دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۸

اتیمولوژی واژۀ ژولیده

به نظر می رسد واژۀ ژولیده علی القاعده (تبدیل پذیری ش به ژ و ر به ل) از شوریده (غوغا کننده و بر آشفته) اخذ شده است:
शूर adj. shura warlike

اتیمولوژی پرهیز (پَهرِچ پهلوی)

به نظر می رسد در این واژه جزء پَه از پائیه paih اوستایی-پهلوی (نگهداری کردن) و جزء اوستایی رِچ (ترک گفتن و دست کشیدن از) بوده باشد.

یکشنبه، دی ۰۸، ۱۳۹۸

ریشهٔ محتمل واژه های پشیمان و پوزش

نظر به واژهٔ های اوستایی پَسچَ (پَس) و مَن (کُرنش کردن و بزرگداشت با مهربانی) و ایش (خواهش کردن) این کلمات به معنی کُرنش و بزرگداشت بعد از انجام عمل و بعد خواهش کردن می باشند. در مجموع از اینها پس از رفتار خطا، در خواست بخشش منظور بوده است.

ریشهٔ واژه های عامیانهٔ "یَلّلی تَلّلی" (بیکاری و تنبلی)

به نظر می رسد این واژه ها از کلمات عربی العَلّه (بی خیر و منفعت) و تَعلّل (درنگ کردن) ساخته شده اند.

جشن میلاد مسیح تحت عنوان باز زاییده شدن خورشید در اساس خاستگاه مصر و ایرانی داشته است

گفته میشود در حدود ۴۰۰۰ سال پیش در مصر باستان جشن «باز زاییده شدن خورشید»، مصادف با شب چله، برگزار می‌شده است. مصریان در این هنگام از سال به مدت ۱۲ روز، به نشانهٔ ۱۲ ماه سال خورشیدی، به جشن و پای‌کوبی می‌پرداختند و پیروزی نور بر تاریکی را گرامی می‌داشتند. همچنین از ۱۲ برگ نخل برای تزیین مکان برگزاری جشن استفاده می‌کردند که نشانهٔ پایان سال و آغاز سال نو بوده است.
در روم و یونان قدیم نیز، اولین روز زمستان روز بزرگداشت خداوند خورشید بوده است و آن را تولد خورشید شکست ناپذیر، ناتالیس سول انویکتوس، می‌نامیدند که از ریشهٔ کلمهٔ ناتال که در بالا اشاره شد برگرفته شده ‌است و معنی آن، میلاد و تولد (یَر-دا، یلدا) است. نام ایزد آریائیان سکایی خورشید یعنی گویتو سورو ("جیوتی[س]-سورو"، خورشید جنگاور) منشأ نام خورشید شکست ناپذیر (مهر) نزد ایرانیان و یونیان و رومیان به نظر می رسد. ایزد مهری که در اوستا ایزد روشنایی و ملقب به سورَ (به معانی خورشید و جنگاور) است.
سابقه شب چله (یلدا) نزد ایرانیان: زمستان به دو چله کوچک و بزرگ تقسیم می شود. چله بزرگ از اول دی ماه تا ١۰ بهمن ماه را در بر می گیرد و از ١۰ بهمن به بعد را چله کوچک می گویند. یلدا، شب نخست چله بزرگ است. شب یلدا یا «شب چله» شب اول زمستان و درازترین شب سال است و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها طولانی تر شده و تابش نور، افزونی می یابد. این بود که ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند. در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، «خور ماه» (خورشید ماه) نیز می گفتند که نخستین روز آن خرم روز (روز شادمانی خورشید) نام داشت و ماهی بود که آیین های بسیاری در آن برگزار می شد. از آن جا که خرم روز، نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید، معنایی ژرف می یابد. از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می شود خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می کند و خرمی جهان را فرا می گیرد. به عبارتی دیگرخورشید در حرکت سالانه خود، در آخر پاییز به پایین ترین نقطه افق جنوب شرقی می رسد که موجب کوتاه شدن طول روز و افزایش زمان تاریکی شب می شود. اما از آغاز زمستان یا انقلاب زمستانی، خورشید دگر باره به سوی شمال شرقی بازمی گردد که نتیجه آن افزایش روشنایی روز و کاهش شب است. به عبارت دیگر، در شش ماهه آغاز تابستان تا آغاز زمستان، در هر شبانه روز خورشید اندکی پایین تر از محل پیشین خود در افق طلوع می کند تا در نهایت در آغاز زمستان به پایین ترین حد جنوبی خود با فاصله ٥/٢۳ درجه از شرق یا نقطه اعتدالین برسد. از این روز به بعد، مسیر جا به جایی های طلوع خورشید معکوس شده و مجددا به سوی بالا و نقطه انقلاب تابستانی باز می گردد. آغاز بازگشت خورشید به سوی شمال شرقی و افزایش طول روز، در اندیشه و باورهای مردم باستان به عنوان زمان زایش یا تولد دیگرباره خورشید دانسته می شد و آن را گرامی و فرخنده می داشتند.
در مسحیت جشن میلاد خورشید شکست ناپذیر در ٢٥ دسامبر آگاهانه به عنوان نقطه عطف برگشت از تاریکی فزاینده به روشنایی فزاینده به عنوان جشن میلاد مسیح انتخاب شده است. بدین ترتیب سنت مهم میتراپرستی رقیب مسیحیت از این سنت مهم برّا خلع سلاح شده است. خود عیسی مسیح تاریخی یعنی یهودای جلیلی پسر زیپورایی داستان تولد و مصلوب شدن و مردن بر صلیب و بازگشت خود را نه از ایزد خورشید شکست ناپذیر ایرانیان و رومیان یعنی ایزد مهر بلکه از ایزد بابلی-فنیقی تموز (آدونیس) گرفته است که جنبۀ خدایگانی عیسی مسیح را تشکیل می دهد. جشن مرگ و بازگشت تموز (آدونیس) وسط تابستان برگزار میشده است. روزی میمرد و روز دیگر زنده میشد:
هفت وجه اشتراک آدونیس/ دوموزی (ایزد میرای نباتات) با عیسی مسیح
۱- دوموزی (تموز٬ کودک در زهدان مادر) را دیوهای تعقیب کننده در اصطبل می یابند: متقابلاً عیسی مسیح کودک را سه مغ تعقیب کننده شرقی در اصطبل پیدا می کنند.
۲- فرار میرهه (مادر دوموزی/آدونیس=سرور من) با کودکش از دست آدمکشان مشابه فرار مریم و بچه اش از دست کودک کشان به سوی مصر است.
۳- در فینیقیه دوموزی را بیشتر آدونیس (سرور من) می نامیده اند که این عنوان عیسی مسیح انجیلها در نزد شاگردانش نیز هست. نام مادر وی میرهه (میرا، درخت مقدّس) هم شباهت زیادی به نام ماریا (قدیسه) دارد. نام پدر وی تئیاس (خدای شفابخش) ملک سوریه است که می دانیم خدا پدر عیسی مسیح خدایگانی هم هست.
٤ -یکی از دوستان دوموزی با گرفتن رشوه٬ دوموزی را به دیوان نشان میدهد: متقابلاً یهودای اسخریوطی یکی از شاگردان عیسی مسیح با گرفتن سی سکه نقره رشوه عیسی مسیح را به رومیها نشان میدهد.
٥- علامت صلیب مقدس در لباس و دستار دوموزی با علامت صلیب مقدس مسیحیان (صلیبی که عیسی مسیح بر دوش خود میکشد و با آن به دار کشیده میشود) مرتبط می نماید. ٦- دوموزی ایزد نباتات به ویژه ایزد تاک است: متقابلاً مطابق انجیل یوحنا ۱۵:۱.۲ عیسی مسیح گفت من تاک حقیقی هستم و پدرم باغبان است. هر شاخه‌ای در من که میوه نیاورد، آن را قطع می‌کند، و هر شاخه‌ای که میوه آورد، آن را هَرَس می‌کند تا بیشتر میوه آورد.
۷- برای مرگ آدونیس (دوموزی) همه ساله مراسم سوگواری و برای بازگشت او در چند روز بعد با علم کردن تصویرها و سمبل صلیب وی مراسم جشن بر گزار میشد: متقابلاْ مسیحیان معتقد به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح و متعاقباْ زنده شدن وی هستند. خدای یونانی مصلوب٬ دیونیسوس (خدای جوان تاک و شراب) یکی از مظاهر دوموزی بوده است. اشتراک سمبل صلیب یعنی صلیب آدونیس (دوموزی) و موضوع بردار کشیدن شدن عیسی مسیح تاریخی (یهودا پسر زیپورائی) موجب کسب این جنبۀ خدایگانی برای عیسی مسیح تاریخی شده است. استتار یهودای جلیلی پسر زیپورایی معلم انقلابی ضد تسلط رومیها با آدونیس عمدی و موفقیت آمیز بوده است.
موضوع مطابق گردیدن تئیاس پدر دوموزی/آدونیس (فرزند میرا/میرهه) با اِشمون خدای شفابخش فینیقی و زکریای متهم به رابطۀ نامشروع با مریم:
نام "خدای شفابخش" فینیقی یعنی اِشمون به معنی لفظی "آن که نام او اعلان شده است" (مترادف نام نابو اکدی ایزد پزشک و زکریا) ملقب به شاهزادۀ مقدس با آدونیس (سرور من، دوموزی) پسر تئیاس (خدای شفا دهنده) ربط داده شده است. یعنی اِشمون با تئیاس (خدای شفا دهنده) پدر آدونیس، همچنین زکریا (اعلان و ذکر شده= نابو) پدر یحیی (خیرخواه یا زنده می ماند)، حامی مریم (مادر مقدس) و متهم به پدری عیسی مسیح مرتبط می نماید. به بیان ساده تئیاس (اِشمونِ) فینیقی در انجیلها با زکریا جایگزین شده است.
داستان یونانی-فینیقی فرار میرهه (میرا/ماریا/مریم) از این قرار است وی که به تضییق ایشتار (آفرودیت) دوازده شب در نهانی با پدرش تئیاس (اِشمون) در آمیخته بود در فرار از پدرش تئیاس که راز میرهه بودن وی را دریافته بود، ایزدان وی را به شکل درخت میرهه در آوردند و آدونیس از آن درخت زاده شد. در روایات اسلامی این اسطوره تبدیل شدن به درخت به نحوی دیگر به خود زکریا نسبت داده شده است:
چون در اساطیر اسلامی در رابطه با زکریا که طبق برخی روایات متهم به رابطه نامشروع با مریم بود، همچنین در اقادا و تلمود سهندرین یهودیان آمده است: پس از شهادت حضرت یحیی، زکریا به خارج شهر گریخت. در آن جا درختی شکاف برداشت و حضرت درون آن پنهان شد؛ اما تعقیب کنندگان با راهنمایی شیطان از مخفیگاه آن حضرت آگاه شدند و درخت را با ارّه به دو نیم و آن حضرت را شهید کردند.
در اسطورۀ انجیلی یحیی معمدان (غسل تعمید دهندۀ جاودانی) و عیسی مسیح (منجی غسل تعمید یافته) سوای آدونیس/ دوموزی به جای معلمین انقلابی عهد هیرود کبیر یعنی ماتثیاس فرزند مارقالوث و یهودا پسر زیپورایی هستند که اولی توسط هیرود کبیر کشته شد و دومی توسط جانشینان هیرود کبیر مصلوب گردید. مصلوب گردیدن یهودا پسر زیپورایی با علامت صلیبِ دوموزی/آدونیس/ دیونیسوس همخوانی پیدا کرده و باعث پیوند خوردن و ترکیب روایات منسوب بدیشان شده است. نام الیزابت (خدای من سوگند خورده) همسر زکریا بر گرفته از نام خود زکریا (در معنی سوگند خدا) است که به نوبۀ خود در انجیلها به نحوی دیگر با نام های هیرودیا و هیرود کبیر هم جایگزین شده اند. نام حَنّه مادر مریم در روایات اسلامی نیز مترادف نام یحیی (در معنی خیرخواه) است.

جمعه، دی ۰۶، ۱۳۹۸

معانی محتمل نام روستای پلکانی سر آقا سید و روستای دره ای کاشتر

احتمالاً نام روستای پلکانی سر آقا سید ناحیه بختیاری در اصل سری-اَوَ-گاس-ده (ده محل خانه های واقع در سر پایینی هم) بوده که به سر آقا سید تحریف شده است. نظیر نام روستای سته گاس (جایگاه نیرومند) که به سعد وقاص تصحیف گردیده است. نام روستای دره ای کاشتر کردستان به صورت کَش-دَره به معنی واقع در بغل و کشالۀ دره بوده است. نام روستای مشابه آن در هورامان یعنی روستای پالنگان نیز به معنی محل واقع در پهلو و ران دره است.

مطابقت نام زروان اردشیر با قصبهٔ دارک

حمزه اصفهانی در قرن چهارم هجری قمری در كتاب خود تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء در ذكر پادشاهی كی اردشیر مینویسد كه "او در یك روز سه آتشگاه بر پا كرد و یكی از این آتشگاههای آتشكده زروان اردشیر در قریه دارك در رستاق خوار است."
نظر به اینکه نامهای زروان و اردشیر و دارک از ریشهٔ واژه های ذارَ (دهارَ، دارایی)، اَرِتَ-شیر (سرشار از ثروت) به نظر می رسند این سه نامهای مترادف قصبهٔ آن آتشکده بوده اند. واژۀ اردشیر که در آخر نام بسیاری از شهرهای دورۀ ساسانی دیده میشود به معنی محل ثروتمند است:
धर adj. dhara possessing
अर्थ m. artha wealth
सार m. sAra main point

پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۸

ارتباط لفظی نامهای آریا و آریامن و سکا و میثره

از این واژه های سنسکریتی معلوم می‌شود که نامهای آریا و آریامن و میثره و سکا و هخا و هخامنش در رابطه با ایزد خورشید بوده و پارسیان هخامنشی با پارسیان دروپیکی (سکائیان برگ هئومه ماوراء النهر، دربیکان، دریها) هم تبار بوده اند:
मित्र n. mitra friend
सखि m. sakhi(hakha) friend
आर्य m. Arya friend
अर्यमन् m. aryaman bosom friend
अर्यमन् m. aryaman sun

اتیمولوژی محتمل برید، قهرمان و یَل

واژهٔ معرّب بَرید (پیام رسان) را می توان از کلمهٔ مرکب اوستایی بَرَ-ئیتی (انجام دهندهٔ عمل بُردن) و قهرمان را به صورت کَرَ-من به معنی دارای روش جنگی و یَل را با توجه به ویرو اوستایی (ویله) می توان به معنی مرد جنگی و قهرمان گرفت. جایگزینی "و" به "ی" در تبدیل ویله به یَل نظیر تبدیل وِله به یَله (رها، آزاد) است.

دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۸

شب یلدا شب زاده شدن ایزد خورشید شکست ناپذیر

شب یلدا در عهد ساسانی پیش روز اورمزد که هنگام زاده شدن خورشید شکست ناپذیر به شمار می آمده است متعلق به اورمزد و در عهد اشکانیان مهرپرست متعلق به ایزد مهر به شمار می رفته است. چون مطابق شاهنامه شب چله یا همان یلدای عهد ساسانیان با اهورامزدا و شراب و شادی و آسودن پیوند اساسی داشته است:
شب اورمزد آمد از ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
(شاه نامهٔ فردوسی)
پس در عهد ساسانی شب پیش از روز اورمزد ماه دی (خدا) همان شب "زاده شدن ایزد خورشید شکست ناپذیر" (یَل-دا) در بلندترین شب سال و پیش از کوتاهترین روز سال، بر عکس تصور غالب نه متعلق به ایزد مهر بلکه متعلق به خود اهورامزدا به شمار می رفته است. چون در تقویم ایرانیان نام روز دی (اورمزد) با ماه دی (اورمزد) مطابق میشد و این روز طبق سنت باید جشن گرفته می‌شد: در تقویم ایرانیان هر روز هر ماه نامزد به نام ایزدان و امشاسپندان بوده است و چون نام ماه و روز همنام میشد در آن روز جشن آن ایزد-امشاسپند برگزار می‌شد. اهورامزدا در مقام سلف و پدر مهر و آذر و دین (وجدان، ضمیر اصلی) در روز های پیش از روز مهر، آذر و دین، دی به مهر، دی به آذر و دی به دین نامیده شده است.
نظر به مطابقت تولد خورشید شکست ناپذیر با تولد ایزد مهر در ایران واژهٔ یَلدا را ترجمه سریانی واژهٔ ناتالیس (هنگام تولد) گرفته اند؛ ولی در خود ایران واژهٔ مرکب هنگام تولد، یَردا (یَل-دا) میشد. یعنی ناتالیس و یَل-دا (یَر-دا، هنگام آفرینش) واسطهٔ یلدای سریانی را نداشته است. چون شب یلدا به این نام پیش سامیان سابقه نداشته است.

یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۸

اتیمولوژی اَنار

ظاهراَ واژه انار را به شکل کُردی هَنار (از ریشۀ اوستایی هَن= ارج نهادن یا با هم بودن) و نام دیگر آن اَرَز را می توان در اوستایی به صورت اَرِجَ به معنی برخوردار از ارج و ارزش یا مربوط به پیشکشی دینی اشاره به قداست و ارزش این درخت دارای میوۀ درون خوشه ای نزد پارسی های عهد باستان گرفت. ولی از آنجاییکه در اوستا واژۀ هَذَنئپتا (دارای تخمه های با هم) برای انار به کار رفته است. لذا واژۀ انار (هنار) در اصل از هَن اوستایی به معنی با هم بودن گرفته شده و نظیر نام اروپایی آن به معنی درخت میوۀ دارای تخمه های با هم است.

جمعه، آذر ۲۹، ۱۳۹۸

اتیمولوژی واژۀ شغال

می‌توان 'شو' در شغال را همان شب دانست. چه اینکه با تاریک شدن هوا، صدای این جانور شنیده می‌شود. چون واژۀ گَر gar اوستایی به معنی آواز خواندن هم می تواند ریشۀ واژۀ غال باشد. گال gal در زبان‌های ژرمن به معنی آواز خواندن خروس است. گالَ در زبان لَکی به معنی داد زدن است. به نظر می رسد غار غار و اصطلاح معرب قیل و قال از گرو gru و گَر gar اوستایی (هر دو به معنی آواز بلند سر دادن) اخذ شده اند. در سنسکریت نام شغال را به صورت sRgAla به معنی زوزه کشنده گرفته اند. شکال (جکال) در زبانهای ژرمن از زبانهای ایرانی اخذ شده است.
در اتیمولوژی آنلاین واژه شغال هندواروپایی را از همین ریشهٔ سنسکریتی سریگاله و مترادف با نام سنسکریتی دیگر شغال یعنی کروشتر به معنی زوزه کشنده گرفته اند. اگر جزء شو واژهٔ شغال را به معنی اوستایی آن شدن و بالیدن بگیریم شغال هم به همین معنی زوزه کشنده خواهد بود.

مطابقت سِسوس تریس (پسر فرد قدرتمند) کشورگشا با مادیای اسکیتی پسر پارتاتوا (بسیار نیرومند)

استرابون و هرودوت از این ها به عنوان دو کشورگشای جداگانه نام برده اند که موجب مهاجرت در سرزمین اسکیتان (سکاها) شده اند. آشکار است سِسوس تریس مصری که از مرزهای آسیای صغیر فراتر نرفته نبود، نمی تواند مستوجب مهاجرت در سرزمین سکاها از جمله مهاجرت پارتها شده باشد. امّا پسر پارتاتوا (بسیار نیرومند، تور) یعنی مادیای اسکیتی جهانگشا (افراسیاب تورانی) که تا مرز مصر رفته بود و با هدایای پسامتیخ فرعون مصر از حمله به مصر منصرف شده بود، می تواند سِسوس تریس (پسر فرد قدرتمند) سرزمین سکاها (توران) باشد. مطابق کتابهای پهلوی افراسیاب (مادیای اسکیتی) مردمانی [از سکاها] را در کنار رود ناوتاگ (رود قابل کشتیرانی، در اساس منظور دجله) سکنی داد.

پنجشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۸

معنی هیربد

در فرهنگنامه های فارسی برهان و آنندراج هیربد را از ریشهٔ هَر سنسکریت و اَر کُردی به معنی آتش، نگهبان آتش (آتربان) گرفته اند. از این روی شکل اوستایی آن اَئِثرپت را هم که به معنی آموزنده و شاگرد دانسته اند، می توان در اساس در رابطه با آثرَ (آتش) گرفت:
हर m. hara fire
आशर m. Azara fire
در روایت بندهش (و شاهنامه) در مورد اسارت و گروگان بودن قباد نزد هپتالان، به همراه او از خواهر و تشی (مرد آتش) یاد شده است. چنان که جناب تورج دریایی دریافته است منظور از تَشی (مرد آتش) همان هیربد اردشیر شاهنامه، همراه قباد در نزد هپتالان است.

سه‌شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۸

ریشهٔ واژهٔ رَنگ

ریشهٔ کلمهٔ وَرنهٔ سنسکریت (رنگ) و وَرِنهٔ اوستا (پوشش، پوشش سبز) و فَروَ ژرمن را از ریشهٔ وَر (پوشانیدن, to wear) گرفته اند. لذا کلمهٔ رنگ پارسی میانه حاصل تلخیص وَرِنگ به نظر می رسد.

ریشهٔ واژه های خشنود و خرسند

واژهٔ خشنود مرکب از خشنو-ئیتی اوستایی به معنی شاد شدن است و مترادف آن خرسند مرکب از خوَر (با شکوه) و سند (رضایت) است در مجموع یعنی رضایت مندی با شکوه. خوَن-سند هم همان معنی رضایت با شکوه را می دهد.

اصطلاح واسۀ فارسی ریشه در زبانهای هندوایرانی دارد

دکتر محمد معین در فرهنگ معین به دو واژۀ واسطه و وَسناد توجه کرده است، ولی نتوانسته است اولویتی در تمایز میان واژۀ عربی واسطه و وسناد پهلوی (برای اینکه) برای آن پیدا کند. امّا واژۀ اوستایی و سنسکریتی یَثه (چون) که در گزارش پهلوی به چگون (چون) ترجمه شده، گواه اصل هندو ایرانی برای آن است. حرف ی نظیر تبدیل کایوس به کاووس به و تبدیل شده است:
यथा ind. yathA because
وَسناد پهلوی (برای اینکه) ترکیب وَسَ (یَثَ، چون، دلیل) و ناد (نیدا، نهادن) به نظر می رسد.

دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۸

ریشهٔ واژه های بُرز و بالا و بلند

واژهٔ بُرز بی شبهه از ریشهٔ بَرِز (بالا، والا) و بَرِزَئیتی اوستایی است. ولی این نظر که کلمات بالا (والا) و بلند را هم که با اینها ربط داده اند، مشکوک است. نقطه تقاطع را کلمهٔ پهلوی بالاد یافته اند که یاد آور این واژهٔ سنسکریت است:
बृहत् adj. bRhat high
در مقابل کلمات پهلوی بَر و وَر (بالا، والا) و اَپَر به معنی بالایِ که بر گرفته از کلمات اوستایی پَرَ (فرا) و پَرو (بالاتر) هستند، مآخذ کلمهٔ بالا به نظر می رسند و افزوده شدن پسوند دارندگی وَند بدان می تواند موجب پیدایی واژهٔ بلند شده باشد.
در مجموع کلمات فارسی فرا و بالا (والا) از پَرَ اوستایی و فراز از بَرِز اوستایی ساخته شده اند و بالاد پهلوی می تواند نه از بَرِزَ ئیتی بلکه از پَرَ-ئیتی (بالا کشیده شده) حاصل شده باشد.

یکشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۸

اتیمولوژی لاغر

لاغر از ریشهٔ هندواروپایی لِغو legw است، یعنی سبک. در اوستایی به صورت رَغ آمده است. پسوند اَر در آن به معنی بر خورداری است.
رَغ اوستایی به معنی سبُک به جای لاغر هم به کار رفته است. آریخ (آ-ریخ) آذری به معنی بسیار لاغر و ریغو مازندرانی (لاغر) گواه آن هستند.

معنی نامهای ممسنی و بویر احمد

معنی نام ممسنی: این نام را به سهو تلخیص محمد حسنی دانسته اند در حالی که حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده آن را به همین صورت ممسنی (مماسنی) ذکر کرده است. معنی آن به صورت مَه- مَئثنی (دارندۀ اراضی بزرگ و وسیع) مناسبت زیادی با زندگی عشایری ایل ممسنی دارد.
معنی نام بویر احمد: نام بویر احمد به صورت بئور همث یعنی همواره ده هزار نفر، یاد آور نام اتابکان هزاراسپی قدیم منطقه است.

مطابقت خانوادۀ هامان تورات (دارای زمزمه های دینی خوب) با زرتشت (دارندۀ بشارت زرین)

بسیار جالب است که در کتاب استر (9:7-9) در شمار پسران هامان، معادلهای نام اعضاء خانوادۀ خود زرتشت سپیتمان (سپیتاک سپیتمان) یاد شده است:
Parshandatha (قانونگذار، خود زرتشت سپیتمان), Dalphon (طلایی، خورشیدچهر), Aspatha (صاحب اقتدار، اوروتدنر), Poratha (پُر ثروت، ایست واستر), Adalia (صاحب فراوانی، فرنی), Aridatha (دارای قانون رسا، سریتک), Parmashta (بسیار دانا، پوروچیستا), Arisai (رسا مسکن، ارنیج بیردا), Aridai (رسا آفریننده، اورویج), Vaizatha (زادۀ شخص برتر، هووی).

شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۹۸

ریشهٔ کلمهٔ فارسی نَشت در سنسکریت

नष्टadj.nashta run away from
برخی بدون پاییدن لغات سنسکریت، نشت را از ریشهٔ عربی گمان کرده اند:
"نشت
واژۀ فارسی شدۀ «نشت» به معنی «تراوش مایع و گاز از جایی» برگرفته از واژۀ عربیِ «نشّ» našš است (علی‌اشرف صادقی، «بعضی تحولات ناشناختۀ کلمات عربی در زبان فارسی»، مجلۀ زبان‌شناسی، ۱۳۷۳، سال ۱۱، شمارۀ ۱، صفحه‌های ۸ـ۹).
در فرهنگ بزرگ سخن به‌ نادرست ریشه‌ای برای این واژه درج نشده، به این معنی که فارسی است.
در فرهنگ فارسی (محمد معین) نیز به نادرست ریشۀ آن چنین آمده است: [ظاهراً محرفِ عربیِ «نشف»؟ یا «نشط»]. دو واژۀ عربیِ «نشف» و «نشط» معنی‌های دیگری دارند و ارتباطی میان «نشت» و آن‌ها نیست.
خوشبختانه این واژه از چشم مؤلفان کتاب‌های ویرایش زبانی دور مانده و در کتاب‌هایشان نیامده است."
فرهاد قربان‌زاده

وجه اشتقاق محتمل ارتشتار

غالباً فرض بر این است که این واژه از کلمهٔ مرکب اوستایی رَثَ-ایشترَ (ایستنده بر ارابه) گرفته شده است. ولی نظر به واژه های اوستایی اَرِدوش (تبه کاری و آدم‌کشی) و تَر (شکست دادن) می توان به آن معنی شکست دهندهٔ تبه کاران و آدمکشان قائل شد. که این معنی کِرِساسپَ در ترکیب کِرِسا (راهزن، دشمن) و سپَ (در هم شکستن) نیز هست. غالباً کِرِساسپَ را به صورت کِرِس-اَسپَ به معنی دون کیشوتی دارندهٔ اسب لاغر گرفته اند.
رث-ایشتر (ایستنده بر ارابه) تنها در مورد عده قلیلی از سپاه صدق میکرده است. چه بسا ایستنده بر ارابه که ارتشی نبوده اند. ولی شکست دهنده دشمن معنی فراگیری برای سپاه (از ریشه سپَ= در هم شکننده و شکست دهنده) و مترادف بهتر و کاملتر آن است.

معنی لغوی شوقات

شوقات یعنی نام داستان‌های محلی فولکلوریک سمت اراک را شوقها یا به طور عام به معنی قصه و داستان گرفته اند. ولی در اساس وجه اشتقاق ساده ای دارد شُو-گات (گفتار شب). صورتهای وات و خات و گاد واژهٔ گات را در زبان‌های هندوایرانی به معنی صحبت آورده اند. خود گات را در اوستا به معنی سرود دینی گرفته اند.

جمعه، آذر ۲۲، ۱۳۹۸

اتیمولوژی محتمل لنج و کرجی و زورق و قایق و بلم و شرجی در سنسکریت

لنج در سنسکریت به معنی محکم ساخته شده و کرجی به معنی انجام دهندهٔ اِعمال نیرو است:
لنج . [ ل َ ] (اِمص ) بیرون کشیدن . || بیرون بردن چیزی از جائی به جائی . || برکشیدن . || آویختن . (برهان ). ۞ || (فعل امر) امر از لنجیدن به معنی بیرون کشیدن ، یعنی بیرون کش و بیرون بر و بیرون بیار. (برهان ) :
کسی کو را بگیرد درد قولنج
تو بشکافش شکم ۞ سرگین برون لنج . (لغت نامۀ دهخد)
نام شرکت کشتیرانی مسافری برادران لینچ در کارون و خلیج فارس در پیدایی و عمومیت یافتن نام لنج سهم اساسی داشته است.
نام معرّب زورق می تواند به معنی شناور دور روندهٔ کوچک باشد.
قایق را به صورت کاییک می توان در سنسکریت به معنی تنهٔ شناور درخت گرفت.
بلم برگرفته از پلَوَ (کشتی کوچک) است.
واژهٔ شرجی هم می تواند از دگرگونی سَرگه (جریان آب و هوا) عاید شده باشد:
ङ्घ्य adj. langhya to be made to fast
कर adj. kara doing. जाया f. jAyA bringing forth.
दूरग adj. dUraga going or being far
काय m. kAya trunk of a tree. ईखति verb Ikhati { Ikh } go.
प्लव m.n. plava small ship
सर्ग m. sarga stream.

اتیمولوژی محتمل کُمک

این کلمه که از زبان ترکی وارد فارسی شده است به نوبه خود می تواند از زبان هندوایرانیان سمت ختن و آسیای میانی وارد ترکی شده باشد. چون واژهٔ کَ-اومه-اَک در سنسکریت به معنی یاری بدنی است. واژۀ کمک در ترکیه مصطلح نیست. به جای آن از یاردیم استفاده می کنند که شباهتی به یاری در زبان فارسی دارد و گفته می‌شود که از آن گرفته شده است.

اتیمولوژی واژه های النگو و لنگر

نظر به واژۀ سنسکریتی ال (آرایش) خود النگو می تواند بر گرفته از اَل-انگو (آرایۀ مچ دست) باشد یا از ترکیب آلَیه (ظرف، لایه، حفره) و انگو (خمیده، مچ دست) عاید شده باشد که این معنی دومی با صورت پارسی کهن انکومانه (خانۀ مچ دست) همخوانی دارد:
आलय m.n. Alaya receptacle
احتمال دارد لنگر ترکیب لَیه (پایین نهادنی) و انگر (آنکرای لاتین) باشد و ربطی با کلمۀ انج (انگ) یعنی خمیدن نداشته باشد.
लय m. laya lying down

پنجشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۸

اتیمولوژی آشغال

به نظر می رسد آشغال ترکیب اشَ اوستایی (دانه و غذا و آرد) و آخال باشد. خود آخال از اَ-خوَر (ناخورده) اوستایی حاصل شده است. در مجموع آن قسمت از غذا که خورده نشده است یا قابل خوردن نبوده است. کلمۀ خالیگر/خوالیگر (آشپز) با آخال (ناخورده، آشغال) در خال (خوَر) مشترک است.

معنی نام مهراب کابلی و رودابه و سودابه

توتم مادهای ستروخات که عضو اتحادیه قبایل ماد و نیاکان سکایی کرمانجها بوده اند مار بوده است و اینها در اوستا به نام قوم تئوژیه (منسوبین به مار نیرومند) معرفی شده اند. این توتم در اسطوره شاهماران کُردها و نقش مار معبد یزیدیان زنده است. نام مهراب کابلی (مهروَ-کاپوره) را در معنی مار کشنده شهر شکاف کوهستان می توان در اساس متعلق به کُردان دانست که موسی خورنی ایشان را ویشاپازوننرهای (اژدهانژادانِ) سمت شکاف کوه بزرگ (آرارات) معرفی کرده است. کاپوره (شهر شکاف کوه) به سبب تطابق با نام کابل با آن مشتبه شده است. این سهو پیداست چون ضحاک که تبار مهراب کابلی به وی می رسیده، به غرب فلات ایران بوده است نه شرق آن. حتی نام سودابه نیز که در رابطه با کیکاوس (خشثریتی) آمده مربوط به الهه بزرگ بین النهرینی سود (بلند، نین لیل) و تابیتی (تابنده مقدس= سوتاپه) الهه اجاق خانوادگی سکاهای اران به نظر می رسد که فرود سیاوش (فرائورت) در شهر گنجه اران (کنگ دژ سیاوش) توسط مادیای اسکیتی (افراسیاب) کشته میشود. زال (به زبانهای ایرانی و سنسکریت یعنی پیرِ خانۀ آبها) و رودابه (خوب قامت) مادر رستم (پهلوان رسته، پهلوان قامت) مطابقتی با ائا/انکی پیر معبد آبها و همسرش دامکینا (همسر با وفا)/ دامگولانا (همسر آسمانی) و رستم با پسر آنها مردوک (گوسالۀ رب النوع خورشید) دارند.
जल n. jala water
جالب است که مفهوم نام رودابه در معنی سنسکریتی آن "صعود کرده"، به صورت صعود زال با کمند زلف رودابه به قصر وی، انعکاس یافته است:
रूढ्वा rUDhvA ppp.having climbed.
نام سودابه همسر کیکاوس آسمان پیما هم که شباهتی به نام سود (بلند) همسر انلیل (ایزد آسمان و باد) دارد و او داستان عشقی با انلیل داشته است که ضمن آن انلیل در هنگام آب تنی او در تونل آب به زور به این دختر نزدیکی می نماید که این قسمت اسطوره هم با داستان اتهام تجاوز سیاوش به سودابه مرتبط می نماید.

چهارشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۸

اتیمولوژی لاجورد (لازورد پارسی میانه)

این واژه را در فرهنگنامه های اروپایی بر گرفته از زبان فارسی به معنی سنگ آبی رنگ گرفته اند. بر این اساس جزء آخر آن وَرد (برد) به معنی سنگ است‌. جزء اول مانند بسیاری از لغات فراموش شدهٔ ایران باستان در زبان سنسکریت محفوظ مانده است و به صورت راجَ (لاجَ) به معنی آبی رنگ است:
राजवि m. rAjavi blue jay
वे m. ve bird

دوشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۸

معنی نام گیلان و مازندران

مسلّم به نظر می رسد که طالشی ها (تَو-آلش ها، مردم منطقه درختان آلش نیرومند) همان داریتیان (مردم منطقه درختان) در منابع یونانی-رومی و دیلمیان (نیزه وران) - گیلها (منسوبین به بلعنده) همان کادوسیان (مار پرستان) بوده باشند. بی جهت نیست منطقه دینی کادوسیان، تپه مارلیک (لانۀ مار) بوده است:
गिल adj. gila swallowing
गिलन n. gilana swallow
दूषि f. dUSi poisonous substance
احتمال زیاد دارد نام مازندران از مزنه-درَ-ان گرفته شده باشد. یعنی محل درندۀ بزرگ (ببر). ولی به صورت مَئُذنه-داران معنی محل دارندگان خوشی را می دهد. به نظر می رسد به هر دو معنی درک میشده است. چون مسلم می نماید منظور از دیوان مزنی اوستا، آشوریان (ملت خدای خندان) بوده اند که در عهد خشثریتی مادی برای تسلیم او به شهر آمل لشکرکشی کرده و در زیر حصار شهر آمل از آتردات پیشوای آماردان سردار خشتریتی شکست خورده بودند. خشتریتی با کیکاوس شاهنامه و اوستا و آترادات با گرشاسب اوستا/رستم هفتخوان مازندران مطابقت دارد. پیروزی در این جنگ موجب استقلال ماد شده بود:
मादन adj. mAdana delighting

معنی نام فومن

نظر به اینکه در سابق فومن محل پارچه ابریشمی بوده لذا نام فومن می تواند در اساس پی مان یعنی محل تولید ابریشم باشد. چون طبق فرهنگ معین در مازندران و گیلان به پود [و پیله (پی-لاه)] ، پی می گویند و آن می تواند علی القاعده به فو و بو تبدیل شود:
पट्ट m. paTTa woven silk
مطابق فرهنگ لغات مازندرانی پی در کارگاه بافندگی به محدوده ی کارگاه پارچه بافی گویند.

شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۹۸

معنی نام رشت

در مورد معنی نام رشت که نامش نخستین بار در حدود العالم در قرن چهارم هجری ذکر شده، نظرات مختلفی بیان شده است. از این میان معانی رنگ کردن و سفید کردن و گِل کاری (لشت) که اشاره به صنعت سفالگری آن دارند بسیار قابل توجه است. چونکه این معانی در نام محلات قدیمی خُمیران، کوزه گران و ساغریسازان دیده میشوند. خصوصاً که واژۀ رَشتَ در اوستایی به معنی درخشیدن و آراستن نیز اشاره به همین محل سفالگری و ساغریسازی آن، دارد.

ریشۀ نام طوالش (طالش)

در طوالش (طالش) به درخت بلند راش (آلش) -که ارتفاع آن می تواند به ۴۰ الی۵۰ متر برسد- آلاش و الوش گفته میشود. درخت راش (آلش) در جلگه تقریباً نایاب ولی در بلندی‌های کوهستانها فراوان می‌باشد. در گیلان و مازندران در ارتفاع بیش از دو هزار متر از سطح دریا، جنگلهای خالص آن یافت می‌شود. نظر به نام گرگانی راش یعنی درخت طلایی (قزیل آغاج) نام آن می تواند ترکیب آلوو (آتش) بعلاوه پسوند اسمی گیلانی "ش" بوده باشد.
لذا احتمال زیاد دارد که نام طوالش بر گرفته از نام تَو- آلش (محل درخت آلش نیرومند) باشد. چون منابع یونانی- رومی در سمت بین آذربایجان و دریای خزر از مردمی به داریتیان (مردم منطقۀ درختان) نام برده اند.

جمعه، آذر ۱۵، ۱۳۹۸

نامهای کهن اردبیل به معنی شهر رفاه و ثروت هستند

روتومانی یعنی نام اردبیل در کتیبۀ اورارتویی رازلیق سراب به معنی خانۀ افزونی و برکت است.
نام اردبیل در منابع ارمنی یعنی ارت وت به صورت اَرِت وَت به اوستایی و سنسکریتی معنی شهر دارای ثروت است
کامبوزس (کمبوجی) نقشه های بطلمیوسی که در جای اردبیل دیده میشود به معنی شهر کامرانی است.
نام اردبیل در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران یعنی آمل به سنسکریتی به معنی شهر گرانبها است.
نام عهد ساسانی اردبیل یعنی باذان فیروز به معنی دژ پیروزی و کامروایی است.
دژ بهمن (بها-مان) که در شاهنامه با اردبیل مرتبط است به معنی خانۀ ثروت است و در اساس نام ایرانی نینوا (شهر ثروت و خوشی) است که با اردبیل مشتبه شده است.
سر انجام خود نام اردبیل نه به معنی شهر مقدس بلکه به معنی شهر ثروت است. نام کوه سبلان (سَوَ-لان= محل سود) نیز با نامهای شهر اردبیل همخوانی دارد. نام اوستایی سبلان (سَوَلان) یعنی هئوکر/هوگر به معنی کوه تولید ثروت کننده است.

نامهای کهن مراغه به معنی محل علفزاری هستند

نام عهد مادی مراغه اوئیش دیش به صورت هوَ-واش-دیش به معنی محل دارای گیاه است.
نام عهد اشکانی-ساسانی مراغه یعنی گزنا به صورت گئیثنه به معنی محل مربوط به گیاه است که در عهد اسلامی به صورت جزنق به محل آتشکدۀ آذرگشنسب قدیمی (کایین گبه= آتش اسب شاهی) در هشت کیلومتری جنوب شرق مراغه اطلاق میشد. یک گزنا (گئیثنه) هم در ۶ فرسخی مراغه (در واقع ۴۵ کیلومتری جنوب شرق آن) در محل دژ باستانی گویجه قلعه (گیاه-جا دژ) کنونی در شهرستان چاراویماق قرار داشته است که محل نگهداری حدود ۲۰۰۰۰۰ رأس دام آمده است.
نام افراهروذِ مراغه به معنی محل رستنیهای آبیاری شونده (اَفرَه-روذ) است.
سر انجام خود نام مراغه به معنی محل مرغزاری (مَرِغَ-زار= محل پر چمن) است.
براین اساس نام شسیپیگان (محل علفزاری) کتب پهلوی که محل نگهداری اوستا در کنار رود اوژدان ون (دارندۀ آب صاف رود، رود صافی، آو-ریخشان کتب پهلوی) مطابق مراغه است و در ۱۰ کیلومتری جنوب شرقی آن، روستای چیکان به معنی محل چشمۀ چکنده که در کنار رود اَپَ غراژَ اوستا (رود سیلابی، سیل چایی) است. این دو از مراکز مذهبی زرتشتی و محل نگهداری اوستا بوده اند.
शष्प n. ShaSpa any grass
च्यवते verb 1 chyavate { chyu } stream forth from
چون سال ۱۳۴۸دو مُهر اوستایی بزرگ بر سنگ سفید رستی از زیر بنای مسجد روستای چیکان بیرون آمد که چند روز بعد با ملات به بنای تازه مسجد بر گردانده شدند. بنای تازه مسجد را فامیل ما حاجی ایمان می ساخت. بنا به استاد پورداود، جلد دوم یشتها "مارکوارت جایی شسپیگان را شیچیکان خوانده است" که یادآور نام روستای چیکان است.
هیئت شپیگان نام محل نگهداری اوستا به معنی محل پرستشگاه یاد آور خود آتشکدۀ قدیمی آذرگشنسب قدیمی (کایین گبه) است که بین روستای چیکان و شهر مراغه واقع است لابد با ویران شدن آن به دست هراکلیوس کتابخانه آتشکده به شهر مراغه و روستای چیکان منتقل شده بوده است:
सभाजयति verb sabhAjayati { sabhAj } worship
مراغه در حدود نیمه دوم قرن سوم هجری محل مراجعه به کتب پهلوی و اوستا بوده است. موسی بن عیسی الکسروی و ابوالحسن ابن علی همدانی از این کتاب‌ها بهره برده اند.

پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۹۸

معانی نامهای قدیمی مرند

به نظر می رسد نام مانداگارانای مرند که در خبر بطلمیوس به صورت مانداگر (منته گرَ) آمده به معنی محل منسوب کوه مردگان بوده باشد. چون نام کوه میشو آن به معنی کوه مربوط به مردگان در رابطه با آن به نظر می رسد. بنا براین خبر حدیث نبوی عجایب المخلوقات مبنی بر اینکه روح مردگان به صورت دانه برفی در جبال سبلان و ماسبلان فرود می آید، متعلق به کوه میشو مرند بوده است. در روایات قدیم ارمنی هم نام مرند با مرده مربوط دانسته اند گرچه در اساس نامهای کهن تر این شهر یعنی مورونت و سانگی بوتو به معنی محل تاک (باغ انگور) به نظر می رسند. چون در سفر گیل گامش به دریای مصب رودخانه ها (مازندران) از میوه های زرین کوه مَشو (میشو) که وی از آن عبور می کند، یاد شده است.

چهارشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۸

مطابقت دژ زیر زمینی ور جمکرد فرگرد دوم وندیداد با قیزلار قلعه سی یا همان لیلی داغی

صرف نظر از اینکه در عهد باستان دژهای نظیر ورهشی فارس (مرو دشت) و دژ بزرگ زیرزمینی درینکویی کاپادوکیه به جمشیدهای تاریحی -اساطیری (ابالگاماش پارس، سپیتمه هوم ماد) منسوب بوده اند، فرگرد دوم وندیداد محل ورجمکرد (دژ زیر زمینی ساختهٔ جمشید) را کنار رود دائیتی (موردی چای مراغه) نشان می‌دهد. چون کتابهای پهلوی محل رود دائیتی را در بین کوه سهند و دریاچه چیچست (ارومیه) خاطر نشان می کنند. نام لیلی داغی با توجه به نام قدیمی قصبهٔ بزرگ همنام، لیلان یعنی نیلان به معنی جایگاه پائینی و زمینی، بر گرفته از غارهای آن است.
دوست و هم شهری قدیمی ایوب فارابی بدون یاد کردن از غار درون سطح نسبتاً مسطح قلّهٔ -که وقتی که من حدود چهل سال پیش دیدم در آن انباشته از خاک و پله های سنگی اش مشخص بود- چنین اطلاعاتی از آن تهیه کرده است:
"شرح قلعه و غار قیزلار قلعه سی
درفاصله پانزده کیلومتری جنوب شرقی مراغه بقایای قلعه ای واقع شده است که با توجه به وسعت و موقعیت آن از مهمترین قلعه منطقه محسوب می شود.
این قلعه در سمت جنوبى درهٔ بسيار عميق کوه‌هاى گؤى داغ (کوه کبود) واقع شده است. دهانهٔ غار به قطر ۳۰×۲۰ متر و طول آن در ابتدا ۳۵ متر و عرضش ۲۴ متر و ارتفاعش حدود ۲۰ متر است.
ارتفاع کلى غار و قلعه نسبت به درهٔ عميق مقابل حدود ۱۸۰۰ متر تخمين زده شده است. داخل غار دالان‌هاى متعدد تنگ و تاريکى وجود دارد که در بعضى از آن‌ها اقسام استالاکتيت‌هاى آهکى به چشم مى‌خورد.
در ارتفاعات پشت قلعه، باقيماندهٔ يک ديوار خشتى به چشم مى‌‌خورد که از بقاياى قلعه‌اى قديمى است که پايين آن چند دخمه وجود دارد. در بخش هایی از قلعه که امکان نفوذ وجود داشته، از دیوارهای سنگی استفاده گردیده است.
کارشناسان از بررسی آثار فرهنگی و بقایای معماری و نوع حجاری و کنده کاری های باقیمانده، آن را به دوره مانناها و اورارتو نسبت می دهند.
این قلعه در دوران اسلامی نیز از اهمیت زیادی برخوردار بوده و از ویژگیهای بارز آن استفاده از حصیر در کف سازی بوده است.
این قلعه قدمتی در حدود 2300 تا 2700 ساله دارد و متاسفانه با ورود شرکت کاوه سودا برای امری نامعلوم اقدام به احداث جاده ای در ضلع غربی آن شده است."

ریشهٔ واژه های داشتن و گذاشتن و گذشتن

نظر به یادداشتهای گاثاهای استاد پورداود داشتن را می‌شود خلاصه شدهٔ دا[ر] - شتن (دارا شدن)، گذاشتن را می‌شود بر گرفته از وی-هَرِزَ - شتن (بگذاشتن، هِشتن) و گذشتن را می‌شود از وی- تَ[ر] -شتن (بگذشتن) گرفت.

سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۸

معنی نام اورامانات (هورامانات)

اجزاء نام هورا-مان-ات در زبان کُردی معنی محل دارای مرغزارهای کوچک کوهستانی را می دهد. جزء هورا (هور، اور) از ریشه (اورورا، اوروَ) اوستایی به معنی گیاه و چراگاه به نظر می رسد.
واژهٔ فارسی خرّم که بر گرفته از خوَر-رام اوستایی (شادی و خوشی با شکوه) است، از نظر لغوی در رابطه با نام اورامان به نظر نمی رسد.
در رابطه با ارتباط خوَر و خرِّم گفتنی است: مطابق ابوریحان بیرونی و محمد حسین خلف تبریزی اوّل و هشتم دی ماه که به نام اورمزد، روز اورمزد و دی (خدا) به آذر خوانده می‌شده است، جشن‌های خوره روز و خرّم روز برگزار می‌شد.

دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۹۸

اتیمولوژی واژۀ ساغر و نام قوم سکائی ساکاراوکه (ساکارولی)

منابع یونانی و رومی نام سکائیانی که در مقابل یوئه چی بزرگ (تخاران) از ماوراء النهر به سمت افغانستان و دره سند رفتند به صور ساکاراوکه و ساکورالی نوشته اند یعنی قوم منسوب به ساغر/سکوره (جام)، که همان است یونانیان آن را در زبان خود به اسکیث (جام) ترجمه کرده و به عنوان نام عمومی قبایل سکائی (تورانی، دارندگان توتم بزکوهی) از جمله در مورد سکائیان برگ هئومه (دروپیکیان/دربیکان/نیاکان دریها) به کار برده اند. اسکیتان پادشاهی در شمال دریای سیاه می زیسته اند.
خود واژهٔ ساغر (جام) ترکیب سا (شامل و حاوی) و غر (مایع) به نظر می رسد:
सगर adj. sa-gara containing any drink
لذا به نظر می رسد واژهٔ گَرَ/گَر (معرّب به جرّه) نیز که در فرهنگنامه های فارسی به معنی سبو و جام به کار رفته، در اساس به معنی ظرف منسوب به مایعات است.
واژهٔ سایی گراوه پارسی باستان (پیاله سنگی) در سنسکریت به صورت ترکیب سا به معنی حاوی (ظرف) و گراوان (سنگی) است. چینی‌ها نام سکائیان برگ هئومه (دربیکان) را سایی (منسوب به پیاله) و سایی وانگ (دارندگان پیاله) آورده اند. چنانکه گفته شد اسکیث یونانی هم به معنی پیاله است.