چهارشنبه، آبان ۲۴، ۱۴۰۲
اتیمولوژی هشلهف
هشلهف. [هَ ش َ هَ] (ص) بی معنی. بی مصرف. پست. بد. به کارنیامدنی. (یادداشت به خط مؤلف، دهخدا).
این واژه ربطی با شایعهٔ اصطلاح انگلیسی آن I shall have ندارد که تنها شباهت صوتی با آن دارد.
گفته میشود این اصطلاح در صنعت نفت خوزستان ساخته شده است و ترکيبی عربی دارد:
لذا می توان جزء اول هشلهف را هَش عربی به معنی سست و نرم گرفت و جزء دوم را به معنی الهف عربی یعنی غم و حسرت خورنده تر و احمق دانست. یعنی در مجموع آن به معنی سست و بیهوده غم خورنده تر است.
هش. [هَش ش] (ع ص) سست و نرم از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || اسب بسیار خوی آور. خلاف صلود. (غیاث اللغات) (اقرب الموارد). || نان نرم. (منتهی الارب): خبز هش؛ نان نرم و سست. (اقرب الموارد). || مرد شادمان و تازه روی و سبک روح. (منتهی الارب): رجل هش الوجه؛ طلق المحیا. (اقرب الموارد). || آنچه جِرم او سست و ریزنده باشد و به اندک فشردن ریزه شود. (فهرست مخزن الادویة). || فرس هش العنان؛ سبک عنان. (اقرب الموارد).
الهف. [اَ هَ] (ع ن تف) دریغخوارتر. غم و حسرت خورنده تر.
- امثال :
الهف من ابن السوء ؛ دریغخوارتر از پسر شرور، زیرا وی از پدر و مادر خود در حال حیات آنان اطاعت نمیکند و آنگاه که مردند غم میخورد. (از مجمع الامثال میدانی).
الهف من ابی غبشان؛ غمخوارتر از ابوغبشان، بجای الهف، احمق نیز آمده. رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل احمق و الهف شود.
الهف من قالب الصخرة ؛ غمخوارتر از «قالب الصخرة» (نام کسی)، بجای الهف اطمع نیز آمده است. رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل اطمع و الهف شود.
الهف من قضیب؛ غمخوارتر از قضیب (نام کسی). رجوع به مجمع الامثال شود.
الهف من مغرق الدر؛ غمخورنده تر از مغرق الدر. مردی از تمیم در خواب چنان دید که در دریا یک عدل مروارید یافته و آنرا غرق کرده است. از خواب بیدار شد و از غم بسیار مرد. (از مجمع الامثال میدانی).
اگر صورت اصلی هشلهف (به کار نیامدنی) را هَچل هفت بگیریم. آن به معنی "گرفتار حماقت بسیار" میگردد:
معنی هَچل هفت:
هچل. [هَ چ َ] (اِ) در تداول عوام، مخمصه. کش و واکش. (یادداشت به خط مؤلف).
- در هچل افتادن؛ گرفتار شدن. (یادداشت به خط مؤلف).
هَفت: هفت. [ هَ ] (ع اِ) گولی بسیار. (منتهی الارب). حمق وافر. (اقرب الموارد).
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر