دوشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۵
وجه اشتراک و تمایز دو بردیه (تنائوکسار= تنومند)
چهار نام بردیه و تنائوکسار و سپیتاک و وهیزداته در زبانهای سانسکریت و ایرانی به معنی مخلوق تنومند متعلق به دو تن در خانواده کوروش بوده اند: بردیه (تنائوکسار، پسر ملکه کاساندان و کوروش) به قول کتسیاس، "ساتراپ باکتریا، خوارزم، پارت و کرمان بود و مغ سپنتداته (بردیا پسر ملکه آمیتیس و پسر خوانده یا برادر خوانده کوروش) ساتراپ حاکم باکتریا" که محل حکومت اعضای خاندان پادشاهی بود. کتسیاس جای دیگر حاکم باکتریا و خوارزم را در حدود همان عهد پادشاه دربیکان یعنی همان سپیتاک (مغ سپنتداته) آورده است که در سپاه وی فیلان و سواران هندی وجود داشت (به نشانی تسلط وی بر دره سند) . بعلاوه می دانیم ساتراپ پارت در عهد کوروش، ویشتاسپ هخامنشی بود. یعنی بردیه پسر کوروش ساتراپ تمامی نیمه شرقی متصرفات کوروش نبوده است. ولی وهیزداته (مخلوق تنومند= بردیه پسر کوروش) در عهد آغاز قیام داریوش از غرب پارس تا شرق آراخوزی (پارس و کرمان و گدروسیا و آراخوزی) را در تسلط خود داشته و واضح است که این متصرفات وسیع پیشتر از عهد داریوش نیز در تسلط وی بوده است و لشکر او هنگام آغاز قیام داریوش برای سرکوب قیام کاپیشا در شرق آراخوزی از پارس بدانسوی ارسال شده بود.
ولی گزنفون بردیه (تنائوکسار) دیگر را حاکم ماد و ارمنستان می آورد که مسلم به نظر می رسد که منظور از این بردیه (تنائوکسار) همان سپنتداته مغ (سپیتاک سپیتمان/زریادر) بوده باشد که در عهد پدر بزرگ مادریش آستیاگ حاکم ماد از دروازه تنائیس (دربند) تا دروازه کاسپی (دروازه خوار) بوده است و برادر بزرگش مگابرن ویشتاسپ (تیگران) در مجاورت غربی وی در ارمنستان و کشور سفلی (ماننا) حکومت میکرده است و کوروش مکان فرمانروایی این دو برادر را از آنجاها به پیش "دربیکان بلخ و تاجیکستان" و "گرگان" تغییر داده بود. شاهنامه این دو برادر را تحت نام کتایه و برمایون برادران (در اساس برادر خواندگان) فریدون/کوروش آورده است. کتسیاس جایی مگابرن ویشتاسپ (تیگران) را برادر کوروش و جای دیگر پسرخوانده وی می آورد. از اشارات موسی خورنی هم همین نسبت ها برای آنها عاید میگردد. نام مکان های حکومت دو بردیه در شرق متصرفات کوروش در عهد خود کوروش موجب سر در گمی محققان در تمایز وجه اشتراک و وجه تمایز این دو بردیه (یکی در مقام برادر کمبوجیه و دیگری در مقام نائب السلطنه وی در هنگام سفر جنگی کمبوجیه به مصر) شده است. این دو بردیه بعد از شنیدن خبر شایعه مرگ کمبوجیه در مصر در پیشیااوادا (نقش رستم) دیدار کرده و سپنتداته بردیه مغ (نواده دختری آستیاگ) در همان مقام مسئول اداره امور سیاسی امپراطوری هخامنشی ابقا شده بود که بزرگان پارس به رهبری داریوش این تفویض دوباره قدرت به مرد مادی را بر نتافتند.
विहायस् vihAyas adj. vigorous. विहायस् vihAyas adj. mighty
स्फीत sphita adj. big
یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۵
رد پای خانواده زرتشت سپیتمان در خدیو جاودانی ایرانویج و سئوشیانتها
عنوان خدیو جاودانی "ایرانویج" (اطراف کوه سهند در کتابهای پهلوی) یعنی وَن یوت بیش (درخت رنج زدا) یاد آور نام و عناوین پدر سپیتاک سپیتمان (زرتشت سپیتمان) یعنی سپیتمه (عابد می هوم)، لُهراسب (دارندۀ شراب هوم) و هوم عابد است و نام اولاد نطفه های او که سئوشیانت (منجی، سود رسان) نامیده شده اند یعنی اوخشیت ارته (پروراننده دولت یا راستی)، اوخشیت نمه (پروراننده اطاعت) و استوت ارته (مظهر و پیکر دولت یا قانون مقدس) ملهم از نامهای اوستایی سه پسر زرتشت سپیتمان یعنی ایست واستر (خواستار کشتزار)، اوروَتت نر (فرمانگزار دلیران) و هوَرِ چیثره (خورشید چهر) به نظر می رسند. احتمالاً منظور وَر زیر زمینی جمشیدی که اوروتت نر در آن فرمانروایی میکرده است همان درین کویوی کپادوکیه بوده باشد.
شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۵
مطابق شدن هوشنگ با هوشیدر در اسطوره دیو مهرکوش
احتمالاً آتش سده (شدت سرما) برای دفع شر دیو سرما و زمستان مهرکوش/ملکوس (کشنده نور، دیو سیاه) بوده است که اسطوره مار کشی هوشنگ از وجه اشتقاق ظاهری آن برخاسته است. نام این دیو در هیئت خروره را در سانسکریت می توان دیو و ببر معنی نمود. در اسطوره سئوشیانتها کشنده دیو مهرکوش، سئوشیانت هوشیدر به شمار رفته است که در اینجا با هوشنگ یکی گرفته شده است.
پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۵
معنی محتمل نام یاران داریوش در ترور گائوماته در اخبار داریوش و هرودوت و کتسیاس
فهرست داریوش و هرودوت جز در یک مورد (آسپاتین= دوستدار اسب) / (آردومانیش= سهیم در اندیشه) مشترک است. در اخبار داریوش و هرودوت خود نام داریوش به مفاهیم دارنده نیکی و عقاب مانند درک می شده است. اینتافرن (ویندافرنه= کسب کننده شکوه و پاکی)، اوتانه (شاد)، هیدارنه (ویدرنه= پاره پاره کننده)، گئوبروه (صاحب گاوان)، مهابیز (بگ بوخش= رستگار شده توسط خدا)، آسپاتین (دوستدار اسب)/ آردومانیش (سهیم در اندیشه).
در خبر کتسیاس: آنوف (هم پیاله [اوتانه])، ایدرن (ویدرن= پاره پاره کننده)، نورون دابات (رهبر آسیب دیده [آسپاتین آسیب دیده از ران])، ماردونی (جنگاور[مهابیز])، باریس (صاحب اموال، گئوبروه)، آتافرن (اینتافرن= کسب کننده شکوه و پاکی).
چهارشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۵
تحقیقی در شجره نامه مادها در خبر کتسیاس
دایائوکو که نامش درخبر کتسیاس ذکر نشده به معنی پادشاه دادگر است. آرباک (هارباک) یعنی سرور عزیز مترادف نام کی ایپوه اوستا یعنی همان اوپیته/اوپیس است. ماندائوک (ستایشگر و مومن) مطابق مامیتی آرشو (علاقمند راستی) است. ارتی در نامهای ارتیک (خشتریتی) و ارتی (فرائورت) و ارتین (کیاخسار) به معنی صاحب مِلک و پادشاهی است. سوسارم (جنگندۀ شجاع) مطابق دوساننی (پیشدستی کننده) است. آربیان به معنی جنگاور است. استیبر (ایشتی-بر) مترادف با آستیاگ به معنی ثروتمند است. اسپنداس مترادف با سپتمه به معنی عابد دارنده شراب هوم است.
آرباک (سرور گرامی) در مقام ویرانگر آشور همان آرتین (کیاخسار/هئوسروه اوستا = نیک نام) است چون کتسیاس میگوید در زمان او باختریان (منظور پارسها) که پیشتر تابع آشور بودند به مادها پیوستند و آشور نابود شد. باختری نامیدن پارس ها نشانگر آن است که باختر نه توسط خود کیاخسار بلکه فرمانروایان پارس مطیع شده بود.
سهشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۵
مطابقت نام هوم عابد با اسپندس آخرین فرمانروای ماد در خبر کتسیاس
نام اسپندس در سانسکریت به صورت اَسوَ-اَندهَس به معنی دارندۀ شراب هوم است و این نام در معنی هوم عابد در اوستا به جای سپیتمه داماد آستیاگ است که مادیای اسکیتی (افراسیاب) را در کنار دریاچه ارومیه دستگیر کرد و به مقام دامادی آستیاگ و ولیعهدی وی منسوب شد. سپیتمه را هم میشود در سانسکریت عابد مِی هوم معنی کرد. نام دیگر وی یعنی لُهراسب (در هیئت لُهر-اَسوَ) را نیز می توان در زبانهای قدیم هندوایرانی به همین معنی دارنده شراب هوم گرفت. هیئت اَئوروَت اسب (اَئوروَت-اَسوَ) را میشود به معنی دارنده شراب تیز گرفت.
دوشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۵
نام اساطیری تور برای سکاها از کجا پیدا شده است؟
کلمۀ تور در قفقاز نوعی بزکوهی اهلی شده است. نام سکا (شاکه) را به معنی بزکوهی (شاخدار) گرفته اند و مطابق اساطیر سکایی پادشاه اساطیری سکاها کولاکسائیس (شاه-بزکوهی) نام داشت که در اساطیر ایرانی با ویگرد (گردنده وحشی) و تور جایگزین شده است. به زبان ساده تور (سکا) حیوان توتمی سکاها (تورانیان) به شمار می رفته است. هیئت اسکولو نام سکاها با توجه به واژۀ اسکول کردی و بلوچی (در مفهوم آهو) به همین معنی بوده است که به نظر می رسد این خود منشأ نام اسکلاوها (صقالبه، اسلاوها) شده باشد.
یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۵
نام و نشان آستیاگ (اژدهاک=ثروتمند) در مقام پسر کیاخسار (کیخسرو) در اوستا
در اوستا فقره ۱۳۷ فروردین یشت فردی به نام آخرورَ (کسی که خونریز نیست) به عنوان پسر خسرو (کیخسرو) با اهمیت زیاد در کنار نام هوشنگ پیشدادی ستوده شده است و توضیح داده شده است "وی را می ستائیم از برای دروغگویی که دوست خود را هم می فریبد و بر ضد بخیل ویران کننده جهان". این نشان میدهد که منظور موبد از این تعریض اشاره به لقب نکوهش بار باستانی اژی دهاک خونین نیزه و خرورَ (خونریز) پسر اهریمن بوده است که در عهد هخامنشی، موبدان بنا به ملاحظات سیاسی نام اژدهاک خبر موسی خورنی یعنی همان ایشتوویگو (آستیاگ یعنی ثروتمند) پسر کیاخسار (کیخسرو) را با آنها معادل قرار می داده اند. در کتاب پهلوی زندوهومن یسن، اژی دهاک شیداسپ، تخمۀ خشم خونین نیزه (تازی) معرفی شده است. در اینجا اژی دهاک به معنی ماروش مطابق با تا-ازی (اولاد مار) و شیداسپ در هیئت شیدا-سپَ (سگ وحشی) با اعراب بنوحیّه (اولاد مار، طایی) و خود عرب (آری-ابی، بنی اسد، اولاد شیر) مطابقت داده شده اند.
جمشید در مقام عنوان عام خدا-فرمانروایان کوتی و لولوبی آذربایجان و کردستان عهد باستان
تصور شخصی من این است که نامهای پادشاهان کوتی ها (مادهای بودین) قابل تبیین با زبانهای اسکیتی و سانسکریت است و لولوبیان با توجه به مترادف بودن خود نامهای اکدی آنان لولوبی، ماد (مادو) با نامهای ایرانی ایشان ساگارتی، مغ و گوران در معنی مردم انجمنی همان دارندگان زبان اوستایی و ایرانی بوده اند. یعنی اینان تورانیان و ایرانیان ما قبل تاریخ این منطقه را تشکیل می داده اند. استاد پورداود در مورد اژی دهاک اوستا می گوید که "محلهای او کویرینتَ (کرند) و بوری (بابل) بوده است" که این نشانگر مکانهای فرمانروایی آگوم کاک رمه (اژدهای دارنده شمشیر خونین) پادشاه کاسی نیمه اول قرن ۱۶پیش از میلاد است که در این شهرها فرمانروایی کرده و بر کوتیان و لولوبیان ساکن آذربایجان و کردستان تسلط یافته بوده است. اژی دهاک از سوی دیگر در مقام خدایگانی نشانگر مردوک خدای بابل ودارای نشان اژدهای موهوشو است. در مورد مکان مخاصم وی جمشید در اوستا نام کوه هوکر (سبلان) و رود دائیتی کوه اسنوند (سهند) ذکر میشود، لذا آن نام و عنوان شاه-مغ های آذربایجان بوده است. از آنجاییکه برای هر دو اینان پادشاهی هزار ساله ذکر شده پس هر دو اینان به یقین عنوان عام ایرانی خدا-پادشاهان این مناطق بوده اند. بدین ترتیب نام جمشید (یمه خشئته) را در سانسکریت و اوستایی می توان به معنی "فرمانروای اخلاقی و دینی" گرفت و این با مندرجات اوستا همخوانی دارد که می گوید اهورامزدا دین اهورایی را با سلاحهای مقدس و سحرانگیز سدرا (نگین) و اشترا (عصا) نخست به جمشید سپرده بود. طوفان برف و کولاک عظیم جمشیدی اوستا می تواند اشاره به خاستگاه سردسیری شمالی مادها در آن سوی کوههای قفقاز بوده باشد.
شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۵
معنی آثویه
نظر به کلمات اوستایی اَئوذَ (آب بسیار) و وَیَ (گسترده و عمیق) این معنی از نام اِئا (ایزد آبهای ژرف) پدر ترائیتنه (دارنده تن سه برابر)/مردوک (معبود کوروش هخامنشی) و نیز خود نام اوستایی کوروش یعنی ثرَاِتئونه (مرد سیلابی= کوروش) بر خاسته و این نام اساطیری و دینی در عنوان فریدون آثویان (کوروش هخامنشی) به جای نام پدر وی کمبوجیه نشسته است. از آنجایی که جزء وَیَ معنی پرنده نیز می دهد لذا به نظر می رسد اسطوره اوستایی پائوروَ قایقران (قایقران آسمانی) که فریدون وی را به صورت کرکسی سه روز و سه شب به پرواز در آورد، از معنی دیگر همین نام آثویه اخذ شده است.
ولی استاد پورداود در یادداشتهای گاثاها صفحه 241 کلمۀ اَئوذَ را به معنی دوست داشتن و ارج نهادن گرفته است. بر این اساس این واژه در نامهای پدر کوروش/فریدون یعنی آثویه (در هیئت اَئوثو-ویه) و کمبوجیه (کمبو-اوزیه) در معانی دوستدار بوی معطر به هم رسیده و آنها را مترادف نشان میدهد. هیئت کی اوز (کیوجی) نام پدر فریدون (کوروش) نیز از همین کلمه اوستایی اَئوذَ به نظر می رسد. در فقرات ۶ تا ۸ یسنا ۹ در رابطه با این مفهوم، آثویه دومین افشرنده شیره مقدس هوم به شمار آمده است که در پاداش این عمل پسری چون فریدون از خاندان نجیب و توانا به او داده شد.
اَتهویکه (اَثوی-کَ) که حاوی نام آثویه است، در سانسکریت به معنی بهتر و نجیب آمده است.
چهار نام تاریخی و اساطیری متعلق به مادر سپیتاک سپیتمان با هم مترادف می نمایند
هرتسفلد و هاروی کرافت هریک جداگانه سپیتاک سپیتمان حاکم دربیکان سمت بلخ نواده دختری آستیاگ و پسرخوانده/برادرخوانده کوروش را با زرتشت سپیتمان (مطابق نظر هرتسفلد) و گوتمه بودا (مطابق نظر هاروی کرافت) یکی دانسته اند و چهار نام تاریخی و اساطیری متعلق به مادر ایشان با هم معانی واحدی دارند: آمیتیس (بسیار دانا)، مایا (دانا)، دوغدو (در هیئت دا-اوختو= دانای کلام) و سنگهواک مرتبط با اژدهاک (آستیاگ) که دانای سخن معنی میدهد.
چهارشنبه، دی ۲۹، ۱۳۹۵
ارتباط محتمل نام کادوسیان (کاتوزیان) و تالشان و تاتها
تالشان چنانکه از شرح سپاه شیخ حیدر صفوی بر می آید طیلسان پوش بوده اند و نام طیلسان را به درستی معرب از تالشان به شمار آورده اند. وجه اشتقاق این کلمه تیه لاشان است یعنی مردم پوشنده پارچه تنیده از ابریشم خام (لاش/لاس). بر این پایه نام نیاکان ایشان یعنی کا-دوسیان را میشود به لغت اوستایی-سانسکریت به صورت کا-دوسَیان به معنی دوستدارندگان نوعی پارچه و لباس و چرم گرفت. احتمال دارد ابتدا آن لباس پوست خام گاو و بُز و گوسفند (به سانسکریتی یعنی توَچ) بوده است. چون مطابق هرودوت پوست ابلق لباس مخصوص کاسپیان و به احتمال زیاد همچنین لباس مخصوص کادوسیان بوده است. در سانسکریت دوشَ و توًچ به معنی تاریکی و پوشش سیاه هم آمده است. بنابراین کادوسی به معنی دوستدار جامه پوستی سیاه و ابلق بوده است چه بنا به مینورسکی تالشان (تار لاشان= سیاه پوشان) سپاه شیخ حیدر آبی جامه پوش بوده اند. لابد این رنگ آبی تیره بوده است.
هیئت کاتوزی نام کادوسی و نام تات را هم با توجه به این دو شکل کلمۀ سانسکریتی تواچtvac/ توات tvat (پوست خام بز و گاو) می توان به همان دوستداران البسه از پوست خام بز و گوسفند و گاو گرفت.
سهشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۵
تحقیقی در باب اصل اشنوناکی، کنعانی و قبطی- هیکسوسی ابراهیم، یوسف و موسی
تحقیقی در باب اصل اشنوناکی، کنعانی و قبطی- هیکسوسی ابراهیم، یوسف و موسی
خلاصه مطلب: مطابق تورات، ابراهیم در عهد امرافل (حمورابی) پادشاه شنعار (سومر و اکد) از سمت شهر اور بابل (در واقع منظور اشنونه، اشنوناک) به سمت هاران در سرزمین هوریان و از آنجا به سمت فلسطین و از آنجا هم به سمت مصر رفت. این درست مسیر فراریان اشنونه ای/اشنوناکی بوده است که به رهبری ایبال پی ال دوم (به معنی لفظی عبری سازنده معبد قدیمی) از مقابل هجوم خوفناک حمورابی پیموده بودند. نام اشنونه در عبری به معنی سرزمین آتش جاودانی یاد آور اور (به عبری یعنی آتش) یعنی شهر خاستگاهی ابراهیم است که از سوی دیگر یادآور اسطوره به آتش افکنده شدن ابراهیم و قربانی آتش وی است. بعلاوه اینکه پادشاهان اشنونه خود را خادم پادشاه اور و خادم رب النوع تندر تیشپاک (یهوه) می خوانده اند. قوم دیگری که در مقابل هجوم حمورابی شهر و دیار خود را به سمت فلسطین و مصر رها کرده بودند مردم ماری بودند. نام این دو قوم در تورات عبرانیان به رهبری ابراهیم و مریم (خواهر هارون و موسی) ذکر گردیده است. این دو قوم بعد از اتحاد با قبایل هوری و میتانی (قوم هارون و موسی) و آموریها (قوم آل عمران) در ترکیب قبایل هیکسوس (حاکمان خارجی، عبرانیان) یا پادشاهان شبان به مصر حمله بردند و مصر سفلی را متصرف شدند تا سرانجام در عهد کاموسه (موسی اساطیری) دوباره به سمت فلسطین بازپس رانده شدند. در تورات از این میان نامهای ابراهیم و موسی به وضوح با ایبال پی ال دوم پادشاه اشنوناک و کاموسه آخرین پادشاه قبطی و هیکسوسی مصر مطابقت دارند. مسلم می نماید اصطلاحات ابرام (پدر عالی) و ابراهیم (پدر جماعات بسیار) به پیروی و تقلید از نامهای اساطیری سکایی تارگی-تای (پدر عالی) و کولاکسائیس (فرمانروای جماعات بسیار) جانشین نام ایبال پی ال دوم شده است. اگر منظور از توده و گروه قدیمی و سنگ بنا (ایبال) را اجداد بگیریم ایبال پی ال را می توان معنی فرمانروای اجدادی یا آنکه اجدادش فرمانروا بودند معنی کرد که این معنی با آب-رام یعنی پدر عالی (یا آنکه پدر یا اجدادش در مقام عالی فرمانروایی بودند) همخوانی دارد.
بی شک نام موسی سواء نام میثه (میثره) در رابطه با نام کاموسه پدید آمده که [در نقش توراتی موسی کشتارگر عبریان] با هیکسوسها جنگیده و بعد از وی هیکسوسها توسط برادر وی اهموسه فرعون مصر علیا به سوی فلسطین باز پس رانده شده اند، جزء موسه در نام کاموسه در زبان مصری به معنی کودک (لقب ایزد موت) و در زبان میتانی به صورت میثه (میثره) به معنی عهد و پیمان و نیز به معنی گردنده است که از معنی مصری آن داستان موسی کودک در گهواره رها شده به رود نیل و از معنی میتانی آن مفهوم ده فرمان موسی بر خاسته است. بنابراین در مجموع معلوم میشود نام و اسطوره موسی اساطیری از ترکیب نام و نشان کاموسه فرعون قبطی-هیکسوسی مصر با میثه (میثره، ایزد عهد و پیمان میتانیها و هوریها) حادث شده است. با توجه به کتیبه معروف میشع ملک موآب در اواسط قرن نهم پیش از میلاد ده فرمان موسی بعداً با توجه به نشانی کتیبه کاموسه فرعون مصر و کتیبه میشع ملک موآب و نام میثه/میثره ایزد عهد و پیمان پدید آمده است.
پنج وجه اشتراک یوسف تورات و سالاتیس هیکسوسی
۱- سالاتیس به عبری به معنی کسی است که از وی سؤال میشود. یوسف (موجب رفع نکوهش یا افزاینده) کسی است که به سؤالات رؤیای فرعون پاسخ میدهد.
۲- فرعون مصر پیش از سالاتیس در مصر سفلی سِهِرِ (نیرومند شده توسط رع) نام داشته است که با پوتیفار تورات (دادۀ خدای رع) مطابقت می نماید.
۳- مورخین مانتو و آپیون در عهد باستان از هجوم کشیشی مصری به نام اوسارسیف (یوسارسیف) با هشتاد هزار جذامی (منظور چوپانهای نامتمدن) به مصر خبر داده اند. نام اوسارسیف به معنی فرزند اوزیریس (یعنی هوروس) است که به نظر می رسد در تورات با یو-سف داده و افزودۀ یهوه جایگزین شده است. چون نام مصری دیگر سالاتیس (مسئول) به عنوان بنیانگذار هیکسوسها یعنی ساکیر-هَر به معنی پاداش هوروس است. مطابق تورات هم عبرانیان عهد موسی (هیکسوسها) نازل کننده امراض به مصریان به شمار می رفته اند.
۴- در فهرست پادشاهان هیکسوس نام یعقوب هم در ترکیب نامهای یاکوب-هر و یاکوب-مو دیده میشود.
۵- مانتو و یوسف فلاویوس از هیکسوسها (حاکمان خارجی، شاهان شبان) به رهبری سالاتیس (مسئول، رئیس قبیله) به عنوان پادشاهان شبان یاد کرده اند و نام جانشین یاکوب-مو یعنی آاَمو به معنی چوپان است که با عنوان شاه شبان سالاتیس یا همان شِشی (به صورت شاسو یعنی چوپان) مطابقت دارد و می توانست با آن مشتبه و یکی گرفته شود.
معنی نام مصر
در مصر باستان شاهزاده ای را که در آینده پادشاه می شد «پسر رع» (موس-رع) می خواندند که این نام از روزگار پادشاهی میانه (۲۳۷۵-۱۸۰۰ ق.م) به خود پادشاه گفته می شد. پس در سرزمین مصر فرعون فرزند خورشید (موس-رع) خوانده می شد. در واقع باید همین کلمه موس-رع (پسر رع) بوده باشد که تبدیل به مصر (به تلفظ اکدی مُصُرَ) شده است.
ولی مِصر در معنی عربی کنایی قالب و جسد آدمی که پناهگاه روح است (برگرفته از = maveth-ruh [سرزمین] روح مردگان) ترجمه نام قدیمی و اروپایی مصر یعنی اکیپت (اجیپت) در معنی سرزمین روح ایزد پتاح به نظر می رسد.
بنابراین به نظر می رسد ایزد مصری که در عهد هیکسوسها "موسه" (موسی) نام داشته است با موت (ایزد سامی مرگ) مربوط بوده است که ملقب به پسر خدایان (موسه = کودک در زبان مصر باستان) بوده و می توانسته است به شکل مار ظاهر شود. قابل قیاس است با عصای موسی کلیم الله (در اساس کاموسه = روح ایزد موسه) که به مار تبدیل میشده است.
این ایزد پتاح بود که تصور میشد قایقها برای ارواح و مردگان در جهان بعد از مرگ می سازد. بنابراین ایزد موت/موسه سامیان غربی با پتاح مصری مطابقت می نموده است و نام باستانی سومری مصر یعنی ماگان (ما-آگ-ان) به معنی سرزمین ایزد خالق قایقهای جهان زیرین بوده است. در لغت نامه سومری که با لغت اکدی در آمیخته کلمه ای به شکل Ma-Se به معنی قایق آمده است. از آنجاییکه نام کهن دیگر مصر یعنی ماگان نیز به معنی قایق است، لذا Ma-Se-Ra می تواند به معنی محل قایق ایزد خورشید باشد. شاید موس-رع مصری در سومری به معنی محل قایق ایزد خورشید درک می شده است.
متن مقاله که آنرا در سال 2008 تهیه نموده و در آن سوای موضوع فوق نظریه پردازیهایی دیگری هم کرده ام، از این قرار است: نگارنده باید اذعان نماید این نخستین بررسی تطبیقی عمومی شجره نامه پادشاهان هیکسوسی از سوی این جانب است قبلاً از میان این اسامی تنها نام آخرین فرعون هیکسوسی مصر که بعد از وی رعایای هیکسوسی اش به سوی فلسطین پس رانده شده است یعنی کاموسه (فرزند روح همزاد یا همزاد ایزد میثه) را به عنوان همان موسی کلیم الله تاریخی شناسایی نموده بودم. هیکسوسهایی که حدوداً یک قرن ونیم (در بین سالهای1760تا 1550 پیش از میلاد) مصر سفلی را به تصرف خود در آورده بودند. حال تلاشی روی رد پای پادشاهان دیگر پادشاهان میتانی/هیکسوسی در تواریخ اساطیری خواهم کرد، چه به گواهی تورات و همچنین وجود همین نام موسه/ میثه (میثره) در ترکیب نام آخرین پادشاه قبطی و هیکسوسی و پادشاهان مصری بعد از هیکسوسها وجود قبایل میتانی و همراهان هوریانی ایشان در ترکیب اتحادیه قبایل هیکسوس مسلم است؛ گرچه عناوین رسمی ایشان در شجره نامه هیکسوسها مرکب از اسامی سامی کنعانی و قبطی ایشان است. از نامهای اساطیری توراتی عمران، موسی، هارون، مریم لا اقل سه قبیله میتانیان میثه/میثره پرست، هوریان ماهپرست و مردم سامی ماری (که در مقابل تهاجم حمورابی پادشاه معروف بابلی به شهر و سرزمینشان ماری در کنار شمال غربی و ویرانی شهر بسیار پیشرفته ایشان به سمت فلسطین پناه آورده بود) به سادگی قابل شناسایی می باشند. نظر به نامها و گفتار های اساطیری تورات گفته میشود که عبرانیان و فینیقیان (کنعانیان) در ترکیب هیکسوسها سهیم بوده اند. از آنجاییکه مسیر مهاجرتی که برای ابراهیم از بین النهرین و شهر اور به مصر و سرانجام و عودت و اسکان در فلسطین تصویر گردیده؛ لذا برای شناسایی این ابراهیم رهبر گروهی از سفر کردگان فراری به سوی مصر باید قبایل ولایات بزرگی را که حمورابی در هنگام تصرف و ویرانی مراکز دولتی این سرزمینها مجبور به گریز و کوچ نموده باید شناسایی نمود: از خود پادشاهان معروف پیش از سقوط ماری (حدود 1761پیش از میلاد) چهار نام ایگید لیم، یحدون لیم، یسمه عداد و زیمری لیم (در عهد سقوط) از سلاله سرزمین اشنونه (بین بغداد و خانقین) نیز درست در همان سال به دست حمورابی سقوط کرده لذا نام پادشاهان معروف آنجا یعنی ایبال پی ال اول، ایپیک عداد دوم، نرام سین، دودوشه، ایبال پی ال دوم (در عهد سقوط) را نیز مدّ نظر قرار می دهیم: همین نام آخری که در زبانهای سامی کهن آن را می توان "دارای وارث فدیه شده و نجات داده خدا " به وضوح میگوید که همین پادشاه شهر و دیار بابلی اشنونه (به معنی شهر ایزد شفابخش=سلیمان که مترادف نامهای شهر اور (=شهر) و اورشلیم تورات است که مسکن اولیه ابراهیم به شمار رفته، ویرانه های تل اسمر حالیه) همان ابراهیم اساطیری فدیه کننده فرزند سرانجام نجات یابنده است که خود یا مردم آواره اش در حرکت رانده شدگان هیکسوسی به سمت مصر شرکت جسته است. نام کهن این منطقه یعنی ناوار به زبان عربی به معانی سرزمین فراریان (=عبریان) و نیز به معنی نورانی (=اور) می باشد. جالب است که نام آخرین فرمانروای ماری یعنی زیمری لیم را هم در در اساطیر توراتی و قرآنی متعلق به هیکسوسها (حاکمان خارجی) را به صورت سامری (تماشاگر کوهستان) مشاهده می نماییم. نظر به اشتراک شکل کلمه گاو و کوه یعنی تور معلوم میشود از این نام مفهوم دارای گوساله تماشایی متعلق به سامری بیرون تراویده است. موضوع اختلاف قرآن و تورات در نام پدر ابراهیم یعنی تارح و آزر نیز در رابطه با نام سلف ایبال پی ال دوم (ابراهیم/ابرام تاریخی) قابل حل است. چه هر دوی نامهای آزر (آ ذر) و تارح (تاره) در زبانهای کهن ایرانی که پیش از اسلام زبان سیاسی و دینی مهم منطقه خاورمیانه بوده اند، به معانی آتش و پدر می باشند و کلمه اوستایی ددوش (صرف نظر از منشأ سامی آن به معنی عمو او) خود بدین صورت معانی آفریننده، پدر و خالق/پدر روشنایی (آذر، آتش) را می داده است. ظاهراً این نام اصلی همان فردی است که کاهن مصری مانتو او را تحت نام دودموسه به عنوان فرعون مصر معرفی نموده و از عصر وی به بعد را عهد نزول بلای خدا بیان کرده است. لذا تلاش بی جهتی نموده اند که تا این نام را با جهوتپره از فراعنه سلاله 13 مربوط سازند. جالب است که روایات اسلامی خود آزر را گاهی عموی ابراهیم و گاها پدر او به حساب آورده اند. به نظر می رسد در کنار سه اصل ایرانی سئوشیانتها (زرتشت، ایزد مهر و کورش سوم) موضوع سه شوشیانت (سوارمنجی و سود رسان مردمان ستمدیده روی زمین) در پایان هزاره های زرتشتی و منجی توراتی کهن حیمدا (به زبانهای اوستایی و سانسکریتی یعنی شادیخواه، لابد اعراب آن را با نامهای محمد و احمد ربط میداده اند) با نام و نشانهای همین سه پادشاه هیکسوسی سلالهً 15 مصر هم بی ربط نبوده اند. احتمالاً با ورود قبایل هیکسوس قید و بندهای نظام برده داری در مصر سفلی از هم گسیخته بوده و مردم تحت ستم منطقه این سه پادشاه هیکسوسی را به چشم منجیان موعود خویش دیده و نام و نشان ایشان را به عنوان منجیان موعود به نسلهای آینده خویش سپرده اند. ولی به هر حال در ادامه حکومت هیکسوسها نظام ستمگرانهً برده داری به تدریج در مصر سفلی معاودت نموده و حکومت هیکسوسها پایگاه مردمی خود در میان طبقات زحمت کش جامعه مصری را از دست داده است. جالب است که نام خیان یعنی دومین پادشاه هیکسوسی در زبان سانسکریت (زبان میتانی ها و آریائیان هندو) به معنی سوار یعنی مترادف سوشیانت در زبان آرامی است.
در شجره نامه فراعنه مصر که آخرینشان یعنی کاموسه همان موسی کلیم الله است اسامی مختلف پادشاهان هیکسوسی به قرار زیر آمده است؛ نگارنده در حال حاضر سوای اینها وجود نام معروف یوسف (فرزند تأسف انگیز) چوپان جوان تراژدی معروف تورات را در نام سالاتیس نخستین پادشاه معروف هیکسوسی(بیگانه) در مصر بوده و نامش در زبانهای سامی به معانی به محنت افتاده دوردستها و همچنین دارنده بزکوهی یا بز بزرگ یا چوپان بزرگ است، به روشنی ملاحظه می نماید. بی جهت نیست تاج زرین ملکه های هیکسوسی را تندیسهای بزان کوهی تشکیل داده اند. لابد با توجه به همین معنی دوم نام این پادشاه یا وجود خود قبیلهً اسب پروران میتانی بوده که بعداً هیکسوسها را پادشاهان شبان نامیده اند. جالب است که نام شاه/فرعون مقدم یا متأخر بر سالاتیس را یعقوب بر (فرزند مرد کشتی گیر و نیرومند) قید نموده اند که به وضوح مأخذ و منشأ نام یعقوب تورات یعنی پدر یوسف کنعانی مصر می باشد. مسلم به نظر می رسد که ابراهیم به جای ایبال پی ال اول هم قرار گرفته چه نام پسر و جانشین کشورگشای این شاه سر سلسله اشنونه یعنی ایپیک عداد دوم (فرزند باز یافته توسط عداد خدای جنگ و رعد که برایش کودک قربانی میشده) به نام و نشان ایشاک تورات یعنی صورت عبری نام اسحق(شاد) پسر ابراهیم/ابرام بسیار شبیه می باشد. در آغاز باب چهاردهم سفر پیدایش تورات در عهد منسوب به ابراهیم می خوانیم :"و واقع شد در ایام امرافل، مَلِك شنعار (حمورابی پادشاه آموری بین النهرین 1750- 1792 پیش ازمیلاد)،و اریوك، مَلِكاَلاّسار(اریک دین ایلی پادشاه آشور در حدود سالهای 1298-1309)، و كَدُرلاعُمر، مَلِك عیلام (کودورکوکومل حدود سال - 1160- پیش از میلاد) ، و تدعال، ملك امّتها (تودهالیاس پادشاه هیتی سالهای 1342 - 1382قبل از میلاد." پیداست که از این میان تنها امرافل (حمورابی) با ابراهیم تاریخی یعنی ایبال پی ال دوم (1761- 1790) معاصر بوده است. براین اساس نام ناحور تورات (به زبان آرامی یعنی منّور) در مقام جّد ابراهیم مطابق با نرام سین یعنی محبوب ایزد ماه در سلاله شاهان اشنونه بوده است. جالب است که نام اشنونه (پرستنده درخشنده" دور دست" = عبری، ابرامی یا تهدید کننده درخشان) نشانگر خدای ملی اشنونه ایها (اشنوناکیها) یعنی تیشبیک (ایزد تهدید کننده و دستگیر کننده) است که به تفسیری مطابق نام یهوه یعنی ایزد رعد و برق یهود است (هوتها یا هودها ایزد رعد وبرق همسایگان کاسی شرقی مردم اشنونه) یعنی همان خدایی که در رابطه با موسی سبب فروزان شدن بوته در کوهستان میشود. گرچه نام ایزد مصری جهوتی (منشأ مصری نام یهوه و یهود) و همچنین "آاه" (ایزد ماه مصری؛ ریشه نام یهوه) خود به وضوح نشانگر نام صحرای سینا و ماه پرستی یهودیان می باشند. به نظر میرسد حمله حمورابی به اشنونه باعث مهاجرت بزرگ یهود به سوی شرق و غرب شده است. در ارمنستان هم نظیر صحرای سینا ماه پرستی رواج داشته و نامهای کاشکا، آرما و ماننا را می توان سرزمین پرستندگان ایزد ماه به شمار آورد ولی این مردم از تبارهای غیر سامی، قفقازی و هندواروپایی بوده اند. بنابراین مراد از کشتی/سفینه کوه آرارات هم در اصل خود ماه یعنی ایزد این کوه مراد بوده است. اما جالب است که در نام سامی اورارتو کلمه اور مترادف با اشنونا (در هیئت اش-نانا) به معنی شهر سرور ماه است. سه نام مربوط به تثلیث برادران ابراهیم شیخ الانبیاء و ناحور (داغ) و هاران (راه) مربوط به سه پادشاه اشنوناکی قدیمیتر در سده اول هزاره دوم پیش از میلاد یعنی به ترتیب بیلالمه (پیر علما)، نور اهوم (دارای نور گدازنده= آذر- شّداد) و عبدی اراه (بنده راه و طریقت) می باشند. بیلالمه جانشین نوراهوم به عقیده برخی از دانشمندان مصنف مجموعه قوانینی به زبان اکدی است که دو قرن پیش از عهد حمورابی تدوین شده، ولی نکات مشترک بسیاری با آن دارد. پس ابراهیم شیخ الانبیاء در قرآن به درستی خلف آزر (آذر) ذکر شده است. فرمانروایان اشنونه خود را خادمان تیشبیک (رب النوع توفان و رعد) به شمار آورده اند و ضمناً معابد خود را به نینازو (ایزد دارو و درمان) و همچنین ایزد ماه (نانا) که پدر ایزد رعد به شمار می رفته، اختصاص داده بودند. نام تیشبیک در تورات به صورت ایلیای تشبی (در اصل یعنی خدای طوفان و رعد) به صورت یکی از انبیای معروف برجای مانده و یکی از اسفار تورات به وی اختصاص یافته است. نام پدر توراتی ابراهیم یعنی تارح ایزد توفان و رعد نیز متعلق به همین ایزد خاص این سرزمین است. خود نام یهود مترادف با نام اشنونه ای به معنی مردم منسوب به ایزد نجات و رستگاری می باشد. به نظر میرسد نام سومری اشنوناک همچنین معادل نام کاسی جایگزین آن توپلیاش در اساس به معنی دیار سمت بر آمدن خورشید و گرما گرفته شده است.
2nd INTERMEDIATE
PERIOD 1640-1532
15th Dynasty (Hyksos).
Salitis; Sheshi;
Khian (Swoserenre')
Apophis c. 1585-1542
('Awoserre' and others)
Khamudi c. 1542-1532
16th Dynasty
Minor Hyksos rulers, contemp-
orary with the 15th Dynasty
17th Dynasty 1640 - 1550
Numerous Theban kings;
numbers give positions in the
complete list
Inyotef V c.1640-1635
(Nubkheperre') 1
Sebekemzaf I (Sekhemre'-
wadjkha'u) 3; Nebireyeraw
(Swadjenre') 6; Sebekamzaf II
(Sekhemre'-shedtawy) 10; Ta'o
(or Djehuti'o) I (Senakhtenre') 13;
Ta'o (or Djehuti'o) II
(Seqenenre') 14
Kamose c.1555-1550
( Wadjkheperre') 15
فهرست پادشاهان اشنونه با اطلاعاتی مربوط بدانها از سایت پادشاهی بین النهرین، اشنونه به عینه نقل میشود جالب است که در شمار پادشاهان آنجا نام دیگری هم تحت نام سیلّی سین که مرکب از نام سین (به معنی تجلیل شده "ایزد ماه= جهوتی") می باشد، دیده میشود و جالبتر اینکه نامهای سه گانه مربوط به فرمانروایان اشنونه (=شهر بهشتی صلح ابدی، ادن اصلی تورات) یعنی ایتوریا (کوهستانی، نگهبان) که بانی معبد به شمار آمده، شولیجیا (دست نشاندهً خدا) و ایلشو ایلیا (دارای صلح خدایگانی) به ترتیب با پادشاهان اساطیری معروف عبرانیها یعنی داود (عزیز) ، شائول (ترفیع یافته از سوی خداوند) و سلیمان ( مرد صلح) مطابقت دارند. خود نام اشنونه را همچنین می توان در زبان عبری به معنی مردم در کنار حرکت کننده یا در کنار زندگی کننده یعنی مترادف خود نام عبرانیان و یهود گرفت. لابد بر همین پایه بوده که ایرانیان باستان قسمت غربی ولایت اشنونه (منسوب ایزد دورخشنده) را بعدآً توپلیاش (سرزمین سمت بر آمدن گرما و نور) و پارسوا یعنی ناحیه کناری می نامیده اند. بهشت ادن (عدن) تورات هم به گواهی تورات همین ناحیه کنار رود دجله بوده که سومریان و اکدیان ایدیگنا (رود باغ بهشتی) می نامیده اند:
CITY STATE OF ESHNUNNA
The minor city of Eshnunna (modern Tell Asmar) was situated in the Diyala Valley to the north-east of Sumer itself, but it was still very much a part of Sumerian culture and civilisation. Occupied from circa 2900 BC, it was never a significant power during Sumerian times, but in the period of Ur's Third Dynasty it was a well-attested city and capital of one of Ur's provinces with the same name. As Ur headed towards collapse, the city (which is not mentioned in the king list) gained an independent dynasty of its own. Its kings, some of whom bore Elamite names, may even have been united with Assyria for a time, and were a threat to later Babylonian hegemony.
Although information on the kingdom is sparse, a historical framework for Amorite Eshnunna can be pieced together from building inscriptions, year dates, letters, and seal inscriptions both from Eshnunna and elsewhere. There were apparently twenty-eight kings between 2065 - 1762 BC although six are missing from this list.
fl c.2030 BC Ituria Governor? under Ur.
Ituria, a city leader, builds a temple for his divine overlord, Shu-Sin of Ur. Soon afterwards a palace is attached to this.
fl c.2026 BC Shu-ilija / Ilshu-Ilia Son. Claimed the independent kingship of the city.
c.2026 BC Eshnunna breaks away from the control of Ur during the second year of Ibbi-Sin's reign. Shu-ilija maintains good relationships with Ishbi-Erra of Isin as does his successor. However, the succeeding kings drop the title of king to use the lesser one of 'énsi' (governor) or 'ishshakum' insisting that the kingship of the state belongs to the city's god, Tishpak.
fl c.2010 BC Nurahum / Nur-Akhum Received help from Isin to win a battle against Subartu.
Kirikiri Bore an Elamite name.
Bilalama Bore an Elamite name.
Eshnunna appears to maintain close contacts with Elam, although it seems not to have been conquered by the Elamites.
Ishar-Ramashshu
fl to c.1940 BC Usurawassu / Usur-Awasu
The city is sacked during the time of Usurawassu, possibly by Anum-muttabbil of Der, and may be temporarily subject to that city. Little is known about the subsequent nine rulers.
Abimadar Not on all lists.
Azuzum
Urninmar / Ur-Ninmar / Ur-Ninkimara
Urningishzida / Ur-Ningizzidda
Ipiqadad I / Ibiq-Adad I
Abdi-Erah
Shiqlanum
fl bef c.1895 BC Sharrija / Sharria
Belakum / Belakim
Warassa
fl c.1870 BC Ibalpiel I Reigned for at least ten years (from a seal impression).
Eshnunna seems to flourish again, perhaps due to the decline of Isin and Larsa from the middle of the century. Ibalpiel re-adopts the title of king, perhas in recognition of the fact that there is no longer a single 'kingship of Sumer and Akkad' to which to defer.
c.1862 - 1818 BC Ipiqadad II / Ibiq-Adad II Son. Assumed divine status - practice copied by all successors.
Ipiqadad pursues an expansionist policy. The previously independent minor cities of Nerebtum (modern Ishcali), Shaduppum (Tell Harmal), and Dur-Rimush (location unknown) are all incorporated into the state.
fl c.1830 - 1815 BC Naramsin / Naram-Sin Son. Also king of Assyria, probably by conquest.
Naramsin extends Eshnunna's territory considerably into northern Babylonia at a time when the small kingdom based at Babylon can do little more than defend its own walls, and apparently also temporarily conquers the Assyrians at Ashur, as well as the small state of Ekallatum.
Dannum-tahaz Son? May have ruled briefly after Ibalpiel II.
c.1808 - 1780 BC Dadusha Son of Ipiqadad II.
c.1780 BC The kingdom of Upper Mesopotamia turns on its recent ally and seizes Nerebtum and Shaduppum, although these and more are quickly taken back upon the death of Shamshi-Adad in 1766 BC.
c.1779 - 1765 BC Ibalpiel II / Ibal-pi-El II Son or grandson. One of the major leaders of this period.
c.1776 BC The kingdom of Upper Mesopotamia is attacked simultaneously by Yamkhad and Eshnunna, leading to its disappearance and a general restoration of the old order.
c.1766 BC Eshnunnan troops take part in the siege of Razama by Atamrum of Andarig, but Ibalpiel hurries to assist Razama, collecting troops and a battering ram from his governor in Qattunan on the way. The Razamans manage to repel Atamrum before he arrives, so he returns home.
c.1764 - 1762 BC Silli-Sin
c.1764 BC Eshnunna had been forming ties with Mari in the face of Babylon's growing power, but as part of a coalition which attempts to invade Babylonia the city is defeated and crushed by Hammurabi.
c.1762 BC The Babylonian Empire captures the only remaining political power to oppose them when they take Eshnunna, inheriting well-established trade routes and economic stability, and ending 250 years of Eshnunna's independence.
c.1756 BC There is evidence that just four years after its supposed capture, the entire town is ravaged by a terrible flood. After that, the city only rarely appears in cuneiform textual sources, reflecting a probable decline and eventual disappearance.
Iqishi-Tishpak Descendant of Naramsin? Vassal of Babylon?
? - c.1736? BC Anni Killed in Babylon.
c.1741 - 1736 BC One of Eshnunna's last notable acts is to side with Rim-Sin II of Larsa in his revolt against the Babylonian Empire. Anni is captured by the Babylonians and is strangled. The city is destroyed.
بر این اساس که مردم عبری (مهاجرین) همان مردم سامی شهر و ولایت سامی نشین اشنونه بوده اند به مقابله نام سلیمان با ایزد مخصوص شهر اشنونه یعنی نینازو کشیده میشویم. می دانیم که مردم حکمران اشنونه سرانجام در مقابل هجوم بی امان حمورابی از جنوب مجبور به مهاجرت به سمت شمال (کشور هوری-میتانی) و سرانجام در اتحادیه ای از ایشان به سمت فلسطین رفته اند و از آنجا با ترکیبی از قبایل آموری و ماری (اتحادیه قبایل هیکسوس، پادشاهان شبان) به مصر سفلی هجوم برده و یک قرن و نیم آنجا را تصرف شده اند. پرستشگاه نینازو در شهر اشنونه به نام "اِ-سیکیل" (معبد پاک) خوانده میشد. آنجا بعد از فرار بزرگ مردم اشنونه و حتی بیشتر از آن به به خدای محلی رقیب وی یعنی تیشپاک خدای اژدهاوش رعد (مردوک- آشّور-ایشاک=اسحق) تخصیص یافته بود. خود نام اشنونه به معنی شهر سرور نجات و رستگاری به وضوح یادآور نامهای نینازو (سرور شفابخش) و سلیمان (مرد صلح و رستگاری) و شهر اورشلیم (شهر صلح و سلامتی) خاستگاهی یهود- عبرانیان است. در واقع خود نامهای یهود و یهوه (ایزد رعد و برق) باید اشاره به ایزد سومری نینازو (یهودو عبری یعنی شفا و شادی و تجدید قوا دهنده) و ایزد هوری رعد و برق یعنی تیشپاک بوده باشند. براین اساس نام یهوه صبایوت (ایزد رعد اژدهاوش) مرکب از نام همین خدای بزرگ دیگر اشنونه یعنی تیشپاک (اایزد اژدهاوش رعد و جنگ) بوده که در نقطه مقابل نینازو (سرور منجی و شفابخش) قرار داشته است. در واقع نام پدر سلیمان یعنی داود (عزیز و گرامی) از ترجمه یکی از القاب پدر نینازو، یعنی انلیل به صورت "نون-آ-میر" (شخص بسیار محترم و گرامی) بر خاسته است. به نظر میرسد قهرمانیهای منسوب به داود نه از خود انلیل بلکه از روایات مربوط به پسر جنگاور و پهلوان وی یعنی نینورتا (جنگجوی دارای بنیه کامل) بر خاسته است. جنگ داود و جلیاد (تودهً انباشه بزرگ) با جنگ نینورتا با آساگ است یعنی "دیوی که با سنگهایش به بازو" میکند. صحنهً این موضوع اساطیری به صورت سنگ اندازی اسماعیل (نینورتا) و هاجر (نین خورساگ، مادر نینورتا) به شیطان (آساگ) همه ساله در مکه اجرا میشود.
دوشنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۵
وجه تمایز و اشتراک ثراتئونه اوستا با تریته و ترائیتنه ودایی
از قرار معلوم در اسطوره تریته/ترائیتنه، کوروش سوم و معبودش (مردوک) در هم آمیخته و یکی شده اند. نام تریته در مفهوم محافظ و نگهبان مترادف نام کوروش است و هیئت ظاهری نام مردوک در زبانهای هندوایرانی می توانست به معنی مار افعی (مر- دوهکهه= اژی دهاک) گرفته شود. تریته (محافظ یا سومی) فرزند آپتیه (مستقر در آبها= ائا) یکی از خدایان کم اهمیت ودایی است که در همان مقام مردوک (معبود کوروش) کشندۀ تیامات اژدهای چند سر (اژی دهاک سه سر) است. ولی ثراتئونه در مقام کشنده اژی دهاک (آژدهاک، آستیاگ پادشاه) خود همان کوروش (فریدون) است: ترائیتنه (سه تن) که توسط ایندره (کشنده دشمن) حمایت میشود نه قابل مقایسه با ثراتئونه (رود سیلابی= کوروش) بلکه قابل مقایسه با خود اژی دهاک سه سر (مردوک دارنده تن سه برابر= ترائیتنه) است که طبق باورهای ایرانی سرانجام توسط پهلوان دشمن شکن اوستایی گرشاسب/رستم (شکست دهنده "دیوان مازندران= آشوریان") نابود میشود. ضحاک (خندان) و اژی دهاک (اژدها وش) در مقام خدایگانی مطابق آشّور (خندان) و مردوک (دارنده سمبل مار موش هوشو) هستند. این ها از حماسه های ودایی در رابطه با یوذیشتیره (شهریار جنگاور، کیخسرو) با کوروها (تورانیان، دارندگان توتم بزکوهی) هستند که از حماسه جنگ بزرگ کیخسرو با تورانیان گرفته شده اند. یک تحقیق مفصل در مطابقت معانی نامهای گودرزیان و نوذریان و کیانیان اردوی کیخسرو با نامهای سرداران اردوی یوذیشتیهره لازم است که انجام شود. این اساطیر ایرانی با تسلط ایرانیان هخامنشی بر دره سند در آنجا بومی شده است. کاکشیوان (اژدهای خندان) پسر دیرگاتمه (بسیار تاریک) یا گوتمه مونی (حکیم حافظ سرودهای دینی) که نام و نشانش با تراتنه مربوط است با مردوک (اژی دهاک بابلی) پسر ائا (ایزد خرد و آبهای ژرف) مرتبط می نماید. از آنجاییکه از سوی دیگر او از درباریان یوذیشتیره به شمار آمده لذا در اینجا نشانگر نام اژدهاک خبر موسی خورنی یعنی آستیاگ است که توسط کوروش (ثراتئونه/فریدون) به قتل می رسد. از قرار معلوم عنوان گوتمه (حافظ سرودهای دینی) در هند، مانند زرتوشترا (دانای سرودهای کهن) و گائوماته (دانای سرود دینی) در ایران، به موبدان بزرگ حافظ سرودهای دینی کهن اطلاق میشده است. بعلاوه آن به صورت لقبی در مورد خدایان علم و خرد بابلی ائا و نبو نیز به کار می رفته است.
یکشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۵
مقایسه وجه اشتراک کیانیان با پادشاهان ماد به زبان ساده
١- کیقباد (شاه) که زو و ویتیریسا از وی حمایت کردند: دیاکو (شاه) که ایرانزو پادشاه ماننا و رؤسا پادشاه اورارتو حامیانش بودند.
٢- اپیوه دارای چهار پسر که از پیش ویتیریسا به سرزمین خویش باز گشت: اوپیته/اوپیس پسر دیاکو که در نزد رؤسا بود با چهار پسرش به منطقه شاپاردا در ناحیه حکومتی دیوک بر گشت و چون منطقه نا امن شد از آنجا به ناحیه پارتوکا/کار کاشی (کاشان) رفت.
٣- کیکاوس که در منطقه کوه ارزیفیه (کرکس کاشان) قیام کرد و از آنجا با عقابانش (همراهانش) به شهر آمل فرود آمد: خشتریتی که در ناحیه کارکاشی (کاشان) علیه آشوریان قیام کرد ولی بعد از، جدا شدن متحدان سکایی اش از مقابل آشوریان به شهر آمول عقب نشست و سپاهیان آشوری برای مذاکره و تسلیم وی به سمت حصار شهر آمول فرستاده شدند.
٤- فرود/سیاوش که در شهر گنج دژ سیاوش به دست افراسیاب تورانی به قتل رسید: فرائورت پادشاه ماد که به دست مادیای اسکیتی در سمت شهر گنجه اران به قتل رسید.
۵- کیخسرو کشنده افراسیاب تورانی کنار دریاچه ارومیه و ویرانگر خانه دیوان دژ بهمن در سرزمین فرمانروایی به نام ائوروَ سارَ است: کیاخسار (هوخشتره) کشنده مادیای اسکیتی در آذربایجان و ویرانگر نینوا در عهد فرمانروایی ساراک است که خود را به درون شعله های کاخ خویش انداخت.
۶- اژی دهاک که توسط فریدون به بند کشیده شد: آستیاگ (اژدهاک خبر موسی خورنی) که توسط کوروش از سلطنت خلع شد (در روایات ملی از شمار سلسله پادشاه وجیه المله کیانی خارج شده است).
۷- لهراسپ (اوروت اسپَ) جانشین خاندان کیانی که پدر ویشتاسپ و زریر (زریادر) است: سپیتمه یرواند داماد و ولیعهد آستیاگ، پدر مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک زریادر (سپنتداته) است و هم زمان با آستیاگ در آذربایجان و اران و ارمنستان حکومت میکرد.
شنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۵
معنی نامهای تاجیک و تازی
هرودوت از مردمی به نام دادیک (دارندگان نوعی درخت مقدس) در افغانستان یاد کرده است. حسن پیرنیا اینان را اسلاف تاجیکان دانسته است. تصور میشد مایا مادر گوتمه بودا از قبیله سکیا هنگام تولد فرزند به ساقۀ این درخت dadha چنگ زده بود. نظر به معنی نام دروپیکیان/دربیکان/دریها (دارندگان گیاه دارویی) یا همان سکائیان پارسی برگ هومه اینان همان اسلاف دری زبان کنونی افغانستان و تاجیکستان بوده اند. ولی بنی طایی که نام دیگرشان به معنی بنوحیه (اولاد مار) بوده است نامشان در زبانهای ایرانی تا-ازی بوده است یعنی کسانی که پدر توتمی شان مار است. رابطه مار و تازی و ضحاک تازی و مارهای کتف وی از این جااست.
معنی نام "قلعه کردشت"
یکی از قلعه های تاریخی آذربایجان در روستای کردشت در ساحل رود ارس بنا شده است.
کوه های بسیار بلند و صخره ای ؛ سرتاسر شمال و جنوب کردشت را فرا گرفتهاند. بنابر این تنها معبر قابل توجه کنار ارس ازین روستا می گذرد.
استقرار این روستا به تبعیت از وضع پستی و بلندی در جهت شرقی – غربی عملی شده است.
این قلعه نظامی،یکی از قلعه های دوران عباس میرزا نائب السلطنه قاجارمیباشد که در طی مبارزات خود بر علیه تجاوز روسیه تزاری از این قلعه استفاده مینمود.
مسلم می نماید به خاطر این بنای سنگی روستای آن نام کُردشت (دشت تخته سنگها) - در واقع کُردش/کُردژ- یعنی دژ سنگی را گرفته است. در نام شهرک سورداش (سور دژ= دژ نیرومند) در نزدیک قیزقاپان سمت حلبچه و شهر دوشنبه (دژ- انبوه، ویشگرد [بیش-گرد] باستانی) نیز دژ علی القاعده به صورت دِش (دَش، دوش، داش) تلفظ شده است.
شنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۵
بررسی عنوان پوروشسپ متعلق به پدر زرتشت سپیتمان
نام یا عنوان پدر زرتشت سپیتمان یعنی پوروشسپ را استاد پورداود در ترکیب پوروش-اسپ به معنی دارنده اسب پیر گرفته است. ولی ترکیب آن را پورو-شسپ در سانسکریت بگیریم آن به معنی دارای مراتع فراوان خواهد که نظر به کوه پر مرتع زادگاهی زرتشت سپیتمان یعنی کوه سهند این مفهوم منطقی به نظر می رسد، لذا این لقب پدر زرتشت سپیتمان بوده است و نام اصلی پدر وی چنانکه از ترکیب اضافۀ بنوت وی یعنی زرتشت پسر سپیتمه بر می آید، سپیتمه بوده است. چنانکه هرتسفلد بدان توجه کرده است، مطابق خبر کتسیاس، سپیتمه نام داماد و ولیعهد آستیاگ بوده است که در نواحی آذربایجان و اران و ارمنستان فرمان می رانده است.
جزء شسپ در نام گنج شسپیکان نیز که محل نگهداری اوستا بوده است، دیده میشود. از آن جایی که استاد پورداود محل گنج شسپیکان را در سمت شیز و کوه سهند در ولایت مراغه دانسته است، لذا این نام در معنی محل چمنزاری مطابق نام مراغه (چمنزار) است، شهری که در قرن سوم هجری محل مراجعه به کتب اوستایی و پهلوی بوده است. در نقشه های بطلمیوسی که در آنها خود نام دریاچه ارومیه به صورت مارگیانه (مرغیانه) آمده، در سمت آن، شهری به نام ماتیکان (محل کتابخانه) دیده میشود.
نام آتشکده آذرگشنسب جنوب شرقی کوه سهند (مخروبه معبد کایین گبه) در اوستایی و سانسکریت به معنی جرقۀ آتش اسب نر بوده است. در عهد خسروانوشیروان (یا عهد خسرو پرویز) آتش آن به شیز (تخت سلیمان) حمل شده بود.
معنی محتمل فرمانروایان مادی مامیتی-ارشو و دوساننی
نامهای این مادی مامیتی-ارشو و دوساننی را که به احتمال زیاد دو تا از سه برادر خشثریتی (کیکاوس) بوده اند می توان در سانسکریت به ترتیب زوبین انداز و پیشدستی کننده معنی کرد. به نظر می رسد اینان در روایات اساطیری با نامهای منوچهرکیانی (کی منوش) و دوراسرو (کسی که نامش به دوردستها رسیده) ذکر شده اند. نظر به اینکه در آن عهد منوچهر (از تبار منوش/هخامنش) از خاندان فریدون (هخامنشی/نوذری) نیز وجود داشته است، این امر باعث اشتباه در روایات شفاهی شده است و سبب شده که منوچهر نوذری از فرزند دختر ایرج (آرّوکو هخامنشی) در نظر گرفته شود. معنی مذکور نام مامیتی-ارشو (زوبین انداز) می تواند مأخذ اسطوره تیر آرش کمانگیر سپاه منوچهر کیانی در مقابل افراسیاب تورانی بوده باشد.
جمعه، دی ۱۷، ۱۳۹۵
معنی محتمل نام ماننا (مینّی)
نظر به اینکه خارس میتیلنی سرزمینی را بین ماد کوچک و اورارتو را تحت نام کشور سفلی آورده است، این نام این تصور را پیش می آورد که از این سرزمین همان کشور ماننا (مینّی تورات) در جنوب و جنوب غربی دریاچۀ ارومیه منظور بوده است که نامش در نزد مغان ماد کوچک می توانست به صورت مان-نی به معنی خانه و سرزمین پایینی گرفته شود.
پنجشنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۵
نام و نشان پادشاهان ماننایی به عنوان پیشدادیان ما قبل کیانیان (مادها)
از نویسندگان ویکیپدیای فارسی، کسی یا کسانی این نامها را با هم سنجیده اند که در آنجا به جنبه اتیمولوژی آنها پرداخته نشده است: نام اوللونسو (به سانسکریتی/اوستایی یعنی سگسان بُرنده دندان= پلنگ/ببر) و پدرش ایرانزو و برادرش آزا یاد آور نامهای گرشاسب (سگ تیز دندان= پلنگ/ببر)/ تهماسب (سگ پهلوان) و زو (یاور) است. در اوستا ترتیب نام پدر (اوَزَوَ/زو/ایرانزو) و پسر (توماسپ/اوللونسو) بر عکس آمده است. البسه ببربیان رستم شاهنامه (گرشاسب اوستا) در رابطه با این معنی گرشاسب (سگ تیز دندان= پلنگ/ببر) به نظر می رسد که غالباً به سهو به معنی دارنده اسب باریک گرفته شده است. سپَ (سگ) و اَسپَ (اسب) با هم مشتبه شده اند.
اشتراک در:
پستها (Atom)