دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸

جزایر کیش و خارک همان سرزمین اساطیری دیلمون و ائا (معبد آبها)ی سومریان است

نام جزیرهً دیلمون را -که مکانش در سمت دریای بر آمدن خورشید (شرق بین النهرین) قید شده- در زبان سومری می توان به معنی بازار لباس یا محل چاههای آب معنی نمود. در زبانهای سامی از جمله آرامی معنی سرزمین روباه نیز از آن مستفاد می شده است که به این هر دو معنی در اسطوره بابلی دیلمون اشاره رفته است. از این میان با توجه به معنی نام قیس (محل بافندگی میل زنی) یا کیش (مقنعه زن) و نام قدیم آن در منابع کهن یونانی یعنی آراراکتا (محل حریر یا آئور-ار-کته= محل چاههای فراوان) مسلم می نماید که معنی اصلی آن همانا محل چاهها فراوان و معنی ثانوی آن مکان البسه خوب بوده است. از این میان اصل را می توان همان سرزمین چاه آب گرفت چون نام دیگر آن درعهد یونانیان تیلوس قید شده است که از ریشه کلمه تیل سومری یعنی چاه می باشد . مسلم به نظر می رسد نام دریای پارس (خلیج فارس) هم از تلخیص نام سومری آبّا "پو-اِرستو" یا آبّا "پو-اِرسو" یعنی دریای جزیره چاه آب یعنی دریای کیش (کانس اویه =دریای چاه آب در اوستا) عاید شده است. گرچه از نام سومری آبّا-پو-اری-سا مفهوم دریای سمت مصب رودخانه ها برای دریای مازندران نیز قابل استخراج است .اما معنی معبد آبها نه برای این جزیره بلکه خارک مناسب می افتد. چه این خود معنی لفظی ائا خدای خرد و زمین و آبهای ژرف بابلی هاست که پسر او یا اوتو تحت نام انساگ (بهترین سرور، انکی/ائا) خدای جزیرهً دیلمون به شمار میرفته است. کلمه دیلمون به شکل تالمن در زبان آرامی به معنی روباه (به اوستایی اوروپی= دم دراز) و به شکل دالمن در زبانهای ایرانی به معنی سیمرغ (گریفون=تخموروپه= پارس در زبانهای کهن سکایی و ایرانی) است. از آن جایی که کلمه توره در پهلوی به معنی شغال و روباه است لذا معلوم میشود همانطوری که برخی ایرانشناسان در گذشته حدس زده اند توران سوای سرزمین سکاها همچنین نام بومی فلات ایران بوده و از تورانی بومی کهن فلات ایران منظور میشده است. با توجه به همین معانی است که روباه در افسانه بابلی تیلمون (به سومری به معنی بازار لباس یا سرزمین چاهها) رل قهرمان را بازی میکند و نیای اساطیری ایرانیان تخموروپه (روباه نیرومند، پلنگ، ببر) نامیده میشود. در اسطورهً گیل گامش (مردی که به دنبال گیاه زندگی وجوانی بر آمد)، وی گیاه جوانی را در دیلمون از اوتناپیشتیم (خضر دارای حیات جاودانه) دریافت میدارد، ولی به هنگام خواب ماری آن را از وی می رباید. در کتیبه های سومری از کشتی های دیلمونی حاوی چوب و کالای دیگر به سومر سخن میرانند که بی شک مراد لنجهای مردم سواحل ایرانی خلیج فارس است که با آنها کالاهای خود از جمله چوب و مس را از نواحی جنگلی جنوبی سرزمین مادر یعنی فلات ایران وارد کرده و از آنجا به سومر صادر می نموده اند . جالب است که اساطیر سومری نام خدای سرزمین دیلمون را به صورت انساگ (بهترین سرور= بهمن) ثبت نموده اند. در اینجا بی شک از دیلمون (جزیره "الهه بافندگی اوتّو") همان نه همان جزیرهً بحرین سرزمین غواصان مروارید یعنی نی دوک کی کهن بابلی به همان معنی سرزمین شیئ زیبا=مروارید) بلکه در اصل جزیره کیش استان هرمزگان در شمال خلیج فارس منظور است. چه انساگ (بهترین سرور) مطابق امشاسپند اردیبهشت ایرانیان (مطابق ایزد انکی/ائای بابلی) است. در اسطورهً دیلمون موکّداً از چاههای آب و رستنیهای دیلمون صحبت میشود که لابد با آب چاهها آبیاری می شده اند و این ویژگی ممتاز جزیره کیش در خلیج فارس در جهان از عهد باستان است. لابد با توجه به همین مفهوم بوده که در اوستا و کتب پهلوی خلیج فارس یا دریای کیش را با توجه به چاههای جزیره کیش تحت نام دریای کانس اویه (چاه آب) محل زندگی شئوشیانت جاودانی (ائا، خضر) معرفی نموده اند. مسجد جامع حریره در کیش و مقبره منسوب به محمد حنفیه (ستوده پاک کیش) در جزیره خارک -که یاقوت حموی به درستی انتساب آن مقبره را به محمد حنفیه فرزند پرخرد علی ابن ابوطالب رد می کند- به ترتیب یادآور معبد خاص الهه بافندگی اوتّو و ایزد خاص جزیره خارک (ارگ یا معبد نپتون یونانیها، ائا /انکی بابلیها) می باشند. ترجمه عربی نام دیلمون و الهه اوتّو بر روی شهر متروکه قدیمی کیش یعنی حریره (همان قیس = به وسیله میل بافتن) باقی مانده است. بنابراین آراراکتا (حریر-کت) یا ائور-ار-کتا یعنی صور مختلف نامهای کیش در اصل به معنی محل حریر و محل چاههای آب بوده اند:
در جزیره کیش روستای است بنام حریره این روستا خالی از سکنه‌است بومیان جزیره می‌گویند که حریره نام بانویی بوده که ملکه شهر بود - تقریباً تمام شهر ویرانه‌است و فقط بخشی از شهر که عمارت کاخ بانوی حریره بوده مرمت شده، تاریخ این روستا به دوره قیاصره بر می‌گردد. [۲۶] [۲۷][۲۸] مهمترین ابنیه کشف شده در این مجموعه «عمارت اعیانی»، «حمام»، آب‌انبار»، «قنات» و «بقایای مسجد جامع حریره» می‌باشند. [۲۹] (لغتنامه انترنتی ویکیپدیا)
در مقابل نام کهن دیگر بحرین – که به نادرستی به دیلمون باستانی بودن معروف شده است- یعنی اوال که به نظر میرسد در اصل همان نام شهر عوالی بحرین بوده که اکنون نیز موجود است در اصل با خدای اوال (ایزد سزاوار به شکل نخستین گاونر شاخدار، ذوالقرنین خداگونه) مردم کهن بحرین مطابقت دارد که نام پیش از اسلام بحرین و همچنین نام بت معروفی در شبه جزیرهً عربستان بوده است. گاو شاخدار در اساطیر و اعتقادات بابلی خصوصاً نمودار ونشانهً خدایی به نامهای سومری بابّار(درخشان)، آمار(گوساله)، آماربانداانلیل آ (گوسالهً خدای آسمان و هوا) و به نام اکدی سین (سوئن، ماه= نانار سومری) می بوده است. تحت نام سین(ماه) نیز این ایزد یک گاوشاخدار(قرنو) و یک میوهً خودرو معرفی شده است. طبق سرودی معروف این ایزد از پدرش انلیل (ایزد آسمان و هوا) خواهان چنین الطافی میشود:"در رود به من آب فراوان بده، در دشت غلهً بسیار برویان، در باتلاق علف و نی برویان، به نخلستان و تاکستان عسل و شراب ببخش، در قصر حیات طولانی به من عطا کن." ظاهرا نام بحرین در منابع یونانی کهن عهد اسکندر مقدونی و جانشینانش نیامده است و تیلوس که گمان شده که بحرین باشد در اصل همان جزیره کیش است . خواهیم دید نام الهه نازی اساطیری بابلیها در زبان سومری مترادف با نام منامه پایتخت بحرین به معنی جایگاه خواب و استراحت است. خود نام بحرین در عربی مفهوم جزیره میان دریاها (در اصل محل غواصان مروارید) را اراده می کند. به نظر میرسد این معانی در رؤیایی و افسانه ای شدن جزیرهً بحرین عهد باستان نقش مهمی داشته اند. در قرآن سورهً کهف صحبت از سفر دریایی موسی (مردوک/موش هوشو) و برادر و مصاحبش یوشع (نینازو، سرور شفابخش) در مجمع بحرین (اطراف بحرین) و ملاقاتشان با پیر دانای دریاها(ائا/انکی، اوانس نیمه ماهی-نیمه انسان) است. موسی دارای عصای جادویی مارشکل به عنوان برادر هارون (ایشکورا، آداد) همان انکی پدر مردوک (تئوژیه= مار نیرومند) است چه خود انکی/ائا (مار خردمند باغ عدن تورات) نیز اغلب به شکل مار تجسم میشده است. اساس اسطوره یونانی آمیزش عاشقانه الهه سلن (ماه) با اندایمیون ( مرد شناور) است که طبق اسطوره از آمیزششان 50 الهه زاده میشوند و به وضوح یاد آور اسطوره انکی ایزد دریاها (ایزد "معبد آبها = جزیره خارک") و سرزمین دیلمون (تیلمون، تیلوو، تیلوس خبر آریان و پولی بیوس، جزیره کیش) و همچنین الهه ماه سرزمین بحرین می باشد . ناگفته نماند که بطلمیوس از اعراب شرق عربستان تحت نام اعرابیا اندایمیون (اعراب قایقران ماهیگیر) یاد نموده است. معنی نام کشورهای بحرین و عمان در همین نکته نهفته است. نام کهن این کشور عمان را مزون آورده شده است که می توان آن را به معنی معانی ایرانی سرزمین منسوب به ماهیگیران یا سرزمین مس و به عربی سرزمین قایق روی امواج دریا گرفت. برای خود نام عمان هم می توان ریشه عربی به معنی مردم دارای قایقهای شناور در نظر گرفت؛ حتی در زبان فارسی نیز از نام عمان در شکل اومان چنین مفهومی مستفاد میگردد. چنانکه گفته شد بطلمیوس کل مردم منطقه سواحل خلیج فارس را با نام اندایمیون (بلم رانان دریا) یاد نموده است. بنابراین وجه مشترک دو نام کهن و کنونی آن همان ماهیگیران قایق سوار است. جالب است که نام ایرانی بحرین یعنی میشماهیک نیز در اسطوره دریانوردی موسی و یوشع و خضر با ماهی ربط داده شده و به معنی سرزمین دارای مرورارید (منسوب به ماهی مرده، صدف) گرفته شده است. اما ممکن است از این نام ایرانی معنی کشور ماه (=مئثیه- ماهیک) هم اراده شده باشد چه در بابل ماگور یعنی قایق (نشانگر هلال ماه نو) نام معروفی بر نانّار یا سین یعنی ایزد ماه بوده است. به نظر می رسد منات (=الهه گردنده، خواهر اللات الهه خورشید) که همانند نانّار الهه تقدیر هم به شمار رفته، الهه معروف ماه عربستان بوده است چه در هندوستان نیز نام معبد سومنات را به معنی ماه سرور گرفته اند. بر این پایه نام کشور باستانی ماننا در کردستان و جنوب آذربایجان وهمچنین نام منامه پایتخت بحرین را می توان از ریشه اوستایی ماون- گهه یعنی ماه گرفت و آنها را به ترتیب کشور ماه و سرور ماه معنی نمود .
به هر حال از میان معانی مختلف دیلمون مفهوم سومری بازار لباس و همچنین دریای جزیره چاههای فراوان (کیش، کانس) آن به وضوح نشانگر جزیره کیش (آراراکتای کهن یعنی محل حریر و چاههای فراوان) می باشد. محصولات صادراتی دیگر آن به بین النهرین از نواحی ساحلی استان ساحلی بدانجا می رسیده است. چنانکه گفته شد این جزیره را به ایزد انساگ یعنی همان انکی/ انا/ اهورامزدا ایزد بهشت این جهانی مختص می دانسته اند. چنانکه شبه جزیره عربستان-بلوچستان-آفریقا ماگان (تنگه یا محل قایقرانان) مخصوص نین سی کی لا (الهه پاک آبهای زیر زمینی= عزّی، ایشتار،ناهید، سپندارمذ) به شمار می رفته است.
بهشت سومری یا سرزمین جاودانی دیلمون از نگاه سومری :
سرزمین دیلمون مقدس است
سرزمین دیلمون پاک است
سرزمین دیلمون پاکیزه است
سرزمین دیلمون روشن است
در دیلمون کلاغ سیاه نمی نالد
مرغ وحشی ناله سر نمی دهد
شیر کسی را نمی درد
گرگ بره را نمی درد
سگ وحشی کودکان را نمی برد پرنده دست رنج بیوه زنان را نمیرباید
هیچکس از درد نمی نالد
هیچکس نوحه نمی خواند
هیچکس سوگواری نمی کند
کتیبهً سومری ـ پیدا شده در شهر باستانی نیپور
. کریمر ـ ص ۱۶۸ ـ۱۸۱: هوکــ ص ۱۵۶
اما افسانه ً سومری که با خواندن آن به شباهت های فراوانی حتی با باورهای امروزی پی می بریم افسانهً انکی(Enki) خدای آب و نینهورساگ(Ninhursag) خدا-بانوی زمین است. این افسانه را با هم بخوانیم و شباهتها را ببینیم:
سومریان معتقد به سرزمینی پاک و مقدس به نام دیلمون (Dilmun) بودند که مظهر روشنایی و پاکی و سلامتی بود. باغ مقدس که خدایان در آن زندگی می کردند. آنچه برای زنده ماندن این باغ لازم بود آب تازه بود که اوتو (Utu) خدای خورشید باید از زمین به آن باغ مقدس بیاورد. اوتو آب تازه را از زمین به باغ می آورد و همه ی باغ پر از میوه و سبزه و طراوت می شود.
همین موضوع آوردن آب از زمین برای تازگی و طراوت باغ مقدس در افسانه ی آفرینش در تورات (10-2) به این صورت آمده است: "اما آب از زمین بیرون می آمد و خشکیها را سیراب می کرد."
در این باغ بارور شده و پر طراوت نینهورساگ از سه نسل بانو-خدایان، 8 گیاه مقدس پدید می آورد و می رویاند. اما انکی می خواهد که این 8 گیاه مقدس را بخورد و فرمانبر او ایسیمود دوچهره آن 8 گیاه مقدس را به پیش انکی می آورد و انکی یکی یکی آنها را می خورد:
"انکی در سبزه زار به اطراف می نگرد، به اطراف می نگرد"
انکی به فرمانبرش ایسیمود می گوید:
"من فرمان می دهم، من می خواهم درون آنها را دریابم،
این چه گیاهی ست؟ این چه گیاهی ست؟"
و فرمانبرش پاسخ می دهد:
"پادشاه من، این گیاه درختی است،
او گیاه را می بُرد. انکی گیاه را می خورد.
پادشاه من، گیاه عسل،
گیاه را می چیند. انکی گیاه را می خورد.
پادشاه من، گیاه وحشی کنار راهها،
گیاه را می بُرد، انکی گیاه را می خورد. ...."
و متن ادامه دارد تا انکی هر هشت گیاه مقدس را می خورد. در اینجا نینهورساگ خشمگین و ناراحت می شود و انکی را به مرگ نفرین می کند و از صحنه ی ماجرا خارج می شود.
هشت عضو اصلی بدن انکی بیمار می شود و انکی به بستر بیماری سخت می افتد. سرانجام انلیل پادشاه خدایان موفق می شود تا نینهورساگ را پیش انکی بیاورد و تنها اوست که می تواند بیماری سخت انکی را درمان کند.
رویدادهای موازی و مشابه هم درماجرای شکستن تقدس گیاه در بهشت سومری آشکار است. و بخاطر داشته باشیم که فاصله ی زمانی این اسطوره ها و برداشت توراتی آن به حداقل دو هزار سال می رسد.
این اسطوره در جایی مفصلتر ذکر گردیده است که ما آن را نیز قید می کنیم:

انکی ونین خورسَگ:
بر اساس منظومه اسطوره ای آسمانی دیلمون محلی است مطهر، پاکیزه ودرخشان.آنجا سرزمینی است که در آنجا به هحتمال بیماری و مرگ وجود ندارد.آنجا شهری است که به فرمان انکی، خدای آبها آنجا مملو از آبهای شیرین و مزارع سرشار از غله شده، و بنابراین به "خانۀ اسکله های ساحلی سرزمین " شهرت یافته است. الهه نین خورسَگ، "مادر سرزمین " از انکی باردار می شود، و پس از نه روز بارداری بدون تحمل درد و تقلا الهه نین مو را به دنیا می آورد. سپس انکی دختر خویش، نین مو، را باردار می کند، و او به همان شیوۀ مادر نین خورسَگ، الهه ای به نام نین کورَّ (الهه بیگانه جهان زیرین) را به دنیا می آورد.آنگاه انکی نوۀ خویش نین کوَّر را باردار می کند، و او الهه اوتّو utto (یعنی بافنده) را به دنیا می آورد.الهۀ دیگری نام نین سیگ را باید به عنوان چهارمین تولد به جمع سه الهۀ بالا افزود.نین مو ونین سیگ با قضاوت از روی نامی که دارند (بانویی که به ثمر می آورند) یا (بانویی که سبز می کند) ، به نظر می رسد الهه هایی باشند که فعالیت های آنها در اصل با گیاهان ارتباط داشته است. الهه نین کور" بانوی کوهستان" یا شاید " بانوی جهان زیرین" الهه ای است که فعالیتهای او ظاهراً به کار با سنگ منحصر بوده است و الهه اوتّو به احتمال الهه ای است که فعالیتهای او با لباس و به طور کلی پوشش و همچنین گیاه اساطیری زندگی (Ti یا Rib) ارتباط داشته است. انکی اکنون آشکارا خود را آمادۀ باردار کردن نتیجۀ خویش اوتّو کرده است که خورسَگ، مادر بزرگ، دخالت کرده ونصایحی را به اوتّو می دهد. اوتوّ به احتمال طبق دستور نین خورسَگ بر آن می شود که با انکی ازدواج نکند مگر آنکه وی برای او هدیه ای شامل خیار وسیب و انگور بیاورد.اگر این برداشت درست بوده باشد می بینیم که انکی از باغبانی خیار و سیب و انگور دریافت می دارد. باغبان به احتمال میوه ها را در برابر آبیاری به کمک سدها، کانالها، ومحلهای کشت نشده در اختیار انکی قرار می دهد. انکی آنها را به عنوان هدیه برای اوتّو می آورد، و اوتّو با شادمانی او را پذیرا شده وبا وی ازدواج می کند. به روایتی اوتو را با شراب مست کرده و به کامجویی می پردازد. اما از این ازدواج به احتمال هیچ الهه ای متولد نمی شود. به جای آن به نظر می رسد ازدواج اینها منجر به رویش هشت گیاه متفاوت می شود که عبارت از:گیاه"درخت"، گیاه "عسل"، گیاه"علف هرز جاده"، گیاه " اَپسَر"، گیاه"خار"، گیاه"چسب"، گیاهی که نام آن نا مفهوم است، وگیاه"درخت فلوس". و اکنون انکی مرتکب عمل گناه آلود می شود.او همانگونه که در سرزمین مردابی به پیرامون خویش می نگریست، متوجه هشت گیاه می شود وبه احتمال مصمم می شود تا سرنوشت آنها را تعیین کند.اما به نظر می رسد که نخست می بایست قلب آنها را بشناسد، یعنی اینکه به احتمال می بایست آنها را مزه کند.بنا براین، پیک او ایسیمود، هدای دو صورتی، هر هشت گیاه را می چیند و برای انکی می آورد، و او آنها را یکی پس از دیگری می خورد. الهه نین خورسَگ که در واقع مسؤول به وجود آمدن گیاهان بالا بود، از کار انکی خشمگین می شود، واو را نفرین کرده می گوید: تا زمانی که زنده است با " چشم زندگی" به اونگاه خواهد کرد، وبا بیان این جمله بی درنگ نا پدید می شود. در نتیجهً نفرین او چاهها و رودخانه ها خشک میشوند و آب در اعماق زمین پنهان میگردد. بی تردید در نتیجه نفرین او انکی به تدریج لاغر ونحیف می شود، و اَنونَّکی، خدایان " بزرگ" اما بی نام سومری، خاک می نشینند.در این مرحله روباه برای نجات می آید.وی از انلیل، فرمانروای مجمع خدایان سومری می پرسد اگر نین خورسَگ را به مجمع خدایان باز گرداند چه چیزی را به عنوان پاداش به وی خواهد داد.انلیل پاداش او را تعیین می کند، و روباه با اطمینان خاطر به نحوی موفق می شود نین خورسَگ را به مجمع خدایان در دیلمون باز گرداند. آنگاه نین خورسگ انکی در حال مرگ را بر فرج خویش نشانده از او می پرسد که در کدام عضو از بدن خویش احساس درد می کند. انکی عضوی از بدن را نام می برد که او را می آزارد، و نین خورسَگ وی را آگاه می سازد که وی موجبات تولد خدایی را برای او فراهم آورده است. مفهوم این گفته آن است که تولد آن خدا موجب بهبود عضو بیمار خواهد شد.به همین ترتیب، نین خورسَگ پرسش خویس را هشت بار تکرار می کند.هر بار انکی یکی از اعضای دردناک بدن را نام می برد، ونین خورسَگ تولد خدایی در رابطۀ با آن را اعلام می دارد. سرانجام، به احتمال به در خواست نین خورسَگ انکی سرنوشت خدایان تازه متولد را رقم زده و آخرین آنها به نام اِنساگ (انساگیل، بهترین سرور=انکی-ئا/اهورامزادا-بهمن) را به مقام "خدای حامی دیلمون " منصوب می کند."
در روایتهای مفصل تر این اسطوره هشت موجود آسمانی که باید منظور ایزدان و الهه های محلی مردمان سواحل جزایر خلیج فارس و خود جزایر و نواحی ساحلی بوده باشند تحت این اسامی نام برده شده اند: آب با (پیر مرد دریای بهشتی)، نین سی کیلا (=بابا، بانوی پاک) سرور ماگان (قایقرانان یا تنگه)، نین کیریتو (الهه باغ جادویی) همسر نینازو (ایزد دارو و درمان)، نین کاسی (الهه خیرخواه شراب) همسر اومون دارا (ایزد چوپانان اسکان یافته ، ایزد عمان/مسقط= محل مسکونی)، نازی (الهه سرزمین خوش آب و هوا) و انساگ (بهترین سرور= ائا/ انکی/ اهورامزدا/ بهمن) فرمانروای دیلمون (بازار لباس، چاههای آب). از این میان "آب با" به وضوح یادآور نام جزیره آبادان محل خضر پیرمرد دریا (=انکی) است و نین سی کیلا /بابا همان الهه جزیره بوبیان کویت. نین کریتو را می توان به الهه شهر کویت (=دژ ساحلی) و نین کاسی (الهه خیرخواه، یا الهه شراب) را می توان به نام الهه سرزمین قطر (به لغت عبری یعنی سرزمین تهیه شراب) والهه نازی (سرزمین خوش آب و هوا) را به الهه منامه (محل امن و خوشی) پایتخت بحرین مختص دانست.
جزیره ایکارا (ا-کاره، ایخاره، خارک): در روایات تواریخ یونانی مربوط به دریانوردی نئارخوس دریاسالار اسکندر در سواحل خلیج فارس از بنادر و جزایر اورمزس (هرمز به معنی شهر خورموز=قرمز)، کامتینا (هنگام)، بارکانا (قشم)، آراراکتا/تیلوس (کیش)، تائوکه (طاهری)، گوگانه (کنگان)، آپستانه (بستانه)، آراخیا خبر بطلمیوس (ارخه خبر پلینی، ایخارای استرابون، همان خارک) به عنوان جزیره نپتون (ائا بابلیان، یعنی خدای معبد آبها) اسم برده شده است. اسم ایخارا (ایکاره) جزیره خارک (سترگ، معبد سترگ) که استرابون در رابطه با دریانوردی آندروستن از همراهان نئارخوس از آن یاد کرده است باید قدیمیترین نام آن بوده باشد که در زبان سومری به معنی "معبد سر بر آسمان بر افراشته" است و خود نام ایزد بزرگ زمین و آبها و خرد سومری یعنی ائا به معنی معبد آبها اشاره به نام معبدی در یک جزیره است که آن همانا زیگورات جزیره خارک (=ایکاره) بوده است. چنانکه جلال آل احمد در کتاب خود "جزیره خارک دّر یتیم خلیج فارس می آورد یاقوت حموی نیز در معجم البلدان این جزیره را به عنوان زیارتگاه معرفی نموده است. هرتسفلد بقایای بنای زیگورات بزرگ کهن جزیره را بر روی بلندیهای جزیره خارک کشف کرده است. اما مسلم به نظر میرسد نام اوستایی ستویس (دریای روستای سترگ) در اصل نه اشاره به نام همین جزیره بلکه اشاره به نام دریای مازندران (گرگان، استرآباد) است چه صورت کهن نام استرآباد یعنی ستراکرت (زادراکرت) به معنی آبادی سترگ است. گرچه نام معبد جزیره خارک یعنی زیگورات (=ایکاره، ا-کاره) در معنی معبد سترگ و سر بر آسمان افراشته بوده است چه علی القاعده معنی ایرانی خود نام خارک (از ریشه خارا) نیز همین است. در کتب پهلوی جای دریای ستویس (گرگان) به درستی بین دریای پوئیتیک (سیاه بن، دریای سیاه) و فراخکرت (خلیج فارس و دریای عمان و اقیانوسها) ذکر گردیده است. چنانکه جلال آل احمد در کتاب خود جزیره خارک در یتیم خلیج فارس گزارش میدهد "کاپیتن استیف گزارش داده است که در جزیره علامتی روی سنگ دیده میشود که گفته میشود جای دست خضر پیامبر (ائا/انکی- اوتناپیشتیم) است". خضر (سبز، دارای گیاه جاودانگی) و ادریس (آتراهاسیس، بسیار خردمند) همان اوتناپیشتیم (دارنده حیات جاودانه) نقش این جهانی خود ائا/انکی است. جالب است که در زبان عربی کلمه هرمز به صورت هرموس به معنی مرد دانا و هوشیار است که به سادگی می توان آن را صورت دیگر نام دیگر خضر-ادریس یعنی هرمس گرفت. بر این اساس کلمه هرمز نه تلخیص نام اوستایی اهورامزدا بلکه مترادف سامی آن است. به طوری که از اشارات برخی باستانشناسان بر می آید بقعه مقرنس هرمی شکل منسوب به محمد حنفیه که نزد شیعیان مرید وی در شمار جاودانیها بوده، در اساس جاودانگی خود را از همان ائا، ایزد "معبد آبها" به عاریت گرفته است یعنی پشت قداست میر محمد حنیفیه در اینجا ایزد و انسان جاودانی یعنی ائا/انکی/خضر جاودانی نهفته است. این معبد که به شکل هرم شبیه زیگورات بر روی پشته ای بنا شده است. اما معبد بزرگتری در این جزیره وجود داشته که منسوب به ائا/انکی(نپتون) بوده و در عهد کهن در فلات ایران و بین النهرین بسیار معروف بوده است به طوری که آوازه آن به یونانیان و هخامنشیان رسیده بوه است. می دانیم مطابق گفته بطلمیوس یونانیان این جزیره را به نام اسکندر خوانده اند و لابد از اینجاست که داستان رفتن اسکندر به ظلمات و جستجوی جاودانگی از پیر دریا (خضر/ائا) پدید آمده است. جالب است که جزیره آبادان را در گذشته به نام جزیره خضر (ائا، ادریس، اوتناپیشتیم) می نامیده اند و بقعه ای به نام خضر نبی در هفت کیلومتری آبادان در کنار رود بهمنشیر واقع است. خود نام بهمنشیر(جایگاه بهشتی و سرسبز) در این باب قابل توجه است. چنانکه مشاهده میشود هر سه جزیره ایرانی مهم خلیج فارس یعنی آبادان و خارک و کیش جزایرمختص ایزد معبد آبها یعنی ائا/ انکی/ اهورا مزدا به شمار می رفته اند. با توجه به مکان پراکندگی قدمگاههای خضر نبی (ائا/ انکی/ اهورامزدا) در جغرافیای ایران در می یابیم که تعداد آنها بیش از هر قدمگاه و زیارتگاهی در کشور است که در اکثر نقاط ایران از شمال تا جنوب پراکنده اند. ولی بیشترین شان را در سواحل خلیج فارس می توان سراغ گرفت. این امر نشانگر آن است که اهورامزداپرستی (در واقع ائا/انکی/خضر/ادریس پرستی) از جنوب از پارسیان به سوی شمال سمت مادها و پارتها گسترش پیدا نموده بوده است. از روی سنگنوشته میخی هخامنشی خارک می دانیم شاهزاده هخامنشی تحت تأثیر شهرت باستانی و دینی آن در آنجا معبدی و چاهی بنا کرده بود. جاهلین قرن بیست و یکم این سنگنوشته را که خیراً کشف گردیده بود، به حال مرگ انداختند. شکل معابد باستانی دیرین خاورمیان بیشتر به شکل زیگورات و یا هرمی بوده است ولی در نقش رستم و بیستون دو معبد کعبه ای شکل موجود است که محل اسناد دینی و اداری بوده و بنابراین بر اهورامزدا اختصاص داشته است. چنانکه روایات اساطیری تورات و قرآن مشعرند کعبه عربستان به ایزدان ائا/انکی (ابراهیم= پدر امتهای بسیار) و هبل (ایزد تقدیر، آنوی سومریها) و یا همان نبو بابلی/اسماعیل (خداشنو) تخصیص داده شده بوده است. اهورامزدای ایرانیان در واقع معادل همین سه خدای بابلی آنو و نبو و ائا/انکی است که خدایان خرد و تقدیر به شمار میرفته اند. نظر به شکل مکعبی خانه کعبه و آتشکده ابراهیم (کعبه زردشت، در اساس کتابخانه مکعبی شکل اهورامزدا) معلوم میشود که چرا یهود نوشته های عهد عتیق خود را در صندوقی مکعبی شکل نگهداشته و آن را تابوت عهد عتیق می نامیده اند.

هیچ نظری موجود نیست: