قبلاً بدین نتیجه رسیده بودم: با توجه به نام منطقه ای با نام بسیار قدیمی اسفنجان (سپنژان) در جنوب سمنان چنین به نظر می رسد نام سمنان از تلخیص و تحریف همین نام عاید شده است. در ثانی خود کلمهً سفنج هم می توان به معنی سه ضرب در پنج و هم به معنی سی ضرب درپنج گرفت که عدد صد(هکتوی یونانی) در میان آنها قرار می گیرد و این خود نشانگر آن است که شهر گم شدهً هکاتوم پیلوس (صد دروازه) از پایتختهای دورهً اشکانی در استان سمنان، خود همین ناحیهً شهر سمنان بوده است که ایرانشناسان در این راه به خطا متوجه شهر معروف دیگر این استان یعنی دامغان (محل پرورش دامها) شده اند که نام قدیمی دیگرش گومش (یعنی دارای دامهای بزرگ، یا جای پرورش دامها) بوده است که این دو نام آن نه نشان از قرابت با شهر صد دروازه بلکه نشان از غرابت با نام این پایتخت معروف اشکانیان دارند.
حال با توجه به کلمه اوستایی سیم یعنی یوغ بدین نتیجه می رسم که نام سمنان (سیمنان) به معنی محل ساختن یوغ و گاو آهن بوده است چه نام های کهن شهر همسایه آن یعنی شاهرود به صور چخره، چاخروئیتی و راسمینا به معنی محل ساختن چرغ و ارابه می باشند.
و نیز بدین نتیجه می رسم که نظر به معنی سادهً کومس یعنی محل بزرگ آن باید همان هکاتوم پیلوس یونانیان بوده باشد که بعداً به دامغان یا دا- مه-کان یعنی محل بزرگ ساخته شده ترجمه گردیده است. حمدالله مستوفی در نزهة القلوب میگوید باروی دامغان هشت هزار گام بوده است.
سبزوار: مؤلف تاریخ بیهق در بارۀ بنای سبزوار میگوید که ساسویه بن شاپور این شهر را بنا نهاد. از آنجاییکه ساسویه (ساوسان، ساسان) به معنی منسوب به قوم دارای اسپس (سوَس، یونجه) است. معلوم میشود که سبزوار به معنی محل سر سبز است که با نام کهن آنجا یعنی بیهق (خاک خوب و پر بهره) همخوانی دارد.
۱ نظر:
کتاب اوستایی وندیداد در فرگرد اول از سرزمین مرده سوزان چخره به عنوان سرزمین پهلوانان (= پارتیان) اسم برده است که بی شک منظور همان شاهرود (چاخروئیتی) در سرزمین مرده سوزندگان اشکانی (پارتی) است.
ارسال یک نظر