شهری که در سمت کوه و سهند و شهر مراغه دارای آتشکده بوده است نامهای آن برزه (شهر واقع در بلندی)، هروم، جزنق یا گزنا (محل علفزار یا محل موجود گزنده) ذکر شده است. کتب پهلوی مکان آذرگشنسب را جنب کوه سهند و یاقوت حموی مکان ویرانه آتشکده این حوالی یعنی شهر ویران شده جزنق (گزنا) را در حوالی مراغه نشان داده است و در منابع بیزانسی گفته شده است که در نقش و نگار آن تصاویر خورشید و ماه و ستارگان حک شده است. محققان با یکی انگاشتن گنجک افراسیاب (تخت سلیمان) با گزنا (جزنق) در اخبار منابع بیزانسی و جغرافی نویسان اسلامی خلط مبحث نموده اند. لذا به راحتی می توان گفت که آذرگشنسب قدیمی در شهرستان مراغه در جهت کوه سهند قرار داشته است.
نگارنده به هنگام تحصیلات ابتدایی روی سکوی سنگی جلو مسجد روستای زادگاهی خود چیکان نشسته بودم. پیر مردی به نام پاشا که در سابق چاروادار خان روستا (اسدالله آصف) بود و تنها نشسته و احتیاج به صحبت داشت برای من کودک دبستانی توضیح داد که آجرهای لعابدار با لعاب سبز را که در تزئین قسمت بیرونی جنوبی و آجری مسجد به کار رفته است به دست خود با الاغهای پدر ارباب روستا از زیارتگاه کایین گبه (=منسوب به اسب شاهی) واقع در اراضی روستای علمدار بدینجا حمل نموده است. نگارنده اغلب بدین آجرهای پخته لعابدار واقع در دو جنب جنوبی و غربی مسجد خیره میشدم. چون خانه ما (حال خانه برادرم) درست در جنب غربی این مسجد قرار دارد و فاصله بین آنها تنها عرض سه متری کوچه بین آنها است.
در سالهای بعد که هنوز در مدرسه ابتدایی روستای چیکان درس می خواندم خودم را برای چراندن چند گوسفند خود به سوی زیارتگاه ویران شده کایین گبه رساندم. حرفهای چاروادار پاشا و نیز حرفهای یاقوت حموی در مورد تصاویر ماه و ستارگان بر آتشکده آنجا را به عینه در قطعه ساروجهای ویرانه کوره ای شکل آن دیدم. شایع بود که سقف معبد را احمد نامی از اهالی روستای علمدار برای پیدایی گنج شکافته و آن ویرانه را ویرانه تر نموده بود. احمد غالباً بیل و کلنگ به دست در اراضی روستای علمدار که پر از ویرانه های خانه های معدوم شده و بعضاً با آجرهای پخته بود می گشت و از اراضی آنجا که نشانگر یک شهر باستانی کاملاً ویران شده بود، سکه جمع آوری میکرد. پدرم هم میگفت "پسر خاله لنگم عبدالرحمان از اهالی روستای قره بلاغ هنگام عبور از رودک این روستا کوزه ای حاوی طلا پیدا نموده بود و با آن در بازار شهر مراغه مغازه خریده بود." سالهای بعد تاروردی از اهالی روستای چیکان برای ساختن پل شروع به آوردن سنگهای پایه ای آن به چیکان نمود و سرانجام در موقع جاده سازی باغداران روستاهای علمدار و کیم نوا آن را آن معبد را با بردزیل کاملاً ویران نمودند. در جنوب این معبد محل پر باغی است به نام کاراجیک (محل جنگجویان) و این معلوم میدارد که چرا آتشکده آذرگشنسب را مخصوص جنگجویان می شناختند.
خود محل مسجد روستای چیکان (وارث آجرهای رنگی لعابدار آتشکده آذرگشنسب یا کایین گبه) دارای حکایتی بسیار جالبی است جنب غربی مسجد روستا با حدود 7متر عرض و طول مسجد محوطه شیبداری داشت که ما در زمستان در آنجا سُر می خوردیم. سالی که من ششم ابتدایی می خواندم پسر دایی مادرم حاجی ایمان مباشر روستا برای تکمیل سفر حج خود دستور داد که از آنجا یک قسمت در طول مسجد به بنای قدیمی مسجد اضافه نمایند. در موقع کندن بنای جدید دو مهر بزرگ از سنگ سفید رستی از آنجا بیرون آمده بود من که از مدرسه بدانجا رسیدم اسد نواده دایی مادرم که با بیل و کلنگ در جنوب پی قسمت جدید الحاقی مسجد وایستاده آنها را با شور و شوق فراوان به من نشان داد سالهای بعد در یافتم که خطوط روی قاعده آنها به حروف اوستایی و پهلوی بود. زمانی که به دانشگاه تبریز وارد شدم و مدتی در این باب مطالعه کردم. از روی آثار پورداود (جلد دوم کتاب گزارش یشتهای وی) در یافتم که روستای چیکان (محل سدهای روستایی) همان شی چیکان کتاب پهلوی دینکرد است که کتاب اوستای عهد ساسانی در آنجا نگهداری میشده است. جزء شی در نام شی چیکان به معنی جا است لذا بی تردید شیچیکان همان چکان حالیه است که پر از دخمه های متروکه زرتشتی است. بی جهت نیست که در اواسط قرن سوم هجری موسی بن عیسی کسروی و حسن بن علی همدانی برای اطلاع از تواریخ کتب پهلوی و اوستایی به شهر مراغه سفر کرده بودند.
ابن فقیه همدانی در کتاب البلدان و حسن بن محمد قمی در تاریخ قم خبر میدهند که : " و اما آتش ماجشنسف (یعنی آتش آتشکده آذرگشنسب بزرگ) که آن آتش کیخسرو است به موضع برزهً آذربایجان بود، انوشیروان [شاید هم خسرو پرویز که مدتی در شیز اقامت کرده و به آبادانی و استحکام آن پرداخته بود] در حال آن نظر و فکر نمود و آن را به شیز (تخت سلیمان) که اولین موضعی است، از مواضع آن ناحیت، حمل کرد. زیرا که این آتش به نزدیک ایشان بسیار محترم بوده است." حسن بن محمد قمی می افزاید: "در کتاب مجوس چنین یافته ام که بر آتش ماجشنسف فرشته موکل است و برکه (شیز، تخت سلیمان) همچنین فرشته ایست و به کوهی از آن ناحیت که آن را سبلان خوانند همچنین ملکی است و این فرشتگان مأمورند به تقویت و تمشیت صواحب جیوش. پس انوشیروان گفت، مرا دست نمی دهد که آتش ماجشنسف و آتش برکه (شیز یعنی محل تراوش آب) به سبلان نقل کنم تا این سه آتش یکجا جمع شوند و اما من آتش ماجشنسف به آتش برکه نقل کنم تا هر دو ملک یکدیگر را معاونت کنند."
به احتمال بسیار ویرانی شهر گزنا (گزَ، برزه، هروم) توسط هراکلیوس امپراطور بیزانس در جنگ با خسروپرویز صورت گرفته است. چه در منابع بیزانسی گفته شده است که امپراطور بیزانس در این جنگ شهرهای پر نقش و نگار به نام گزکه (گزه) و گنجک (تخت سلیمان) را ویران کرد. از گفتار فوق در باب تصاویر خورشید و ماه و ستارگان بر ساروجهای به جای مانده بر آتشکده آذرگشنسب یا ماگشنسبِ شهر گزنا و توضیحات یاقوت حموی و منابع بیزانسی در باب نقش و نگار مشابه و شکوهمند آن در شهر گنجک (شیز) چنین بر می آید که خسروپرویز نقش و نگار خورشید و ماه و ستارگان شهر شیز (گنجک، برکه) را به تقلید از نقش و نگار آتشکده آذرگشنسبِ (ماگشنسبِ) شهر گزنا (جزنق، برزه) پدید آورده بوده است. و این خود دلیلی است بر اینکه انتقال آتش آتشکده آذرگشنسب (ماگشنسب) به شهر شیز نه چنانکه کتابهای البلدان و تاریخ قم میگویند، در عهد خسرو انوشیروان صورت نگرفته است بلکه این امر در عهد خسروپرویز اتفاق افتاده است. یعنی در این رابطه نام خسرو انوشیروان به سهو به جای نام خسرو پرویز آمده است چه اصمعی به صراحت میگوید: "پادشاه خسرو پرویز پیشتر رفت تا به شهر شیز رسید، در آنجا آتشکده بزرگی است که تا به امروز بر پا است. خسرو پرویز در این معبد پیوسته ستایش نمود و سپاه خود را بیاراست. در مدت یک ماه با سپاهش در آنجا بیاسود و آذوقه فراهم کرد و بازارها مرتب ساخت." در حالی که ما خبری را از مسافرت انوشیروان به همین نواحی شیز (گنجک) و گزنا در دست نداریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر