بیگانگی فرهنگی نگر که ما ملت ایران دوست و دوستدار فرهنگ ایرانی هنوز نمی دانیم سلسله قهرمان اوستا و شاهنامه یعنی کیانیان همان پادشاهان ماد یعنی بینانگذاران و پدید آوردن نخستین دولت سراسری ایران هستند. نگارنده 15سال پیش ضمن صرف 15 سال در تطبیق اینان و نشان دادن این همانی بودن اینها کتابی تحقیقی تحت نام گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری در سوئد و ایران به چاپ رساند ولی این مهم مورد توجه بزرگان ایرانشناسی داخل و خارج قرار نگرفت. به نظرم یکی از دلایل این عدم استقبال روش استدلال با منطق ریاضی کسل کننده و دیگری تطاول کلام از سوی این جانب بود که ضمن این بحثهای تخصصی به طور فشرده مطابقت تاریخ مدون ماد (تألیف دیاکونوف) و تاریخ اساطیری ایران (تألیفات کریستن سن و پور داود و دیگران) را پی گیری نموده بودم. حال که 15 سال دیگر بر آن افزوده شده است؛ به جزئیات بیشتری در این باره دست یافته و می یابم و در مسیر تکمیل و اصلاح نظریات همین اساتید خویش قرار گرفته ام. در اینجا نیز ابتدا لازم می آید فهرست وار و از برای سادگی بدون توضیح پادشاهان کیانی کتب پهلوی و شاهنامه را با معادلهای ایشان در تاریخ ماد بیاورم تا زمینه برای بحث مورد نظر فراهم گردد: کی قباد (دایائوکو)، اپیوه (اوپیته که نامش در تاریخ ماد در وقایع بعد از تبعید دایائوکو قید کرده ولی از ارتباط آن با سلسله ماد غافل مانده اند)، کیکاوس (خشثریته)، فرود/سیاوش (فرائورت)، کیخسرو (کی آخسارو، هوخشثره)، آستیاگ (ازی دهاک/ آخروره). در تاریخ هرودوت اسم اوپیته (اوپیس) و پسرش خشثریته از قلم افتاده است. دیاکونوف با توجه به فاصله زمانی بین سر سلسله مادها دایائوکو و چهارمین فرمانروای ماد یعنی فرائورت (که این دومی را به خطا با پدرش خشثریته مشتبه شده است) نامی از سلسله ماد را از قلم هرودوت افتاده می بیند که در واقع با پیروی از اشتباه خبر منبع هرودوت صورت گرفته که در اینجا دو نام اوپیته (پدر نیک یا دارای پدر نیک) و پسرش خشثریتی (نیرومند) مذکور در منابع آشوری را از قلم انداخته است. اگر دیاکونوف اطلاع کافی از تاریخ اساطیری ایران داشت.مسلما متوجه این موضوع میشد لابد کار سترگ تاریخ ماد وی چنین مجالی را از او صلب میکرد که غالب اسامی کهن غالب نواحی ایران غربی را با فرمانروایان آنها با دقت و حوصله فراوان از کتیبه های مربوط به لشکرکشیهای پادشاهان بابلی، آشوری و اورارتویی بیرون کشیده است. در شاهنامه نیز نام اپیوه (دارای اخلاف نیک) به عنوان دومین پادشاه کیانی فراموش شده است؛ اما در اوستا و کتب پهلوی این نام در جای درستش در شجره نامه پادشاهان کیانی قرار دارد. منابع ملی ایران صرف نظر از اشاره اوستا نام آخرین فرمانروای سلسله ماد یعنی آستیاگ (ثروتمند) را درست در سر جای خود قید نکرده است. به نظر میرسد از در نزد مغان اولیه اکراهی سیاسی و شباهت نام وی با آژی دهاک (مارسمی یعنی لقب مردوک خدای ملّی بابلیها) موجب این امر شده است.
خلاصه بگویم آرتور کریستن سن متخصص تاریخ اساطیری نام کیانی اپیوه (دارای اخلاف نیک) در تاریخ اساطیری ایران دیده و از نام اوپیته (اوپیس، دارای اعقاب نیک) در تاریخ مدون ماد بی خبر مانده است و ایگور میخائیلویچ دیاکونوف بر عکس نامهای اوپیته و اوپیس را در همان برهه زمانی تاریخ ماد دیده ولی از جایگاه این فرمانروا در تاریخ اساطیری ایران منقول در اوستا و کتب پهلوی بی اطلاع مانده است. نگارنده هم در سالهای گذشته این اهمال و کاهلی را داشته است که بین نامهای مترادف اوپیس و اوپیته تاریخ ماد را به سان خود دیاکونوف ارتباطی قائل نشده است. در واقع انگیزه تدوین این مقاله نیز جبران این نقیصه و اصلاح و تکمیل همین موضوع است:
در صفحه 537حواشی فصل سوم تاریخ ماد تألیف دیاکونوف و ترجمه خوب کریم کشاورز میخوانیم:" در کتیبه نامه آشوری، هابل، 645 که از طرف ماننوکی نینوا رئیس آشوری ناحیه خارخار (دیواندره)، در حدود سالهای 706-714 قبل از میلاد به سارگون دوم پادشاه معروف آشوری عنوان شده، آمده است: "در باره زابگاگیان که پادشاه و مخدوم من نوشته تحقیق میکنم؛ که ایشان داخل و خارج میشدند. به آنجا بنویس. اکنون پس از آن که تالتا باز گشته، ایشان با خویشاوندان خود وارد کیلمان (دژ تخت سلیمان) شده و در آنجا قرار دارند. و چون آمدم و با کولمانیان موافقنامه ای همراه با سوگند منعقد کردم، ایشان صلح کردند و والی ایشان با حاکم منسوب ما آشتی کرد. ایشان از من در بارهً دهکده زابگاگ (قلعه ضحاک در غرب شهرستان میانه)، در خواست کردند... در باره اینکه پادشاه و مخدومم نوشته... مادیها اورا دستگیر کردند.... امیران قصبه های اطراف آرامند...سؤال کردند در بارهً اخبار مربوط به لوتو- او و آشپابارا در خاریپ (قروه) ملاقاتی بین خود ترتیب دادند، و کسان یکدیگر را از پای در آوردند. راجع به اوپیته امیر دهکده اوریاکو (قصبه اورجک یا ایلجاق کنار قلعه چای از شاخه های غربی رود قزل اوزن در ناحیه اوریاد جنوب میانه) که وی گشود برای پادشاه و مخدومم نقل خواهم کرد. وقتی که من عازم خدمت پادشاه و مخدومم شدم او به شاپاردا (ناحیه کوه سپهسالار و چهار دولی) گریخت. نابوتاکی تانی برده پادشاه شنید که او و اوآکساتار (هوخشتره) با یکدیگر مکاتبه کرده، متحد شدند. چهار پسر او با او هستند. همان روزی که در بازگشت وارد کار-شاروکین (خارخار، دیواندره) شدم به راماتی نامه نوشتم که " کسان خود را بفرست..."
از قسمت اخیر این گزارش جاسوسی باستانی به وضوح بر می آید که اوپیته (پدر خوب) باید همان اپیوه (دارای اخلاف نیک) باشد که نامش در اوستا و کتب پهلوی و همچنین در کتب مورخان عهد اسلامی از جمله طبری، بیرونی، حمزه، ابن الاثیر و ابوالفدا به اشکال مختلف ثبت گردیده است. چرا که وی در همان شرایط زمانی با همان تعداد پسر در جایگاه مقابله با دیوان (آشوریان) قرار داشته است: در فقره 25 از فصل 31کتاب پهلوی بندهش مطابق فقره 132 فروردین یشت و فقره 71 زامیاد یشت اوستا مندرج است: "از کی کواد (کیقباد)، کی اپیوه به وجود آمد، کی آرش، کی ویارش، کی پیسان و کی کاوس (پادشاه "سرزمین چشمه ها=کاشان") از کی اپیوه به وجود آمدند."
بدین ترتیب معلوم میشود که اوپیته (اپیوه) باید همان پسر دایائوکو (=داور- قاضی شاه، کیقباد) باشد که پدرش دایائوکو او را در سال 716 قبل از میلاد به عنوان گروگان و نماینده خویش از مقرحکومتش در حدود شهر میانه به نزد رؤسا پادشاه اورارتو فرستاده بود و در سال بعد یعنی هنگام دستگیری و تبعید شدن دایائوکو و خانواده اش به هامات سوریه کنار وی نبوده است. این خبر و موضوع چهار فرزند وی به نحوی منقلب و تحریف آمیز که با باور کهن کسب فرّ ایزدی و پادشاهی و داستان تولد آدونیس خدای فینیقی در آمیخته در یک متن منحصر به فرد کتاب پهلوی بندهش چنین محفوظ مانده است: " مادر کی اپیوه، فرانگ (دارای فرّ ایزدی) نام داشت. فر فریدون (نذر و نیاز وبخشش) در ریشهً نیی پنهان شده بود که در دریاچهً وروکش (فراخ کشیده) رسته بود، ویتی ریسا (رؤسا پادشاه سرزمین "اورارتو= سرچشمه آبها") یا وهجرگا (منسوب به نیک محفل) پدر فرانگ به نیرنگ و جادویی ماده گاوی پدید آورده بود که آن را بدین محل آورد. سه سال آبی را که از نی بر می آمد می کشید و بدین گاو میداد به نحوی که فرّ وارد جسم گاو شد. سپس شیر را دوشید و به سه پسر خود داد. ولی با این حال فرّ بر خلاف آنچه او می اندیشید در پیکر این سه فرزند راه نجست بلکه به جسم فرانگ در آمد. وهجرگا چون از این حال خبر یافت کوشید تا با دختر خویش در آمیزد لیکن فرانگ از او گریخت و نذر کرد که نخستین پسر خود را به اوشبام (اوس-بام یعنی پادشاه دیار سرچشمه رودها=رؤسا پادشاه اورارتو، که در اینجا با اوسه فریتی ایزد نذر و نیاز در آمیخته)بدهد. اوشبام او را از چنگ پدر رهایی بخشید و فرانگ نیز نخستین پسر و فرزند خود را بدو داد و او کی اپیوه بود." پیداست در اساس اسطوره مفهوم خود اسامی اوپیته (پدر خوب یا دارای پدر خوب) و گروگان فرستاده شدن وی نزد رؤسا پادشاه اورارتو و همچنین موضوع چهارفرزند برومند وی نهفته است که سرانجام تحت رهبری کیکاوس (خشثریته) از مقرشان یعنی ناحیه کاشان آشوریان مهاجم به رهبری شانابوشو سردار اشوربانیپال را به منطقه شهرجنگلی دور دست آمل مازندران کشاندند وایشان را در آنجا توسط سردار آماردیشان آترادات (گرشاسپ/رستم) کشتار نمودند و حماسه هفتخوان رستم مازندران آفریده شد و ایران برای نخستین بار در تاریخ مستقل گردید. گزارش این خبر منابع آشوری در سالهای دور توسط پیراشک محقق چک درست درک شده بوده است که متأسفانه به ارتباط آن با اخبار روایات ملی ایران پی برده نشد و لذا مورد توجه قرار نگرفت. اما صرفا درخشش سیاسی بزرگ پدر و علی الخصوص فرزندان وی را در تاریخ ماد زنده نگه نداشته است. خود این اپیته (اپیوه) استقلال طلب بی ستوه و بسیار فعال بوده است. این مطلبی بود که نگارنده این وجه وی را که در تاریخ ماد مربوط به گزارشهای دوره اسرحدون جانشین سارگون دوم تحت نام اوپیس (دارای اخلاف نیک) در نیافته بود. چنانکه دیدیم فعالیتهای سیاسی اوپیته بعد از بازگشت از اورارتو به ناحیه زادگاهیش در ناحیه میانه به علت مجاورت آن به پادگان آشوری دژ خارخار (دیواندره) در خاک ماد به مشکل بر میخورد لذا وی و چهار فرزندش ستاد مرکزی فعالیتهایشان را به ناحیه دوردست کارکاشی (سرزمین چشمه ها) یا بیت کاری (مسکن مهاجران) یعنی کاشان منتقل نمودند. دیاکونوف در فصل سوم تاریخ ماد اطلاعات جالبی از گزارشهای لشکرکشیهای اسرحدون در رابطه با وی به دست می دهد که آن را در اینجا به طور خلاصه ذکر می نمائیم:
"مطابق نوشته های کتیبه های آشوری عهد اسرحدون پسر سارگون دوم که به سال 674 قبل از میلاد مربوط است سپاهیان آشور به کشور مادهای دوردست لشکر کشیدند. در مرز بیابان نمکزار و پای کوه بیکنی (دماوند) و ناحیه پاتشوعارا (پدشخوار) دو خداوند دهکده به نامهای شی تیر پرنه (افتخار اخلاف) و اوپاردو (قاضی والامقام) دستگیر شدند. در کتیبه های وی نام دژ اندارپاتی یا آندارپاتیانو (جاده در میان، روستای اژدهاتوی حالیه) در نزدیکی کار زینو (زینوکان، زنجان) اسم برده شده است. نام این دژ صرفاً شباهت صوتی با نام آتروپاتکان قرون بعدی داشته و مأخذ آن نمی باشد. در طی این حمله موفقیت آمیز آشوریان به ماد شرقی سه تن از پیشوایان ماد به سردار آشوری متوسل شده یاری طلبیدند (به نظر میرسد فرمانروایان محلی حکومت تازه واردان یعنی اوپیس و فرزندانش را در این نواحی برنتافته و تحمل نمی نموده اند) این سه نفر عبارت بودند از اوپیس (دارای اخلاف نیک) فرمانروای پارتاکی (ناحیه چشمه ساران یعنی منطقه کاشان)، زانسان (دانامنش یا از خاندان اصیل) فرمانروای پارتوکی (ناحیه زاینده رود، فریدن-اصفهان) و راماتی (شاد و مقتدر) فرمانروای اوراکازابارنا (شهر محل دارای چشمه بزرگ، رئوگس، ری). ایشان هدایایی از سنگ لاجورد و اسبان اصیل ارسال داشتند و متعهد شدند که سالیانه خراجی بپردازند ولی در این مرحله دشواری هایی پدید آمد و معلوم شد وصول خراج از سرزمین وسیع ماد مرکزی که عملاً مطیع نشده بود محال است و آشوریان بیمناک بودند که از نواحی ساپاردا و دیگر نواحی مطیع شده ماد از پشت سر بدیشان حمله شود."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر