در شاهنامه ایرج (آریا) و تور (سکا) سلم (سئورومات) برادر به شمار رفته اند که از یشتهای اوستا گرفته شده اند که در آن به پاکدینان اقوام آریایی (ایرانیان)، تور (سکاها)، سئیریمه (سئورومات)، دائی (داهه) و سائینی (سواران شمشیرزن) درود فرستاده شده اَست: सायिन् m. sAyin horseman از این میان تنها نام سائینی ناشناخته است که ظاهراْ یادآور نام قوم شمالی سَوار (سابیر) است که نامش به اشکال مختلف زیر یاد شده است و معنی اسب سوار یا شمشیرزن می دهد و با آتّاسیهای سمت خوارزم (به معنی دارندگان اسبان نیرومند یا دارندگان شمشیر نیرومند) در خبر استرابون همخوانی دارند. Säbir / Sabïr / Sabar / Säβir / Sävir / Savar / Sävär / Sawār / Säwēr सबार [sabāra].—n. rider; 1. a person who is riding or who can ride a horse. saber: sword. با توجه اینکه در منابع تاریخی از شرکت زنان سابیر در جنگها سخن به میان آمده و آنان از لحاظ زبان با سکاها متفاوت و از تیره های مجاری-سئوروماتی بوده اند، این ویژگیها آنان را با آمازونهای باستانی مطابق نشان میدهند. به نظر می رسد این یکجا و برادر نامیده شدن پنج قوم آریایی آسیای میانه در اوستا سابقهٔ دیرینه ای در فرهنگ ایران باستان داشته است. منابع عمده: ١- وندیداد اوستا ترجمه و تألیف هاشم رضی. ٢- تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز. ٣- یشتهای اوستا ترجمه و تألیف ابراهیم پورداود. ۴- مقدمه ای بر دین ایران باستان، تألیف ماندالا ویلیام، ترجمهٔ خسرو قلی زاده. ۵- رسالهٔ زادبوم زرتشت، تألیف دکتر جیوانجی جمشیدجی مودی، ترجمهٔ رشید شهمردان. ۶- گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران، تألیف جواد مفرد کهلان. ٧- فرهنگ لغات سنسکریت، آنلاین
جمعه، شهریور ۲۱، ۱۴۰۴
معنی ایرانویج (ائیرینه وئجه، مراتع عالی خالی از سکنه) و توران
ایرانویج دارای زمستان بسیار طولانی و سرد و دارای مار در وندیداد به سرزمین سرد داهه های دارای توتم مار در سمت خوارزم شبیه است:
چون خود نام خوارزم را هم می توان سرزمین مار و سرمای سترگ معنی نمود که در فرگرد اول وندیداد در توصیف ائیرینه وئجه آمده اند:
ह्वार m. hvAra serpent
zam: ground
ولی کتابهای پهلوی به صراحت اطراف کوه اسنوند (سهند) را ایرانویج معرفی می نمایند. دلیل نامگذاری این دو سرزمین به ائیرینه وئجه (مراتع عالی خالی از سکنه) در مورد سرزمین داهه ها (منسوبین به افعی= سئورومات/سرپ، خویشاوندان و متحدین ماساگتها/روکسولانهای کرُوات) دشتهای سرد و استپی کم جمعیت و در مورد اطراف کوه سهند مراتع خالی از سکنه اطراف کوه سهند (اسنَونت= دارای مراتع خالی از سکنه) به سبب زمستان سرد و طولانی و پر برف آن است. آریاورتهٔ هندوان (سرزمین مراتع آریایی) در نوشته های کهن هندوان نیز چنین سرزمینی است که بنا به محمد جواد مشکور در مورد آن آمده است: "در آریاورته صد زمستان و صد خزان روی داده است":
इरिण n. iriNa barren soil
इरण n. iraNa barren
विजय m. vijaya superiority
आर्य adj. Arya suitable
Vārtā (वार्ता, “agriculture”) refers to animal husbandry, field, grassland
در فرگرد یکم وندیداد، بند ۳و۴ آمده است:
»بهترین ناحیهای که اورمزد آفرید ایرانویج است. اما پتیاره آن زمستان دیوآفریده، دهماهه و انواع مار جهنده است. خوشی این ناحیه به حدی است که اورمزد میگوید اگر سرزمینهای دیگر را دارای خوشی نمیآفرید، همهٔ مردم به ایرانویج میرفتند و جایی برای سکونت باقی نماند«.
در اساطیر ایرانی زمین به هفت پاره یا اقلیم بخش شد. اقلیم میانی خونیرَس (سرزمین ارابه های درخشان، خاستگاه پارتیان) نام دارد که به اندازهٔ آن شش اقلیم دیگر است. ایرانویج در خونیرَس قرار دارد. اورمزد در ایرانویج چیزهای زیادی را آفرید. رودهای زادگاهی زرتشت سپیتمان یعنی رود وهدائیتی (موردی چای)، رود دارجه (رودخانهٔ مغانجیق، شاخهٔ موردی چای)، گاو اِیوداد یا یکتا آفریده، گیومرث، کوههای هوگر و اوسِندام و رأس پل افسانهای چینود در آنجاست. نخستین حیوانات که دو گاو نر و ماده بودند و همهٔ انواع گیاهان در ایرانویج آفریده شدند. ایرانویج امنترین جای خونیرَس است به طوری که وَرِجَمکَرد در آنجا ساخته شده است. سرور ایرانویج یکی از بیمرگان، یعنی ونجدبیش، است. زردشت در ایرانویج ظهور کرد. طبق روایات متاخر ایرانویج در آذربایجان است. میگویند خورشیده به اندازهٔ ایرانویج است. در اعتقادات ایرانی، ایرانویج آرمانشهر ایرانیان است. در مینوی خرد، مشخصات این آرمانشهر بدین شرح آمده است و پیداست که اورمزد ایرانویج را از دیگر جایها و روستاها بهتر آفرید و نیکیش این است که زندگی مردم در آنجا سیصد سال است و زندگی گاوان و گوسفندان صد و پنجاه سال و درد و بیماری کم دارند و دروغ نمیگویند و شیون و مویه نمیکنند و دیو آز به تن آنان کمتر مسلط است و ده مرد از نانی که میخورند سیر میشوند و به هر چهل سال از زنی و مردی فرزندی زاده شود و قانونشان بهی و دینشان پوریوتکِشی است و چون بمیرند پارسایند و رد (سرور) آنان گوبدشاه (توگدامه کیمری یا پسرش سانداخشترو) است و از ایزدان سرور و پادشاهشان سروش است.
معنی نامهای تور و توران
واژهٔ تور که در اوستایی و سنسکریت به معنی رمندهٔ نیرومند است در روسی به معنی بُزکوهی (توتم سکاها) است. خود واژهٔ سکا هم با توجه به شواهد و قرائن در سنسکریت و زبانهای ایرانی به همین معنی به نظر می رسد. بنابراین توران یعنی سرزمین مردم دارندهٔ توتم بزکوهی و تور ایزد رعد اساطیر اسکاندیناوی همان تور نیای اساطیری تورانیان (سکاها) می باشد چون حیوان توتمی وی بزکوهی است. کلاهخود شبیه شاخ بلند سکاها و کلاهخود شاخدار رستم سیستانی و کلاهخود شاخدار وایکینگهای پرستندهٔ تور گواه این نظر هستند:
معنی نامهای سکا و تور و اسکیث و اسکلوت:
واژهٔ سکا که در فارسی باستان به صورت -saka آمده، از مشتقات ریشه باستانی sak* به معنی «رفتن، گشتن، گردیدن» و به معنی تند و روان گردنده است. در اصل منظور از آن توتم بزکوهی سکاها بوده است که به روسی تور یعنی نام دیگر سکاها میشود. بر این پایه نام اسکیث به صورت سکا-ایث به معنی گرامی دارندهٔ بزکوهی بوده است. نظر به واژهٔ اسکول (بزکوهی) در زبان های سکایی بلوچی و کُردی نام کهن اسکلوت آنان نیز به همین معنی است که به صورت اسکلاو (صقلاو، صقلاب) مأخذ نام ملل اسلاو شده است.
این گفتار بیانگر این است که سرزمین توران در ابتدا و اصل بیشتر به سرزمین سکاهای پادشاهی شمال دریای سیاه اطلاق میشده است. واژهٔ اسکیث نیز که در مورد آنان به کار رفته است به صورت سکا- ایس به معنی گرامی دارندهٔ بزکوهی است. به خصوص واژهٔ روسی- سکایی تور (بزکوهی) مؤید این نظر است؛ علاوه بر اینکه افراسیاب تورانی که از قفقاز به غرب آسیا هجوم آورده و در کنار دریاچهٔ چیچست (ارومیه) توسط کیخسرو (کیاخسار) دستگیر و اعدام شده بود مطابق مادیای اسکیتی کشورگشای سکاهای سلطنتی شمال دریای سیاه است که توسط کیاخسار (کیخسرو) در کنار دریاچهٔ ارومیه غافلگیر شده و به قتل رسیده است:
محتوای شرح واقعۀ دستگیری و قتل مادیای اسکیتی (افراسیاب) مطابق خبر هرودوت از این قرار است:
»مادیای اسکیتی از دروازه دربند قفقاز گذشته و فرائورت (فرود سیاوش) را در شهر گنجه شکست داده و به قتل رساند. او به مدت بیست و هشت سال در آسیای مقدم به قتل و غارت و ویرانی پرداخت و از مقّرش در ماننا به دور دستها رفت و در کیلیکیه توگدامۀ کیمری (اغریرث) را شکست داده و بکشت و از مرز مصر با هدایای فرعون پسامتیخ بازگشت و آشوربانیپال پادشاه آشور یکی از شاهدختهای آشوری را به ازدواج وی در آورد. ولی سرانجام مادیای اسکیتی توسط کیاخسار (در واقع متحد وی در ماد کوچک) به میهمانی خوانده شد و در یک شبیخون کیاخسار شکست خورده و به قتل رسید«.
اوستا و شاهنامه داستان دستگیری و مقتول شدن مادیای اسکیتی را به دو صورت دستگیر شدن افراسیاب توسط هوم عابد و شکست قراخان توسط گستهم نوذری ضمن یک شبیخون شرح داده اند که از مجموع آنها چنین معلوم میشود که میهمانی و جشن با شراب و شادی که بعداً به جشن سکائیه معروف شد، توسط سپیتمه لهراسب (یرواند، هوم عابد) برای اسکیتان و مادیای اسکیتی (افراسیاب) ترتیب داده شد و سردار مهاجم شبیخون زنندۀ کیاخسار (کیخسرو)، آریارمنه (احتمالاً خواهر زادۀ کیاخسار، گستهم نوذری) بوده است که مادیا و سران سپاهش را در آن میهمانی غافلگیر می کند و مادیا (نیوکار مادس خبر موسی خورنی، مادیای تبهکار)/ فارنوس خبر کتسیاس (نفرین شده)، دستگیر و میخ بر پیشانیش کوبیده شده و بر دیوار برجی مصلوب میگردد. خود کیاخسار (کیخسرو) همزمان بدین محل در نزدیکی آتشکدۀ قدیمی آذرگشنسب در کوهپایۀ سهند رسیده بود و در این واقعه حضور داشته است. مکان این واقعه طبق اشارات اوستا محل به هم نزدیک شدن و تلاقی سه رودخانه اوژدان وَن (صافی)، اپَ غژارَ (سیل چایی چیکان) و ونگهزدا (موردی چای) در کنار شهر مراغه و معبد مهری ورجوی مراغه (هنگ افراسیاب) بوده است که در شاهنامه به جای معبد مهری مراغه غار هامپهول مراغه منظور گردیده است.
لذا گنج ناحیهٔ "زیویه" (پایگاه سکاها در پارسوای ماد) باجهایی بوده است که مادیای اسکیتی (افراسیاب) از نواحی غربی خاورمیانه ستانده بوده است.
کیاخسار (کیخسرو) بعد از فارغ شدن از کار سکاها به نبرد با آشوریان (دیوان دژ بهمن) در گیر با بابلیان پرداخت و مطابق اوستا ائوروَ ساره (ساراک) را در بین حلوان (جنگل آریائیان) و شهرزور (جنگل سفید) شکست داد. در شاهنامه شرح این واقعه نیامده و به جای آن به ویرانی دژ بهمن (نینوا) توسط کیخسرو (کیاخسار) پرداخته شده است.
معنی نامهای کوزاک، قزاق و کوزر (خزر)
نام کوزاک را در زبانهای اسلاو می توان به معنی بزوحشی (بزکوهی) یعنی مترادف سکا و تور و اسکیث و اسکلاو گرفت ولی نام قزاق چنانکه از سفرنامه ابن فضلان در بارهٔ ساکنین قزاقستان بر می آید به سبب پرستش توتم غاز وحشی آنان بوده است. در پردهٔ نمدین پازیریک نقش انسان-پلنگ-گوزنی (توتم ماساگتها/آلانها/روکسولانها) در حال نبرد با غاز وحشی (توتم قزاقها) به تصویر کشیده شده است.
به نظر می رسد نام کوزر (خزر) ربطی با نامهای کوزاک و قزاق ندارد و به سبب تقدیس زغال برافروخته (کوز) در نزد خزرها و خاقان خزرها که یاقوت حموی یاد کرده، عاید شده است.
در باب نام قوم سائینی (سواران شمشیرزن) در اوستا
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر