چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۴۰۲
معنی نام بندر انزلی
نام بندر انزلی به لغت سنسکریت به معنی بندر محترم است. لابد این به خاطر اهمیت بندری تاریخی آن بدان داده شده بوده است. این با هنجلهٔ فارسی (پذیرایی با تعارف و احترام بسیار) مرتبط می نماید. : به ویژه هیئت اوستایی و پهلوی هَن-چاله یعنی دارای چالهٔ شایسته و بزرگ قابل توجه است. هَن اوستایی هنوز در آذری به معنی خوب و درست و شایسته به کار می رود:
अञ्जलि m. anjali benediction
अञ्जलि m. anjali salutation
अञ्जलि m. anjali reverence
در مورد اصل خود کلمۀ بندر گفتنی است در سنسکریت بهانداره به معنی انبار و فروشگاه است و دهخدا هم بندر را به صورت بُندر به معنی محل بار و بُنه گرفته است:
भाण्डार m. bhANDAra storehouse.
भाण्डार n. bhANDAra store.
نام بخش غازانِ انزلی را میشود به معنی محل چمنزاری گرفت:
घास m. ghAsa meadow or pasture grass.
معنی جرپادگان (گلپایگان)
نام جرپادگان (گلپایگان) به معنی منطقهٔ آبشار به نظر می رسد. در مرکز شهر گلپایگان خیابانی به نام آبشار وجود دارد:
झर m. jhara waterfall
पथक n. pathaka district
دوشنبه، بهمن ۰۹، ۱۴۰۲
مطابقت نام و نشان شیطان با سِت مصریان
منابع مصری کهن نام ایزد صحرا، سِت (معادل اَرّای بابلیان و اهریمن ایرانیان) را هرج و مرج ویرانگری و دشمنی معنی کرده اند و این معنی نام او را با شیطان عبری و عربی مرتبط می سازد:
کلمهٔ عبری שָּטָן (شاطان) یک عبارت کلی به معنای «متهمکننده» یا «دشمن» است که در سراسر تنخ (مجموعهٔ متون مقدس یهودیان) در کنار موجودات فراطبیعی، به انسانها نیز گفته شدهاست و در فعلی به معنای «مخالفت کردن» ریشه دارد.
در عربی هم كلمهٔ «شيطان» از ماده «شطن» گرفته شده و «شاطن» به معنى «خبيث و پست» آمده است و «شيطان» به موجود سركش و متمرّد اطلاق مى شود.
در این رابطه همچنین عنوان کاهنان عیلامی منفور مردم بین النهرین یعنی شاتان هم قابل توجه است.
نام زُروان (پیر) در معنی شیر جنگل
چون سر زُروان (زَئوروَ-ان، پیر) به سان سر شیر تصور میگردیده است:
शुर m. zura lion
वन n. vana forest
اتیمولوژی محتمل تَک
تَک به صورت تَ-اِکَ در سنسکریت معنی واحد شدن میدهد:
Ta (त): become
एक adj. eka one
ولی بیشتر محتمل است که تک مقلوب یک-تا بوده باشد.
معنی لقب پهلوی «بریزاین ریش» قباد
این لقب را که در مجمع التواریخ برای قباد ملقب به مدافع درویشان و دادور آمده به صورت «پهریچاین - ریش» می توان به معنی پرهیز کننده از گناه معنی نمود:
ऋष्य n. rishya violation
جمعه، بهمن ۰۶، ۱۴۰۲
معنی پایتاکاران/بیلقان در اران
این هر دو نام به معنی محل چشمهٔ بزرگ می باشند:
پایتاکاران: پئیتی (بزرگ، سرور)- کا (چشمه)- ران (جا).
بیلقان: بیل (چشمهٔ بزرگ)- قان (گان).
در این رابطه نام اردبیل را هم میشود محل چشمهٔ بزرگ مقدس (سرئین= چشمهٔ زیبای ناهید) معنی نمود.
आर्थ adj. Artha honourable
ल n. bila opening, fountain
معنی نام اشکانی واغارشک
نام واغارشک (واغار-ارشک) را برابر ولخش (بسیار نیرومند) می دانند. بر این پایه نام واغارشک به معنی اشکانی شجاع و قهرمان است:
वागर m. vAgara wolf
वागर m. vAgara hero
वागर m. vAgara brave man
نام دیگر وی، والارشک (ارشک والامقام) بوده است.
سهشنبه، بهمن ۰۳، ۱۴۰۲
محل دو شهر باستانی آذریجانی زراوند و هیر
نام دو شهر باستانی زراوند (دارای سرما) و هیر (ثروتمند) که در آذربایجان و جوار فلات آناتولی بوده اند، مربوط به سلماس (سیمباسه، بسیار سرد) و خوی (هوی، ثروتمند) هستند:
शिशिर adj. zizira cold
hava: wealth
ماینهرج (مای بهرج)، تبرمایس، خانیجر و جوذمه همان قروه، ماه نشان، بیجار و یاسوکند هستند
منابع جغرافیایی کهن از شهر ماینهرج/مایبهرج (محل نگهبانی ماد) در جنوب آذربایجان و در خاک کردستان خبر می دهند که به وضوح یاد آور قروه (محل نگهبانی) است. منابع بیزانسی در خبر حملهٔ هراکلیوس از شهری به نام تبرمایس (قرص ماه، ماه نشان) در شرق گنجک (تخت سلیمان) خبر می دهند که مطابق شهرک ماه نشان استان زنجان است.
در منابع جغرافیایی عهد اعراب به همراه ماینهرج از خانیجر (محل چشمهٔ کوهستانی) و جوذمه (پناهگاه بزرگ) در جنوب آذربایجان و شمال خانیجر یاد شده که یاد آور بیجار و یاسوکند (جازوکند) هستند.
مطابق منابع تاریخی مهدی فرمان داد تا در آن موضع شهری بنا کنند که پناهگاه و «حصن» در برابر دزدان باشد. عاملان مهدی شهر سیسر (سردسیر، سنندج) را ساختند و به دور آن بارویی کشیدند و مردم را در آن جای دادند و رستاق «مای بَهْرَج» [در اصل: ماینهرج] را از دینور و رستاق «جوذمه» را از آذربایجان از کوره بَرْزه (شیز) و رستاقِ خانیجر را به آن پیوستند و از جمع این رستاقها «کوره » ای پدید آمد و مالیات آن به سیسر تعلق گرفت (ص ۳۱۸). مای بَهْرَج «ماذْپَهْرگ» است یعنی دیدبان ماد.
شنبه، دی ۳۰، ۱۴۰۲
بررسی نامهای کهن دریاچهٔ ارومیه
(Investigating the ancient names of Lake Urmia)
معنی نام کهن مانتیانی دریاچهٔ ارومیه:
این نام را به لغت سنسکریت می توان تکان خورنده و موّاج در نظر گرفت:
मन्थिन् adj. manthin shaking
هیئت سپوته (کبوتهٔ) نام دریاچهٔ ارومیه نزد استرابون نیز در اصل به معنی موّاج بوده است:
स्फोटा f. sphoTA shaking or waving the arms
چون جزء میه نیز در نام دریاچهٔ ارومیه به شکل مو در اوستایی به همین معنی تکان خورنده و مَوّاج و نام آموی به معنی آب موّاج است. نام باستانی شهر ارومیه یعنی اورمیاته هم به معنی گسترده موج می باشد:
उरु adverb uru widely
मयति{मी} verb 10 mayati[mi] move
هیئت آر-مائیت نام اورمیاته را هم می توان به معنی گسترده موج گرفت.
معنی نام دریاچهٔ ارومیه (اورومیه):
نام بندر سپوتهٔ (موّاج،کبوته) این دریاچه با قصبهٔ سپورغان (محل مّواج) در شمال شرقی شهر ارومیه همخوانی دارد که نامهایش با نام دژ اورمیاته (ارومیه) در هم آمیخته است:
स्फुरति{स्फुर्} verb sphurati[sphur] darra, shake
در اوستا و کتب پهلوی نام دریاچهٔ چیچست (کبودرنگ) با صفت های اورو-یاپه (گسترده حرکت) و اورو-میه (گسترده جنبش و موج) آمده است و این دومی نام شهر ارومیه (اورومیه، اورمیاته باستانی) شده است:
उरु adj. uru wide
यापक adj. yApa[ka] causing to go or come
mu (mav, miv): move
ऊर्मि f. Urmi wave
ya: place
نام پارسی مصر (محل سِیرِ آب) یعنی مو-درایا (دریای روان) هم در این رابطه است. به نظر می رسد واژهٔ پارسی مو (مَو، جنبیدن) با اضافه شدن پسوند حالت اسمی «اَگ» تبدیل مو-اگ و موج گردیده که عربی تصور شده در حالی که در قرآن به کار نرفته است.
نظر به فاصله دریاچهٔ ارومیه از شهر ارومیه، بعید است نام شهر از نام دریاچه گرفته شده باشد. لذا می توان تصور کرد نام دژ اورمیاته بخاطر همشکلی با نام دریاچه یکی شده است. نام خود دژ اورمیاته (آرمائیت) را در اساس می توان دارای تاک و میوهٔ فراوان در نظر گرفت:
उरु adj. uru wide
मीवति{मीव्} verb mivati[miv] grow fat or corpulent
جغرافینگاران دورهی اسلامی، مانند ابن خردادبه، اصطخری، زکریای قزوینی، ابوالفداء، یاقوت حموی در معجم البلدان (یاقوت حموی، 1/35:1995) و برخی دیگر، نام دریاچه را «اُرمیه» آوردهاند. در کل باید گفت که در نوشتارهای تاریخی و جغرافیایی پس از اسلام، فراوانی نام «اُرمیه»، «اُرمی» و بعدها «اُرومی» و «ارومیه» بیشتر از دیگر نامها از جمله کبوذان (کبودان= چیچست) بوده است.
«کبوذان» و یا «کبودان» از جمله نامهای مشهور دریاچه ارومیه است که جغرافینگارانی، مانند ابن حوقل در صوره الارض (ابن حوقل، 7:1938) و نویسندهی ناشناختهی کتاب حدود العالم من المشرق الی مغرب (تألیف: سال 372 هـ . ق)، مسعودی در التنبیه و الاشراف (تألیف: 345 هـ . ق) و برخی دیگر بدان پرداختهاند. مسعودی مینویسد: «نام دریاچه از دهکدهیی به نام کبوذان که در جزیرهی وسط آن است، آمده است» (مسعودی، 70:1381).
در مورد آثار باستانی جزیرهٔ شاهی (چاهی) گفته شده است، در آنجا چاهی است که آب دارد ولی عمق آن معلوم نیست:
तल n. tala bottom, well
साधु indecl. sAdhu (shahu) well
ابوالفدا دریاچهٔ ارومیه را «بحیرة تلا» ضبط کرده، دژی را نیز بر کوهی در این دریاچه به همان نام نامیده، و مدعی شدهاست که هلاکو اموال خود را در آن دژ نهاده بود.
طبری از دژ نام برده، و نوشتهاست که محمد بن بعیث در ۲۲۰ق به دژی در میان این دریاچه که شاهی نامیده میشد، رفت.
پورداود مینویسد که این دریاچه را گاه به نام یکی از جزیرههای بزرگ کوهستانی آن که «شاهی» نام دارد، دریاچهٔ شاهی خوانند. یاقوت در معجم البلدان از دژ تلا (طلا) یاد کرده، ناگزیر در یکی از جزایر آن، جزیرهٔ شاهی کنونی و آغ گنبد آن مراد باشد.
بر گردیم به نامهای قدیمی تر.
استرابون نام دریاچهٔ ارومیه را به دو صورت مانتیانه (محل موّاج) و ماتیانه (محل تاک) آورده که صورت ماتیانهٔ آن اشاره به دژ اورمیاته در منابع آشوری دارد. بطلمیوس به جای مانتیانی و ماتیانه، دریاچهٔ ارومیه را به نام شهر مراغه (یعنی محل چمنزاری)، مارگیانه خوانده است.
«چیچَست» (در اوستا «چَیچَستَ» و در پهلوی «چِچَست» و در فارسی «چِیچَست» (چایا-چاست، به لغت سنسکریت و اوستایی یعنی کبود رنگ) و به تحریف «خُنجَست») از نامهای دیگر دریاچهی ارومیه به شمار میآید که در دورهی ساسانی شهرت یافته است. چیچست در منابع زرتشتی، نام دریاچهیی اساطیری است که با توجه به قداست آذربایجان در دورهی ساسانی، در ادبیات پارسی میانه (پهلوی) همان دریاچهی ارومیه دانسته شده است. در مورد رخدادهای اساطیری مرتبط با چیچست، دوستخواه چنین آورده است:
عرصهی بسیاری از رویدادهای مهم زندگی کیخسرو (کیاخسار، هوخشتره)، کرانهی این دریاچه است. در کنار این دریاچهی ژرف و پهناور است که کیخسرو پیشکش نزد ایزدبانو اردویسور آناهیتا میبرد و از او خواستار پیروزی و کامیابی بر دشمنانش میشود. دژبهمن (نینوا) که کیخسرو در نبردی غولآسا و سهمگین آن را میگشاید و از چنگ دیوان بدر میآورد، در نزدیکی همین دریاچه است و در همانجاست که کیخسرو پس از پیروزی، آذرگشنسب را - که در هنگامهی نبرد بر یال اسب او فرود آمده است - مینشاند. سرانجام در کرانهی همین دریاچهی «چیچست» است که کیخسرو، افراسیاب (مادیای اسکیتی) و گرسیوز (کراسوس؟) را به خونخواهی اغریرث (توگدامهٔ کیمری) و سیاوش (فرائورت، فرود سیاوش) میکشد (دوستخواه، 1377: 970).
آوازهی چیچست در دورههای بعد و با وجود شهره شدن دریاچهی ارومیه به نامهای دیگر، همچنان باقی بوده است؛ بعنوان مثال در نزهة القلوب (تألیف: سال 740 هـ. ق)، نام چیچست برای دریاچهی ارومیه به کار برده شده است (مستوفی قزوینی، 124:1378، 133، 134، 135).
منابع عمده:
١- نامهای گوناگون دریاچهٔ ارومیه، علیرضا عاصم، محمدرضا قلی زاد.
٢- یشتها (جلد٢)، یسنا (جلد٢)، استاد ابراهیم پورداود.
٣- فرهنگ واژه های اوستا، احسان بهرامی.
۴- فرهنگ لغات سنسکریت، آنلاین.
ریشه های سنسکریتی رقص و فرخشیدن
در مورد رقص این واژهٔ سنسکریت قابل توجه است:
राग m. rAga[s] harmony
در مورد فرخشیدن فرهنگنامه های فارسی به معنی رقصیدن هم، آن بر گرفته از پرکش سنسکریت، یعنی طراوت و شادابی به نظر می رسد:
पृक्ष् f. pRksh refreshment
پنجشنبه، دی ۲۸، ۱۴۰۲
مطابقت قره ضیاالدین با قلعه زینتای باستانی
قلعه زنثه یا زنتا یا زینتا (یعنی قلعهٔ زایایی) یکی از مهمترین دژهای نظامی ایران در دوره باستان، خصوصاً در دوره ساسانیان بوده است. از نظر جغرافیایی محل آن در شمال خوی واقع بوده است. این قلعه از نظر حفظ آذربایجان در مقابل هجوم رومیها و از جهت نظامی بسیار پرارزش بوده و رومی ها همواره در طول جنگهای خود با ایرانیان می کوشیدند این قلعه را به تصرف درآورند. (غلامحسین مقتدر: جنگهای هفتصد ساله ایران و روم صفحات ۷۴ و ۷۵).
شهر قره ضیاالدین به وضوح حاوی نام و نشان قلعه زینتای باستانی (قلعه زایایی-دان) است
چهارشنبه، دی ۲۷، ۱۴۰۲
معنی نام کوروش (ثرَاِتَئونهٔ اوستا)
اینکه آستیاگ (آژدهاک خبر موسی خورنی) کوروش را به سان سیلاب جهانگیر می بیند و اینکه کور در بلوچی به معنی رود کوهستانی و خور در کُردی به معنی جریان سریع آب است. و اینکه نام ثرَاِتَئونهٔ اوستا (معادل کوروش) از واژهٔ اوستایی ثرَاُتَ (جوی آب) گرفته شده است، لذا نام کوروش به صورت کور-اوش (یَئوش یعنی پایدار، از مصدر یو) به معنی رودخانهٔ پایدار است. همین مصدر یو است که در ثرَاِتَئون و فرَئِت-ئون هم به کار رفته است. جزء اوش در نام داریوش (داریَ-وهو-اوش، دارای ثروت پایدار) هم به کار رفته است:
कूल्या f. kUlyA (kuru) stable stream
स्रुति f. sruti stream
ثرَاِتَئونهٔ اوستا همان فریتون پهلوی و فریدون شاهنامه است. فریتون از ریشهٔ اوستایی فرَئِتَ (جاری) و مترادف ثرَاِتَئونهٔ اوستایی است.
دوشنبه، دی ۲۵، ۱۴۰۲
معنی نام خواهران اوستایی سنگهواک (شهرنواز) و ارنواچ (ارنواز)
سنگهواک (شهرنواز) به معنی سخنگوی انجمن، و ارنواچ (ارنواز) به معنی سخنگوی والا و آسمانی به نظر می رسد. نامهای توراتی ایشان عادَ (انجمنی) و ظلّه (والا) هستند:
सङ्घ m. sangha association
वच n. vacha speech
अरेणु adj. areNu celestial
वच n. vacha speech
نامهای اسپدانا (اصفهان)، پارتاکانا، گابه و زاینده رود مترادف هستند
نام پارتاکانا (پرَ-ایتَ-کانا، دارای آبزارهای افزون شونده کناری) معادل محل زاینده رود و گابه (گاه-آبه، جای آب) است. نام اسپدانا (اصفهان) نیز به لغت سنسکریت به همین معنی است.
आस्फायते{आस्फाय्} verb AsphAyate[AsphAy] increase
धेनी f. dheni river
نام رودهای دانوب (دونائو، رود شتابنده) و دون (تانائیس= تنومند) هم در این رابطه هستند:
धेनी f. dheni (dAnu, don) river
आवयति{आवे} verb Avayati[Ave] rush down upon
نام سیماشکی منابع کهن عیلامی نیز در معنی محل فراگیر آب جاری می تواند متعلق به اصفهان باشد.
संवर्षति{सं- वृष्} verb 1 tr. saMvarSati[saM- vRS] water
शाखति{शाख्} verb shAkhati[shAkh] pervade
بر این اساس سیماش منابع عیلامی هم می تواند آبدانان حالیه باشد.
یکشنبه، دی ۲۴، ۱۴۰۲
وجه اشتراک موطن و زمان و شغل وزارت و اعدام شدن برزویه/بزرگمهر و مزدک بامدادان
ابوریحان بیرونی مزدک را اهل نسا شهری در خراسان بین مرو و سرخس دانستهاست. در کتاب روایات، داراب هرمزدیار او را اهل هند میخواند.
و دلایلی که کریستنسن برای یکی بودن برزویه و بزرگمهر بیان میکند، شباهت نامها و یکی بودن زادگاه برزویه و بزرگمهر — یعنی مرو — است.
مطابقت پئیشیااووادا با دژنبشت
(Correspondence of Paishiauvada with Dezhnebasht)
نام پئیشیااووادا (محل کتابخانه) و کوه ارکادریش آن (دارای نقش و نگار با شکوه) محل ظهور گائوماتای مغ (داماد و پسرخواندهٔ کوروش) و محل وهیزداته بردیه (بردیه پسر کوچک کوروش) با کعبهٔ زرتشت (آتشکدهٔ ابراهیم) و کوه نقشت آن (نقش رستم) همخوانی دارند:
قسمتی از متن کتیبه بیستون در بارهٔ گائوماتای مغ: بند ۱۱ – داریوش شاه گوید: پس از آن مردی مغ، به نام گائومات از پئیشیااوودا (پیشیااووادا) برخاست، که کوهی [است] به نام ارکدیش. چون از آنجا برخاست، چهاردهم ماه وی خن (آدارو) بود. او به دروغ به مردم گفت: «من بردیه هستم، پور کوروش، برادر کمبوجیه، پس از آن مردم برتافته شدند، از کمبوجیه، نزد او رفتند، هم پارس، هم ماد، هم دیگر بومهای کشور را بگرفت. از ماه گرما پده ٩ روز گذشته بود که کشور را اینسان بگرفت. سپس کمبوجیه از خود کشی مرد.»
دژ نبشت / پرویز رجبی
"دیری است که باستان نگاران، اصطلاح دژنبشت فارسنامۀ ابن بلخی را از آغاز سدۀ ششم هجری، بدون تأمل در محل قرار گرفتن آن، به کار می برند، «چون زرتشت بیامد، وشتاسف، او را به ابتدا قبول نکرد و بعد از آن، او را قبول کرد، و کتاب زند آورده بود به حکمت، و بر دوازده هزار پوست دباغت کرده، نبشته بود به زر. وشتاسف، آن را قبول کرد.
آیا معبد دژنبشت، مرکز اسناد دینی ایران باستان بوده است؟
دیری است که باستان نگاران، اصطلاح دژنبشت فارسنامۀ ابن بلخی را از آغاز سدۀ ششم هجری، بدون تأمل در محل قرار گرفتن آن، به کار می برند، «چون زرتشت بیامد، وشتاسف، او را به ابتدا قبول نکرد و بعد از آن، او را قبول کرد، و کتاب زند آورده بود به حکمت، و بر دوازده هزار پوست دباغت کرده، نبشته بود به زر. وشتاسف، آن را قبول کرد و به استخر پارس کوهی است، کوه نقشت گویند که همۀ صورتها و کنده گریها از سنگ خارا کرده و آثار عجیب، اندر آن بود و این کتاب زند و پازند، آنجا نهاده بود.»
در متن پهلوی ارداویرافنامه هم، همین مضمون با تفاوتی اندک آمده است و ادعا شده است که اسکندر رومی مصر نشین اوستا را برداشته و سوزانده است."
آن چه در قرن اخیر در مورد کعبهٔ زرتشت گفته اند:
" فاصلهٔ کعبهٔ زرتشت تا کوه، ۴۶ متر است و دقیقاً روبهروی آرامگاه داریوش دوم قرار دارد و شکلش مکعب مستطیل است و تنها یک در ورودی دارد. جنس مصالح این بنا از سنگ آهک سفید است و بلندی آن حدود ۱۲ متر، که با احتساب پلههای سهگانه به ۱۴٫۱۲ متر میرسد و ضلع هر قاعدهٔ آن، حدود ۷٫۳۰ متر درازا دارد. در ورودی آن به وسیلهٔ پلکانی سی پلهای از جنس سنگ به درون اتاقک آن راه مییابد. قطعه سنگها به صورت مستطیلی شکل است و بدون استفاده از ملات، روی هم گذاشته شدهاند که اندازهٔ سنگها از ۰٫۴۸×۲٫۱۰×۲٫۹۰ متر تا ۰٫۵۶×۱٫۰۸×۱٫۱۰ متر متفاوت است و با بستهای دُمچلچلهای به هم وصل شدهاند. این بنا در دورهٔ هخامنشی ساخته شده و از نام بنا در آن دوران اطلاعی در دست نیست، اما در دورهٔ ساسانی آن را بُن خانک مینامیدند؛ نام محلی این بنا نیز، کُرنایخانه یا نقارهخانه بوده و اصطلاح کعبهٔ زرتشت در دوران اخیر و از حدود قرن چهاردهم میلادی به این بنا اطلاق شدهاست.
دربارهٔ کاربرد این اتاقک، دیدگاهها و تفسیرهای متفاوتی ارائه شدهاست و نمیتوان هیچکدام از آنها را به قطعیت پذیرفت؛ چنانکه برخی این برج را آتشگاه و آتشکده میدانند و معتقدند که این بنا، مکان روشن کردن آتش مقدس و محلی برای عبادت بودهاست اما عدهای دیگر با ردّ آتشگاه بودن آن، این بنا را به دلیل شباهتش به آرامگاه کورش بزرگ و زندان سلیمان (پاسارگاد) و برخی از آرامگاههای لیکیه و کاریا، آرامگاه یکی از شاهان یا بزرگان هخامنشی میدانند و برخی دیگر از ایرانشناسان این اتاقک سنگی را بنایی برای نگهداری اسناد و کتابهای مقدس دانستهاند اگرچه اتاقک کوچک کعبهٔ زرتشت برای نگاهداری کتابهای دینی و اسناد شاهی بسیار کوچک به نظر میرسد. البته نظریات دیگری همچون معبدی برای ایزد آناهیتا یا تقویم آفتابی هم ذکر شدهاست که کمتر مورد توجه هستند.
بر بدنهٔ شمالی، جنوبی و خاوری این برج، سه کتیبه به سه زبان پهلوی ساسانی، پهلوی اشکانی و یونانی در دورهٔ ساسانیان نوشته شدهاست که یکی به شاپور اول ساسانی و دیگری به موبد کرتیر تعلق دارند و چنانکه والتر هنینگ گفتهاست، «این کتیبهها مهمترین سند تاریخی از دورهٔ ساسانی میباشند.» ساختمان کعبهٔ زرتشت از نظر تناسب اندازهها، خطوط و زیبایی خارجی، بنای زیبایی است که از نظر اصول معماری نمیتواند مورد ایراد قرار گیرد.
این بنا امروزه بخشی از محوطهٔ نقش رستم است و در اختیار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران قرار دارد که از طریق جادهٔ شیراز به اصفهان قابل دسترسی است و دسترسی محلی آن از طریق جادهٔ قدیمی حاجیآباد-زنگیآباد و جادهٔ تخت جمشید-نقش رستم امکانپذیر است."
منابع
١- ابن بلخی (۱۳۸۴). نیکلسن، رنالد، ویراستار. فارسنامه. تهران: اساطیر. شابک ۹۶۴-۳۳۱-۳۳۳-۶.
٢- اشراقی، احسان (۱۳۵۲). «مبانی دین در حکومت ساسانی». هنر و مردم (مجله). تهران (۱۳۶–۱۳۷).
٣- بیانی، شیرین (۱۳۸۶). شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. شابک ۹۶۴-۰۳-۴۷۹۸-۱.
۴- بهنام، عیسی (۱۳۴۶). «نقش رستم در تاجگذاری پادشاهان ساسانی». هنر و مردم. تهران (۶۰).
۵- تفضلی، احمد (۱۳۷۶). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۶۴-۵۹۸۳-۱۴-۲.
۶- رجبی، پرویز (۱۳۵۰). «کرتیر و سنگنبشتهٔ او در کعبهٔ زرشت». بررسیهای تاریخی. تهران (ویژه).
٧- گائوماتای مغ، محمد جواد مشکور، مجلهٔ بررسیهای تاریخی، شمارهٔ ۵ سال ششم.
جمعه، دی ۲۲، ۱۴۰۲
اتیمولوژی کایسک (پُتک)
کایسک به لغت سنسکریت به معنی پتک چوبی پاره کننده است:
काज n. kAja wooden
hammer
आस्कौति{आस्कु} verb Askauti[Asku] tear
چهارشنبه، دی ۲۰، ۱۴۰۲
معنی نام قشقایی
نظر به نام ایل بزرگ قشقایی یعنی کشکولی (کَشندهٔ کوله بار، در حال کوچ زندگی کننده) نام قشقایی بر گرفته از تلخیص واژهٔ پهلوی گَش[ت]گَیو (مردم در حال کوچ زندگی کننده) خواهد بود. علی القاعده حرف ساکن «ت» در وسط آن ساقط شده و دو حرف «گ» تبدیل به «ق» گردیده اند.
نام اتحادیهٔ عشایر آنها را که در فارس تشکیل شده، از زبان مردم استان فارس گرفته اند. نام قشقایی با پسوند نسبت فارسی "یی" نسبتی مستقیم با کشکولی (خانه به دوش) دارد و مترادف آن است. در باور قشقایی ها به اسب پیشانی سفید (قاشقا) اشاره ای نرفته است.
سهشنبه، دی ۱۹، ۱۴۰۲
پادشاهان ماد (کیانیان اصلی)
پادشاهان ماد که از 750 پیش از میلاد تا 550 حکومت کرده اند، عبارت بوده اند:
١- دایائوکو (کیقباد).
-٢اوپیته (اپیوه)
-٣خشتریتی (کیکاووس)
۴- فرورتیش (فرود سیاوش)
۵- کیاخسار (کیخسرو)
۶- آستیاگ (آژدهاک خبر موسی خورنی، آخرورهٔ اوستا)
٧-یرواند (لهراسب، سپیتمه) داماد آستیاگ که همزمان با او در ارمنستان و آذربایجان حکومت میکرد. پسرانش مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک (زریادر) ابتدا در ارمنستان و رغه بعد در عهد کوروش فرمانروای گرگان و بلخ بودند. یرواند و لهراسب (دارندهٔ اسب جهنده) هردو از اوروت اسپ (ائورونت اسپَ) اوستایی به معنی تیز اسب گرفته شده اند:
लहरि f. lahari billow
تاریخ تولد زرتشت سپیتمان:
ابوریحان بیرونی (عالم تاریخ و تقویم)، هرتسفلد (باستانشناس آلمانی)، تقیزاده (عالم تقویم) و هنینگ (زبانشناس آلمانی) تاریخ تولد زرتشت را حدود 600 قبل از میلاد دانسته اند. هرتسفلد، خود زرتشت سپیتمان را با سپیتاک سپیتمان، حاکم دربیکان سمت بلخ در عهد پدر خوانده/برادر خوانده اش کوروش یکی دانسته است.
کتابهای پهلوی نیز همین تاریخ را برای زرتشت سپیتمان خاطرنشان می کنند. بعضی خاورشناسان، نظیر: فردیناند یوستی، گلدنر، وست، و ویلیامز جکسون این تاریخ را تقریباً نزدیک به تحقیق بدانند.
فرتریان و نوذریان دو شاخهٔ هخامنشیان:
نام هخامنشیان شاخهٔ کوروش (فریدون) و شاخهٔ ویشتاسپ نیز نزد هرودوت و روایات ملی به صورت فرتریان (حاکمان پیشین، پیشدادیان) و نوذریان (حاکمان نو) ذکر شده است. معنی نام فرتریان (پیشدادیان) باعث شده است جایگاه خاندان کوروش (فریدون) در تاریخ اساطیری به ماقبل کیانیان (مادها) برده شوند.
نوذریان (فرمانروایان نو) از خانوادهٔ فریدون (کوروش) از فرتریان (فرمانروایان پیشین) به ترتیب عبارتند از ویشتاسپ نوذری (ویشتاسپ هخامنشی)، سپنتداته (هم لقب داریوش، هم گائوماته)، بهمن (خشایارشا)، اردشیر (اردشیر دراز دست)، داراب (داریوش دوم) و دارای دارایان (داریوش سوم).
یکشنبه، دی ۱۷، ۱۴۰۲
اتیمولوژی بشقاب و قاشق
بوش اوستایی: آرایش یافته
گَپ اوستایی: کفه
در مجموع بشقاب به معنی کفهٔ آرایش یافته است.
مسلّم به نظر می آید که واژۀ قاشق از ترکیب هندوایرانی کَتَچو[ک] ساخته شده است به معنی پیمانهٔ تکهٔ غذا. کچک مازندرانی (قاشق) هم گواه آن است. ولی ریشۀ ترکی آن را از قاشیماق (خراشیدن) گرفته اند که مصداق ندارد.
कटच्छु f. kaTachchu spoon
همین کتچوک (پیمانهٔ تکهٔ غذا) بوده است که به کچک و کفچه و کمچه و چمچه تبدیل شده است. هیئت قاشق آن از طریق آسیای میانه آمده است.
معنی کته پتوکه (کپادوکیه)
نظر به شهرهای باستای زیرزمینی فراوان کته پتوکه (کپادوکیه) نام آنجا به معنی محل خانه های غاری شکل بوده است. حدس می زنند حدود دویست شهر زیر زمینی در منطقهٔ کپادوکیه وجود داشته است:
खात n. khAta ditch
ख n. kha cavern
पटौकस् n. paTauka[s] tent
کیمریان کاپادوکیه سنسکریت زبان بوده اند.
شکل "هَس[ت] پدوجا" را هم که برای نام کپادوکیه به کار رفته است می توان به معنی محل قرار گرفتن غارها گرفت.
Kete Petoke (Kapadokya) anlamı
Kete Petoke'nin (Kapadokya) birçok antik yer altı şehrine göre bu yerin adı mağara şeklindeki evlerin yeri anlamına gelmektedir. Kapadokya bölgesinde iki yüze yakın yer altı şehrinin olduğu tahmin edilmektedir:
खात n. khAta ditch
ख n. kha cavern
पटौकस् n. paTauka[s] tent
Kapadokya'nın Kimmerleri Sanskritçe konuşuyorlardı.
Kapadokya'nın ismi için kullanılan "Has[t]padoja" biçimi mağaraların yeri anlamında alınabilir.
معنی نام مُغ
(Meaning of Mogh)
برای نام مُغ معانی متفاوت زیادی آورده اند که استاد پورداود آنها را در یادداشتهای گاثاها گرد آورده و اجماع آراء روی هیچ یک از آنها نیست: استاد پورداود در یادداشتهای گاثاها، صفحات ۵٧، ۵٨ از قول گلدنر، بارتولومه و ریخلت واژهٔ مغ (مَگَ) صورتی را از واژهٔ اوستایی مَز (کثرت و بزرگی) آورده و آنرا به معنی جمعیت و فرقه و انجمن و نیز مَگَ را به معانی آیین مُغ و بخشایش مینوی و ثروت و پاداش وظیفهٔ مهم و کاربزرگ گرفته است.
از جمله معانی دیگری که می توان برای نام مُغ (مَغو، مگو) ارائه کرد که از دید گذشتگان به دور مانده است، دانای سرود دینی (ما-گو، مایو-گو) است (ما/مایو: دانا، گا/گو: سرود دینی). چون واژهٔ گبر یعنی نام دیگر آنها را هم در این رابطه می توان گا-بَر (دارندهٔ سرود دینی) گرفت. این معانی مُغ، آن را با اوراد جادویی منسوب به آنها مرتبط می سازد:
मगु m. magu magician
بر این اساس گائوماتای از آن روی مُغ نامیده شده است که دانای سرودهای دینی (شاعر دینی) بوده است. خود معانی گائوماتا (دانای سرودهای دینی) و زرتو-اَشترا (دارای سرودهای دینی زرین) و زریادر/زئیری وئیری (دارای ستایش زرین) هم همین است:
معانی زرتوشترا و زریادر و زئیری وئیری
این هر سه نام که عناوین شخص تاریخی واحدی به نام سپیتاک سپیتمان بوده اند، در اوستایی و سنسکریت به معنی دارندهٔ سرود دینی زرین بوده اند:
zarato: golden
ashtra: religious hymn
zaria: golden
dara: religious hymn
zairi: golden
vairi: religious hymn
مطابق هرتسفلد، سپیتاک سپیتمان حاکم دربیکان سمت بلخ (دریها) و ناظر امور درهٔ سند، پسر ملکه آمیتیس و سپیتمه و پسر خوانده و داماد کوروش همان زرتشت سپیتمان است و از سوی دیگر هاروی کرافت، گائوماته بردیه حاکم بلخ و پسر ملکه آمیتیس و پسرخواندهٔ کوروش را همان گوتمه بودای بلخ می داند.
در سفرنامهٔ مجعول فیثاغورث، نام مؤبد میترایی زابراتاس (بزرگ تن= بردیه، تنائوکسار= تنومند) نیز یاد آور سپیتاک (بزرگ تن= بردیه) است:
स्फीत adj. sphita big
مغان میترایی در کپادوکیه (سرزمین غارها) نیز حضور داشته اند. به نظر می رسد قبیلهٔ اصلی مغان، ساگارتیان (سنگ کنان، غارنشینان، اسلاف گورانها) بوده اند.
معنی کته پتوکه (کپادوکیه)
نظر به شهرهای باستای زیرزمینی فراوان کته پتوکه (کپادوکیه) نام آنجا به معنی محل خانه های غاری شکل بوده است. حدس می زنند حدود دویست شهر زیر زمینی در منطقهٔ کپادوکیه وجود داشته است:
खात n. khAta ditch
ख n. kha cavern
पटौकस् n. paTauka[s] tent
به نظر می رسد کیمریان کاپادوکیه سنسکریت-اوستایی زبان و همان ستروخاتیان مادی (نیرومند سخن گویندگان) بوده اند.
شکل "هَس[ت]پدوجا" را هم که برای نام کپادوکیه به کار رفته است می توان به معنی محل قرار گرفتن غارها گرفت.
معنی مُغ مطابق آریا ادیب و چنگیز مولایی که در مجموع با نظر فوق همخوان است:
«در فارسی باستان، "مگو" magu که خود از ریشهی هند و اروپایی magh (قدرت داشتن) گرفته شده است، به معنی "یکی از اعضای طبقهی روحانیون" است. "مگوش" maguš نیز حالت فاعلی مفرد مذکر آن است. این واژه در فارسی میانه (پهلوی) فرسایش می یابد و تبدیل به "مَغ" می شود که به معنای "روحانی زرتشتی" به کار میرفته است. البته در زبان پهلوی به "مغ"ها، "مگوگ" هم گفته میشده است (دکتر فره وشی) که بیگمان این واژه گونهی دیگر همان واژهی فارسی باستان یعنی مگوش است. صورت دیگر این واژه در پهلوی "مو" mow است که در ترکیب هایی چون "موبد" (رییس مغان) دیده می شود. در زبان فارسی دری نیز این واژه به صورت "مغ" تاکنون به حیات خویش ادامه داده است.
در زبانهای اروپایی:
گونهی باستانی این واژه، یعنی مگوش maguš از فارسی به صورت magos وارد زبان یونانی شده و سپس در لاتین magus شده است (که جمع آن magi است) به معنای " جادوگر". گویا مغان ایران باستان توانایی انجام کارهایی سحرآمیز داشتهاند که موجب آن شده است که غربیها چنین برداشتی از این واژه کنند.
این واژه از لاتین وارد زبان انگلیسی شده و سیر تکاملی خود را پیموده است و امروزه در این زبان چندین واژه یافت می شود که در پیوند با همین معنا به حیات خود ادامه میدهند. magic به معنای جادو زبانزدترین بازمانده ی این روند تکاملی است. همچنین magical (جادویی)، magician (جادوگر)، mage (دانشمند، جادوگر) و ...
در فرانسه نیز به همین ترتیب است. mage در فرانسه به معنی "مغ" و "جادوگر" است. magie به معنای جادو و magique نیز به معنای "جادویی" به کار می رود.
در تورات و انجیل نیز به این واژه برمی خوریم که جالبترین آن همان سه "مغ" ستارهشناسی هستند که در زمان هیرودیس با هدایت یک ستاره برای ستودن حضرت عیسا به بیت اللحم آمده بودند. (انجیل متی/باب دوم). [و این اقتباسی است از حضور چهار امشاسپند و هفت جادوگر و ستاره شناس در زمان تولد زرتشت و بودا است.]»
منابع عمده:
یادداشتهای گاثاها، استاد پورداود-١
٢- تاریخ ماد، دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز.
٣- فرهنگ نامهای اوستا، جلد سوم، هاشم رضی.
۴-سایت آريا ادیب در بارهٔ واژهٔ مُغ.
۵- فرهنگ واژه های اوستا، احسان بهرامی.
۶- فرهنگ لغات سنسکریت-فارسی، جلالی نائینی.
جمعه، دی ۱۵، ۱۴۰۲
اتیمولوژی غم
واژهٔ غم که عربی گمان شده و در قاموس قرآن به کار نرفته است می تواند برگرفته از واژهٔ سنسکریتی گَم باشد که به معنی غَم و ناپایداری ناشی از یک باور و ایمان غلط است:
gama (गम).—m f (A Sorrow &c.) unsteady from affliction by wrong faith.
پنجشنبه، دی ۱۴، ۱۴۰۲
نامهای داریوش و جاماسب مترادف هستند
نامهای داریوش (شوهر پارمیس دختر بردیه) و جاماسب (شوهر پوروچیستا دختر گائوماته بردیه/سپیتاک سپیتمان) در معنی دارای اسب و مهار و رام کنندهٔ اسب به هم می رسند. مطابق اسطوره ای که هرودوت در بارهٔ به پادشاهی رسیدن داریوش ذکر کرده، مهتر اسب داریوش با آموزش به اسب داریوش، داریوش را به پادشاهی می رساند:
مطابق گفته هرودوت، "مدتی بعد هفت ترور کننده گائوماته بردیه گرد هم آمدند تا پادشاهی از ميان خودشان برگزینند. اُتانس كه خواستار حكومت هفت نفری بود پس از مخالفت ديگر اعضا گفت: «نه بر كسی حكومت ميكنم و نه بر زير حكومت كسی ميروم»، اعضاء نيز به خاطر كمك های او درخواستش را پذيرفتند و شش سردار قرار گذاشتند كه برای تعيين پاشاه سپيده دم گرد هم آيند و اسب هركس زودتر شيهه كشيد او پادشاه شود. داريوش مسئله را با مهتر اسبش «اویبارس» در ميان گذاشت و اویبارس گفت: «نگران هيچ مباش كه صبح پادشاه خواهی شد» سپس اسب را به همراه ماديانی در يك اصطبل بست و نزديكی سحر او را به مكانی ديگر برد و خوابانيد سپيده دم كه داريوش بر سر قرار رفت، اسب به ياد خاطره ی شبه گذشته افتاد و شيهه كشيد. در همین وقت ابر برقی زد و آسمان غرید و اين گونه داريوش بر تخت پادشاهی تكيه زد."
धर adj. dhara possessing
वसु n. vasu (vahu) horse
याम(अम) m. yAma(Yama) restraint
अश्व m. asva horse
प्रमित adj. pramita understood
Pouruchista: full of knowledge
داریوش (داریه وهوش) معانی دارای نیکی و دارای ثروت و دارای اسب را می داده است. این اسطوره و نام جاماسب معنی سومی را اراده می کنند.
در مورد جاماسب از خانوادهٔ گشتاسب گفتنی است، منابع دورهٔ ساسانی جاماسب را [همانند داریوش] نابود کنندهٔ قهرمان دین زرتشتی اسفندیار (سپنتداته گائوماته) آورده اند. نام سیکایا اواواتیش (سکاوند هرسین، محل ترور شدن سپنتداته گائوماته) با سکستان (سیستان، زابلستان) مشتبه شده است.
چهارشنبه، دی ۱۳، ۱۴۰۲
Guti (götar), Graipr (danskar) och Gunfiaun (svenskar)
Enligt "Gutasaga":
Vitastjärnas tre söner Guti (götar), Graipr (danskar) och Gunfiaun (svenskar) blev härskare var och en av en tredjedel av Gotland.
مطابقت یاران مهدی موعود، خراسانی و شعیب بن صالح با ابومسلم خراسانی و قحطبة بن شبیب
(Khorasani and Shuaib bin Saleh are the same as Abu Muslim Khorasani and Qahtaba bin Shabib)
گفته شده خواستگاه خراسانی رهبر قیام مهدویت دقیقاً همانند همان شهر خواستگاه ابومسلم خراسانی است. و ایشان "ابوالعباس سفاح" اولین خلیفه عباسی را مهدی موعود می پنداشتند. منابع شیعی این تاریخ مهدی موعود گذشته را به عنوان تاریخ مهدی موعود آینده وانمود کرده اند.
و قحطبة (به زمین افکننده) بن شبیب (دارای اسب با نشاط) از قبیلهٔ طایی همراه ابومسلم مطابق شعیب بن صالح بنی تمیمی است که از وی به عنوان فرمانده لشکر خراسانی یا مهدی یاد شدهاست. ظاهر ثقیل و موجب سوء تفاهم شوندهٔ قحطبة بن شبیب را با نام خوشایند شعیب بن صالح جایگزین کرده اند. گفته شده از مواردی که به عنوان نشانه ظهور در برخی روایات بیان شده خروج شخصی به نام شعیب بن صالح دشمن شکن (قحطبة) است که طلایهدار و فرمانده نظامی پرچمهای سیاهی است که از ناحیه شرق و یا خراسان برای یاری حضرت فراخوانده میشوند. حرکت او برای مقابله با لشکر سفیانی (بنی امیّه) به سمت کوفه است. برخی فرمانده سیاسی این پرچمهای سیاه را خراسانی و فرمانده نظامی آن را به عهده شعیب بن صالح میدانند.
حسن بصری میگوید:
خروج میکند در ری، مردی میانه قامت، گندمگون، وابسته به بنی تمیم و کوسه که به او شعیب بن صالح گفته میشود، در میان چهار هزار نفر که لباسهایشان سفید و پرچمهایشان سیاه است. آن مرد پیشاپیش مهدی خواهد بود و کسی با وی رو به رو نمیشود، مگر آنکه او را در هم میشکند (که بیانگر معنی نام اصلی قحطبة وی است).
در مورد قحطبة بن شبیب طایی گفته شده است وی فرماندهی دلیر، صاحبنظر و منزلت و همدم و همنشین ابومسلم خراسانی بود که در دعوت برای عباسیان در خراسان او را یاری کرد. وی یکی از دوازده پیشوای برگزیده محمد بن علی بن عبداللّه بن عباس و از کسانی بود که در خراسان دعوت محمد بن علی را پذیرفت. وی لشکریان ابومسلم را در جنگها فرماندهی میکرد و در تمام جنگها نیز پیروز میگردید؛ اما در پی جنگی که با یزید بن عمر بن هُبیره (حاکم عراق از طرف حکومت بنیامیه) داشت، در رودخانه فرات غرق شد.
ظاهر شدن خراسانی و شعیب در ایران مطابق روایات طویل اسلامی:
"روایات، بیانگر این است كه، این دو شخصیت از یاران حضرت مهدی علیه السلام بوده و مقارن ظهور آن حضرت از ایران ظاهر می شوند و در نهضت ظهورش شركت می جویند.
به طور خلاصه نقش آن دو، چنانكه از منابع حدیث اهل سنت و برخی از روایات شیعه روشن می شود این است كه در آن زمان ایرانیان درگیر جنگی نابرابر با دشمنان خویش اند و در اثر طولانی شدن آن جنگ، سید خراسانی را به عنوان سرپرستی امورشان انتخاب می نمایند، گر چه وی به این امر چندان رغبتی نشان نمی دهد اما با اصرار زیاد آنان می پذیرد و زمانیكه رهبری ایرانیان را پذیرفت، با ایجاد وحدت كلمه در صفوف نیروهای مسلح ایرانی، سردار رشید خود شعیب بن صالح را به فرماندهی كل نیروهای مسلح، تعیین می كند.
بدین ترتیب خراسانی و شعیب جنگ را در مرزهای ایران تركیه عراق هدایت و اداره می نمایند و نیروهای مستقر در شام خود را به پیش رانده و در همان زمان، از دو جناح عراق و شام، آماده پیشروی بزرگ به سوی فلسطین و قدس عزیز می شوند.
در این گیر و دار سید خراسانی با تغییرات و دگرگونیهائی در دو جبهه سیاسی، نظامی روبرو می گردد كه عبارتند از:
الف جبهه عراق كه زیر تسلط و نفوذ سفیانی قرار گرفته و لشگریانش برای اشغال سرزمین عراق به حركت درمی آیند كه در بین راه و در منطقه ای بنام قرقیسیا با تركان درگیر می شود، چنانكه این مطلب را در مبحث جنبش او یادآور شدیم.
ب جبهه حجاز، كه حضرت مهدی علیه السلام از مكه مكرمه ظاهر می شوند و با آزادسازی شهر مكه در آن مستقر می گردند. در حالیكه حكومت حجاز در آن زمان توسط بقایای خاندان فلان، و نیروهای قبایل بومی اداره می شود.
آنچه از روایات استفاده می شود، اینكه چگونگی اعزام نیروهای ایرانی و حجاز در اخبار وارد نشده است زیرا كه از دو جهت عملی نیست:
1 به علت شرائط و جو سیاسی جهانی و منطقه ای.
2 اینكه حضرت مهدی علیه السلام با این مسئله موافق نیست، زیرا آن بزرگوار مأموریت دارد كه در مكه منتظر بماند تا سفیانی آهنگ آن جا نماید و معجزه فرو رفتن در زمین كه پیامبر صلی الله علیه و آله به آن خبر داده به وقوع بپیوندد و علامت و نشانه ای برای مسلمانان باشد.
البته احتمال دارد كه سید خراسانی بخشی از نیروهای خود را برای یاری امام زمان علیه السلام به مكه مكرمه گسیل دارد، چون در روایات دارد كه آن حضرت بعد از قضیه فرو رفتن نیروهای سفیانی در زمین، با لشكری انبوه، قریب به دوازده هزار تن از مكه خارج می شوند نظر بهتر این است كه این نیروها متشكل از یاران خاص حضرت و مؤمنینی است كه موفق شده اند خود را به مكه برسانند و نیز بخشی از نیروهای یمنی و قسمتی از نیروهایی كه سید خراسانی موفق شده آنها را به مكه برساند.
با ملاحظه در روایات مربوط به خراسانی و شعیب بخوبی روشن است كه او در جبهه عراق موفق می شود نیروهای خود را از نزدیكی محل درگیری قرقیسیا كه سفیانی با تركان درگیر است با این قرار كه وی طرف درگیر در آن نبرد نخواهد بود، عبور دهد.
چنانكه ملاحظه می شود، نیروهای خراسانی با اینكه در نزدیكی عراق می باشد و در جریان حركت نیروهای سفیانی جهت اشغال سرزمین عراق نیز می باشند. اما از وارد شدن به این كشور خودداری می كنند، از این رو لشكریان سفیانی هیجده روز قبل از آنان وارد عراق شده و در آنجا دست به فساد و قتل و جنایت می زنند، در نسخه خطی ابن حماد ص 84 آمده است كه:
«سفیانی وارد كوفه می گردد آن شهر را سه روز بر همه مباح می گرداند شصت هزار نفر از مردم این شهر را كشته و هیجده شب در آنجا اقامت می كند... و یاران درفش های سیاه نیز بدآنجا روی آورده تا در نزدیكی آب منزل می گزینند خبر رسیدن آنها در شهر كوفه پیچیده و به گوش نیروهای سفیانی می رسد، آنان با شنیدن این خبر فرار را برقرار ترجیح می دهند»
البته احتمال دارد كه علت تأخیر ورود این نیروها به كشور عراق، درگیری آنها با دشمنان دیگر در خلیج و یا جای دیگر و یا جهت سركوبی ناآرامی های داخل ایران باشد، چنانكه برخی روایات به این معنی اشاره دارد.
و یا اینكه علت و سبب آن، مسئله سیاسی است كه آنان منتظر جو سیاسی مناسبی برای ورود به كشور عراق می باشند اما روایت بعدی از امام باقر علیه السلام دلالت دارد بر این كه علت تأخیر، جنبه نظامی دارد، كه فرمود:
«تا اینكه خراسانی و سفیانی بر آنان (اهل عراق) خروج نموده و هر دو مانند دو اسب مسابقه، یكی از اینجا و دیگری از آنجا به سوی كوفه در حركتند» [1].
