یکشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۶

یوائیشت و آخت جادوگر

اساس سکایی و اورگاریتی اسطورهً ایرانی معمایی یوائیشت و آخت جادوگر

از جمله موارد نادری که یک اسطوره بیگانه را دخیل در اساطیر ایرانی در می یابیم اسطورهً یوائیشت (پایدارترین، پاکترین) و آخت جادوگر (ساحر ناپاک) است که که به واسطه کردان کردوخی شمال بین النهرین (خاندان فریان تورانی اوستا) از اسطورهً معروف و کهن سوریانی آنات (ارادهً فعال) و آقَت (سرکش) اخذ شده است: در اوستا و کتب پهلوی یوایشت (یوشت) فردی تاریخی و از جاودانان مزدیسناست و از این دیدگاه می توان دریافت که دارای چه مقام والایی بوده است. استاد پورداود این نام را به معنی جوانترین گرفته است ولی نظر به اصل کنعانی آن معنی اوستایی پایدارترین برای آن مناسب می افتد. استاد هاشم رضی در باب ای اسطوره اوستایی و پهلوی می آورد: "میان داستان یوشت فریان در ادبیات اوستایی و پهلوی- و اسطورهً اودیپ شاه یونانی شباهتی اصولی هست و همچنین از سویی دیگر در "مرزبان نامه" باب چهارم حکایتی است تحت عنوان"دیوگاوپای و دانای دینی" که بی گمان مطابق تحقیقات استاد معین از داستان یوشت فریان برداشته شده است. داستان یوشت فریان و آخت یاتوک(اخت جادوگر) چنین است: آخت یاتوک با هفتاد هزار سپاهی به سوی فرشن وچاران (جایگاه حل معماها) آمده و برآن میشود که شهر را با خاک یکسان کند، یا آن که کسی پیدا شود که سی وسه پرسش و معمای او را پاسخ گوید(در متن اوستایی 99پرسش آمده است). مردی دلیر و پارسا و دانا به نام یوشت فریان حاضر میشود تا پرسشهای آن اهریمن زاده را پاسخ گوید. یوشت فریان نزد آخت یاتوک میرود. آن مرد اهریمنی در زیر نشیمن خود لاشهً آدمی قرار داده بود. پس مرد پارسا داخل نشده و میگوید آن اهریمن زاده حیله کرده است و لاشه را پنهان کرده در نشیمنگاه خود که ایزدان و امشاسپندان در آن محفل وارد نشده و وی را یاری نکنند. سر انجام آخت یاتوک که از نیرنگ و دستان سودی نمی بیند، لاشه و پارچه های آلوده را از آنجا دور میکند. پس آخت یاتوک سی و سه پرسش از وی میکند که همه را پاسخ درست می شنود. به همین جهت مرد اهریمنی که تهدید کرده بود در صورت عدم موفقیت او را می کشد، نه توانست به او و شهر و شهریان آسیبی رساند. آنگاه نوبت یوشت فریان می رسد و وی نیز می گوید سه پرسش از تو بکنم که هرگاه در پاسخ بمانیف ترا بکشم. آن مرد ستمگر بدکار دروند نیز قبول میکند. پس در سه سؤال مرد پارسا بی زبان مانده و یوشت فریان در دم وی را می کشد. فصل چهارم مرزبان نامه تحت عنوان "دیوگاوپای و دانای دینی" چنین است. در ایام کهن، در بابل زمین مردی پارسا و دیندار و دانا، که مردمان بسیار به او گرویدند و دیوان به مهتر خود به نام "گاوپای" شکایت بردند که ما دیگر نتوانیم مردمان فریفت و بایستی در کار دانای دینی چاره ای کنیم. پس دیوان بر آن میشوند تا در مناظره ای با حضور مردمف دانای دینی را مغلوب کنند که سلب اعتماد و توجه خلق از او بشود. دیو گاوپای میگوید: رأی من آن است که در مجلس عام بنشینیم و با او در اسرار علوم و حقایق اشیاء سخن رانم، تا او در سؤال و جواب من فرو ماند و عورت جهل او بر خلق کشف کنم، آنگه خون او بریزم. در مجلس مناظر، گاوپای با هزار دیو از یاران خود در مناظره شکست خورده و به اعماق زمین میگریزد و حق بر باطل و نیکی بر شر پیروز میشود. در داستان کهن و اسطورهً یونانی اودیپوس شاه (شاه دارای پاهای متورم) غولی شگفت به نام سفنکس(اختناق) نیز این ماجرا را به گونه ای دیگر مشاهده میکنیم. سفنکس غولی بود عجیب با سر آدمی و بدنی از آن شیر و بسیار بزرگ و مهیب. راه بر شهری بسته بود و آمد و رفت و کار و زندگی مردمان را تعطیل ساخته بود. بر آن بود تا هنگامی که معماهایش را کسی باز نگشاید، همچنان خواهد بود. داوطلبانی که برای مناظره با او میرفتند در صورتی که موفق نمی شدند، کشته می شدند و نفرات بسیاری چنین جان باخته بودند. سر انجام گذار اودیپوس، بر آنجا می افتد و دیو راه او میگیرد. اودیپوس معماهای غول را حل کرده و اورا میکشد." جنبه تاریخی اسطورهً یوشت فریان(منسوب به تورانیان کردوخی، سکانیان/کیمریان/تئوژیان) و اخت جادوگر (دیوگاوپای) به راحتی قابل شناسایی است چه مادیای اسکیتی (اولوفرن، دانای صاحب فر ایزدی، یوسف تورات) که مطابق کتب پهلوی کیمریان کردوخی (کردان سکایی، بوسیان) را در کنار رود سر چشمه های رود رنگها (دجله) اسکان داده بود رهبر کیمریان ویرانگر کپادوکیه یعنی توگدامه (مخلوق گاو تواناف اغریرث اوستا و شاهنامه) را در کیلیکیه (خیلاکو=فرشن ویچاران) به قتل رسانده بود. مطابق اوستا مادیای اسکیتی (افراسیاب ثانی) ابتدا صاحب فر ایزدی بوده است که در واقع در نزد ایرانیان مادی فرااسپ (افراسیاب اول) منظور بوده که سارگون دوم آشوری را در کنار دژ کولومیان (تخت سلیمان) به قتل رسانده بود. بنابر خبر هرودوت و استرابون همچنین در عهد همین مادیای اسکیتی سکانیان آلتایی ترک زبان نیز به اران کوچیده یا کوچ داده شده بودند. اما اصل جنبه اساطیری آخت جادوگر و یوشت به وضوح به اسطوره اورگاریتی(سوریه ای) معروف آقت بر میگردد که در فرهنگ اساطیری شرق باستان تألیف گندولین لیک، ترجمه رقیه بهزادی از آن چنین یاد شده است: "آقت، قهرمان یک داستان اورگاریتی است که بخشی از آن، بر روی چندین لوحه حفظ و به وسیله الی ملک کاتب نوشته شده و از بایگانی رأس شمرا به دست آمده است. دانل پادشاه از سرنوشت خود می نالد، زیرا پسری نارد و از بعل کمک می خواهد و بعل از اِل (الله اکبر) استمداد می کند. اِل آرزوی شاه را بر می اورد و پسری به نام آقت(سرکش) به او عطا میکند. مدتی بعد، صنعتگر خدایان به نام کوتهار هاسیس (ماهر و عاقل) با کمانی زیبا وارد میشود. دانل کمان را دریافت میدارد و آن را به پسرش میدهد. سپس این قصه این قصه با مواجههً میان آقت و آنات (اراده فعال، پایدارترین)، الههً جوان و جنگجو ادامه می یابد. آنات کمان را برای خود می خواهد و در واقع کوتهار در آغاز کمان را برای او آورده بود. آنات به او طلا و نقره می بخشد و سر انجام، به او جاودانگی عطا میکند. آقت در پاسخ میگوید که ترجیح میدهد در سرنوشت مشترک بشر یعنی مرگ شریک شود و گذشته از این، در مورد توانایی آنات به منظور اعطای حیات جاودانه تردید میکند و به سخن خود با این ملاحظهً طعنه آمیز پایان میدهد که چنین کمانی برای زن شایسته نیست و دور میشود. آنات تهدید به کیفر میکند و بی درنگ به نزد پدر خود اِل میرود و او را به پذیرش نقشه های خود وا میدارد(در اینجا متن افتادگیهای زیادی دارد). آنات(الّات اعراب، خواهر بعل= آدونیس)، برای انتقام گیری از یات پان کمک می طلبد و با یات پان به هئیت یک کرکس پرواز میکند تا جایی که اقت نشسته و مشغول خوردن غذاست. یات پان به او ضربه میزند و آقت کشته میشود، اما کمان میشکند و به دریا می افتد." در ادامه داستان صحبت از کشته شدن یات پان به دست پوگات دختر دانل و خواهر آقت و باز گرداندن آقت از جهان مردگان و انتصاب به مقام نگهبانی جایگاه مقدس در دیار آمورو(سوریه) است. جالب است که طبق اساطیر خود آمورّو(خدای یاغی طوفان) به عنوان خدای آموریها با الهه ای با نامهای بعلت سری(بانوی وحش و صحرا، هاجر تورات)، گشتینانّا(بانوی تاک) و مارتو(تلخ) ازدواج عاشقانه ای داشته است. این اسطوره باید در داستان تولد عیسی مسیح از مریم (یعنی تلخ) اساس قرار گرفته باشد. چون آمورّو در عنوان پادشاه کوهستان با ایزد آساگ (یوسف خدا) و در مقام همسر آشراتو(سرور سرزمین آبیاری شده، سارای تورات) با اِل(الله، یهوه) مطابق میشده است. ازدواج ابرام (پدرعالی، در اینجا منظور اِل پدر اساطیری آدمیان) با هاجر و سارا نیز از این اعتقادات دینی کهن بیرون تراویده است. چه اِل همچنین لقبی بر خدایان بزرگی چون اِئا(انکی، ابرام و ابراهیم) یعنی ایزد معبد آبها و خدای دانای زمین بوده است. در اسطورهً فینیقی آدونیس (سرور من= بعل) اِل تحت لقب تئیاس (ملک، شاه خدا) با مخلوق خود میرا/میرهه/ مریم همبستر شده و از آن آدونیس (عیسی مسیح نیمه خدا) زاده میشود.

هیچ نظری موجود نیست: