جمعه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۶

یونس همان کی آخسارو است

کی آخسارو پادشاه مادی ویرانگر آشور در نقش توراتیش یونس

کی آخسارو(کیخسرو شاهنامه، هوخشتره) در خبر هرودوت تحت نامهای مختلف از جمله خضر، ادریس، ایلیا، یوشع به واسطه نابودی امپراتوری برده داری جابرانه آشور که به همدستی بابلیها صورت گرفت، شهره مردم عهد باستان شده است. در اینجا به معرفی لقب یونس (ویرانگر) وی میپردازیم که در تورات ضمن اشاره به نابودی نینوا توسط وی ، از سوی خدا به سبب این در خواست ویرانی نینوا از سوی خدا شماتت میشود. مندرجات تورات در مورد وی را از سایت مرکز پژوهشهای مسیحی به عینه نقل می نمائیم:
يونس‌ نبي
‌راهنماي‌ مطالعه‌ كتاب‌مقدس‌ رسالتي‌ در اعلام‌ رحمت‌ خدا به‌ شهر نينوا نينوا پايتخت‌ امپراطوري‌ آشور بود. امپراطوري‌ آشور در حدود 300 سال‌ بعنوان‌ يگانه‌ ابرقدرت‌ بر جهان‌ حكومت‌ كرد (900 الي‌ 607 ق‌.م‌.). امپراطوري‌ آشور تقريباً از زمان‌ منقسم‌ شدن‌ حكومت‌ يهوديان‌ و در اواخر دورة‌ سلطنت‌ سليمان‌ به‌ قدرت‌ رسيد. اين‌ امپراطوري‌ بتدريج‌ حكومت‌ شمالي‌ اسرائيل‌ را به‌ طرف‌ خود جلب‌ و نهايتاً آن‌ را نابود كرد. پادشاهان‌ آشور كه‌ همزمان‌ با دورة‌ حكومت‌ اسرائيل‌ و يهودا سلطنت‌ كرده‌اند عبارتند از: -شلمناسر دوم‌ (860 - 825 ق‌.م‌.). او بود كه‌ جريان‌ سقوط‌ حكومت‌ اسرائيل‌ را آغاز كرد. -اداد نيراري‌ (808 - 783). او از اسرائيل‌ باج‌ و خراج‌ مي‌گرفت‌ و احتمالاً ملاقات‌ يونس‌ از نينوا در زمان‌ او صورت‌ گرفته‌ است‌. -تغلت‌ فلاسر سوم‌ (747 - 727). بسياري‌ از اسرائيليان‌ در زمان‌ او تبعيد شدند. -شلمناسر چهارم‌ (727 - 722). او سامره‌ را محاصره‌ كرد. -سارگون‌ دوم‌ (722 - 705). او باقي‌ ماندگان‌ اسرائيل‌ را به‌ اسارت‌ برد. اشعيا در زمان‌ او زندگي‌ مي‌كرد. -سنحاريب‌ (705 - 681). او يهودا را مورد حمله‌ قرار داد. ضمناً اشعيا نيز معاصر با او بود. -اسرحدون‌ (681 - 668) . پادشاه‌ بسيار مقتدري‌ بود. -آشور بانيپال‌ (668 - 626). مقتدرترين‌ و بي‌رحم‌ترين‌ پادشاه‌ اين‌ سلسله‌ بود. احتمالاً ناحوم‌ در زمان‌ او زندگي‌ مي‌كرد. -دو پادشاه‌ نه‌ چندان‌ مقتدر (626 - 607). امپراطوري‌ جبّار آشور در زمان‌ آنان‌ سقوط‌ كرد. بدين‌ سان‌ يونس‌ نبي‌ از جانب‌ خداوند مأموريت‌ يافت‌ تا امتي‌ را كه‌ در حال‌ برانداختن‌ قوم‌ او بودند، حيات‌ و فراخي‌ حال‌ عطا كند. او با روحية‌ ميهن‌ پرستانه‌اي‌ كه‌ داشت‌، مي‌ديد كه‌ چگونه‌ ابزار جنگي‌ آشوريان‌ با بي‌رحمي‌ و خشونت‌ در حال‌ نزديك‌ شدن‌ به‌ قوم‌ خدا مي‌باشند؛ لذا تعجبي‌ ندارد كه‌ او در خلاف‌ جهتي‌ كه‌ خداوند براي‌ او مقرر كرده‌ بود، گريخته‌ باشد. يونس‌ نبي‌ از اهالي‌ جَت‌ - حافر بود. او در زمان‌ سلطنت‌ يربعام‌ دوم‌ مي‌زيست‌ (790 الي‌ 749 ق‌.م‌.). او همچنين‌ در استرداد بخش‌هايي‌ از خاك‌ از دست‌ رفتة‌ اسرائيل‌ بطور قابل‌ ملاحظه‌اي‌، مؤثر واقع‌ شد (دوم‌ پادشاهان‌ 14 : 25). يونس‌ نبي‌ به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ نبي‌ خوبي‌ قلمداد مي‌شد، ضمناً از سياستمداران‌ مشهور نيز به‌ حساب‌ مي‌آمد.
آيا اين‌ كتاب‌ از صحت‌ تاريخي‌ برخوردار مي‌باشد؟ طبيعتاً، از نقطه‌ نظر عقل‌ بي‌ايمان‌، داستان‌ ماهي‌ بزرگ‌ باورنكردني‌ و ظاهراً نامعقول‌ بنظر مي‌رسد و موجب‌ مي‌شود تا به‌ وقايع‌ اين‌ كتاب‌ با ديد ترديد نگريسته‌ شود. بي‌ايمانان‌، اين‌ جريان‌ و كلاً اين‌ كتاب‌ را افسانه‌، قصه‌ و حكايت‌، مَثَل‌ يا نثر مسجع‌ يا چيزهايي‌ از اين‌ قبيل‌ معرفي‌ مي‌كنند. عيسي‌ مسيح‌ صريحاً از اين‌ كتاب‌ بعنوان‌ واقعه‌اي‌ تاريخي‌ ياد كرد (متي‌ 12 : 39 - 41). هر برداشت‌ ديگري‌ غير از آنچه‌ در بيان‌ صريح‌ عيسي‌ مسيح‌ نهفته‌ است‌، حاكي‌ از نهايت‌ سوءاستفاده‌ و تحريف‌ اين‌ كلام‌ بشمار مي‌رود. عيسي‌ مسيح‌ از اين‌ واقعه‌ بعنوان‌ «آيت‌» و نشانه‌اي‌ از قيام‌ خود از مردگان‌ ياد كرد. او از ماهي‌، توبة‌ اهالي‌ نينوا، قيام‌ خود و روز داوري‌ به‌ يك‌ گونه‌ سخن‌ راند. او هنگامي‌ كه‌ از قيام‌ خود و روز داوري‌ سخن‌ مي‌گفت‌، قطعاً واقعي‌ بودن‌ آنها را مورد تأكيد قرار مي‌داد. بر همين‌ اساس‌ عيسي‌ مسيح‌ داستان‌ يونس‌ نبي‌ را نيز تأييد كرد. و از نظر ما نيز، همين‌ امر ملاك‌ قضاوت‌ مي‌باشد. ما ايمان‌ داريم‌ كه‌ اين‌ واقعه‌ به‌ همان‌ گونه‌اي‌ كه‌ شرح‌ داده‌ شده‌، حقيقتاً اتفاق‌ افتاده‌ است‌ و يونس‌ نبي‌ با هدايت‌ روح‌ خدا، بدون‌ آنكه‌ سعي‌ كند براي‌ اشتباه‌ خود دليلي‌ بياورد، خودش‌ كتاب‌ مذكور را به‌ رشتة‌ تحرير درآورد و همچنين‌ اين‌ كتاب‌ تحت‌ هدايت‌ مستقيم‌ روح‌ خدا در ميان‌ كتبِ مقدس‌ بعنوان‌ بخشي‌ از مكاشفه‌اي‌ كه‌ خدا از خود مكشوف‌ ساخته‌ است‌، در هيكل‌ جاي‌ گرفت‌. كلمة‌ ماهي‌ كه‌ در برخي‌ از ترجمه‌ها به‌ اشتباه‌ «نهنگ‌» ترجمه‌ شده‌ است‌، در واقع‌ به‌ معني‌ «ماهي‌ بزرگ‌» يا «موجود عظيم‌ الجثة‌ دريايي‌» مي‌باشد. بسياري‌ از جانوران‌ عظيم‌الجثه‌اي‌ كه‌ تا كنون‌ صيد شده‌اند، به‌ اندازه‌اي‌ بزرگ‌ بوده‌اند كه‌ مي‌توانستند انساني‌ را ببلعند. ولي‌ نكته‌اي‌ كه‌ در اين‌ داستان‌ نهفته‌ است‌، شهادتي‌ است‌ بر اينكه‌ اين‌ واقعه‌ يك‌ معجزه‌ بود؛ بطوريكه‌ مأموريت‌ يونس‌ به‌ شهر نينوا را تأييد مي‌كند. صرفنظر از چنين‌ معجزة‌ شگفت‌ آوري‌، مردم‌ نينوا توجه‌ كمي‌ به‌ يونس‌ نشان‌ دادند (لوقا 11 : 30). نكات‌ باستان‌ شناختي‌: تا آنجا كه‌ مطلع‌ مي‌باشيم‌ در كتيبه‌هاي‌ آشوريان‌ در مورد توبة‌ مردم‌ نينوا هيچگونه‌ ذكري‌ به‌ ميان‌ نيامده‌ است‌. اما آثار و شواهد موجود دلالت‌ بر آن‌ دارند كه‌ «اداد - نيراري‌» همچون‌ «آمنوفيس‌ چهارم‌» كه‌ حاكم‌ مصر بود، اصلاحاتي‌ انجام‌ داده‌ است‌. در زمان‌ سلطنت‌ سه‌ تن‌ از پادشاهان‌ آشور كه‌ پس‌ از «اداد نيراري‌» به‌ قدرت‌ رسيدند، كشور گشايي‌ آشوريان‌ مسكوت‌ و متوقف‌ مانده‌ بود. در طي‌ اين‌ دوره‌ اسرائيل‌ توانست‌ اراضي‌ از دست‌ رفتة‌ خود را استرداد نمايد (دوم‌ پادشاهان‌ 14 : 25) . شواهد بسياري‌ وجود دارند مبني‌ بر اينكه‌ تأثير يونس‌ نبي‌ بر نينوا عميق‌ و بنيادين‌ بوده‌ است‌. تأثيري‌ كه‌ در واقع‌ ناشي‌ از جهاني‌ بودن‌ مأموريت‌ او و پيغام‌ عهد عتيق‌ است‌.
هدف‌ خدا در اين‌ كتاب ‌ از يك‌ نظر، ممكن‌ است‌ هدف‌ مورد نظر در رابطه‌ با به‌ تعويق‌ افتادن‌ اسارت‌ اسرائيل‌ باشد، چرا كه‌ آرزوي‌ غلبه‌ بر اسرائيل‌ يكي‌ از چيزهايي‌ بود كه‌ اهالي‌ نينوا بايد از آن‌ توبه‌ مي‌كردند (3 : 8) . اما عمدتاً چنين‌ بنظر مي‌رسد كه‌ قصد خدا اين‌ بود تا نشان‌ دهد به‌ همان‌ نحوي‌ كه‌ قوم‌ خود را مورد توجه‌ قرار مي‌دهد، همچنين‌ نسبت‌ به‌ ساير امت‌ها نيز علاقمند مي‌باشد. علاوه‌ بر اين‌، خانة‌ يونس‌ در جِتّ حافر بود (دوم‌ پادشاهان‌ 14 : 25). يعني‌ در نزديكي‌ ناصره‌، جايي‌ كه‌ خانة‌ عيسي‌ مسيح‌ قرار داشت‌ كه‌ از نظر او يونس‌ يك‌ «آيت‌» بشمار مي‌رفت‌. همچنين‌ يافا، جايي‌ كه‌ يونس‌ از آنجا سوار كشتي‌ شد تا بدين‌ وسيله‌ از اعلام‌ پيغام‌ خدا به‌ قوم‌ ديگري‌ امتناع‌ ورزد، جايي‌ بود كه‌ 800 سال‌ بعد، خدا به‌ پطرس‌ فرمود تا مژدة‌ انجيل‌ را به‌ ديگر امت‌ها نيز بشارت‌ دهد (اعمال‌ رسولان‌ باب‌ 10). ضمناً عيسي‌ مسيح‌ واقعة‌ اين‌ كتاب‌ را بعنوان‌ اشاره‌اي‌ بر قيام‌ خود در «روز سوم‌» نقل‌ مي‌كند (متي‌ 12 : 40). و بالاخره‌ ماجراي‌ يونس‌ نبي‌ تصويري‌ است‌ از واقعة‌ عظيم‌ تاريخي‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از قيام‌ مسيح‌ و اعلام‌ انجيل‌ به‌ جميع‌ امت‌ها.
کتاب یونس (ترجمه قدیمی)

فرار يونس‌ از امر خدا و كلام‌ خداوند بر يونس‌ بن‌ اَمِتّاي‌ نازل‌ شده‌، گفت‌: 2 «برخيز و به‌ نينوا شهر بزرگ‌ برو و بر آن‌ ندا كن‌ زيرا كه‌ شرارت‌ ايشان‌ به‌ حضور من‌ برآمده‌ است‌.» 3امّا يونس‌ برخاست‌ تا از حضور خداوند به‌ تَرْشيش‌ فرار كند و به‌ يافا فرود آمده‌، كشتي‌اي‌ يافت‌ كه‌ عازم‌ تَرْشيش‌ بود. پس‌ كرايه‌اش‌ را داده‌، سوار شد تا همراه‌ ايشان‌ از حضور خداوند به‌ تَرْشيش‌ برود. 4 و خداوند باد شديدي‌ بر دريا وزانيد كه‌ تلاطم‌ عظيمي‌ در دريا پديد آمد چنانكه‌ نزديك‌ بود كه‌ كشتي‌ شكسته‌ شود. 5 و ملاّحان‌ ترسان‌ شده‌، هر كدام‌ نزد خداي‌ خود استغاثه‌ نمودند و اسباب‌ را كه‌ در كشتي‌ بود به‌ دريا ريختند تا آن‌ را براي‌ خود سبك‌ سازند. امّا يونس‌ در اندرون‌ كشتي‌ فرود شده‌، دراز شد و خواب‌ سنگيني‌ او را در ربود. 6و ناخداي‌ كشتي‌ نزد او آمده‌، وي‌ را گفت‌: «اي‌ كه‌ خفته‌اي‌، تو را چه‌ شده‌ است‌؟ برخيز و خداي‌ خود را بخوان‌؛ شايد كه‌ خدا ما را بخاطر آورد تا هلاك‌ نشويم‌.» 7 و به‌ يكديگر گفتند: «بياييد قرعه‌ بيندازيم‌ تا بدانيم‌ كه‌ اين‌ بلا به‌ سبب‌ چه‌ كس‌ بر ما وارد شده‌ است‌؟» پس‌ چون‌ قرعه‌ انداختند، قرعه‌ به‌ نام‌ يونس‌ درآمد. 8 پس‌ او را گفتند: «ما را اطّلاع‌ ده‌ كه‌ اين‌ بلا به‌ سبب‌ چه‌ كس‌ بر ما عارض‌ شده‌؟ شغل‌ تو چيست‌ و از كجا آمده‌اي‌ و وطنت‌ كدام‌ است‌ و از چه‌ قوم‌ هستي‌؟» 9 او ايشان‌ را جواب‌ داد كه‌: «من‌ عبراني‌ هستم‌ و از يهوه‌ خداي‌ آسمان‌ كه‌ دريا و خشكي‌ را آفريده‌ است‌ ترسان‌ مي‌باشم‌.» 10 پس‌ آن‌ مردمان‌ سخت‌ ترسان‌ شدند و او را گفتند: «چه‌ كرده‌اي‌؟» زيرا كه‌ ايشان‌ مي‌دانستند كه‌ از حضور خداوند فرار كرده‌ است‌ چونكه‌ ايشان‌ را اطلاّع‌ داده‌ بود. 11 و او را گفتند: «با تو چه‌ كنيم‌ تا دريا براي‌ ما ساكـن‌ شود؟» زيرا دريا در تلاطم‌ همي‌ افزود. 12 او به‌ ايشـان‌ گفت‌: «مرا برداشتـه‌، به‌ دريا بيندازيد و دريا براي‌ شما ساكن‌ خواهد شد، زيـرا مي‌دانم‌ اين‌ تلاطم‌ عظيم‌ به‌ سبب‌ من‌ بر شما وارد آمده‌ است‌. 13امّا آن‌ مردمان‌ سعي‌ نمودند تا كشتي‌ را به‌ خشكي‌ برسانند امّا نتوانستند زيرا كه‌ دريا به‌ ضدّ ايشان‌ زياده‌ و زياده‌ تلاطم‌ مي‌نمود. 14 پس‌ نزد يهوه‌ دعا كرده‌، گفتند: «آه‌ اي‌ خداوند به‌ خاطر جان‌ اين‌ شخص‌ هلاك‌ نشويم‌ و خون‌ بي‌گناه‌ را بر ما مگذار زيرا تو اي‌ خداوند هر چه‌ مي‌خواهي‌ مي‌كني‌.» 15 پس‌ يونس‌ را برداشته‌، در دريا انداختند و دريا از تلاطمش‌ آرام‌ شد. 16 و آن‌ مردمان‌ از خداوند سخت‌ ترسان‌ شدند و براي‌ خداوند قرباني‌ها گذرانيدند و نذرها نمودند. 17 و امّا خداوند ماهي‌ بزرگي‌ پيدا كرد كه‌ يونس‌ را فرو بُرْد و يونس‌ سه‌ روز و سه‌ شب‌ در شكم‌ ماهي‌ ماند.

ترجمه تفسیری


فرار يونس از حضور خداوند خداونـد ايـن پيغـام را براي يونـس پسر اميتـاي فرستاد: 2 «به شهر بزرگ نينوا برو و به اهالي آنجا بگو كه خداوند ميفرمايد: شرارت شما از نظر من مخفي نيست و من بزودي شما را نابود خواهم كرد.» 3ولي يونس كه نميخواست به نينوا برود تصميم گرفت از حضور خداوند به ترشيش فرار كند. او به بندر يافا رفت و در آنجا كشتياي ديد كه عازم ترشيش بود. يونس كرايه خود را پرداخت و سوار كشتي شد. 4اما همين كه كشتي از ساحل دور شد، ناگهان خداوند باد شديدي وزانيد و دريا را متلاطم ساخت بطوري كه نزديك بود كشتي غرق شود. 5 ملوانان از ترس جان خود، هر كدام از خداي خود كمك طلبيدند. آنها بارها را به دريا ريختند تا كشتي سبك شود. در تمام اين مدت، يونس با خيال راحت در انبار كشتي خوابيده بود! 6ناخداي كشتي نزد او رفت و فرياد زد: «چرا در اين موقعيت خطرناك بي خيال خوابيده اي؟ برخيز و نزد خداي خود فرياد برآور تا شايد به ما رحم كرده، ما را نجات دهد!» 7 آنگاه كاركنان كشتي تصميم گرفتند قرعه بيندازند تا ببينند كدام يك از آنها خدايان را به خشم آورده و باعث اين طوفان وحشتناك شده است. قرعه به نام يونس افتاد. 8 آنها از او پرسيدند: «به ما بگو به چه علت اين بلا بر ما عارض شده است؟ تو كيستي؟ كارت چيست؟ اهل كجايي؟ از چه قومي هستي؟» 9و10 يونس گفت: «من عبراني هستم و خداوند، خداي آسمان را كه زمين و دريا را آفريد مي پرستم.» سپس به ايشان گفت كه از حضور خداوند فرار كرده است. آنها وقتي اين را شنيدند بسيار ترسيدند و گفتند: «چرا اين كار را كردي؟»11تلاطم دريا هر لحظه زيادتر ميشد، پس به او گفتند: «با تو چه كنيم تا طوفان آرام شود؟» 12يونس گفت: «مرا به دريا بيندازيد و دريا دوباره آرام ميشود؛ چون ميدانم اين طوفان وحشتناك بسبب من دامنگير شما شده است.» 13ملوانان كوشش كردند كشتي را به ساحل برسانند، ولي موفق نشدند. طوفان شديدتر از آن بود كه بتوان با آن دست و پنجه نرم كرد! 14 پس آنها به رسم خودشان نزد خداوند، خداي يونس دعا كرده، گفتند: «اي خداوند، ما را براي مرگ اين شخص هلاك نكن و ما را مسئول مرگ او ندان؛ زيرا همه اينها خواست تو بوده است.» 15آنگاه يونس را برداشته، او را به درياي خروشان انداختند و طوفان قطع شد! 16آنها از خداوند ترسيدند و قرباني تقديم او نمودند و نذرها كردند.
17همان موقع خداوند ماهي بزرگي فرستاد و ماهي يونس را بلعيد و يونس سه روز و سه شب در شكم ماهي ماند.


راهنما

باب‌ 1 . فرار يونس‌ نبي‌
عقيده‌ بر اين‌ است‌ كه‌ «ترشيش‌» در اسپانيا قرار دارد. يونس‌ خود را براي‌ سفر به‌ دورترين‌ نقطه‌اي‌ كه‌ در جهان‌ شناخته‌ شده‌ بود، آماده‌ مي‌كرد.
ترجمه قدیمی(کتاب یونس)

دعاي‌ يونس‌ و يُونُس‌ از شكم‌ ماهي‌ نزد يهوه‌ خداي خود دعا نمود 2 و گفت‌: «در تنگي‌ خود خداوند را خواندم‌ و مرا مستجاب‌ فرمود. از شكم‌ هاويه‌ تضرّع‌ نمودم‌ و آواز مرا شنيدي‌. 3 زيرا كه‌ مرا به‌ ژرفي‌ در دل‌ درياها انداختي‌ و سيلها مرا احاطه‌ نمود. جميع‌ خيزابها و موجهاي‌ تو بر من‌ گذشت‌. 4 و من‌ گفتم‌ از پيش‌ چشم‌ تو انداخته‌ شدم‌. ليكن‌ هيكل‌ قُدس‌ تو را باز خواهم‌ ديد. 5 آبها مرا تا به‌ جان‌ احاطه‌ نمود و لجّه‌ دور مرا گرفت‌ و علف‌ دريا به‌ سر من‌ پيچيده‌ شد. 6 به‌ بنيان‌ كوهها فرود رفتم‌ و زمين‌ به‌ بندهاي‌ خود تا به‌ ابد مرا در گرفت‌. امّا تو اي‌ يهوه‌ خدايم‌ حيات‌ مرا از حفره‌ برآوردي‌. 7 چون‌ جان‌ من‌ در اندرونم‌ بي‌تاب‌ شد، خداوند را بياد آوردم‌ و دعاي‌ من‌ نزد تو به‌ هيكل‌ قُدْسَتْ رسيد. 8 آناني‌ كه‌ اباطيل‌ دروغ‌ را منظور مي‌دارند، احسان‌هاي‌ خويش‌ را ترك‌ مي‌نمايند. 9 امّا من‌ به‌ آواز تشكّر براي‌ تو قرباني‌ خواهم‌ گذرانيد، و به‌ آنچه‌ نذر كردم‌ وفا خواهم‌ نمود. نجات‌ از آن‌ خداوند است‌.» 10 پس‌ خداوند ماهي‌ را امر فرمود و يُونس‌ را بر خشكي‌ قّي‌ كرد.

ترجمه تفسیری


دعاي يونس آنگاه يونس ازشكم ماهي نزد خداوند، خداي خود دعا كرده گفت: 2 «به هنگام سختي، خداوند را خواندم و او مرا اجابت فرمود. از عالم مرگ فرياد برآوردم و تو اي خداوند، به داد من رسيدي! 3 مرا به اعماق دريا انداختي. در سيلابها غرق شدم و امواج خروشانت مرا پوشانيد. 4 به خود گفتم كه مرا از نظر خود دور انداخته اي و ديگر نميتوانم خانه مقدست را ببينم. 5 «در امواج دريا فرو رفتم. مرگ بسيار نزديك بود. آبها مرا احاطه كردند و علفهاي دريا دور سرم پيچيدند. 6 تا عمق كوهها فرو رفتم. درهاي زندگي به رويم بسته شد و در ديار مرگ زنداني شدم. ولي اي خداوند، خداي من، تو مرا از چنگال مرگ رهانيدي! 7 «وقتي كه تمام اميد خود را از دست داده بودم، بار ديگر تو را اي خداوند به ياد آوردم و دعاي قلب من در خانه مقدست به حضور تو رسيد. 8 «كساني كه بتهاي باطل را ميپرستند از پيروي تو برگشته اند، 9 ولي من با سرودهاي تشكر براي تو قرباني خواهم كرد و نذر خود را به تو ادا خواهم نمود. نجات فقط از جانب خداوند است.»
10 آنگاه خداوند به ماهي امر فرمود كه يونس را از دهان خود به ساحل بياندازد و ماهي چنين كرد.


راهنما

باب‌ 2 . دعاي‌ يونس‌
از دعاي‌ زيباي‌ او چنين‌ استنباط‌ مي‌شود كه‌ به‌ احتمال‌ قريب‌ به‌ يقين‌ او عادت‌ داشت‌ كه‌ در قالب‌ كلماتي‌ از مزامير دعا كند. احتمالاً سرزميني‌ كه‌ يونس‌ بدان‌ افكنده‌ شد، در نزديكي‌ يافا بود كه‌ خيلي‌ها مي‌توانستند شاهد عيني‌ اين‌ واقعه‌ باشند.
کتاب یونس (ترجمه قدیمی)

رفتن‌ يونس‌ به‌ نينوا پس‌ كلام‌ خداوند بار دوّم‌ بر يُونُس‌ نازل‌ شده‌، گفت‌: 2 «برخيز و به‌ نينوا شهر بزرگ‌ برو و آن‌ وعظ‌ را كه‌ من‌ به‌ تو خواهم‌ گفت‌ به‌ ايشان‌ ندا كن‌.» 3 آنگاه‌ يُونُس‌ برخاسته‌، برحسب‌ فرمان‌ خداوند به‌ نينوا رفت‌. و نينوا بسيار بزرگ‌بودكه مسافت‌ سه‌ روز داشت‌. 4 و يُونس‌ به‌ مسافت‌ يك‌ روز داخل‌ شهر شده‌، به‌ ندا كردن‌ شروع‌ نمود و گفت‌: «بعد از چهل‌ روز نينوا سرنگون‌ خواهد شد.» 5 و مردمان‌ نينوا به‌ خدا ايمان‌ آوردند و روزه‌ را ندا كرده‌، از بزرگ‌ تا كوچك‌ پلاس‌ پوشيدند.6 و چون‌ پادشاه‌ نينوا از اين‌ امر اطّلاع‌ يافت‌، از كرسي‌ خود برخاسته‌، رداي‌ خود را از بركند و پلاس‌ پوشيده‌، بر خاكستر نشست‌. 7 و پادشاه‌ و اكابرش‌ فرمان‌ دادند تا در نينوا ندا در دادند وامر فرموده‌، گفتند كه‌ «مردمان‌ و بهايم‌ و گاوان‌ و گوسفندان‌ چيزي‌ نخورند و نچرند و آب‌ ننوشند. 8 و مردمان‌ و بهايم‌ به‌ پلاس‌ پوشيده‌ شوند و نزد خدا بشدّت‌ استغاثه‌ نمايند و هركس‌ از راه‌ بد خود و از ظلمي‌ كه‌ در دست‌ او است‌ بازگشت‌ نمايد. 9 كيست‌ بداند كه‌ شايد خدا برگشته‌، پشيمان‌ شود و از حدّت‌ خشم‌ خود رجوع‌ نمايد تا هلاك‌ نشويم‌؟» 10پس‌ چون‌ خدا اعمال‌ ايشان‌ را ديد كه‌ از راه‌ زشت‌ خود بازگشت‌ نمودند، آنگاه‌ خدا از بلايي‌ كه‌ گفته‌ بود كه‌ به‌ ايشان‌ برساند پشيمان‌ گرديد و آن‌ را بعمل‌ نياورد.

ترجمه تفسیری


يونس در نينوا آنگاه خداوند بار ديگر به يونس فرمود: 2 «به شهر بزرگ نينوا برو و همانطور كه به تو گفتم، به آنها هشدار بده كه سرنوشت شومي در انتظار آنهاست!» 3 يونس اطاعت كرده، به نينوا رفت. نينوا شهر بسيار بزرگي بود بطوري كه سه روز طول ميكشيد تا كسي سراسر آن را بپيمايد. 4 يونس وارد شهر شد و پس از طي يك روز راه شروع به موعظه كرده، گفت: «بعد از چهل روز نينوا ويران خواهد شد!» 5 اهالي شهر حرفهايش را باور كرده، به همه اعلان كردند كه روزه بگيرند؛ و همه، از بزرگ تا كوچك، پلاس پوشيدند. 6 هنگامي كه پادشاه نينوا شنيد كه يونس چه گفته است از تخت خود پايين آمده، لباس شاهانه را از تن درآورد و پلاس پوشيده، در خاكستر نشست. 7 پادشاه و بزرگان دربار او اين پيغام را به سراسر شهر فرستادند: «نه مردم و نه حيوانات، هيچكدام نبايد چيزي بخورند و حتي آب بنوشند. 8 همه مردم بايد پلاس پوشيده، به درگاه خداوند التماس كنند و از راههاي بد خود بازگشت نموده، از اعمال زشت خود دست بكشند. 9 كسي چه ميداند، شايد خداوند از خشم خود برگردد و بر ما ترحم كرده، ما را از بين نبرد.»
10 وقتي خدا ديد آنها از راههاي بد خود دست كشيده اند بر آنها ترحم كرده، بلايي را كه گفته بود بر ايشان نفرستاد.


راهنما

باب‌ 3 . توبة‌ نينوا
بي‌ترديد يونس‌ در موعظة‌ خود از اتفاقي‌ كه‌ در رابطه‌ با ماهي‌ برايش‌ رخ‌ داده‌ بود، و همچنين‌ دلايلي‌ كه‌ گفته‌هاي‌ او را اثبات‌ مي‌كردند، سخن‌ بميان‌ آورده‌ است‌. سخن‌ گفتن‌ در نام‌ خداي‌ قومي‌ كه‌ مردم‌ نينوا قصد چپاول‌ و غارت‌ آن‌ را داشتند، موجب‌ شد تا آنها گفته‌هاي‌ او را جدي‌ تلقي‌ كرده‌ و از آنها بترسند.
غضب‌ يونس‌ امّا اين‌ امر يُونُس‌ را به‌ غايت‌ ناپسند آمد و غيظش‌ افروخته‌ شد، 2 و نزد خداوند دعا نموده‌، گفت‌: «آه‌ اي‌ خداوند ، آيا اين‌ سخن‌ من‌ نبود، حيني‌ كه‌ در ولايت‌ خود بودم‌. و از اين‌ سبب‌ به‌ فرار كردن‌ به‌ تَرشيش‌ مبادرت‌ نمودم‌ زيرا مي‌دانستم‌ كه‌ تو خداي‌ كريم‌ و رحيم‌ و دير غضب‌ و كثير احسان‌ هستي‌ و از بلا پشيمان‌ مي‌شوي‌؟ 3 پس‌ حال‌، اي‌ خداوند ، جانم‌ را از من‌ بگير زيرا كه‌ مردن‌ از زنده‌ ماندن‌ براي‌ من‌ بهتر است‌.» 4 خداوند گفت‌: «آيا صواب‌ است‌ كه‌ خشمناك‌ شوي‌؟» 5و يوُنُس‌ از شهر بيرون‌ رفته‌، بطرف‌ شرقي‌ شهر نشست‌ و در آنجا سايه‌باني‌ براي‌ خود ساخته‌ زير سايه‌اش‌ نشست‌ تا ببيند بر شهر چه‌ واقع‌ خواهد شد. 6 و يهوه‌ خدا كدويي‌ رويانيد و آن‌ را بالاي‌ يُونُس‌ نمّو داد تا بر سر وي‌ سايه‌ افكنده‌، او را از حزنش‌ آسايش‌ دهد و يُونُس‌ از كدو بي‌نهايت‌ شادمان‌ شد. 7 امّا در فرداي‌ آن‌ روز در وقت‌ طلوع‌ فجر خدا كِرْمي‌ پيدا كرد كه‌ كدو را زد و خشك‌ شد. 8 و چون‌ آفتاب‌ برآمد خدا باد شرقي‌ گرم‌ وزانيد و آفتاب‌ بر سر يُونُس‌ تابيد به‌ حدّي‌ كه‌ بيتاب‌ شده‌، براي‌ خود مسألت‌ نمود كه‌ بميرد و گفت‌: «مردن‌ از زنده‌ ماندن‌ براي‌ من‌ بهتر است‌.»9 خدا به‌ يُونُس‌ جواب‌ داد: «آيا صواب‌ است‌ كه‌ به‌ جهت‌ كدو غضبناك‌ شوي‌؟» او گفت‌: «صواب‌ است‌ كه‌ تا به‌ مرگ‌ غضبناك‌ شوم‌.» 10 خداوند گفت‌: «دل‌ تو براي‌ كدو بسوخت‌ كه‌ براي‌ آن‌ زحمت‌ نكشيدي‌ و آن‌ را نمّو ندادي‌ كه‌ در يك‌ شب‌ بوجود آمد و در يك‌ شب‌ ضايع‌ گرديد. 11 و آيا دل‌ من‌ به‌ جهت‌ نينوا شهر بزرگ‌ نسوزد كه‌ در آن‌ بيشتر از صد و بيست‌ هزار كس‌ مي‌باشند كه‌ در ميان‌ راست‌ و چپ‌ تشخيص‌ نتوانند داد و نيز بهايم‌ بسيار؟»

ترجمه تفسیری


سنگدلي يونس و رحمت خداوند اما يونس از اين موضوع ناراحت و خشمگين شد. 2 او نزد خداوند دعا كرد و گفت: «خداوندا، وقتي در مملكت خود بودم و تو به من گفتي به اينجا بيايم، ميدانستم كه تو از تصميم خود منصرف خواهي شد، زيرا تو خدايي مهربان و بخشنده هستي و دير غضبناك ميشوي و بسيار احسان ميكني. براي همين بود كه خواستم به ترشيش فرار كنم.3 «خداوندا، اينك جانم را بگير، زيرا براي من مردن بهتر از زنده ماندن است.» 4آنگاه خداوند به وي فرمود: «آيا درست است كه از اين بابت عصباني شوي؟» 5يونس از شهر خارج شده، بطرف شرق رفت. در خارج از شهر براي خود سايباني ساخته، زير سايه آن منتظر نشست تا ببيند بر سر شهر چه مي آيد. 6 آنگاه خداوند بسرعت گياهي رويانيد و برگهاي پهن آن را بر سر يونس گسترانيد تا بر او سايه بيندازد و به او راحتي ببخشد. يونس از سايه گياه بسيار شاد شد. 7 اما صبح روز بعد خدا كرمي بوجود آورد و كرم ساقه گياه راخورد وگياه خشك شد. 8 وقتي كه آفتاب برآمد و هوا گرم شد، خداوند بادي سوزان از جانب شرق بر يونس وزانيد و آفتاب چنان بر سر او تابيد كه بي تاب شده، آرزوي مرگ كرد و گفت: «براي من مردن بهتراز زنده ماندن است.» 9آنگاه خداوند به يونس فرمود: «آيا از خشك شدن گياه بايد عصباني شوي؟» يونس گفت: «بلي، بايد تا به حد مرگ هم عصباني شوم.»
10 خداوند فرمود: «براي گياهي كه در يك شب به وجود آمد و در يك شب از بين رفت دلت سوخت، با آنكه برايش هيچ زحمتي نكشيده بودي؛ 11 پس آيا دل من براي شهر بزرگ نينوا نسوزد كه در آن بيش از صد و بيست هزار بچه معصوم و بيگناه، و نيز حيوانات بسيار وجود دارد؟»


راهنما

باب‌ 4 . تلخكامي‌ و مرارت‌ يونس‌ يونس‌ نيامده‌ بود تا شاهد توبة‌ آنها باشد، بلكه‌ صرفاً هلاكت‌ آنان‌ را اعلام‌ نمايد. اما خداوند از توبة‌ آنها خشنود شد بطوريكه‌ مصيبت‌ آنها را دور كرد و در عوض‌ يونس‌ را تا حد زيادي‌ بي‌تاب‌ و رنجور ساخت‌ (جهت‌ مطالعة‌ بيشتر به‌ كتاب‌ ناحوم‌ مراجعه‌ كنيد). اعتقاد ما بر اين‌ است‌ كه‌ زيباترين‌ بحث‌ موجود، در آخرين‌ آية‌ اين‌ كتاب‌ نهفته‌ است‌ يعني‌: رحمت‌ خدا بر اطفال‌ كوچك‌. خدا مصمم‌ بود تا از هلاكت‌ آن‌ شهر جلوگيري‌ كند. چرا كه‌ قلباً از قتل‌ عام‌ اطفال‌ بي‌گناه‌ اين‌ شهر اكراه‌ داشت‌. عيسي‌ مسيح‌ نسبت‌ به‌ كودكان‌ بسيار مهربان‌ بود و مايل‌ بود تا بزرگترها نيز همچون‌ كودكان‌ باشند.
نينوا نينواي‌ اصلي‌ 5 كيلومتر طول‌ و 5/2 كيلومتر عرض‌ داشت‌. نينواي‌ بزرگتر دربرگيرندة‌ كالح‌ در 30 كيلومتري‌ جنوب‌ و خورساباد در 15 كيلومتري‌ شمال‌ بود. منطقة‌ مثلثي‌ شكل‌ مابين‌ رود دجله‌ و زاب‌ را بايد جزو استحكامات‌ نينوا نام‌ برد. كالح‌ بعنوان‌ پايگاه‌ نظامي‌ نينوا در جنوب‌، مساحتي‌ معادل‌ 1000 جريب‌ را شامل‌ مي‌شد. لايارد و لوفتوس‌ باستانشناس‌، كاخهاي‌ آشور ناسرپال‌، شلمناسر و هرم‌ سياه‌ او، تغلت‌ فلاسر و اسرحدون‌ را در اين‌ محل‌ كشف‌ كردند. خورساباد كه‌ منطقة‌ امنيتي‌ شمال‌ نينوا بشمار مي‌رفت‌، بدست‌ سارگون‌ كه‌ اسرائيل‌ را در سال‌ 721 ق‌.م‌. ويران‌ كرد، ساخته‌ شده‌ بود. قصر او كه‌ بعداً كاخ‌ سلطنتي‌ سنحاريب‌ نيز بود، از همة‌ اين‌ قصرها با شكوه‌تر بود.
خاكريز يونس‌ نبي‌ دومين‌ پُشتة‌ بزرگ‌ در ميان‌ ويرانه‌هاي‌ نينوا مي‌باشد كه‌ به‌ نام‌ خود «يوناس‌» شهرت‌ دارد. اين‌ پُشته‌ 40 جريب‌ مساحت‌ دارد و حدود 30 متر ارتفاع‌ دارد. قبري‌ كه‌ بعنوان‌ آرامگاه‌ يونس‌ مشهور است‌، بر اين‌ تپه‌ قرار دارد. اين‌ يكي‌ از شواهدي‌ بود كه‌ موجب‌ شد تا آقاي‌ «كلود جيمس‌ ريچ‌» دريابد كه‌ اين‌ ويرانه‌ها متعلق‌ به‌ شهر نينوا مي‌باشند و ضمناً بتواند آنها را شناسايي‌ كند. اين‌ قبر در نظر اهالي‌ بومي‌ اين‌ منطقه‌ از آنچنان‌ قداستي‌ برخوردار است‌ كه‌ اجازه‌ داده‌ نشده‌ تا هيچگونه‌ عمليات‌ حفاري‌ عمده‌اي‌ در اين‌ تپه‌ صورت‌ بگيرد. لايارد ويرانه‌هاي‌ كاخ‌ اسرحدون‌ را كشف‌ كرد. اميد است‌ روزي‌ فرا رسد كه‌ اسرار نهفته‌ در اين‌ قصر آشكار گردند.

هیچ نظری موجود نیست: