شنبه، آبان ۰۳، ۱۴۰۴

معنی یاسوج

نظر به صفت سریز (سرریز، سرشار) که همراه با نام یاسوج آمده نام یاسوج به معنی محل سرسبز (یا-سوک) به نظر می رسد:
यशस् n. yashas water
نام یاسوج برای اولین بار در فارس‌نامه ناصری با عنوان «یاسیج» آمده و در مرآةالبلدان با عنوان «یاسیج سریز» از قرای کهگیلویه شناخته شده است.

معنی کلیبر

در نزهة القلوب حمدالله مستوفی نام کلیبر با واریانتهای کلیبر، کلینبر و کلنبر ذکر شده است و آمده "آن قصبه است در میان بیشه افتاده و کوهستان بزرگ و قلعه نیکو دارد و در پای آن قلعه رودی روان است. هوایش معتدل است و آبش از رود مذکور و حاصلش غله و انگور و میوه باشد. مردمش از ترک و طالش ممزوج اند و شافعی مذهب. حقوق دیوانیش سه هزار دینار بر روی دفتر است."در وجه اشتقاق آن تحقیق نشده است ولی نام کلیبر را می توان مرکب از "کلی (کلین)" و "بر" گرفت. اما این اجزاء به چه معنی است؟ جزء کلی (کلی) را می توان با کل زبان کُردی به معنی درشت و بزرگ سنجید که علی القاعده می توانست با افزوده شدن پسوند نسبت به شکل "کلی" یا "کلین" در آید. بدین ترتیب با توجه به دژ نیکو و معتبری که آنجا داشته است، جزء "بر" را نیز می توان به معنی "ور" (دژ) یا پسوند دارندگی گرفت. یعنی در مجموع نام کلیبر به معنی دارای دژ بزرگ و کلان بوده است.

پنجشنبه، آبان ۰۱، ۱۴۰۴

اتیمولوژی واژهٔ نِهرهٔ آذری

واژهٔ آذری نهره (خُم کره گیری) در اوستایی و سنسکریت به معنی وسیلهٔ به هم پیوستن [کره] است:
नाहयति{नह्} verb caus. nAhayati[nah] cause to bind together
-ra (र): possessive suffix sign

چهارشنبه، مهر ۳۰، ۱۴۰۴

ریشهٔ واژهٔ چم (چی)

चेतति{चित्} verb 1 chetati[chit] mean
چم: معنی. مفهوم. درونمایه || و معنی را نیز گویند که روح لفظ است، چه لفظ را به منزلۀ جسم و معنی را روح آن گرفته اند. (برهان قاطع-چ معین-امیر کبیر1357 سات 657) -----------
در زبان پهلوی:
چـِیم
[cheim]
واژه نامه فشرده ی پهلوی ، از مکنزی

معنی نام شهرک آچاچی

نام شهرک آچاچی که در محل تلاقی دو رودخانه است، به سنسکریت و پهلوی به معنی محل تلاقی رودخانه ها است:
आचय m. Achaya aggregation
ji (chi): place or joy: river
آشوریها رود قیزیل اوزن و شاخه های آن را شانارتهٔ علیا (رودک، جوی شمالی) می نامیده اند.
هاچه-جی آذری نیز به معنی محل دارای رودخانهٔ شبیه چوب دوشاخهٔ قلابسنگ، به محل اتصال دو رودخانه اشاره دارد.
مطابق لغت نامهٔ دهخدا:
هاچه. [چ َ / چ ِ] (اِ) دایاق. چوب که سر آن دو شاخ است و به زیر شاخ درخت و امثال آن زنند تا فرونیفتد و بشکند. تلفظ دیگر آن خاچه است.
خاچه. [چ َ / چ ِ] (اِ) هاچه و هچه (در بروجرد)، کچک (در گیلان)، چوب دوشاخی که بر زیر شاخی از درخت و مانند آن زنند تا فرو نیفتد.

دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۴۰۴

Theudas i evangelium är i stället för tre personligheter: Thudas, Mattias (Johannes) son av Margaloth och gud Mithra (med döpt tradition)

Theudas, eller Theodas var en upprorsmakare omkring år 44 i den romerska provinsen Iudea under prokuratorn Cuspius Fadus, som var prokurator ca år 44-46. Han uppgav sig vara profet och påstod att han kunde dela Jordanfloden (jämförbar med Johannes Döparen in Jordanianfloden) samt samlade en stor skara anhängare. Prokuratorn sände en ryttarskara mot dem för att slå ned upproret varvid Theudas tillfångatogs och halshöggs och de övriga höggs ned eller togs till fånga.
Detta har beskrivits av Flavius Josefus i hans Antiquitates.
Apostlagärningarna 5:36 nämner en Teudas/Theudas som gav sig ut för att vara något och som fick många anhängare. Han dödades, och hela skaran som hade följt honom upplöstes och försvann. Huruvida denne och ovannämnde Theudas är samma person har diskuterats och ifrågasatts. Det har bland annat sagts att detta inte är samma person som ovan och att denna upprorsmakare levde innan Quirinius skattskrivning som ägde rum ett par år efter vår tideräknings början.

شنبه، مهر ۲۶، ۱۴۰۴

وجه اشتراک اصلی آدونیس و عیسی:

شباهت‌های اسطوره‌ای در جزئیات تولد، مرگ و رستاخیز آنهاست که در آیین‌های مختلف مذهبی وجود دارد. هر دو در بدو تولد مورد تعقیب قرار می‌گیرند، توسط موجودات شرور کشته می‌شوند و با رستاخیزی نمادین (آدونیس از مرگ به صورت نمادین و عیسی از طریق رستاخیز مسیح) به زندگی بازمی‌گردند.
شباهت‌های اسطوره‌ای آدونیس و عیسی
تولد در بدو تولد مورد تعقیب قرار گرفتن:
آدونیس: توسط هیولایی که توسط زئوس به صورت یک گراز فرستاده شده بود، مورد تعقیب قرار گرفت.
عیسی: طبق روایت‌های مسیحی، توسط هیرودیس، پادشاه هیرودیس، مورد تعقیب قرار گرفت.
مرگ و رستاخیز نمادین:
آدونیس: توسط هیولایی کشته شد و از طریق رستاخیزی نمادین به زندگی بازگشت و نماد حاصلخیزی و تجدید حیات شد.
عیسی: توسط رومی‌ها مصلوب شد و با رستاخیز مسیح، نماد رستاخیز و زندگی ابدی شد.
شباهت‌های دیگر:
هر دو در آیین‌های مذهبی مختلف، به عنوان نمادهای ایزدی و انسانی در نظر گرفته شده‌اند.
هر دو به عنوان ایزدان شفابخش و ناجی در نظر گرفته شده‌اند.
آدونیس ایزد نباتات است و عیسی مسیح بنا به انجیل یوحنا می گوید:
"من درخت تاک واقعی هستم و پدرم باغبان است"
نام پدر و مادر خدایگانی ایشان «تئوس و ماریا» و «تئیاس و میرّا» مشابه است.

اتیمولوژی دُوری و بشقاب

واژۀ دورَک (دورگ، معرب به دورق، گسترده) در برهان به معنی دایره و سبو آمده است. به نظر می رسد واژۀ دُوری (به اوستایی یعنی بسنده گسترده) به معنی بشقاب (به اوستایی بُش-گَپ یعنی کفهٔ آراسته) نیز از آن گرفته شده است.

جمعه، مهر ۲۵، ۱۴۰۴

شرح پیدایی دو گنج پیدا شده بین جزنق (شهر ویران روستای علمدار) - مراغه

عبدالرحمان پسر خاله پدرم و پسرخالهٔ پدربزرگ مادریم که از روستای قیه بلاغ به مراغه می آمده در هنگام عبور از رودخانهٔ علمدار واقع در شش کیلومتری مراغه، کوزه ای را در آب رودخانه پیدا می کند که درون آن طلا ذخیره شده بود. احتمالاً همان گنج پادشاه هپتالان که بهرام گور به آتشکدهٔ قدیمی آذرگشنسب شهر جزنق تقدیم نموده بود، عبدالرحمان با فروش طلاها در مراغه به نان و نوایی رسیده و ساکن مراغه شده بود.
گنج دیگر بین مراغه و روستای عشرت آباد (مجاورت علمدار) بود که نگارنده شاهد ساروج کنی بولدوزر در هفته های پیش و پس از کشف گنج در کنار مسیر راه بین مراغه و سراسکند بود که رانندهٔ بولدوزر شبانه اتاقک آن را در درون سنگ و ساروج پیدا کرده و بولدوزر را رها کرده و با گنج متواری شده بود. احتمالاً این گنج متعلق به مغولان بوده است.