از سیاق عبارت كه تشبیه به مسابقه شده معلوم می شود كه تابع شرائط مناسب نظامی و بسیج نیرو است.
اما اینكه ایرانیان نیروهای خود را جهت آزادی مدینه منوره و یا سایر شهرهای حجاز بیاری حضرت مهدی علیه السلام اعزام می دارند در روایات نیامده است، ظاهرا نیازی به اعزام این نیروها نیست، از این رو این نیروها (ایرانیان) كه وارد عراق شده به اعلان دوستی و محبت و تجدید بیعت با آن حضرت اكتفا می كنند چنانكه در روایت آمده است:
«درفش های سیاهی كه از خراسان خروج می كنند، به سوی كوفه فرود می آیند و با ظاهر شدن آن حضرت برای تجدید بیعت حضور ایشان می رسند» [2].
از طرف دیگر، روایات از حركت ایرانیان و تراكم جمعیت آنان در جنوب ایران، كه احتمالا پیشروی عمومی به سوی حجاز، و به طرف حضرت مهدی علیه السلام است خبر می دهد.
«زمانیكه سواران سفیانی به سوی كوفه خروج می كنند آن حضرت در پی اهل خراسان می فرستد و خراسانیان در طلب مهدی علیه السلام برمی آیند» [3].
برخی از روایات بیان می كند كه تجمع انبوه مردم ایران در جنوب كشور، در منطقه (كوه سفید) نزدیك شهر اهواز و تحت رهبری سید خراسانی است، كه امام زمان علیه السلام بعد از فراغت از آزادسازی كشور حجاز متوجه این منطقه می شود و با یاران خراسانی خود و لشكریان خویش ملاقات می نماید و در همان جا بین این نیروها به رهبری آن حضرت و بین نیروهای سفیانی جنگ سختی در می گیرد. احتمال دارد این درگیری كه گفته شد نبرد و رویاروئی با نیروی دریائی رومیان كه از سفیانی حمایت می كنند باشد چنانكه در مبحث نهضت ظهور بیان خواهیم كرد، مؤ ید این مطلب این است كه نبرد بین سفیانی و یاران حضرت مهدی علیه السلام جنگی است سرنوشت ساز كه راهگشای موج مردمی، برای یاری آن حضرت است «در این لحظات مردم آرزوی دیدار آن حضرت داشته و او را می جویند» [4].
از آن زمان، خراسانی و شعیب در زمره یاران خاص آن حضرت قرار می گیرند و شعیب به فرماندهی كل نیروهای حضرت منصوب می گردد نیروهای خراسانیان مركز ثقل و یا هسته مركزی لشكریان حضرت را تشكیل می دهند كه وی برای تصفیه وضع داخلی كشور عراق و مخالفان و شورشیان و سپس در درگیری با تركان و در نهایت، در پیشروی بزرگ، جهت آزادسازی قدس، بر آنها تكیه می كند.
این خلاصه ای بود از نقش این دو شخصیت موعود از ایران، طبق استفاده ای كه از روایات زیاد مربوط به این دو نفر، در منابع اهل سنت و اندكی در منابع شیعه، می توان داشت، این پدیده مرا بر این داشت كه مجددا در روایات مربوط به خراسانی و شعیب در منابع شیعه، بررسی بیشتری نمایم چون به نظرم رسید كه احتمال دارد این موضوع از بافته های بنی عباس در خصوص ابومسلم خراسانی باشد.. اما بعد از بررسی در این منابع، روایاتی را با سندهای صحیح یافتم كه از خراسانی یاد كرده بود مانند روایت ابوبصیر از امام صادق علیه السلام و غیر آن كه پیرامون یمنی سخن می گوید و روایاتی را دیدم كه دلالت داشت به اینكه قضیه خراسانی موعود، نزد اصحاب و یاران امامان علیه السلام پیش از خروج ابومسلم و قبل از ادعای دروغین عباسیان نسبت به روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره ابومسلم و خود آنها، معروف و مشهور بوده است.
بنابراین، جریان خراسانی در منابع شیعه نیز ثابت و مسلم است و نقشی را كه روایات شیعه، برای آنان نقل كرده در منابع اهل سنت نیز وجود دارد.
و همچنین به طور خلاصه چگونگی قضیه رفیق او شعیب بن صالح در منابع ما آمده است گر چه روایات مربوط به سید خراسانی از جنب های زیادی، قوی تر از روایات مربوط اوست.
پیرامون شخصیت خراسانی و شعیب سؤالهای زیادی مطرح است، از مهم ترین آنها شخصیت این است كه آیا مراد از خراسانی در این روایات فرد معین و مشخصی است و یا اینكه تعبیر از رهبر ایران است كه در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام وجود خواهد داشت؟
امام روایات مربوط به خراسانی كه از طریق اهل سنت و همچنین در منابع متأخر شیعه وارد شده است به روشنی دلالت دارد بر اینكه آن شخصیت از ذریه امام مجتبی علیه السلام و یا امام حسین علیه السلام است و از او به عنوان هاشمی خراسانی یاد شده است و صفات جسمی وی را كه دارای صورتی نورانی و خال بر گونه راست و یا دست راست دارد، بیان كرده است.. تا آخر.
اما روایاتی كه در منابع حدیث درجه اول شیعه، مانند غیبت نعمانی و طوسی، در خصوص این شخص وارد شده است احتمال دارد، ایشان را به یاور خراسانیان و یا رهبر اهالی خراسان و یا فرمانده لشكر خراسان تفسیر كرد، زیرا این روایات تعبیر به «خراسانی» تنها نموده نه هاشمی خراسانی، اما مجموعه قرائن موجود، پیرامون شخصیت او دلالت دارد كه مشخص است وی همزمان با خروج سفیانی و یمنی ظاهر می شود و نیروهای خود را به سوی عراق اعزام می دارد كه سپاهیان سفیانی را شكست می دهند.
از جمله سؤالاتی كه پیرامون این دو شخصیت مطرح است، این است كه آیا امكان دارد نام خراسانی و شعیب، دو نام سمبلیك و غیرحقیقی باشند؟ در پاسخ باید گفت: اما نسبت به خراسانی، روایات نام او را ذكر نكرده بنابراین دلیلی ندارد كه رمز باشد، بلی ممكن است بگوئیم نسبت ایشان به خراسان به این معنی نیست كه حتما اهل استان خراسان فعلی باشند، چون در صدر اسلام، نسبت دادن به خراسان به مشرق زمین اطلاق می شده است كه شامل ایران و سایر مناطق اسلامی متصل به آن كه امروز تحت اشغال شوروی است، می شود. بنابراین شخص خراسانی اهل هر منطقه ای كه از این محدوده باشد، نسبت او به خراسان صحیح است، چنانكه از منابع درجه اول حدیثی شیعه استفاده نمی شود كه او سید حسنی و یا حسینی است، آنگونه كه در منابع روائی برادران اهل سنت به آن تصریح شده است.
اما نسبت به شعیب بن صالح و یا صالح بن شعیب باید گفت كه روایات، ویژگیها و اوصاف وی را ذكر نموده است، كه جوانی است گندم گونه و لاغر، دارای محاسنی كم پشت، صاحب بصیرت و یقین، و اراده ای خلل ناپذیر و از جنگاوران بنام و ممتاز می باشد. او مردی است شكست ناپذیر كه اگر كوه در مقابلش بایستد آن را منهدم كرده و عبور می كند... تا آخر. البته احتمال دارد كه جهت حفظ و ایمنی، نام او مستعار باشد تا وعده الهی محقق شود، همچنین امكان دارد كه نام او و نام پدرش مشابه شعیب و صالح و یا به معنای این دو باشد. برخی از روایات وی را اهل سمرقند كه هم اكنون در اشغال شوروی است می داند اما بیشتر روایات می گوید كه او اهل ری می باشد و با قبیله بنی تمیم نسبتی دارد و یا اینكه از یكی از بخش های بنی تمیم بنام (محروم) باشند و یا اینكه وی غلامی از بنی تمیم است.
به هر حال اگر این مطلب صحیح باشد احتمال دارد وی در اصل اهل جنوب ایران باشد زیرا در آنجا هنوز عشایری از قبیله های بنی تمیم وجود دارد و یا اینكه از قبایل بنی تمیم كه در صدر اسلام در استان خراسان ساكن شده اند باشد، كه امروزه بیشتر آنان در مردم ایران هضم شده و فقط چند روستای كوچك نزدیك مشهد از آنان باقی است كه با زبان عربی هم صحبت می كنند و یا اینكه رابطه خویشاوندی (نسبی) با آنها دارد.
سؤال دیگر از زمان ظاهر شدن آن دو شخصیت است، در اول فصل یاد آور شدیم كه آنچه بهتر به نظر می رسد این است كه ظاهر شدن آن دو تن، در سال ظهور حضرت مهدی علیه السلام و همزمان با خروج سفیانی و یمنی است، البته احتمال دارد، روایتی را كه می گوید «فاصله بین خروج شعیب و بین سپردن زمام امور را به مهدی علیه السلام هفتاد و دو ماه می باشد» می توان حكم به صحت آن نمود كه در این صورت ظاهر شدن خراسانی و شعیب شش سال قبل از ظهور حضرت مهدی علیه السلام خواهد بود.
اما فاصله بین آغاز حكومت زمینه سازان ایرانی بدست توانای مردی از قم و بین ظاهر شدن خراسانی و شعیب، به طوریكه گفتیم در روایات مشخص نشده است. مگر اشاره و قرینه هایی كه می تواند به طور اجمال آن را معین نماید، از جمله آن قرینه ها، روایاتی است كه درباره شهر قم و حوادث آن مانند موقعیت جهانی، دینی و فكری آن شهر و اینكه همه اینها «نزدیك ظهور قائم علیه السلام است» وارد شده است كه آن را از جلد 60 بحار ص 213 نقل كردیم..
روایتی كه از امام باقر علیه السلام در بحار ج 52 ص 243 وارد شده كه فرمود: «اگر من آن هنگام را درك می كردم خویشتن را برای صاحب این امر نگاه می داشتم» دلالت دارد كه فاصله بین ظهور قائم علیه السلام و بین بوجود آمدن حكومت اهل مشرق و وارد شدن در جنگی با دشمنانشان، از عمر معمولی یك انسان فراتر نمی رود.
و از جمله روایات در این زمینه، حدیثی است كه قبلا، از بحار ج 52 ص 269 نقل شد:
«خداوند آن را به مردی از اهل بیت ارزانی می دارد كه روش او بر اساس تقوی و عمل وی هدایت گر مردم است، در مقام قضاوت و حكم بر مردم، اهل رشوه نیست، به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را می دانم، آنگاه آن مرد تنومند و كوتاه اندام... كه دارای خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست بدن دارد می آید، او حافظ و نگاهبان امانتی است كه نزد او نهاده شده است و دنیا را پر از عدل و داد می گرداند.»
این روایت دلالت دارد كه آغاز حكومت یاران حضرت مهدی علیه السلام ابتدا توسط سیدی بزرگوار از سلاله اهل بیت علیه السلام خواهد بود. كه به احتمال این معنا بر امام خمینی منطبق است و یا اینكه بعد از عصر امام خمینی و قبل از ظهور حضرت، یك نفر و یا بیشتر می باشند زیرا چنانكه گفتیم روایت، ناقص است... بنابراین سید خراسانی، آخرین شخصی است كه پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام بر ایران حكومت كرده و یا معاصر با آخرین فردی است كه فرمانروای ایران خواهد بود.
و آخرین سؤالی كه پیرامون سید خراسانی مطرح است اینكه، آیا او دارای مقام مرجعیت تقلید و یا ولایت امر است و یا رهبری سیاسی در كنار مرجع خواهد بود مانند رئیس جمهور مثلا و یا یكی از برجسته ترین یاران و مشاورین مرجعی كه رهبری مردم را به عهده دارد؟
آنچه از روایات مربوط به وی بدست می آید، این است كه او رهبری بزرگ حكومت مشرق زمین را به عهده دارد، تنها این احتمال باقی می ماند كه وی به فرمان مرجع و رهبر بزرگ، به عنوان رهبری سیاسی زمام امور را بدست بگیرد. كه احتمالا اینگونه باشد، و الله العالم.
و ما بزودی به امدادهای غیبی و كرامات و معجزاتی كه خداوند بدست آن حضرت آشكار می سازد اشاره نمود و نیز تحول و تكامل علوم در عصر امام علیه السلام را از دیدگاه روایات بررسی خواهیم نمود.
از جمله اینكه، حضرت، سهله را كه از سمت كربلا نزدیك كوفه است، به عنوان محل سكونت خود و خانواده اش انتخاب می كند كه در این زمینه تعدادی روایات وارد شده است.
از دیگر اعمال حضرت، اینكه آن بزرگوار قبل از رفتن به قدس مدتی طولانی در عراق می ماند:
«آنگاه به سوی كوفه می آید وتا هر زمان كه خدا بخواهد در آنجا ماندگار می شود.»
به نظر می رسد سبب ماندن وی، علاوه بر تثبیت وضع داخلی عراق و انتخاب آن به عنوان مركز حكومت، آنست كه معاونان و یاران برگزیده و نخبه خود را از سراسر جهان در عراق گردآوری كرده و با سازماندهی نیروهای نظامی خود، آنها را از عراق به سایر سرزمین ها اعزام می دارد، آنگاه با سپاه خویش، متوجه آزادسازی قدس می گردد. از امام باقر علیه السلام روایت شده است كه فرمود:
«چون قائم داخل كوفه می شود هیچ مؤ منی نیست مگر اینكه در آنجا خواهد بود و یا آهنگ آنجا نموده است. و این سخن امیرمؤ منان علیه السلام است كه به یاران خود می گوید: برای سركوبی این طاغوت (سفیانی) با ما حركت كنید» [5].
و نیز از آن حضرت است كه فرمود:
«اینك قائم را در نجف می بینم كه در میان پنج هزار فرشته از مكه بدآنجا آمده است در حالیكه جبرئیل علیه السلام در سمت راست و میكائیل سمت چپ و مؤ منان پیشاپیش وی در حركتند و او نیروها را در شهرها پراكنده می سازد.» [6].
و در روایتی آمده است كه:
«شعیب بن صالح طلایه دار اوست»
وی فرمانده سپاه حضرت قائم علیه السلام می باشد.
بنا به گفته برخی از روایات، نخستین لشكری كه امام علیه السلام آن را روانه كارزار می كند به جنگ تركان می فرستد، ابن حماد در این باره از ارطاة نقل كرده است كه:
«سفیانی با تركان وارد پیكار می شود اما نابودی آنها بدست مهدی علیه السلام خواهد بود و آن نخستین لشكری است كه حضرت به سوی تركان گسیل می دارد.» [7].
قریب به همین مضمون در كتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص 52 آمده است كه وی هفتاد صفحه یا بیشتر از كتاب ابن حماد را در كتاب خود نقل نموده است... و ما در بخش مربوط به تركان گفتیم كه مراد از تركها در این روایات كفار ترك است نه مسلمانان ترك چنانكه قرینه های زیادی در روایات، نشانگر این امر است و در برخی از آنها به برادران ترك و یا گروهی از جانب تركان تعبیر شده است كه به احتمال قوی منظور از تركان، روسها می باشد.
[1] بحار ج 52 ص 232.
[2] بحار ج 52 ص 217.
[3] ابن حماد ص 86.
[4] ابن حماد ص 86.
[5] بحار ج 52 ص 330.
[6] بحار ج 52 ص 337.
[7] نسخه خطی ابن حماد ص 58."
آیا مقبرهٔ شعیب فیروز آباد ری مربوط به زکریای رازی است؟
چون در میان اولاد موسی کاظم شخصی به نام شعیب دیده نمیشود، و الاّ شیعیان قبل عهد قاجار آن را گنبددار می نمودند. لذا حسین کریمان حدث زده است که مقبرهٔ شعیب (جرّاح) می تواند مربوط به زکریای رازی باشد چون چال طرخان در سمت فیروز آباد محل درمانگاه وی در اواخر عمرش بوده اَست. به نظر می رسد به خاطر عدم اعتقاد او به دین مقبرهٔ وی را به نام شعیب (جرّاح) خوانده اند که از تعدّی متعصبین در امان بماند.
شعب. [ ش َ] (ع مص) فراهم آوردن درز و شکاف را (یا عام است). نیکو کردن (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درمان کردن.
تعريف و معنى شعيب فی قاموس الكل. قاموس عربی. شعيب: جلود يضم بعضها إلى بعضها الآخر ويوضع فيها الماء.
ستوان
این واژهٔ ساختهٔ فرهنگستان را از جمله استاد پورداود مورد انتقاد قرار داده ولی در فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی واژهٔ ستویی stoi از یسنا به معنی پایدار (استوار) آمده است که در جهت درستی آن است:
स्थ adj. stha standing
پسوند ان در پهلوی از جمله علامت صفت فاعلی است.
اشتراک در:
پستها (Atom)