپوش است.
داستانهای جنگ تیشتر/تیر و اپوش و جنگ رستم و اکوان دیو از این قرار هستند:
تیشتر یا تیر (در زبان پهلوی تیشتره و در اوستا تشتر) در باورهای زرتشتی ایزد باران و باروری است. در اساطیر اوستایی تمام آبها زیر فرمان تیشتر میباشند.
چون اهورا مزدا جهان را آفريد، ایزد تیشتر را به آبياری جهان دستور داد تا باران از ابر ببارد و زمين را زنده و سيراب گرداند و گياهان را خرمی بخشد و گل ها را بشکفد و رودها و چشمه ها را پرآب سازد و سرزمينهای آريايی را سرسبز و آباد گرداند.
آنگاه ستاره تیشتر طلوع کرد و به ياری هورمزد برخاست. تیشتر ده روز و ده شب در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بباريد. قطرات باران، هريک به درشتی يک پياله بود. پس آب بقامت يک مرد بالا آمد و سراسر زمين را فرا گرفت. جانوران زيان بخش و زهرآگين همه هلاک شدند و به ژرفای زمين فرو رفتند. آنگاه نسيم ايزدی وزيدن گرفت و آبها را به دورترين نقطه زمين راند. از اين آبها دريای اسطوره ای ایرانیان «فَراخکرت» در کنار کوه البرز پديد آمد.
تیشتر گاهى بگونۀ جوانی بلند بالا و نیرومند، با چشمانی درشت و چهره تابنده در می آمد، زمانى به شکل گاو نرى سپید می شد با شاخ و سم زرین و تنی نیرومند و گاهى هم خودش را به صورت اسبى سپید و زیبا با یال و دم و سم زرین و لگام زرنشان در مى آورد.
تیشتر، همانند اهورامزدا، صاحب قدرت است و هرگاه بخواهد به صورت مردی شکوهمند بر گردونهٔ خود آشکار میشود که هزار تیر و هزار کمان زرّین و هزار نیزه و هزار خنجر و هزار گرز فلزین... دارد
نماد آسمانی تیشتر ستاره شباهنگ است. در گاهشماری ایرانی-زرتشتی سیزدهمین روز تیرماه جشن تیرگان نام دارد و مردمان در بزرگداشت این ایزد شادی می کنند و به یکدیگر آب می پاشند.
دشمن ایزد تیشتر دیو خشکسالی است که اپوشدیو نام دارد. در نبردی اساطیری تیشتر پس از چیرگی بر اپوش باران را دوباره برای مردمان به ارمغان می آورد.
اَپوشدیو (اَپَـئوشَـه) در اسطورههای زرتشتی دیو خشکسالی و از بین برنده آبهاست و راه باران را می بندد.
اپوش به شکل اسبی اهریمنی، سیاه و زشت و بی یال و دم تصویر می شود.
اپوش هماورد تیشتر است و چندین بار برای دشمنی با ایزدان و مردمان در اسطوره های ایرانی وارد می شود. دیو دیگری که او را پلیدی ها یاری می دهد «اسپنجروش» نام دارد.
نام او را بیشتر به معنای «از میان برنده و پوشانندهٔ آب» میدانند اما برخی آن را به معنای «سد کننده راه پیشرفت» نیز ترجمه کرده اند.
اپوش نام پارسی ستاره قلبالعقرب است که ستارهای پرنور و سرخفام در صورت فلکی کژدم (عقرب) است.
نبرد اپوشدیو و ایزد تیشتر:
چون «اهورا مزدا» جهان را آفرید، تیشتر را به آبیاری عالم دستور داد تا از ابرها باران بباراند و و زمین را زنده و سیراب گرداند و سرزمینهای آریایی را سرسبز و آباد گرداند.
از دیگر سو «اهریمن»، اَپوش را بر آن گماشت تا باد گرم بوزاند و زمین ها را خشک کند و گل و گیاه را پژمرده سازد و رود و چشمه را بخشکاند. مردمان و جانوران رو به نابودی بودند و از لاشه ی جانوران زیان بخش و زهرآگین که بر زمین مانده بود، زهر تراوید و از آن خاک آلوده شد.
برای آنکه زمین سراسر پاک و شسته شود، تیشتر بگونه اسبی سپید و زیبا با گوشهای زرین و سمهای بلند و لگام زرنشان در کنار دریای فراخکرت (دریای افسانه ای اساطیر ایران) فرود آمد. اپوش نیز بگونه ی اسبی سیاه و دم کل و بی یال و بریده گوش به ستیزه با او برخاست.
دو اسب در هم آویختند و سه شبانه روز زور آزمایی کردند. اما در سرانجام این مبارزه، ایزد تیشتر شکست خورد و اپوشدیو او را هزار گام از دریای فراخکرت دور انداخت. پس از آن بود که خشکی و تشنگی بر جهان غالب گشت.
تیشتر، پس از شکست از اپوش هراسان شد و خروش برآورد و بدرگاه هورمزد شکوه کرد: «وای برمن، وای بر آبها و گیاهان زمین! وای بر مردمان! چرا از من یاد نمی کنندو مرا نمی ستایند تا از ستایش آنها نیرو گیرم و با دیو خشکی نبرد کنم. ای هورمزد! ای آفریننده جهان، مرا یاری کن و نیرو بخش تا سراسر جهان را سیراب کنم.»
پس از آن هورمزد، تیشتر را یاری کرد و او را نیروی ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده رودخانه خروشان بخشید. آنگاه تیشتر با چنین نیروی فراوانی در کنار فراخکرت فرود آمد. در پی او اپوش نیز از جانب اهریمن دگربار به کارزار با او آمد.
در نیمروز تیشتر بر اپوش چیره گشت و او را شکست داد و هزار گام از دریای فراخکرت دورش کرد. پس از آن، تیشتر بانگ شادی و کامیابی بر آورد:
«خوشا بر من ای هورمزد! خوشا بر شما ای گیاهان و آبهای روی زمین! خوشا بر شما ای سرزمین آریایی. اکنون جوی ها پرآب خواهند شد و بسوی کشتزارها و چمن ها روان خواهد گشت.»
آنگاه تیشتر دوباره بگونه ی اسب سپید و زیبایی بدریای فراخکرت فرود آمد. دریا را بجوش اورد و از دل آبها موج انگیخت و خروش و تلاطم برپا کرد. از کوهی که در میان دریای فراخکرت است مه برخاست و ابر به جنبش آمد و باد جنوب وزیدن گرفت. آنگاه باد جنوب ابر و مه را پیش راند و باران و تگرگ را بسوی کشتزارها و منزلگاهان هفت کشور برد.
داستان اکوان دیو
روزی کیخسرو با بزرگانش مجلسی آراسته بود و شاد بودند یک ساعت نگذشته بود که چوپانی به درگاه شاه آمد و گفت:
گورخری به گله زده است او چون دیوی است که از بند رها شده است و مانند شیری خشمناک است که یال اسبان را می درد و رنگش چون خورشید زرین با خطهای سیاه بر پشت است. خسرو از نشانیها فهمید که او گورخر نیست چون گورخر زورش به اسب نمی رسد و دیگر اینکه خسرو شنیده بود در نزدیکی گله چوپان چشمه اکوان دیو است. پس شاه نامه ای به رستم نوشت و به گرگین داد تا به او برساند وقتی رستم فرمان شاه را خواند به سرعت نزد او رفت. شاه به رستم گفت: کار بزرگی است پس تمام ماجرا را بازگفت و از رستم کمک خواست. رستم سه روز در مرغزار در میان اسپان جستجو می کرد تا روز چهارم که آن گور را دید. اسبش را حرکت داد و با خود گفت: خوب است او را با کمند بگیرم و زنده نزد شاه ببرم پس کمند انداخت و خواست تا سرش را به بند آورد اما گورخر ناپدید شد. رستم فهمید که او گور نیست و واقعا اکوان دیو است و باید با شمشیر کارش را ساخت. دوباره گور پیدا شد و رستم تیری به او زد ولی بازهم ناپدید شد. رستم در پی او یک روز و یک شب در دشت بود پس تشنه شد و به چشمه ای رسید که آبی چون گلاب داشت. پیاده شد و به رخش آب داد و سپس خوابید و رخش هم شروع به چریدن کرد. اکوان که دید او خواب است مانند بادی آمد و او را از زمین به آسمان برد .رستم ناراحت شد و گفت: دریغ که کارم تمام شد و جهان به کام افراسیاب شد. اکوان به رستم گفت: تو را از هوا به کوه بیندازم یا دریا؟ رستم با خود اندیشید من هرچه بگویم او برعکس عمل می کند پس گفت: مرا به آب نینداز و به کوه بینداز. دیو او را به دریا انداخت همینکه رستم به دریا افتاد تیغ کشید و نهنگان را می کشت و با دست و پای چپ شنا می کرد تا به خشکی رسید و دمی آسود و به نزد چشمه رفت ولی رخش را ندید پس به دنبالش روان شد و او را بین گله افراسیاب یافت درحالیکه نگهبان اسبان درخواب بود. رخش غریو می کشید و دمان بود پس کمند انداخت و سوار او شد و سپس گله اسبان را جلو انداخت. گله دار که سراسیمه بیدار شده بود همراهانش را فراخواند تا کمکش کنند. رستم تیغ کشید و همه را کشت و تنها چوپان فرار کرد و در راه به افراسیاب که برای دیدن گله اسپان می آمد برخورد و ماجرا را گفت. افراسیاب ناراحت شد و به اصرار ترکان به دنبال رستم روانه شد. وقتی رستم آنها را دید کمان کشید و تیراندازی کرد و شصت دلیر ترک را انداخت و بعد با گرز چهل تن دیگر را تباه کرد و هرچه باروبنه و پیل داشتند به چنگ آورد. دوباره اکوان او را دید و گفت: نجات یافتی؟ اما دوباره همان بلا را سرت می آورم. رستم سریع با کمند او را به بند کشید و با گرز بر سرش کوبید و او را در هم شکست و سرش را از تن جدا کرد و خداوند را ستایش نمود.
هر آن کو گذشت از ره مردمی
ز دیوان شمر مشمرش آدمی
سپس رستم بر رخش نشست و اسبان و پیلان غنائم را نزد شاه برد و اسبان را بین ایرانیان قسمت کرد و پیلان را به شاه سپرد و ماجرای جنگش را برای شاه بازگفت. دوهفته با شادی نزد شاه بود و سپس دلش هوای زال را کرد و به شاه گفت: باید نزد زال بروم و بعد بازمیگردم تا انتقام سیاوش را از افراسیاب بگیرم .
اتیمولوژی کرباس
کرباس به معنی آن چه از آن لباس تهیه می کنند، می باشد:
करोति {कृ} verb 8 karoti {kR} do
वास m. vAsa garment
شنبه، تیر ۱۲، ۱۴۰۰
معنی نام ثریته/تریته (محافظ، منجی)
نام اوستایی ثریته (تریته) که عنوان نخستین پزشک ایرانی و پدر گرشاسب منجی ایرانیان، به شمار رفته, می تواند به معنی منجی باشد:
तारित ppp. tArita saved
तारित ppp. tArita rescued
جمعه، تیر ۱۱، ۱۴۰۰
منشأ سکایی اسطورۀ دورآت (اسب سفید) و قیرآت (اسب سیاه) در حماسۀ کوراوغلو
رد پای اسطورۀ علی (آلوو) مهتر آسیب دیدۀ اسبان که دو کره اسب از َ آمیزش دو اسب ماده گله با نسل اسبان دریایی برای پسر خود کوراوغلو فراهم می آورد، در اساطیر ودایی-سکایی اشوین ها (زوج اسبان سمبل روز و شب) از نسل حوری-اسب می توان یافت که در رابطه با چیه وَنه (چوپان، مهتر اسبان) آسیب رسیده پدر ائورَوَ (پهلوان) هستند که به لطف اشوینها به پیروزی و جاودانگی می رسد:
अश्विन् m. ashvin horse-tamer
अश्विन् m. ashvin number two
अश्व m. ashva[in] horses
جزء ونه (چشمه) در نام چیه وَنه (در معنی پوشانندۀ اسب چشمه و دریا) با اسب اساطیری یونانی پگاسوس (چشمه، دریا) مرتبط میگردد.
پنجشنبه، تیر ۱۰، ۱۴۰۰
معنی نام آبادان و آپادانا
نظر به نام وهومن اردشیر کهن آبادان که می توان آن را به معنی شهر نیک پاک و ثروتمند گرفت، نام آبادان به معنی شهر با شکوه است. چون نام آبادان در نقشه های بطلمیوسی یعنی گران (شکوهمند) گواه این معنی است:
आभा f. AbhA splendor
dana: place
نامهای اروند رود (رود با شکوه) و دجلة العورا (دجلۀ ائوروَ یعنی دجلۀ با شکوه، شطّ العرب) نیز با نام آبادان مرتبط می نمایند.
نام آپادانا می تواند به معنی کاخ و جایگاه مخفی و حراست شده باشد:
अपधा f. apadhA[na] hiding-place
اشتراک در:
پستها (Atom)