عیسی مسیح و یحیی معمدان خدایگانی همان آدونیس و ایزد مهر هستند

Divine sides of Jesus Christ and John the Baptist are the same gods as Adonis and Mithra
نکات لغوی و اساطیری کوتاهی در باب عیسی مسیح و یحیی معمدان و ارتباط آنها با آیین مهر:
نام عیسی به زبان یونانی به معنی شفا دهنده و به زبان عبری به معنی نجات دهنده است:
In Greek, Jason (Jesus) means "healer" or "one who heals," derived from the verb iasthai.
این نشان می‌دهد که عیسی معِلم در اساس لقب یهودا معلم انقلابی یهود پسر مریم و یوسف (یوسیپورا) بوده است.
نام زکریا هم به صورت ذا- چاریا در زبانهای ایرانی به معنی صاحب چاره و دارو مترادف تئیاس (خدای نورانی شفا دهنده) پدر آدونیس (سرور،نو عیسی مسیح خدایگانی) است. مطابقت الیصابات و زکریا با الهه و خدای خورشید اِلی-شاپاش و زیکِر:
اِلی شاپاش (مشعل نورانی خدای خورشید) و زیکِر (خورشید مرد) در اوگاریت و ابلا، الههٔ خورشیدی و خورشید خدا به شمار می رفته اند. به نظر می رسد همین دو باشند که در انجیلها تحت اسامی الیصابات و زکریا با یحیی و مریم و عیسی مسیح ارتباط داده شده اند.
شباهت سرور عیسی مسیح خدایگانی پسر مریم و تئوس (خدا) به آدونیس (سرور) پسر الهه میرّا (قدیسه) و تئیاس (خدای نورانی شفادهنده):
شبیه عیسی کودک که توسط مریم و یوسف به مصر فراری داده میشود. میرّا در حال گریز از تئیاس (خدای نورانی شفا دهنده) به درختی پناه می برد و از آن آدونیس ایزد میرنده و بازگشت کننده زاده میشود. در روایات اسلامی پناه برنده به درخت زکریا (زیکر، خدای نورانی) حامی مریم است.
وجه اشتراک یحیی (خدا مهربان است) با ایزد مهر:
یحیی معمدان از نظر تاریخی با ماتثیاس فرزند مارقالوث یاور یهودا پسر زیپورایی (عیسی مسیح تاریخی) مطابقت دارد که توسط هیرود کبیر اعدام شد ولی یحیی معمدان از نظر خدایگانی مطابق ایزد مهر ایرانیان است که هر دو با ایزد خورشید (زی-کر) و غسل تعمید مرتبط هستند:
غسل تعمید در آیین مهر، آیینی برای پاکسازی و طهارت است که پیش از مسیحیان انجام می‌شد. مهرپرستان برای پاک کردن خود از گناهان، غسل تعمید را انجام می‌دادند و این سنت تحت عنوان غسل تعمید یحیی معمدان بعدها به مسیحیت راه یافت و به یکی از مهم‌ترین آموزه‌های مسیحیت تبدیل شد. این آیین در هر دو مذهب برای پاک شدن از گناه و تولد دوباره معنوی به کار می‌رود. شباهت‌های غسل تعمید در آیین مهر و مسیحیت:
تطهیر از گناه:
هر دو آیین غسل تعمید را به عنوان روشی برای پاکی از گناه و طهارت انجام می‌دادند.
استفاده از آب:
آب، عنصر اصلی هر دو آیین تطهیر به شمار می‌رود.
مفهوم تولد دوباره:
در هر دو سنت، غسل تعمید نمادی از زندگی دوباره و رهایی از گناه است.
مفهوم پیوند با خدا:
غسل تعمید در مسیحیت نمادی از پیوند مؤمن با مسیح است و در آیین مهر نیز به نوعی پیوند با ایزد مهر محسوب می‌شود.
تفاوت‌ها:
مفهوم در مسیحیت:
غسل تعمید در مسیحیت نمادی از مرگ و رستاخیز مسیح است.
اجرا کننده:
در مسیحیت، کشیش یا تعمیددهنده این عمل را به نام مسیح انجام می‌دهد.
نمادهای دیگر:
نمادهایی مانند چلیپا (صلیب)، ناقوس کلیسا و حوضچه آب مقدس در ورودی کلیساها که ریشه در آیین مهر دارند، در مسیحیت نیز به کار می‌روند.
وجوه اشتراکی که برای آیین مهر و مسیحیت بر شمرده اند:
آیین مهر (میترائیسم) و مسیحیت وجوه اشتراک متعددی دارند، از جمله برگزاری مراسم شام آخر، تولد در ۲۵ دسامبر، باور به غسل تعمید، و تقدس روز یکشنبه. همچنین، نماد صلیب در هر دو دین وجود دارد و تعداد پیروان ۱۲ نفره در آیین مهر (دوازده مقام میترایی) به ۱۲ حواریون در مسیحیت تبدیل شد.
برخی از وجوه اشتراک:
تولد در ۲۵ دسامبر: هر دو آیین، تولد رهبر خود (میترا و مسیح) را در ۲۵ دسامبر جشن می‌گیرند.
مراسم شام آخر: هر دو دین مراسمی شام مانند به نام «شام آخر» یا «عشاء ربانی» دارند.
غسل تعمید: مراسم غسل تعمید (یا غسل مقدس) در هر دو آیین وجود دارد.
روز یکشنبه: روز یکشنبه (که در فارسی به نام «روز خورشید» شناخته می‌شود) در هر دو آیین روز مقدسی محسوب می‌شود.
مفهوم رستگاری: هر دو آیین بر مفهوم رستگاری و نجات تأکید دارند و رهبران خود را به عنوان فدیه برای نجات بشریت معرفی می‌کنند.
نماد صلیب: نماد صلیب در هر دو آیین پیش از مسیحیت نیز وجود داشته و به عنوان نشانه‌ای از مهر و دوستی استفاده می‌شده است.
دوازده حواریون: دوازده مقام میترایی (در آیین مهر) به دوازده حواریون عیسی در مسیحیت تبدیل شده است.
رهبانیت و ریاضت: هر دو آیین مفهوم رهبانیت و ریاضت را در بر می‌گیرند.

سه‌شنبه، مهر ۲۲، ۱۴۰۴

معنی لفظی تُخاره و قاطر

صد اسب تازی و سیصد تخاره
ز گوهر همچو گردون بر ستاره (ویس و رامین)
تُخاره به معنی لفظی خر نیرومند را نوعی اسب دانسته اند که در اساس به معنی قاطر به نظر می رسد:
तुक्खार m. tukkhAra tukhAra horse
اتیمولوژی قاطر:
این واژه را با کلمهٔ سغدی خر-تر (خر-برتر) سنجیده اند؛ ولی ترکیب گَت-تر (گنده تر) به قاطر نزدیکتر است. این معانی در هیئت واژهٔ تخاره (تو-خاره، نیرومند بزرگ) به هم می رسند.

شنبه، مهر ۱۹، ۱۴۰۴

محل شهرهای آنبروداکس و سینداگای نقشه های بطلمیوسی در سمت هکاتوم پولیس (سمنان)

به ظاهر نام شهرهای نبروداکس (محل معطر) و سینداگا (محل سرد) با قصبه و شهرک ابرنج و شهمیرزاد (محل سرد) همخوانی دارند.یرومند بزرگ) به هم می رسند.

سه‌شنبه، مهر ۱۵، ۱۴۰۴

محل باغ عدن و رود-چشمه های سلسبیل و تسنیم آن

The location of the Garden of Eden and and its river-springs Salsabil and Tasnim
رودهای سیحان و جیحان ترکیه نهر-چشمه‌های بهشتی سلسبیل و تسنیم قرآن به نظر می رسند:
در قرآن از دو رود- چشمهٔ بهشتی به نام‌های سلسبیل و تسنیم به عنوان نعمت‌های بهشتی نام برده شده است. بر اساس روایات چشمهٔ سلسبیل از زیر درختی در بهشت -که تنه آن در منزل پیامبر(ص) و شاخه‌های آن در همه منازل بهشت گسترده شده است- بیرون می‌آید. در گزارش‌های روایی دیگر آمده است محل جاری شدن سلسبیل از زیر عرش است و از آنجا روانه بهشت عدن (بالاترین مقام در بهشت) می‌شود و در ادامه وارد مناطق دیگر بهشت‌ می‌شود.
روایت اخیر با توجه به مطابقت عدن با آدانا نشان میدهد که منظور از سلسبیل رود ساروس- بیل (چشمه/رود نیرومند) است. چون مطابق روایات اسلامی جیحان و سیحان و فرات و نیل رودهای بهشتی هستند که از باور توراتی سرچشمه گرفتن رودهای دجله و فرات و جیحون (جیحان) و فیشون (رود عاصی) از سمت بهشت عدن گرفته شده اند که بعداّ به سبب کم آب شدن فیشون (عاصی) آن را با سیحان و نیل جایگزین کرده اند که از این میان سرچشمهٔ نیل از سرچشمهٔ آنها در نیفاتس (منطقۀ پربرف، کوههای شمال بین النهرین) بسیار دور است، کنار گذاشتنی است. «تسنیم» نام چشمه یا نهری در بهشت است که در سوره مطففین (آیه 27) به آن اشاره شده و در لغت به معنای فرو ریختن چیزی از بالا به پایین است که این معنی توراتی جیحون (جیحان، تندرو) یا سیحون (سیحان، ضربه زننده) و عاصی (سرکش) است که از این میان اولی ارجحیت دارد:
Gihon: "bursting forth, gushing".
Sihon: "striking down"
نام های کهن شهر آدانا و منطقهٔ آن کیلیکیه (سیلیسه، خیلاکو، کیزواتنه) را به زبان‌های سامی و هیتی می توان به معنی محل لذت و خوشی و محل هموار و آرامش بخش گرفت. یعنی این منطقه بهشت این جهانی به شمار می رفته است:
Celix: heaven
باب دوم سفر پیدایش تورات در مورد باغ عدن [بهشت آدم و حوا]
"1) و آسمانها و زمین و همهٔ لشکر آنها تمام شد.
2)و در روز هفتم خدا از همهٔ کار خود که ساخته بود فارغ شد. و در روز هفتم از همهٔ کار خود که ساخته بود آرامی گرفت.
3)پس خدا روز هفتم را مبارک خواند و آنرا تقدیس نمود زیرا که در آن آرام گرفت از همهٔ کار خود که خدا آفرید و ساخت.
4)این است پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها در روزی که یَهُوَه خدا زمین و آسمانها را بساخت.
5)و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود و هیچ علف صحرا هنوز نروییده بود زیرا یَهُوَه خدا باران بر زمین نبارانیده بود و آدمی نبود که کار زمین را بکند.
6)و مه از زمین برآمده تمام روی زمین را سیراب میکرد.
7)یَهُوَه خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید و آدم نَفس زنده شد.
8)و یَهُوَه خدا باغی در عدن بطرف مشرق غَرس نمود و آن آدم را که سرشته بود در آنجا گذاشت.
9)و یَهُوَه خدا هر درخت خوشنما و خوش خوراک را از زمین رویانید و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بد را.
10)و نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند و از آنجا منقسم گشته چهار شعبه شد.
11)نام اول فیشون است که تمام زمین حویله (حلب، زرین خرا که در آنجا طلاست احاطه میکند.
12)و طلای آن زمین نیکوست و خاک) در آنجا مروارید و سنگ جزَع است.
13)و نام نهر دوم جیحون که تمام زمین کوش (ناحیۀ شهر باستانی کایشون) را احاطه میکند.
14)و نام نهر سوم حدَقل (دجله) که بطرف شرقی آشور جاری است. و نهر چهارم فرات.
15)پس یَهُوَه خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا کار آنرا بکند و آنرا محافظت نماید.
16)
و یَهُوَه خدا آدم را امر فرموده گفت: “از همهٔ درختان باغ بی ممانعت بخور
17)اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد.”
18)و یَهُوَه خدا گفت: “خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.”
19)و یَهُوَه خدا هر حیوان صحرا و هر پرندهٔ آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات را خواند همان نام او شد.
20)پس آدم همۀ بهایم و پرندگان آسمان و همۀ حیوانات صحرا را نام نهاد. لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد.
21)یَهُوَه خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده هایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد.
22)و یَهُوَه خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد.
23)و آدم گفت: “همانا اینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم از این سبب ” نسا ” نامیده شود زیرا که از انسان گرفته شد.”
24)از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک کرده با زن خویش خواهد پیوست و یک تن خواهند بود.
25)و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند."

یکشنبه، مهر ۱۳، ۱۴۰۴

معنی نام لُر

نام کاسی نیاکان لُران در منابع بابلی کهن با نام گیاه تاک معادل گرفته شده است. نام خود «لُرستان» هم در نقشه‌های بطلمیوسی «سین گیان» به معنای «محل گیاهزاری» یا «سرزمین گیاهان و مراتع» ذکر شده است. این نام همچنین به «اوروهٔ پر چراگاه» در اوستا اشاره دارد که به معنای چراگاه است و با نام تپه گیان (که نزد آشوریان به صورت «آریارمی» آمده‌ و سپس به صورت «آریا اوروه» یعنی دارای مراتع عالی بازسازی شده) نیز تطابق دارد. نام مارافیان (مردم مناطق چمنزاری) در اتحادیهٔ قبایل پارس هم متعلق به لُرها به نظر می رسد. نام شاخه جنوبی ایشان یعنی کیسیان را هم می توان به صورت اوستایی گئیثیه یعنی منسوب به گیاه و نیز با کاسی (گیاه تاک) سنجید که اینان به همراه اوکسیان (ماسپیان اتحادیهٔ قبایل پارس) ایل بختیاری را تشکیل داده اند.

شنبه، مهر ۱۲، ۱۴۰۴

مهاجرتهای بزرگ سکاها به ایران و شمال بین النهرین

وقتی صحبت از مهاجرت آریائیها به ایران میشود معمولاً از دو قوم ماد (مغ) و پارس یاد میگردد در حالی که اسکان سکاها در ایران که نقش بازوی نظامی را داشته اند کمتر از مادها و پارسها نبوده است. آماردان، ماسپیان (اوکسیان، نیاکان بختیاریها)، کردوخیها (کُردان)، پارتها، سیستانیها و ارانیها شناخته ترین آنها بوده اند.

جمعه، مهر ۱۱، ۱۴۰۴

نام و نشان اعضاء اتحادیهٔ قبایل ماد و پارس

The meaning of the names of the members of the Median and Persian tribal alliance
معنی نامهای اعضاء اتحادیهٔ قبایل ماد:
١- نام بوسیان در معنی دانایان و استادان یاد آور نام قبیلهٔ مادی و پارسی ساگارتیان (سنگ کنان، گورانها) است.
٢- بودیان (مردم مناطق جنگلی، مردم بودائوای باستانی) در سمت شهرزور (منطقهٔ جنگلی) به نظر می رسند.
٣- ستروخاتیان (دارندگان کلاهخود بلند، یا محکم سخن گویندگان) نیاکان سکایی- کیمری کُردان بوده اند.
۴- آریزانتیان (مردم مراتع خالی از سکنهٔ اسکان یافته، آریبی های کتیبه های آشوری= صحرانشینان) مردم حواشی کویر در سمت کاشان به نظر می رسند.
۵- پارتاکانیان (مردم کنار رود) اصفهانی ها منظور هستند.
۶- مغها (مردم انجمنی) مطابق خود قوم ماد (به اکدی یعنی مردم انجمنی) می باشند. اینکه نام ماد و پارس در اوستا ذکر نمیشوند اولی به سبب اکدی آن که ترجمهٔ واژهٔ مُغ است و دومی به سبب مأخوذ بودن آن از نام بسیار باستانی پرهشی (مارهاسیوم، نام مرودشت در نقشه های بطلمیوسی، محل خوشی) است که برای مغان مفهوم روشنی نداشته است به جای آن از نام ورنه (محل خوشی، به عنوان زادگاه فریدون/کوروش) مشترکاً برای پارس و خوزستان استفاده کرده اند.
معنی نام اعضاء اتحادیهٔ قبایل پارس :
ساکنین باستانی خراسان و نواحی مجاور شمالی و شرق و غرب آن:
بنا به هرودوت چهار طایفهٔ چادرنشین اتحادیۀ قبایل پارس عبارتند از: دائی‌ها (داهه ها، داغ کننده ها یا منسوبین به مار)، مردها (آماردان، کشندگان، شکارچی ها)، دروپیک‌ها (دربیکان، دری ها، دارندگان برگ هئومه)، ساگارتی‌ها (ساگارتیان شرقی، استادان، مردم دانا و انجمنی).
این مردمان در کنار مردم شهر و روستانشین پانتالیان (مردم پارت، خراسان) در شمار اتحادیه قبایل پارس ساکنین خراسان و نواحی مجاور آن را از شمال و شرق و غرب تشکیل می داده اند.
به غیر از پانتالیان (مردم سرزمین راه، پارت)، بقیۀ قبایل شهر و روستانشین اتحادیۀ قبایل پارس عبارت بودند: پاسارگادیان (دارندگان رمه های عالی، شبانکاره؟)، مارافیان (مردم منطقهٔ گیاهان و مراتع، لُرها)، ماسپیان (گسترده رفاه ها، همان بختیاریها) ، دروسیان (قوم کنار دریا، مردم درنگیانه، سیستان) و گرمانیان (کرمانیان، سنگ کنان).
در قطعهٔ اوستایی ائوگمدئچا از تورانیان دانو (سکاها) در کنار رود کاریزها (چاهو-کارون) یاد شده که یک سوار نیزه بدست آنها با کلاهخود بلند سکایی در یک مُهر عیلامی هم دیده می‌شود. لذا استرکی های بختیاری می توانند گروهی از ستروخاتیان (بلند خودان)/ تورانیان دانو در بختیاری باشند، به نظر می رسد جنگاوران اوکسیان که منابع یونانی از رشادت ایشان و نیز کوسیان (کاسیان، نیاکان لرها) و مَردان (آماردان سکایی) یاد می کنند، مربوط بدیشان بوده اند. هخامنشیان با دادن مستمری اوکسیان را ساکت می نموده اند. نام دانو (مرفه) و اوکسی (خوشبخت) با نام بختیاری پیوند می خورد. مطابق کتب پهلوی افراسیاب تورانی (مادیای اسکیتی) هفت رودخانه قابل کشتی رانی را مهار کرده و مردمانی را کنار آن ها سکونت داد. معلوم میشود مردمان بومی غرب ایران توسط سکاها ایرانی َشده اند. اگر نام ماسپی (مس-پی) را به معنی گسترده رفاه بگیریم از ماسپیان اتحادیه قبایل پارس همین مردمان اوکسی/دانو/بختیاری منظور شده است.
هوش مصنوعی AI چنین اطلاعاتی از مادها و پارسها بدست می دهد:
مادها و پارس‌ها دو گروه اصلی از مردمان آریایی بودند که به فلات ایران مهاجرت کردند؛ مادها در شمال غرب ایران (مناطقی مانند همدان و آذربایجان) ساکن شدند و اولین حکومت بزرگ را تشکیل دادند، در حالی که پارس‌ها در نواحی مرکزی و جنوب ایران مستقر شده و بعدها امپراتوری هخامنشی را بنا نهادند. این دو قوم از طریق اتحاد و تداخل فرهنگی، نقش مهمی در شکل‌گیری تمدن و تاریخ ایران باستان ایفا کردند.
قوم ماد
موقعیت و پراکندگی: مادها در مناطق شمال غربی فلات ایران، شامل نواحی همدان، کردستان و آذربایجان امروزی سکونت گزیدند.
تاریخچه: آن‌ها به تدریج وارد فلات ایران شده و در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پیش از میلاد، قلمرو خود را گسترش دادند.
دستاوردها: مادها موفق به ایجاد اولین حکومت بزرگ و شاهنشاهی آریایی در ایران شدند و پایه‌های بسیاری از جنبه‌های فرهنگی و قانونی را برای پارس‌ها فراهم کردند.
قوم پارس
موقعیت و پراکندگی: پارس‌ها در مناطق مرکزی و جنوبی فلات ایران، از جمله مناطقی مانند پارسه (پاسارگاد) و انشان سکنی گزیدند.
ارتباط با مادها: پارس‌ها بخش دیگری از مهاجرت آریایی‌ها به ایران بودند و از قبایل دیگری نظیر آریزانتیان، که با مادها نیز پیوند داشتند، شکل گرفتند.
دستاوردها: پس از اتحاد با مادها، پارس‌ها قدرت گرفتند و در نهایت شاهنشاهی هخامنشی را پایه‌گذاری کردند.
رابطه و پیوند میان ماد و پارس
اتحاد و همکاری: مادها و پارس‌ها در اتحاد قبایل شرکت داشتند و از جمله طایفه ساگارتی (زاکروتی) که در مناطق مادنشین و پارس‌نشین حضور داشت، خط پیوند خونی میان این دو قوم را نشان می‌دهد.
تأثیرات فرهنگی: مادها بر بسیاری از جنبه‌های فرهنگی پارس‌ها تأثیر گذاشتند؛ برای مثال، پارس‌ها روش‌هایی چون استفاده از کاغذ پوستی به جای لوح گلی و سبک معماری با ستون‌های فراوان را از مادها به ارث بردند.
ظهور هخامنشیان: در نهایت، پارس‌ها بر مادها غلبه کرده و با تشکیل شاهنشاهی هخامنشی، نخستین امپراتوری بزرگ ایران را بنیان نهادند که زمینه‌های آن در دوران مادها فراهم شده بود.
منابع عمده:
١- تاریخ ایران باستان، تألیف حسن پیرنیا.
٢- تاریخ ماد، تألیف ایگورمیخائیلویچ دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز.
٣- فرهنگ سنسکریت آنلاین.
۴- فرهنگ واژه های اوستا، تألیف احسان بهرامی.
5- AI
تصویر سوار سکایی (تورانی) بر مُهر عیلامی قرن هفتم و ششم پیش از میلاد.

