دوشنبه، مرداد ۰۸، ۱۴۰۳

مطابقت خانوادهٔ ابراهیم خلیل الله با خانوادهٔ زرتشت سپیتمان

سارا (ملکه) همسر ابراهیم خلیل الله مطابق ملکه هووی (اورویج= والا نژاد) یعنی آتوسا زن گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان/زرتشت سپیتمان) است.
هاجر (خدمتکار) کنیز و همسر ابراهیم مطابق چکر زن زرتشت سپیتمان یعنی ارنیج بیردا (مسئول خدمتکاری) است.
اسحق (ایشاک، ثروتمند) پسر ابراهیم و سارا مطابق ایست واستر (دارای کشتزار) پسر زرتشت سپیتمان و اورویج (هووی، آتوسا) است.
سر انجام اسماعیل پسر ابراهیم و هاجر مطابق خورشید چهر (دارای شمائل درخشان) پسر زرتشت سپیتمان و ارنیج بیردا است.

ارتباط لفظی نامهای کیومرث و تارگیتای و آبرام

نام گیه مرتن (کیومرث) را در سنسکریت می توان به معنی مرد والاتر [مرد نخستین] گرفت. عنوان اوستایی پَرَذات (مخلوق برتر و پیشین) او گواه آن است. این نام بعداً به معانی جدید آن انسان میرا و مرد گویا گرفته شده است:
ज्यायस् adj. jyAya[s] superior
marda: man
و آن ترجمه ای از نام تارگیتای سکاها به معنی پدر عالی مردمان نظر می رسد:
तार adj. tAra excellent, father
Jītā (जीता):—(a) alive, creatures
این نام سکایی به صورت تاریگیه-تای (پدر عالی) هم مترادف آبرام تورات (پدر عالی) است.

یکشنبه، مرداد ۰۷، ۱۴۰۳

محل توکریش و هارالی

نام سرزمین باستانی توکریش (کوه نیرومند) که محل آنرا در سمت زاگروس (کوه نیرومند، زِرِزَذَ اوستا) دانسته اند با خود نام زاگروس قابل قیاس است.
दृढ adj. dRDha strong
dha (tha): mountain
هارالی (به ظاهر به معنی محل ثروت) مکان سنگهای گرانبها که دورتر در سمت شرق توکریش قرار داشته است با دامغان (محل سنگ فیروزه) و تپهٔ حیدرآباد (تپه حصار) آن قابل تطبیق است.
نام مردم آسیای صغیری توِکروی در خبر استرابون که به همراه کیمریان و ترریان یاد شده، شباهتی به توکریش دارد؛ ولی نظر به نام توگرمهٔ تورات که به همراه نام جومر (کیمری) آمده و از خویشان آنان‌ بوده، آن به غیر از توکریش است.

احتمال دارد نام باستانی شهر سوخته، سومرو (با شکوه) بوده است.

نظر به اینکه رام شهرستان، مرکز سیستان پیش از انتخاب زرنج، در سمت شهر سوخته بوده است، لذا محل شهر سوخته برای مردم سیستان معروف بوده است و می توان تصور کرد هیوان تسانگ زائر چینی که از قلهٔ سوختهٔ شهر آرمانی باستانی سومرو سخن رانده، اشاره اش به شهر سوخته بوده است:
सुमेरु adj. sumeru excellent

معنی عنوان نظامی ساسانی وهریز

نام وهریز به صورت وهریچ به معنی تیرانداز خوب لقبی نظامی در عهد ساسانی بوده است. این عنوان در سنسکریت معنی حمل کنندهٔ قطره/سنگ ریزه می دهد که در روایات اسلامی در رابطه با ابابیل (بابلیها، تیسفونیها) یعنی سپاهیان وهریز سردار انوشیروان در یمن به کار رفته است که در اسطورهٔ قرآنی به معنی پرندگان گرفته شده است:
वहति{वह्} verb 1 vahati[vah] drive
ह्रास m. hrAsa drop

یکی بودن ابراهیم خلیل الله با زرتشت سپیتمان (تکمیلی)

رائفی پور از دارندگان تریبون جمهوری اسلامی گفته است: «حضرت زرتشت همان حضرت ابراهیم است.»
این نظر تازه ای نیست. در عهد اسلامی قدیم هم این نظر میان برخی اهل علم تاریخ از جمله فردوسی بزرگ و اسدی طوسی مطرح بوده است:
نُهم گفت زردشت پیشین بروی
براهیم پیغمبر راست گوی
به زابُلْسِتان شد به پیغمبری
که نفرین کند بر بت آزری.
پیمبر براهیم بود آن زمان
بدش نام زردشت از آسمان بعضی از نویسندگان فرهنگ فارسی هم، زرتشت را همان ابراهیم خلیل دانسته‎اند (اسدی، لغت فرس، چاپ تهران، ص 7).
ولی اثبات آن در گذشته سخت بوده است. دلایلی که اکنون برای آن وجود دارد، از این قرار است:
عنوان خلیل الله ابراهیم هم به معنی دوست و مصاحب خدا مطابق با همپرسگی های زرتشت سپیتمان با اهورامزدا و امشاسپندان و مراقبه و مکاشفه گوتمه بودا است. محمد بر خلاف نویسندگان تورات در قرآن از صحف ابراهیم خلیل الله سخن رانده که مطابق اوستای سه بخشی زرتشت و تریپیتاکای بودا (سه کتاب برگزیده /سبد بودا) است: اوستا کتاب دینی زرتشتیان در زمان ساسانیان در ٢١ نَسک در قالب "سه بخشِ" گاسانیک(٧نسک)، هاتک‌مان‌سریک(٧ نسک) و داتیک (٧ نسک) جمع‌آوری شده بود. نَسک به لغت اکدی-آرامی به معنی نوشتهٔ برگزیده است. در روایات اسلامی صُحف ابراهیم مشتمل بر بیست نَسک آمده است.
ابراهیم به معنی پدر اُمتهای بسیار لقبی سامی برای امپراطوران بزرگ بوده است که در تورات اختصاص به ابرام (پدر عالی) یافته است که این خود یادآور نخستین فرمانروای اسکیتان تارگیتای (پدر عالی) است. و آن در رابطه با هامان (زمزمه گر، گائوماته بردیه) نیز که هم در رابطه با فرعون ایرانی (کمبوجیه) و هم در رابطه خشایارشا (شاه بت شکن) و داریوش است، درست در می آید. طبق کتیبهٔ داریوش در بیستون، گائوماته بردیه معابد بت پرستی را ویران میکرده است که این وی را مطابق ابراهیم خلیل الله بت شکن فرزند آذر (آتش) نشان می دهد. این موضوع هم که در تورات ابراهیم زن خود سارا (ملکه) را به پیش فرعون مصر می فرستد با این گفتهٔ هرودوت همخوانی دارد که گائوماته بردیه نائب السلطنهٔ کمبوجیه، همسر خود آتوسا (دختر کوروش) را به پیش کمبوجیه (فاتح مصر) فرستاده بود. معلوم هم نیست که ابرام/ابراهیم واحد تورات، این پدر عالی و پدر امتهای فراوان سامی در عرصهٔ تاریخ چه کسی است. ولی ابراهیم ادهم شاهزادهٔ صوفی اساطیری بلخ را با گوتمه بودای سکایی بلخ یکی می دانند و گوتمه بودای سکایی بلخ را هاروی کرافت با گائوماته بردیه (حاکم دربیکان سکایی سمت بلخ در عهد کوروش و نائب السلطنهٔ کمبوجیه و وهیزداته بردیه) مطابقت می دهد و همین گائوماته بردیهٔ بلخ را هرتسفلد تحت نام سپیتاک سپیتمان خبر کتسیاس به عنوان پسر خواندهٔ کوروش حاکم سکائیان دربیکی سمت بلخ و ناظر امور درهٔ سند آورده است و او را همان زرتشت سپیتمان می داند. پس عنوان ابراهیم ادهم بلخی یعنی پدر امتهای فراوان مرجع بلخی، مربوط به گوتمه بودا/زرتشت سپیتمان بلخ اصالت دارد.
अधम adj. adhama base
مطابق هرودوت، گائوماته بردیه (گوتمه بودا/سپیتاک سپیتمان) در آسیا محبوبیت فراوانی داشته است ("مردم آسیا از مرگ او دریغ خوردند.") نامهای کهن بوداسف و بلوهر نیز که در ارتباط با بودا می باشند، در این رابطه هستند:
بوداسف را به لغت اوستایی می توان به معنی بُت شکن معنی کرد:
buda (buiti, bot) : idol
spa: break
و نام بلوهر را که متعلق به استاد و پیشکسوت بوداسف آورده اند می توان به معنی آتش خورشیدی و نورانی گرفت:
भालु m. bhAlu sun
हर adj. hara obtaining, fire
بلوهر معلم گوتمه بودا (گائوماته بردیه) بنا به گزنفون و کتسیاس در واقع پدر فیلسوف وی سپیتمه (بسیار سفید و درخشان) ملقب به جمشید (جام درخشان، خورشیدی) داماد و ولیعهد آژدهاک (آستیاگ) بوده است، همانکه در روایات اسلامی تحت نام آذر (آتش) پدر ابراهیم خلیل الله معرفی شده است :
श्वित adj. svita white
तम ind. tama much
نام پدر بودا یعنی سودهودانا هم به همین معنی است:
शुद्ध adj. suddha white
दान n. dAna giving, gift.
نامهای مادر گوتمه بودا، گائوماته بردیه/سپیتاک سپیتمان و زرتشت سپیتمان یعنی مایا (متفکر)، آمیتیس (بسیار دانا) و دوغدو (دااُختو، سنگهواک، دانای گفتار) هم مشترک هستند.
مطابقت خانوادهٔ ابراهیم خلیل الله با خانوادهٔ زرتشت سپیتمان
سارا (ملکه) همسر ابراهیم خلیل الله مطابق ملکه هووی (اورویج= والا نژاد) یعنی آتوسا زن گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان/زرتشت سپیتمان) است.
هاجر (خدمتکار) کنیز و همسر ابراهیم مطابق چکر زن زرتشت سپیتمان یعنی ارنیج بیردا (مسئول خدمتکاری) است.
اسحق (ایشاک، ثروتمند) پسر ابراهیم و سارا مطابق ایست واستر (دارای کشتزار) پسر زرتشت سپیتمان و اورویج (هووی، آتوسا) است.
سر انجام اسماعیل پسر ابراهیم و هاجر مطابق خورشید چهر (دارای شمائل درخشان) پسر زرتشت سپیتمان و ارنیج بیردا است.
در این نوشته به طور چکیده در باب یک فرد استثنایی تاریخ کهن، از یک مصلح بزرگ اجتماعی که مردم آسیا از مرگ او دریغ خورده بود، سخن به میان آمد که در تاریخ مدون و تاریخ اساطیری ادیان تحت نامهای مختلفی ذکر شده است؛ یعنی از یکی بودن ابراهیم خلیل الله، ابراهیم ادهم، گائوماته بردیه، سپیتاک سپیتمان، گوتمه بودا، زرتشت سپیتمان (منهای عناوین زریادر و سپنتداتهٔ او) سخن رفت که برای هر موردش قبلاً مقالات جداگانه ای آورده ام. اینجا نتایج آنها یکجا بیان شد.
منابع عمده:
١- تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز.
٢- فرهنگ واژه های اوستایی، تألیف احسان بهرامی.
٣- فرهنگ لغات سنسکریت، آنلاین.
۴- یادداشتهای گاثاها، تألیف ابراهیم پورداود.
خلاصه و برگزیده ای از مقالهٔ «زردشت و ابراهیم در منابع اسلامی»
(از کلثوم غضنفری، در دایرة المعارف بزرگ اسلامی)
در خصوص تطبیق شخصیت زردشت با ابراهیم، محققان دلایل مختلفی را مطرح کرده‌اند. اِدالجی، که از نخستین محققانی است که در این زمینه ابراز نظر کرده، دلیل این تطابق را در تشابه بین افسانه‌های زردشتی و یهودی کاشتن درخت سرو به وسیله هر دو شخصیت می‌داند. بر اساس روایت‌های زردشتی متأخر، زردشت درخت سروی را از بهشت آورده و در کشمر (کاشمر) پایتخت گشتاسپ کاشته است (نک.: فردوسی، 1386: 5/82، ابیات 61-68؛ بیهقی، 1361: 520). همچنین، بر اساس افسانه‌های یهود از قرن چهارم میلادی، ابراهیم درختی را کاشته و کنستانتین آن را قطع کرده است (Eduljee, 1980: 119; apud Russel, 1987: 59). جیمز راسل این امر را مرتبط با عناصر مشترک در داستان‌های مربوط به هر دو از جمله قابل مشاهده بودن درخشندگی عظیم در هنگام تولد آنان (Wizīdagīhā ī Zādspram, 1993: 5.1-2; Bunis, 1975: 35) [و به غار انداخته شدنشان در دوران کودکی] و گریختن هر دو از زادگاه اصلی خویش برای تبلیغ دیانتشان می‌داند (Russel, 1987: 56, 67). معین نیز از سازگاربودن آتش با ابراهیم و تقدس و احترام آن نزد زردشت سخن می‌گوید. شهرستانی و مسعودی می گویند که سلاطین کهن ایران به آیین ابراهیم خلیل الله (زرتشت سپیتمان) بودند: روایت شهرستانی و مسعودی در خصوص انتساب ایرانیان به ابراهیم را (شهرستانی، 1368: 1/81-82؛ مسعودی، 1938: 94؛ همچنین نک.: ابن‌فقیه، 1996: 403؛ بیرونی، 1386: 177) از یکی از دلایل مؤثر در این تطبیق می‌دانند (معین، 1326: 118، 120).
افزون بر دلایل مذکور، نگارنده وجود سه دلیل دیگر را در این مسئله دخیل می‌داند. دلیل نخست ارتباط و پیوند این دو شخصیت با آتش است که البته از آنچه محل توجه راسل و معین قرار گرفته، متفاوت است. توضیح اینکه در روایت‌های دینی مرتبط با هر دو شخصیت آمده است که آنها هر دو از آتش سوزان، بی‌گزند بیرون آمده‌اند. در روایت‌های زردشتی، زردشت دو بار در آتش داخل شده، اما به او آسیبی وارد نشده است. نخستین بار در روز سوم تولد بوده، هنگامی ‌که جادوگران و روحانیانِ دشمن کوشیده‌اند او را از میان بردارند. آنها آتشی برافروختند و زردشت را در آن انداختند. اما به ارادهٔ پروردگار، کودک تازه تولدیافته نسوخته و آتش بر او سرد شده است (نک.: 3. 9-10 Dēnkard, 1897: book 7:؛ Wizīdagīhā ī Zādspram, 1993: 16.7؛ بهرام پژدو، 1348: ابیات 223-225). این اتفاق، بار دوم هنگامی رخ داد که زردشت به همپرسگی (ملاقات) پروردگار اورمزد رفته بود. در حضور اورمزد، نخستین آزمایش از سه آزمایشِ ایزدی به وسیله امشاسپندان، کورهٔ آتش بوده که زردشت سه گام در آن پیش می‌رود و نمی‌سوزد (نک.:Wizīdagīhā ī Zādspram, 1993: 21.24؛ بهرام پژدو، 1348: ابیات 567-570). در روایت‌های اسلامی هم اعتقاد بر این است که ابراهیم به دستور نمرود در آتش افکنده شد، اما آتش به ارادهٔ خداوند بر او سرد شده و به او آسیبی نرسانید (انبیاء: 68-69؛ صافات: 88-98). آن‌گونه که در روایت‌های زردشتی و اسلامی مذکور می‌توان ملاحظه کرد، واردشدن این دو شخص به آتش و آسیب‌ندیدن آنان شباهت بسیاری با هم دارد و خود این تشابه می‌تواند به‌ گونه‌ای باعث پیوند یا تطبیق آن دو با یکدیگر شده باشد. علاوه بر آسیب‌ندیدن این دو از آتش، یکی دیگر از شباهت‌های این دو داستان، مخالفتِ دشمنانِ دینی با این شخصیت‌ها و تلاش برای از بین بردن آنان به ‌وسیله آتش است که در نهایت به فرمان خداوند ناکام می‌مانند و آتش به آنها آسیبی وارد نمی‌کند. نکتهٔ مشترک دیگر، آزمایش این دو شخص به‌ وسیله آتش از جانب خداوند است. در روایت‌های زردشتی، آن‌گونه که آمد، زردشت در حضور اورمزد با آتش آزمایش می‌شود؛ در قرآن هم غیرمستقیم از افکنده‌شدن ابراهیم در آتش به عنوان یکی از آزمایش‌های الاهی برای او یاد شده است (بقره: 124).
در تاریخ‌نگاریهای دورهٔ اسلامی روایت‌هایی وجود دارد که دلیل مذکور را قوت بیشتری می‌بخشد. گفته‌های شهرستانی در الملل والنحل غیرمستقیم می‌تواند به این دلیل اشاره داشته باشد. او دلیل حرمت زردشتیان برای آتش را آسیب‌نرساندن آن به ابراهیم می‌داند (شهرستانی، 1368: 2/3-4). سخنان این مورخ تأییدی است بر این نکته که وجه اشتراک و پیوند این دو شخصیت با آتش محل توجه راویان این روایت‌ها بوده و به احتمال بسیار از دلایلی بوده که با استناد به آن، بین این دو شخص پیوند برقرار شده است.
دلیل دوم این تطبیق می‌تواند مربوط به اوضاع دینی جامعه‌ای باشد که این دو شخص در آن رسالت خود را اعلام کرده‌اند. در جامعه‌ای که ابراهیم تبلیغ یکتاپرستی کرده و مردم را به پرستش خداوند بزرگ فرا خوانده است، بابلیان خدایان زیادی را ستایش می‌کردند و مجسمه‌های آنها را در معابد قرار می‌دادند. بنا به گفتهٔ قرآن کریم، پرستش اجرام سماوی مانند ماه، خورشید و ستارگان هم بین آنان رواج داشته است (انعام: 75-79). در تواریخ آمده است که بابلی‌ها بت‌هایی از ستارگان و آفتاب و ماه ساخته، و به نام هر کدام معبدی بر پا کرده بودند. در تاریخ‌نگاری‌های دورهٔ اسلامی هم، دینِ ایرانیان قبل از زردشت، پرستش اجرام سماوی معرفی شده است. بیرونی دین شاهان ایرانی قبل از ظهور زردشت را، که مرکزشان بلخ بود، پرستش نیرین و کواکب و کلیات عناصر می‌داند (بیرونی، 1386: 225). دیگر مورخان همچون طبری، گردیزی، ابن‌بلخی و ثعالبی هم مردمان بلخ (پایتخت شاهان قبل از ظهور زردشت) را صابئی[11] می‌دانند (طبری، 1967: 1/565-566؛ ثعالبی، 1368: 168؛ گردیزی، 1347: 13).[12] آن‌گونه که روایت‌های فوق نشان می‌دهد، منابع اسلامی اوضاع دینی معاصر این دو شخصیت را بسیار شبیه به هم تشریح کرده‌اند، به این صورت که در هر دوی این جوامع بت‌پرستی و پرستش اجرام آسمانی رواج داشته و هر دو پیامبر با آغاز رسالت خود به مخالفت با آنها و دعوت مردم به سوی خداوند یگانه می‌پردازند. این شباهت اوضاع، حتی اگر آن را غیرواقعی بپنداریم، در هر حال در این مقایسه مؤثر واقع شد.
دلیل سوم برای تطبیق مذکور می‌تواند شهرت هر دو شخصیت (ابراهیم و زردشت) به بت‌شکنی باشد. ابراهیم در اسلام به پیامبری بت‌شکن معروف است که بت‌ها را فرو می‌ریزد و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت می‌کند (طبری، 1967: 1/238)؛ به همین ترتیب در منابع باقی‌مانده از دوره ساسانی، که مطالب آنها در شاهنامه و دیگر منابع دورهٔ اسلامی یافت می‌شود (نک.: فردوسی، 1386: 5/154؛ مسعودی، 1409: 243؛ ثعالبی، 1368: 44)، زردشت پیامبری بت‌شکن معرفی شده است که بعد از پذیرفته‌شدن دیانتش از سوی گشتاسپ، دستور نابودی و تخریب بتکده‌ها و شکستن تمثال‌های آنها را می‌دهد. توضیح اینکه بر اساس کتیبه‌های بازمانده از دورهٔ ساسانی و متون پهلوی به‌ نظر می‌رسد جنبشِ بت‌شکنیِ زردشتی در زمان تأسیس دولت ساسانی به دست اردشیر بابکان در حدود 224 م. از سوی زردشتیان ارتدکسی آغاز شد که از حمایت دولت برخوردار بودند و در نهایت بر دشمنان خویش پیروزی یافتند.[13] در این جنبش، تمثال‌های ایزدان زردشتی، که جایگزین آتش در معابد زردشتی شده بود، شکست و ویران شد و آتش به شکل سابق خود در آتشکده‌ها جایگزین شد.
از جمله دلایل جدیدی که می‌توان در این زمینه مطرح کرد آزمایش الاهی آنان به وسیله آتش است. بر اساس روایات دینی باقی‌مانده، زردشت و ابراهیم هر دو در آتش داخل شدند و سالم از آن بیرون آمدند. افزون بر آسیب‌ندیدن این دو از آتش، یکی دیگر از شباهت‌های زندگانی این دو شخصیت، مخالفتِ دشمنانِ دینی با آنها و کوشش برای از بین بردنشان به ‌وسیله آتش است که در نهایت به فرمان خداوند ناکام می‌مانند.

پنجشنبه، مرداد ۰۴، ۱۴۰۳

مأخذ نامهای عمرام (عمران) و اولادش موسی و هارون و مریم

به نظر می رسد از ترکیب نام خمودی (دارای قانون درخشان) آخرین پادشاه هیکسوسی رانده شده به فلسطین و فرعون اهموسه که وی را تعقیب کرده، نام و اسطوره موسی را ساخته اند.
با توجه به نامهای اهموسه و برادرش کاموسه، گفته میشود موسه نام یک خدای مصری در عهد هیکسوسها (حاکمان خارجی) است. شبیه ترین نامها به موسه، میثه (میثره) خدای میتانیان و نیز ایزد جوانِ مرگ کنعانی موت است که تصور میشد عصایش به مار تبدیل میشود.
نظر به اینکه نامهای عمرام و هارون و مریم (ماریا) یاد آور ملل آموری و هوری (همراهان میتانیها) و ماری می باشند، لذا نام موسی بیشتر یاد آور ایزد عهد و پیمان میتانیان و هوریان یعنی میثه/میثره می باشد تا ایزد مرگ موت. ارابه های جنگی بسته شده به اسب هیکسوسها را نیز نشانگر وجود مردمان هوری و میتانی درون هیکسوسها می دانند. عصا و مار مربوط به موسی نیز در باب میثره هم مصداق دارند. ولی این احتمال هم می رود، موسه در اساس همان موت کنعانیان بوده باشد و شجره نامهٔ توراتی مذکور بعداً بدین شکل ساخته و پرداخته شده است.

معنی نامهای گیو و گیوی

نامهای گیو و گیوی (کیوی) به معنی منسوب به دارندهٔ نیرومندی و بزرگی هستند:
गायति{गै} verb 1 Par gAyati[gai] relate
व adj. va strong
به عبارت دیگر نام گیو با گَو فارسی (صاحب نیرومندی، پهلوان) مرتبط به نظر می رسد.
هیئت ویو، گیو را هم می توان گسترده نیرو (نیرومند و پایدار) گرفت و این ربطی هم با چوب گَوَه و کفش سبک و بادوام باستانی گیوه پیدا می کند:
वयते{वे} verb vayate[ve] overspread as with a web
व adj. va strong

سه‌شنبه، مرداد ۰۲، ۱۴۰۳

معنی نامهای رخش و اِرِخشَ (آرش)

نام اسب رستم یعنی رخش به معنی دفاع کننده و نجات دهنده بوده و به این معنی در خوان اول و سوم هفتخوان رستم در مازندران اشاره رفته است:
रक्षा f. rakshA defence
रक्षति{रक्ष्} verb rakshati[raksh] rescue
रक्षति{रक्ष्} rakshati[raksh] save
आरक्ष m. Araksha protection
ولی هیئت اوستایی نام آرش یعنی اِرِخش به معنی کمانگیر به نظر می رسد:
वृक्ष m. vRksha staff of a bow
"خوان اول: نبرد رخش با شیر:
رستم راه دو روزه را یک روزه پیمود؛ به همین دلیل گرسنه شد و تا خواست استراحت کند. ناگهان دشتی پر از گورخر پدیدار شد. رستم با رخش به سمت آن‌ها رفت و کمند انداخت و گوری را شکار کرد. آتشی برافروخت و گور را بریان کرد و خورد. آن‌گاه افسار رخش را باز کرد و او را برای چرا رها کرد و خود در نیستانی بستر خواب ساخت به خواب رفت. اما آن نیستان بیشهٔ شیری بود که در نیمه‌های شب به لانه‌اش بازمی‌گشت. هنگامی که رستم در خواب عمیق فرورفته بود شیر به رخش حمله کرد، رخش خروشید سُم‌هایش را بر سر شیر کوبید و دندان بر پشت شیر فرو برد و آن‌قدر شیر را به زمین زد تا جان بداد. وقتی رستم از خواب بیدار شد، دید شیر از پای درآمده گفت:
«ای رخش ناهوشیار! که گفت که تو با شیر کارزار کنی؟ اگر به‌دست شیر کشته می‌شدی من این خود (کلاه خود) و کمند و کمان و گرز و تیغ و ببر بیان را چگونه پیاده به مازندران می‌کشیدم؟ »
خوان سوم: نبرد با اژدها
رخش تا گرگ و میش هوا به چرا مشغول بود. اما مکانی که رستم در آنجا خوابیده بود لانه اژدهایی بود که از ترس آن هیچ جنبنده‌ای یارای گذشتن از آن دشت را نداشت. وقتی اژدها به خانهٔ خود بازگشت، رستم را در خواب و رخش را در چرا دید و به سوی رخش حمله‌ور شد.
رخش بیدرنگ به بالین رستم شتافت و سم خود را بر زمین کوبید شیهه کشید. رستم از خواب گران بیدار شد آماده نبرد شد امّا چیزی نیافت کمی از رفتار رخش آزرده گشت. اژدها ناگهان ناپدید شده بود رستم به بیابان نظر کرد و چیزی ندید. به رخش خروشید که چرا بیهوده او را از خواب بیدار کرده‌است و دوباره سر بر بالین گذاشت و خوابید. اژدها دوباره از تاریکی بیرون جهید. رخش باز به سوی رستم تاخت و سم خود را بر خاک کوبید و گرد و خاک کرد. رستم بیدار شد و بر بیابان نگاه کرد و باز چیزی ندید. دژم شد و به رخش گفت: اگر دوباره بیخود بیدارم کنی سرت را می برم و پیاده به مازندران می روم.
سومین بار اژدها پدیدار شد که از نفسش آتش فرو می‌ریخت. رخش از چراگاه بیرون دوید امّا نمی‌دانست چه‌کار کند چون اژدها زورمند بود و رستم خشمگین. چاره‌ای نداشت به بالین رستم دوید و خروشید و جوشید و زمین را به سم چاک کرد. رستم از خواب گران برجست و با رخش برآشفت. امّا این بار اژدها نتوانست ناپدید گردد و رستم در تاریکی شب او را دید. تیغ از نیام کشید به سوی اژدها آمد و گفت: «نامت چیست که اکنون زندگانی بر تو سر آمد. می‌خواهم که بی‌نام به‌دست من کشته نگردی.»
اژدها غرید و گفت: عقاب را یارای پریدن بر این دشت نیست و ستاره این زمین را به خواب نمی‌بیند. تو جان به دست مرگ سپردی که پا در این دشت گذاشتی. نامت چیست؟ جای آن است که مادر بر تو بگرید. رستم گفت: من رستم‌دستان از خاندان نیرم هستم و به تنهایی لشکری را حریفم. باش تا دستبرد مردان را ببینی. این را گفت و به اژدها حمله کرد. اژدها زورمند بود و چنان با رستم گلاویز شد که گویی پیروز خواهد شد. رخش چون چنین دید ناگاه برجست و دندان در تن اژدها فرو برد و پوست او را چون شیر از هم بدرید. رستم از کار رخش خیره ماند. تیغ برکشید و سر از تن اژدها جدا کرد. رودی از خون بر زمین جاری شد و تن اژدها چون لخت کوهی بیجان بر زمین ماند. رستم خدا را یاد کرد و سپاس گفت. در آب سر و تن را بشست، سوار رخش شد و به راه افتاد." عنوان چوبین، بهرام سردار ساسانی را که با صفت شیواتیر آرش کمانگیر سنجیده اند، در سنسکریت می توان به معانی تنومند و منضبط گرفت. از این میان معنی دوم به خصال مثبت او نزدیکتر است: सुपीन adj. supina very fat or big
सुविनय adj. suvinaya (chi-vin) well educated or disciplined
«بهرام چوبینه تنها سردار دورهٔ ساسانی است که بر پادشاه خود قیام‌ می‌کند و تنها مردی است که حکومت چهارصد‌‌ سالهٔ ساسانیان را به لرزه می‌افکند و یکی از کسانی است که با جمع کردن صفات گوناگونی چون مردانگی و مکّاری، دلیری و بلند‌ پروازی و عدالت‌خواهی و خونریزی، برای فرمان راندن خلق شده‌اند. مردی که کارآمدتر از همهٔ مردان زمان خود است و سرانجام در نیمهٔ راه از پای ‌درمی‌افتد.» (اسلامی ندوشن،1348 :390).
۱- او [در شاهنامهٔ فردوسی و برخی منابع دیگر] انسانی است که از ماوراء الطبیعه مدد می‌گیرد و گاهی فرّه ایزدی دارد.
٢- اهداف او شخصی نیست و در صدد رستگاری جامعه و ملّت خویش است.
٣- از لحاظ قدرت و نیروی و وضعیت جسمانی، از دیگران به نحوی چشم‌گیر، متمایز است. ۴- از ثبات اندیشه و عزم پایدار برخوردار است. ۵- مدبّر است و از هوش و فراست بسیار برخوردار است. ۶- در برابر حوادث سهمگین، تاب و تحمّل فوق‌العاده‌ای دارد. ٧- هماورد او (ضد قهرمان) نیز کمابیش همین صفات را (در ابعاد منفی) دارد. ٨- معمولاً قهرمانی ملّی است و سرنوشت او با سرنوشت یک ملّت و گاهی بشریت یکی است. با بررسی دقیق داستان بهرام چوبینه، تمامی مشخصات فوق را کمابیش در شخصیت بهرام مشاهده می‌کنیم. « پیکر بهرام آن‌گونه که وصف شده مبیّن استحکام است. بلند‌بالا قوی استخوان و لاغر، سیاه‌چرده و با موهای مجعّد، هیأتش اطاعت و احترام و اطمینان را در زیر‌دستانش بر‌می‌انگیخته. از نظر روحی نیز یک سردار بزرگ است. دارای اراده‌ای قوی، قوهٔ تخیّل و ابتکار و تدبیر، دلاوری و گستاخی» (اسلامی ندوشن:1348: 397)

معنی نام شهر قبادیان تاجیکستان

نام شهر قبادیان (کواد-یان) که گنجینهٔ هخامنشی و سلوکی آمودریا در سمت آن پیدا شده به معنی محل فرمانروای خوب است. احتمال دارد آنجا محل شهر ایوکراتیدیه (شهر فرمانروای خوب) ساخت فرمانروای یونانی ایوکراتید بوده باشد.
کواد در اوستا به معنی شاه منتخب است. مطابق هرتسفلد، کیانیان در اطراف البرز و الوند ساکن بوده اند. کیقباد که زو (یاور) و ویتی ریسا (ریسای درستکار) از وی حمایت می کرده اند، مطابق دیاکو (شاه) است که متحدینش ایرانزو ماننایی و رؤسای اورارتویی بوده اند و پایتختش در حدود میانهٔ کنونی قرار داشته است.

مطابقت نام اوغوزخان ترکان با کولاکسائیس سکاها

اوغوز به معنی اتحادیهٔ تیره ها و قبایل بوده است. یعنی ترکیب اوغ (گروه، تیره) و علامت پسوند جمع "ز". بنابراین اوغوز خان به معنی پادشاه قبایل، معادل کولاکسائیس سکاها (کولا- خشائیس، پادشاه قبایل) و یادآور نام ابراهیم تورات (پدر امتهای فراوان) بوده و اینها در واقع نه نام خاص بلکه عنوان رهبران اتحادیهٔ قبایل بزرگ بوده اند.
ओघ m. ogha multitude
ओघ m. ogha flock
ओघ m. ogha heap or quantity

دوشنبه، مرداد ۰۱، ۱۴۰۳

آتش‌های مینویی زرتشتی

آذر در آسمان، فضا و حتی در آتش‌های کوچک خانگی حضور دارد. در این باور اساطیری نزد ایرانیان، در جهان پنج گونه آتش مینویی وجود دارد.
آتش برزیسوه (بلند سود، آتش آسمانی و خورشیدی): این آتش در برابر اهورامزدا می‌سوزد.
آتش وهوفریانه (نیک دوست): آتش وهوفریانه در بدن مردمان و جانوران قرار دارد.
آتش اوروازیشته (شادمانه ترین): که در گیاهان حضور دارد.
آتش وازیشته (وزنده ترین): این آتش در ابرها جای دارد.
آتش سپنیشته: آتش سپنیشته (خوشبختی آورترین) در کانون خانواده قرار دارد.

جمعه، تیر ۲۹، ۱۴۰۳

رائفی پور از دارندگان تریبون جمهوری اسلامی گفته است: «حضرت زرتشت همان حضرت ابراهیم است.»

یکی بودن ابراهیم خلیل الله با زرتشت سپیتمان
رائفی پور از دارندگان تریبون جمهوری اسلامی گفته است: «حضرت زرتشت همان حضرت ابراهیم است.»
این نظر تازه ای نیست. در عهد اسلامی قدیم هم این نظر میان برخی اهل علم تاریخ از جمله فردوسی بزرگ مطرح بوده است:
نُهم گفت زردشت پیشین بروی
براهیم پیغمبر راست گوی بعضی از نویسندگان فرهنگ فارسی هم، زرتشت را همان ابراهیم خلیل دانسته‎اند (اسدی، لغت فرس، چاپ تهران، ص 7).
ولی اثبات آن در گذشته سخت بوده است. دلایلی که اکنون برای آن وجود دارد، از این قرار است:
عنوان خلیل الله ابراهیم هم به معنی دوست و مصاحب خدا مطابق با همپرسگی های زرتشت سپیتمان با اهورامزدا و امشاسپندان و مراقبه و مکاشفه گوتمه بودا است. محمد بر خلاف نویسندگان تورات در قرآن از صحف ابراهیم خلیل الله سخن رانده که مطابق اوستای سه بخشی زرتشت و تریپیتاکای بودا (سه کتاب برگزیده /سبد بودا) است: اوستا کتاب دینی زرتشتیان در زمان ساسانیان در ٢١ نَسک در قالب "سه بخشِ" گاسانیک(٧نسک)، هاتک‌مان‌سریک(٧ نسک) و داتیک (٧ نسک) جمع‌آوری شده بود. نَسک به لغت اکدی-آرامی به معنی نوشتهٔ برگزیده است. در روایات اسلامی صُحف ابراهیم مشتمل بر بیست نَسک آمده است.
ابراهیم به معنی پدر اُمتهای بسیار لقبی سامی برای امپراطوران بزرگ بوده است که در تورات اختصاص به ابرام (پدر عالی) یافته است که این خود یادآور نخستین فرمانروای اسکیتان تارگیتای (پدر عالی) است. و آن در رابطه با هامان (زمزمه گر، گائوماته بردیه) نیز که هم در رابطه با فرعون ایرانی (کمبوجیه) و هم در رابطه خشایارشا (شاه بت شکن) و داریوش است، درست در می آید. طبق کتیبهٔ داریوش در بیستون، گائوماته بردیه معابد بت پرستی را ویران میکرده است که این وی را مطابق ابراهیم خلیل الله بت شکن فرزند آذر (آتش) نشان می دهد. این موضوع هم که در تورات ابراهیم زن خود سارا (ملکه) را به پیش فرعون مصر می فرستد با این گفتهٔ هرودوت همخوانی دارد که گائوماته بردیه نائب السلطنهٔ کمبوجیه، همسر خود آتوسا (دختر کوروش) را به پیش کمبوجیه (فاتح مصر) فرستاده بود. معلوم هم نیست که ابرام/ابراهیم واحد تورات، این پدر عالی و پدر امتهای فراوان سامی در عرصهٔ تاریخ چه کسی است. ولی ابراهیم ادهم شاهزادهٔ صوفی اساطیری بلخ را با گوتمه بودای سکایی بلخ یکی می دانند و گوتمه بودای سکایی بلخ را هاروی کرافت با گائوماته بردیه (حاکم دربیکان سکایی سمت بلخ در عهد کوروش و نائب السلطنهٔ کمبوجیه و وهیزداته بردیه) مطابقت می دهد و همین گائوماته بردیهٔ بلخ را هرتسفلد تحت نام سپیتاک سپیتمان خبر کتسیاس به عنوان پسر خواندهٔ کوروش حاکم سکائیان دربیکی سمت بلخ و ناظر امور درهٔ سند آورده است و او را همان زرتشت سپیتمان می داند. پس عنوان ابراهیم ادهم بلخی یعنی پدر امتهای فراوان مرجع بلخی، مربوط به گوتمه بودا/زرتشت سپیتمان بلخ اصالت دارد.
अधम adj. adhama base
مطابق هرودوت، گائوماته بردیه (گوتمه بودا/سپیتاک سپیتمان) در آسیا محبوبیت فراوانی داشته است ("مردم آسیا از مرگ او دریغ خوردند.") نامهای کهن بوداسف و بلوهر نیز که در ارتباط با بودا می باشند، در این رابطه هستند:
بوداسف را به لغت اوستایی می توان به معنی بُت شکن معنی کرد:
buda (buiti, bot) : idol
spa: break
و نام بلوهر را که متعلق به استاد و پیشکسوت بوداسف آورده اند می توان به معنی آتش خورشیدی و نورانی گرفت:
भालु m. bhAlu sun
हर adj. hara obtaining, fire
بلوهر معلم گوتمه بودا (گائوماته بردیه) بنا به گزنفون و کتسیاس در واقع پدر فیلسوف وی سپیتمه (بسیار سفید و درخشان) ملقب به جمشید (جام درخشان، خورشیدی) داماد و ولیعهد آژدهاک (آستیاگ) بوده است، همانکه در روایات اسلامی تحت نام آذر (آتش) پدر ابراهیم خلیل الله معرفی شده است :
श्वित adj. svita white
तम ind. tama much
نام پدر بودا یعنی سودهودانا هم به همین معنی است:
शुद्ध adj. suddha white
दान n. dAna giving, gift.
نامهای مادر گوتمه بودا، گائوماته بردیه/سپیتاک سپیتمان و زرتشت سپیتمان یعنی مایا (متفکر)، آمیتیس (بسیار دانا) و دوغدو (دااُختو، سنگهواک، دانای گفتار) هم مشترک هستند. در این نوشته به طور چکیده در باب یک فرد استثنایی تاریخ کهن، از یک مصلح بزرگ اجتماعی که مردم آسیا از مرگ او دریغ خورده بود، سخن به میان آمد که در تاریخ مدون و تاریخ اساطیری ادیان تحت نامهای مختلفی ذکر شده است؛ یعنی از یکی بودن ابراهیم خلیل الله، ابراهیم ادهم، گائوماته بردیه، سپیتاک سپیتمان، گوتمه بودا، زرتشت سپیتمان (منهای عناوین زریادر و سپنتداتهٔ او) سخن رفت که برای هر موردش قبلاً مقالات جداگانه ای آورده ام. اینجا نتایج آنها یکجا بیان شد.
منابع عمده:
١- تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز.
٢- فرهنگ واژه های اوستایی، تألیف احسان بهرامی.
٣- فرهنگ لغات سنسکریت، آنلاین

بی بی شهربانو عنوان الههٔ عیلامی

در عیلام فستیوالی به نام «الههٔ نگهبان پایتخت» وجود داشته است که در آن از رمه های سلطنتی برای وی قربانی میشده است. حدس می زنند آن لقب پینیکیر (الههٔ بزرگ) بوده است. به نظر می رسد نام بی بی شهربانوی ری و شهربانو دختر هرمزان حاکم خوزستان از عنوان «نگهبان پایتخت» این الهه گرفته شده اند.

معنی نیبیرو

نام اکدی نیبیرو را که جایگاه خدایان در آسمان به شمار رفته به معنی گذرگاه و جای گذرگاهی گرفته اند. و این بیشتر یادآور کهکشان راه شیری است:
Nibiru: to "crossing" or "point of transition

مطابقت ساگ بیتو با ساوه

نام ساگ بیتو را که در سمت کوههای پربرف خرقان آورده اند با ساوه همخوانی دارد. هاناشیروکا (شیرکُش) در آنجا حکومت می کرده است که از شمشی اداد پنجم پادشاه آشور شکست سختی خورده بود. نامهای مشابه ساگ بیتو (ساوه) به صور بیت ساگبات و بیت سانگی و بیت سانگ تویی متعلق به کاشان و سنجان و سنندج به نظر می آیند:
ساگ بیتو (ساوه) و ساگبات (کاشان) به معنی محل با شکوه به نظر می رسند:
sahig: sava: glorious
भवति{भू} verb 1 bhavati[bhU] become
نامهای بیت سانگی (سنجان) و بیت سانگ تویی (سنندج) را می توان به معنی خانهٔ سنگی و خانهٔ سنگی نیرومند گرفت.

معنی نام روستای فامرین

نام روستای فامرین به معنی محل خانه های رنگی است:
fam: colour
लयन n. layana (rina) house
معنی فامنین نیز همین محل خانه های رنگی به نظر می رسد.
نویسندهٔ فیس بوک روستای فامرین می نویسد: من خواستم با نوشتن این پست حداقل برای آیندگان بخشی از معماری روستای فامرین را برایشان به یادگار بگذارم شاید سالیان آینده فقط از خانه های فامرین یادی مانده باشد و من احساس می کنم دین خود را به این موضوع ادا کردم شاید نسل من تنها نسلی باشد که وقتی باران در روستای فامرین می بارید رنگ خانه های کاه گلی به رنگ طلایی و سرخ در می آمد و بوی دلپذیر کاه گل (خاک رس و کاه گندم) مشامان پر می کرد بخاطر داشته باشند و شاید نسل های آینده هیچ وقت آن حس را نتوانند حتی برای یکبار هم شده تجربه کنند.

سه‌شنبه، تیر ۲۶، ۱۴۰۳

فهرست درست پادشاهان ماد (کیانیان اوستا)

پادشاهان ماد در خبر هرودوت:
فهرست درست پادشاهان ماد (کیانیان اوستا
١- دیااُکو
٢- فرائورت (فرورتیش)
٣- کیاخسار (هُوَخشتر)
-۴آستیاگ (اژدهاک خبر موسی خورنی-)
چنانکه برخی دریافته اند نظر به مدت دویست سالهٔ حکومت مادها نام کسانی از این فهرست افتاده است. این افراد اوپیته پسر دیااُکو و پسر او خشتریتی و سپیتمه (یرواند، لهراسب) داماد و ولیعهد آستیاگ و حاکم نواحی شمالغرب امپراطوری ماد می باشند:
هرودوت بین دیااُکو و فرائورت نام دو تن از فرمانروایان ماد را از قلم انداخته است این دو اوپیته و خشتریتی هستند که نامشان در کتیبه های آشوری ذکر شده اند. خشتریتی یکی از چهار پسر اوپیته بوده که در نقاط مختلف ماد حکمرانی میکردند و علیه آشور متحداً قیام نموده بودند. اوپیته و خشتریتی معادل اپیوه و کیکاوس اوستا هستند. و سپیتمه (یرواند، لهراسب شاهنامه) داماد آستیاگ همزمان با او و پیشتر در عهد کیاخسار (هُوَخشتره) در شمال غرب امپراطوری ماد حکومت میکرده است و در شاهنامه ولیعهد و جانشین کیخسرو (کیاخسار، هُوَخشتر) به شمار رفته است. بنابراین فهرست درست پادشاهان ماد (کیانیان اوستا) از این قرار است:
١- دیااُکو (کی قباد کیانی)
٢- اوپیته (اوپیس، اپیوهٔ کیانی-)
٣- خشتریتی (کیکاوس)
۴-فرورتیش (فرود سیاوش)
۵-کیاخسار (هُوَخشتر، کیخسرو)
۶-آستیاگ (اژدهاک، آخروره) ٧- سپیتمه (یرواند، لهراسب) که به همراه پسرانش مگابرن ویشتاسپ و زریادر سپیتاک (بعداً پسر خواندگان/ برادرخواندگان کوروش/فریدون) در نواحی شمالغرب امپراطوری ماد حکومت می کرده است. بنا به کتسیاس «سپیتاک سپیتمان پسر سپیتمه لهراسب از سوی کوروش در بلخ حکومت کرده است» و این سبب شده که لهراسب هم به بلخ منتسب گردد.

معنی کلیله و دمنه

این نامها به ترتیب به معنی سردر گم و خویشتن دار می باشند:
कलिल n. kalila confusion
दमन n. damana self-restraint
کَلیله و دِمنه نوشتهٔ ویشنا سرما کتابی است از اصل هندی که در دوران ساسانی به زبان پارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایت‌های گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شده‌است. نام کتاب از دو شغال به نام «کلیله» و «دمنه» گرفته شده که قصه‌های کتاب از زبان آن‌ها گفته شده‌است.

یکشنبه، تیر ۲۴، ۱۴۰۳

گرگ سمبل خدای رعد و جنگ

گرگ سمبل خدایان رعد و جنگ پرون اسلاوها و آرِس یونانیها و مارس رومیها بوده است. نام سکایی ایزد جنگ سکاها را که هرودوت تحت نام یونانی آرِس آورده‌ و برای آن معبد بلندی از هیمه ها می ساخته و خنجر پارسی بر بالای آن نسب می کرده اند، ذکر نکرده است، ولی نظر به نام اسکاندیناویایی- سکایی ایزد رعد و جنگ یعنی تور، همان تور نیای اساطیری اوستایی و شاهنامه ای سکاها/تورانیان به نظر می رسد در این صورت ترکان نام خود و توتم گرگ خود را از خدای تور سکاها (تورانیان هندوایرانی) گرفته اند. خود واژهٔ تُرک هم می تواند از تور-ک (گرگ، خشمناک) اخذ شده باشد چون نظر به وجود واژهٔ فارسی توره (تور کوچک، به کُردی خشمناک) که به شغال گفته شده است، واژهٔ تور (غرنده، خشمناک) به گرگ اطلاق میشده است. سمبل های گرگ و کلاغ پرون:

.معنی وَفس (ووس به زبان تاتی محلی، اوسی- کتیبه های آشوری؟)

نام این شهرک اراک را با ویس (دهکده) سنجیده اند، ولی نظر به قنات ها و چشمه های پر آب آن، آن ترکیبی از واژه های اوستایی وُهو (خوب) و اوس (چشمه) به نظر می رسد. یعنی در مجموع به معنی محل چشمه ها و قناتهای خوب است. به نظر می رسد نام واسط (وَسوَت، دارای چشمه) که حمدالله مستوفی در نزهة القلوب بعد از اورهن (کلوان؟ )، فامره (فامرین)، کمیجان، میلادجرد و اسطه (استهری) از نواحی شراهین (محل چراگاهی) آورده، مربوط به وفس باشد.

جمعه، تیر ۲۲، ۱۴۰۳

معنی نام توروکوها

نام آن‌ها گاهی به عنوان توکری بازسازی می‌شود. پادشاه بابل، حمورابی (در حدود ۱۷۹۲ تا ۱۷۵۲ پیش از میلاد) در کتیبه‌هایی به پادشاهی توکریچ اشاره می‌کند. اشاره‌های قابل توجهی در مورد آن‌ها وجود دارد و در کنار گوتیان، سوبارتو (Subartu) و ایلام از آن‌ها یاد می‌شود. متون دیگر از همان دوره از پادشاهی Tukru یاد می‌کنند. در اوایل هزاره اول قبل از میلاد، نام‌هایی مانند Turukkum , Turukku و ti-ru-ki-i برای همان منطقه استفاده می‌شود. به معنای وسیع تر، از اسامی مانند Turukkaean به صورت کلی استفاده شده‌است که به معنای «مردم کوهستان» (mountain people) یا «ارتفاع نشینان یا ساکنان ارتفاعات» (highlanders) می‌باشد. به بیان دیگر منظور از عبارت توروک‌که‌ها به‌طور غالب، مردم کوهستان می‌باشد.
گفته می‌شود توکرو یا توروکوم لبه شمال شرقی بین‌النهرین و قسمت مجاور کوه‌های زاگرس (عراق و ایران امروزی) را دربر گرفته‌است. به ویژه، آن‌ها با حوضه دریاچه ارومیه و دره‌های شمال غربی زاگرس همراه بودند؛ بنابراین آن‌ها در شمال لولوبی باستان قرار داشتند و حداقل یک متن نئو آشوری (قرن نهم تا هفتم قبل از میلاد مسیح) از کل منطقه و مردمان آن به عنوان «لولوبی-توروکی» یاد می‌کند.
نامهای توروکو (کوهستانی یا منسوبین به خدای رعد) و هورّی (پرستندگان خدای رعد، تِشوب) نامهای قوم واحدی به نظر می رسند که در کنار سوباریان (قوم برده ها) می زیسته اند. نام ستروخاتیان (بلند آوازان) از اتحادیۀ قبایل ماد می تواند متعلق به ایشان باشد.

چهارشنبه، تیر ۲۰، ۱۴۰۳

معنی نام مرد آزما/مردزما/مدزما

به نظر می رسد نام موجود افسانه ای مرد آزما/مرده آزما/مردزما/مدزما یعنی به زمین زنندهٔ [مَرد یا مُرده] همان عنوان همه استارم (همیستار، ضدّ) دیوان اوستایی، به خصوص دیو نسو (دیو لاشهٔ مُرده ها) بوده باشد که گمان میشده است از مرده ها به زنده ها حمله می کند.
در خراسان جنوبی مردآزما را «مرده‌آزما» هم می‌نامند و او را موجودی زشت‌روی می‌دانند که محل زندگی‌اش گورستان‌های خوفناک و گاه آسیاب‌های کهنهٔ آبی و بادی‌ است.

در بارۀ نام شب یلدا

در مورد شب یلدای مصریان باستان که آن را دوازده روز جشن می گرفته اند می دانسته اند که شب یلدا تقسیم سال به کوتاه ترین روز و بلندترین شب سال است و این به اوستایی میشده است یار (سال)- دا (تقسیم) و هیئت پهلوی و سکایی آن طبق قاعدۀ قابل تبدیل بودن حرف ر به ل میشد یَل-دا. یَل (سال) که به صورت ییل از سکاها به ترکان رسیده است و یار اوستایی با year انگلیسی و ییل ترکی هم ریشه است. خود اعراب و آسوریها شبی به نام یلدا ندارند، ایرانیها آن را بدیشان منتسب می کنند. انتساب شب یلدا به تولد خورشید شکست ناپذیر (ایزد مهر) در عهد حکومت رومیها صورت گرفته است و یلدای سامی (تولد) جایی برای توجیه پیدا کرده است. چنانکه گفته شد در پیش خود ملل سامی عنوان شب یلدا مصطلح نیست و آن نظیر انتساب واژۀ دوگلو (دو حبه) به دوغولوی ترکی (منسوب به زادن) است که ایرانیها اصرار دارند ترکی است ولی در ترکی دوقلو مصطلح نیست، بلکه ائکیز (دو تایی) گفته میشود.
در مجموع و به طور خلاصه مصریهای باستان یلدا را به تولد هیچ خدایی ربط نمی داده اند و آن را صرفاَ به معنی تقسیم سال می گرفته اند و این تقسیم سال به پهلوی میشد یل-دا و این همچنین معنی زاده شدن یل می داده است. ولی در شب یلدا صحبت از هیچ خدایی و تولد آن نیست ولی می دانیم که به سنت مصری کهن تقسیم سال و به حداکثر شب رسیده اند. سنت رومی انتساب شب یلدا به ایزد شکست ناپذیر (مهر) در خود ایران جایگاهی در فرهنگ و ادبیات قدیم پیدا نکرده است.
و شب چله اشاره به کشیدگی و درازی شب یلدا است:
चिर adj. chira (chila) long [time]

مازندران و دیوان مازندران

دیوان مازندران آشوریانی بوده اند که در اوایل حکومت آشوربانیپال به رهبری رئیس رئیسان شانابوشو برای تسلیم خشتریتی (کیکاوس) به شهر آمل مازندران لشکر کشیدند و از خشتریتی مادی و آترادات پیشوای آماردان شکست خوردند و ماد مستقل شد. این واقعهٔ مهم در شاهنامه به عنوان هفتخوان رستم در مازندران انعکاس یافته است. اسرحدون، خشتریتی را دشمن حیله گر خوانده است. بنابراین دیوان مازندران آشوریان بوده اند که به مازندران لشکر کشیدند ولی خود مازندران همین مازندران کنونی است. بنا به کتاب زند بهمن یشت، شهر دوان آسورستان (موصل در کنار نینوا) مقّر دیوان است.

شنبه، تیر ۱۶، ۱۴۰۳

ارتباط نام قرآن و اوستا و زبور (مزامیر)

قرآن به معنی ایرانی سرودهای دینی آسمانی (گرُ-ان) با اوستا و زبور (مزامیر) مترادف به نظر می رسد:
از آنجایی که واژهٔ اوستایی گرُ به معنی خواندن سرود و زمزمه های آسمانی است که در واژهٔ اوستایی گرو-دِمان (جایگاه سرودهای دینی، بهشت) به کار رفته است و در کُردی واژە گورانی (گُرانی) به معنی سرود خواندن است؛ لذا نام قرآن می تواند توسط سلمان فارسی (عجمی) پدید آمده باشد که مطابق خود قرآن اعراب معاصر مخالف محمد هم آن را به عجمی نسبت می داده اند. محمد هم در جواب می گفته است قرآن من به زبان فصیح عربی است. تصادفاً گرُ اوستایی در گرُان با قَرء در عربی (یعنی خواندن) همخوان شده و در عربستان جا افتاده است. منتهی در این بین معنی اوستایی خواندن سرود و زمزمه های آسمانی، متعالی و اساسی است. از سوی دیگر نام قرآن در زبان پارسی به صورت نبی، نپی، یا نوی (کتاب با شکوه و اصلی) هم آمده است که مترادف صورت پهلوی اپستاک (پایه و بنیاد و متن اصلی) مربوط به اوستا و خود اوستا است و این نام فارسی نبی به وفور در ادبیات کلاسیک پارسی به کار رفته است تنها برای نمونه، دو بیت زیر از دو چکامه سرای نامدار، به ترتیب، منوچهری دامغانی و مولوی رومی ارائه می‌گردد: >بسیار کس بود که بخواند ز بر نبی… تفسیر او نداند جز مردم خبیر> <از پی این عاقلان ذوفنون… گفت ایزد در نبی، لایعلمون<
नाभि m. nAbhi sovereign or lord paramount, origin
nibig: book
در پهلوی اَفد-ستا (اَوس-ستا) به معنی سرود ستایش با شکوه دینی است. واژهٔ اَفد (اَوس) در کلمهٔ فارسی افسون هم باقی است:
आभास m. AbhAsa splendour
स्तुवीते{स्तु} verb stuvIte[stu] praise[hymn]
بی جهت نیست منابع یونانی رومی کهن نام یا عنوان مغ بزرگ و معروف زمان خشایارشا را اوستانس (اوستانه، نیایشگر والا) آورده اند.
بعضی پژوهشگران نام قرآنی زبور را از ریشه عبری زمره (זימרה) دانسته‌اند که به معنی آواز یا سرود با شکوه یعنی مترادف اوستا است. یهودیها در ایران پیش از اسلام هم بوده اند از دانش دینی مغان تأثیر پذیرفته اند و نام مزامیر (سرودهای دینی با شکوه) را به تقلید از نام اوستا بر روی سرودهای دینی خود گذاشته اند و محمد نیز مزامیر (زبور) را مرجع خود قرار داده است. ملتهای قدیم نیز داد و ستد فرهنگی داشته اند. مغان هم تافتهٔ جدا بافته نبوده از سکاها و بابلیها و دیگران اخذ کرده اند.
تطبیق زبور با مزامیر
برخی پژوهشگران زبور مذکور در قرآن را با مزامیر در عهد عتیق/تنخ برابر دانسته‌اند. با این که مزامیر بیش‌تر به عنوان کتاب دعا و تسبیح شهرت دارد؛ زبور و بخش‌های بزرگی از مزامیر به داوود منسوب‌اند. در قرآن از زبور آورده شده‌است که بندگان نیکوکار خداوند وارث زمین خواهند شد. در مزامیر داوود، آیه‌ای با معنی مشابه آمده‌است:
زیرا که خداوند عدالت را دوست می‌دارد و بندگان صالح خود را رها نمی‌کند بلکه از ایشان نگهداری می‌کند زیرا که درخت شریران بریده خواهد شد. و صدیقان وارث زمین شده تا ابد در آن سکونت
خواهند کرد؛ زیرا که زبانشان به حکمت گویاست.(مزامیر ۳۷:۲۹) برخی نیز آیه قرآن در سوره انبیاء را با این بخش مزامیر تطبیق داده‌اند.
زیرا که شریران منقطع می‌شوند اما متوکلان به خداوند وارثان زمین خواهند شد. و متواضعان وارث زمین شده از سلامت بهره خواهند برد. شریر دندان‌های خویش بر او می‌فشارد، اما خداوند بر
صدیقان متبسم است. (مزامیر ۳۸:۱۱) آیات دیگری از مزامیر نیز مفهومی نزدیک با آنچه در قرآن آمده‌است دارند:
خداوند روزی صالحان را می‌داند و میراث ایشان زمین ابدی باشد که در زمان بلا خجل نشوند و در ایام قحطی سیر خواهند شد. این متبرکان خداوند زمین را به میراث می‌برند.(مزامیر ۳۸ ۹:۱۱) برخی از علمای مسلمان که زبور را اشاره‌ای به کتب انبیای پیشین و نه فقط کتاب داوود می‌دانند، این آیه قرآن را با آیه مشابهی در سفر خروج برابر دانسته‌اند. و بندگان خود ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب را به یادآور چون‌که به ذات خود برای ایشان سوگند یاد کرده به‌ایشان گفتی که ذریه شما را چون ستاره‌های آسمان بسیار خواهم گردانید و تمامی
زمینی که درباره‌اش گفتم به ذریه شما خواهم بخشید که تا ابد وارث آن باشند. (خروج ۳۲:۱۱) با این حال در این مورد که منظور از زبور، همان مزامیر است، اطمینان وجود ندارد. یهودیان و مسیحیان خود معترف‌اند که از ۱۵۰ مزمور در عهد عتیق، تنها ۷۱ یا ۷۳ مزمور را می‌توان به داوود نسبت داد و دیگر مزامیر در سالیان دیگر افزوده شده‌اند.
نوشته‌های این کتاب، موسیقی مستتر شده‌است.
امّا کلمهٔ «مزامیر» در عربی جمع مزمار به معنی سرود و ترانه است. شعری که با موسیقی خوانده می‌شود. بر اساس روایت منابع سنتی، کتاب مزامیر را هفت نویسنده به نگارش درآورده اند:
داوود پادشاه، ۷۳ مزمور
پسران قورح، ۹ مزمور (مزامیر ۴۲، ۴۹–۴۴، ۸۴، ۸۵، ۸۷)
آساف، ۱۱ مزمور (مزامیر ۵۰، ۸۳–۷۳)
سلیمان، مزامیر ۷۲ و ۱۲۷
موسی، مزمور ۹۰
هیمان، مزمور ۸۸ ایتان، مزمور ۸۹.
منابع عمده:
١- فرهنگ لغات اوستایی، ترجمه و تألیف احسان بهرامی.
٢- فرهنگ لغات سنسکریت، ترجمه و تألیف محمدرضا جلالی نائینی.
٣- فرهنگ لغات پهلوی به فارسی، ترجمه و تألیف بهرام فره وشی.
۴-
مزامیر تورات ۵-
قرآن

مهر در مقام خورشید

به نظر می رسد فردوسی در بیت زیرین، مهر را در جایگاه خورشید (خدای خورشید) آورده است:
خداوند کیوان و گَردان‌سپهر
فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر

پنجشنبه، تیر ۱۴، ۱۴۰۳

معنی نام دماوند

نامهای قدیمی و نام کنونی شهر دماوند یعنی دانانو و مِه شان و دماوند به معنی مه آلود می باشند:
धूमिन् adj. dhUmin steaming
धूमवत् adj. dhUmavat steaming
meh-shan: steams place
اسامی کوه البرز (کوه بسیار بلند) هرابرزئیتی (بسیار بلند) و پاتیشخوارگر (کوه پیش ناحیهٔ گود) بوده است. دماوند از اسم این شهر به کوه البرز اطلاق شده است.
نام کوه بیکنی (محل مه آلود) هم که در کتیبه های آشوری به همراه پاتیشخوارگر (کوه پیش ناحیهٔ گود) آمده است متعلق به قلّهٔ دماوند به نظر می رسد.

سه‌شنبه، تیر ۱۲، ۱۴۰۳

پای فارسی (پادَ پهلوی و سنسکریت، پاذَ اوستایی) با foot در زبانهای ژرمن همریشه است:

पाद m. pAda foot
foot (n.)
"terminal part of the leg of a vertebrate animal," Old English fot "foot," from Proto-Germanic *fōts (source also of Old Frisian fot, Old Saxon fot, Old Norse fotr, Danish fod, Swedish fot, Dutch voet, Old High German fuoz, German Fuß, Gothic fotus "foot"), from PIE root *ped- "foot." Plural form feet is an instance of i-mutation.

ریشهٔ ارغند و ارغنده (خشمگین)

احمد رضا قائم مقامی استاد دانشگاه تهران بدون بررسی عمیق می گوید: "۲۷. ارغند و ارغنده هیچ یک اصالت ندارند و لغت نیستند."
ولی نظر به واژهٔ اوستایی اِرِغَنت ([بوی] بیزاری انگیز) و arg زبانهای ژرمن یعنی خشمگین این واژه ها اصالت دارند و در لغت نامهٔ دهخدا اسناد آن آمده اند: ارغند. [اَ غ َ] (ص) (از کلمه ٔ اوستائی اِرِغَنت و پهلوی اَرگَند) خشمگین. (برهان) (جهانگیری). غضبناک. (جهانگیری). قهرآلود. (آنندراج). || دلیر. شجاع. خصم افکن. (برهان) (سروری). دلیر خصم افکن. (اوبهی). || حریص. (جهانگیری) (شعوری). خداوند شره. (جهانگیری). || مستی را گویند که طالب و حریص شراب باشد. (آنندراج). صفت ارغنت در اوستا برای دوزخ آورده شده چنانکه در خردادیشت بند 7 و زامیادیشت بند 44 و جز آن و آن را می توان به معنی زشت و تیره و مکروه دانست و نیز این کلمه در اوستا صفتی است برای مخشی (مگس) که در این مورد هم به معنی خشمگین و غضبناک است. و اینکه در فرهنگهای فارسی به معنی دلیر و شجاع نوشته اند از لحاظ فقه اللغه درست نیست. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 صص 198-199). دهارله درفرهنگ پهلوی خویش ارکند پهلوی را به معنی هول، سهمناک، سهمگین و موحش آورده است. رجوع به ارغنده شود.

سکا به معانی مار پرست، بزکوهی پرست و سگپرست:

از توتم سگبالدار (کوروشا، شکارچی بزان کوهی)/شیمریای سکاها (مار-بزکوهی-شیر) معلوم میشود که واژهٔ سکا معانی مشتمل بر سه توتم سکاها یعنی مار-بزکوهی- شیر (سگبالدار) را می داده است:
स m. sa snake
Ākā (आका) [Also spelled aaka]:—(nm) master, lord.
در تصویر پیدا شدهٔ پاپای (ایزد آسمان سکاها) در قفقاز، توتم سگبالدار سکاها به صورت مجزای سگ و عقاب نشان داده شده است. هرودوت مار را سمبل الههٔ مادر سکاها یاد کرده است.

معنی آمازیغ

نام مردم الجزایری-مراکشی آمازیغ
که رقص قوچ-بز سنتی معروفی دارند به معنی گرامی دارندگان آمون (آمو-زیغ) به نظر می رسد.
آمون خدای مصری با شاخهای قوچ.
The meaning of Amazigh
The name of the Algerian-Moroccan Amazigh people
who have a famous traditional ram-goat dance, it seems to mean honoring of Amun (Amu-Zigh).
Amun, the Egyptian god with ram's horns.