همای چهرزاد (نجیب زادهٔ ثروتمند) همان پروشات (بسیار ثروتمند) ملکهٔ پر نفوذ عهد داریوش دوم و اردشیر دوم هخامنشی بوده است.

Homayeh Chehrzad is the same Parushat from the Achaemenid dynasty.
دارای دارایان (دارا) که از اسکندر شکست خورده و کشته میشود همان داریوش سوم است.
داراب همان داریوش دوم و همایه (ثروتمند) همان همسر وی پروشات (بسیار ثروتمند) خواهر ناتنی او است که دختر اردشیر دراز دست (اردشیر بهمن) و زن پر نفوذی در دربار داریوش دوم و پسرش اردشیر دوم بوده است. او در روایات ملی با آمستریس (ملکهٔ نیرومند) همسر پر نفوذ خشایارشا (بهمن اسفندیار) مشتبه شده است:
مطابق تواریخ پروشات، پری‌شاد یا پری‌زاد (پارسی باستان: Parušyātiš؛ سده ۵ پیش از میلاد) یکی از ملکه های قدرتمند و پرآوازهٔ دوران هخامنشیان، همسر داریوش دوم و مادر اردشیر دوم هخامنشی بود. او در زمان پادشاهی همسر و پسرش نفوذ بسیاری در دربار داشت. پروشات به سیاست‌پردازی، کاردانی، سخت‌دلی و خشونت با دشمنانش معروف است. او در طول دوره فرمانروایی شوهرش داریوش دوم و پسرش اردشیر دوم تا زمان مرگش برای چهل سال نفوذ به شدت زیاد و بزرگی داشت و نقش مشاور سیاسی را برای هر دو شاهنشاه بر عهده داشت. طبق گفته‌های تاریخنگاران، نقش نیرومند پروشات یکی از علل اصلی نابودی شاهنشاهی هخامنشی بوده‌است.
در شاهنامه همای چهرزاد بیشتر در کسوت آمستریس همسر خشایارشا (بهمن) ظاهر شده است ولی نام داراب (داریوش دوم) او را به اصلش پریشات پیوند می دهد:
بخش پادشاهی همای چهرزاد – شاهنامه فردوسی (از ویکی شاهنامه)
همای بر جای پدر بهمن اسفندیار بر تخت می نشیند و روش دیگری را بر می گزیند در ابتدا به سپاهیان بار و پاداش می دهد و از نظر دادگر و عدالت از پدر خود پیشی می گیرد. همای از بهمن باردار است و می داند بنا بر وصیت بهمن فرزند او باید پادشاه باشد. لذا هنگامی که زمان زایمان فرا می رسد بدنیا آمدن فرزند را مخفی کرده و به همگان می گوید که کودک هنگام زایمان مرده است.
همای بدنبال شناخت هرچه بیشتر جهان دوران خویش است . بنابراین سفیران خود را به سراسر گیتی فرستاده و از هرچه در جهان می گذرد مطلع می شود. تمام گیتی از داد و عدل او بهره برده و در هرجای سخن از کردار و کارهای او بود. تا اینکه فرزند او هشت ماه می شود. همای دستور می دهد فرزند را در گهواره ای نهاده که تمام با با مشک و گلاب و عنبر خوش بو شده بود. دستور میدهد تمام گهواره را با قیر اندود می کنند و آن گهواره را پر از جواهرات و گهر های گران قیمت می کنند و به بازوی بچه نیز دستبندی از گوهر شاهوار می بندند و نیم شب صندوق را آب فرات می اندازند.
همای دستور می دهد نگهبانی در کنار رودخانه برود تا ببیند چه بر صندوق می آید. نگهبان به دنبال صندوق رفته می بیند صندوق درکنار رودخانه به دست رخت شویی می افتد. رخت شو صندوق را دیده و در صندوق را می گشاید و کودک را می بیند. کودک و صندوق را شتابان همراه خود به خانه می برد. فرزند آنها تازه مرده بوده طوری که هنوز زن مردرختشوی شیر داشت. زن مرد رخت شو تا کودک را می بیند، همچون فرزند خود او را می پذیرد و او را داراب نام می نهد. اما با داشتن آن همه طلا و جواهرات دیگری لازم نبود آنها در آن شهر زندگی کنند.
برای همین خانه و کاشانه را رها کرده همراه با صندوق و داراب به شهر دیگری رفته خانه ای درخور می خرند. با طلا و جواهرات صندوق، برای خود نام و رسمی دست و پا می کنند. اما مرد رختشو با وجود ثروتی که داشته همچنان به کار قبلی خود می پردازد و داراب را چنان در ناز و نعمت بزرگ کردند که به او آسیبی نرسد. داراب چون بزرگ شد. جوانی قدرتمند و با فر و یال شد وبا افراد بزرگتر از خود کشتی می گرفت و کسی را یارای مقابله با او نبود و مدام شکایت به نزد مرد رختشوی می برند و او داراب را نصیحت می کرد که به شغل رخشتویی بپردازد.
روزی داراب از او خواست که او را به اسب سواری و تیر اندازی بگذارد و او مرد رختشویی نیست. پدر پذیرفته و برای او معلمی درخور و مناسب می یابد داراب به سرعت پیشرفت کرده و به جنگ آوری تمام عیار تبدیل می شود. روزی که پدر در خانه نبود، داراب مادر را در خانه تنها گیر آورده و از او می خواهد واقعیت را بگوید که او کیست و پدر و مادر واقعی او چه کسانی هستند زیرا او به هیچ وجه شبیه او و مرد رخشتشویی نیست مادر از ترس جان خویش واقعیت را به داراب میگوید و داراب طلب پول می کند. زن رختشویی اندک پولی که باقی مانده بود به داراب میدهد. داراب اسبی می خرد که زین و لگام کهنه ای داشته و از شهر می رود به مرز ایران و روم در آنجا میهمان مرد مرزبانی می شود که همچون فرزند خویش او را می پذیرد. روزی رومیان ناگهان به ایران حمله کرده و مرد مرزبان کشته می شود. خبر به همای رسیده به رشنواد سرلشگر خود دستور به جمع آوری سربازان می دهد. که داراب نیز داوطلب می شود. لشگریان در مقابل همای رژه می روند. به محض اینکه همای چشمش به داراب می افتد در پستان خود احساس درد کرده و از پستانش شیر می آید. همای می پرسد که این سوار کیست، هر چند اسب و وسایل کهنه ای دارد اما به نظر می رسد از نژاد نامداری باشد. لشگریان به آوردگاه می رسند.
شب هنگام طوفان شدیدی شده و باران می گیرد. داراب به خانه قدیمی رفته و زیر طاقی پناه میگیرد. رشنواد شب هنگام جهت بررسی وضعیت لشگر به اردوگاه می آید و هنگام عبور از آن خانه قدیمی ندای می شنود. گویا ندا به طاقی دستور میدهد که نریزد، زیرا مهمانی ارجمند در زیر آن خفته است و این ندا را سه بار می شوند به آن خانه قدیمی رفته و می بیند جوانی زیر طاقی خوابیده است. رشنواد میخواهد که داراب را نزد او بیاورند. چون داراب از زیر طاقی خارج می شود، طاق خراب می شود. رشنواد تعجب کرده او را به خیمه خود می برد. دستور می دهد که جامعه های تازه همراه با ابزارهای جنگی در خور و اسب به او بدهند و از او می پرسد که او کیست. داراب هرچه از زن رختشویی شنیده بازگو می کند. رشنواد به سرعت افرادی را برای آوردن رختشویی و همسر او می فرسد. روز نبرد فرا رسیده و داراب در جنگ خوش می درخشد و تمام سپاه روم را در نوردیده و باعث پیروزی سپاه ایران می گردد. قیصر روم تسلیم شده و حاضر به پرداخت خراج می گردد.
از آن طرف رختشویی و زن او را نزد رشنواد آورده آنها نیز همان داستان را برای رشنواد می گویند. رشنواد به سرعت سواری را به نزد همای فرستاده و همره با سرخ گوهری که به بازوی داراب بسته بوند و یک نامه که داستان را برای او بازگو کند. همای به محض دریافت نامه شروع به گریه می کند و از کار اشتباه خود یعنی مخفی کردن فرزند و رها کردن او بر آب اظهار پشیمانی می نماید. به آتشکده گنج و گوهر فراوان برای پوزش از گناه خود می بخشد.
داراب همراه با رشنواد وارد شهر شده و توسط همای استقبال می شود. همای در همان ابتدا از داراب پوزش می طلبد. داراب او را نزد خود خواسته ضمن درود و سلام کردن، مادر خود او را می بخشد. همای تمام اندیشمندان و بزرگان را دعوت کرده و داستان را برای آنها بازگو می کند. تمامی بزرگان و لشگریان به داراب ادعای احترام کرده و او را پادشاه می نامند. جشنی بزرگ بر پا می شود سپس داراب مرد رختشویی و همسر او را هم به پیش خوانده و به آنها گنچ و گوهر فراوان می بخشد.