گفته میشود در سردشت فعلی در قسمت شمال غربی ، شهر قدیمی نیِزه رو (نیزارو ) قرار داشته است که به فاصله یک کیلومتری در کنار چشمه ای بنیان شده بود و در باب وجه تسمیه آن داستان را هم نقل می کنند. ولی می توان تصور نمود با آمدن ترکان بدین نواحی نام کهن آنجا یعنی سه لک (سه راه) به معنی سُلُک یعنی جای باتلاقی و نیزار گرفته شده و ترجمه فارسی و کردی این نام به صورت نیزارو بدین قسمت کهن شهر تعلق گرفته است. یعنی خود سه لک (سه راه) قدیمی تر بوده است و اکنون نیز این شهر تنها از سه سوی شرق و غرب و جنوب به بیرون راه دارد و در سه راهی واقع است. مسلم به نظر می رسد نام سردشت از تلخیص نام سه لک دژ (طبق قاعده تبدیل و تلخیص زبانهای ایرانی همان سه ره دش) عاید شده است.اگر نیزا رو را مرکب از اجزاء اوستایی و پهلوی نس (به هم رسیدن) و رو (راه) بگیریم در این صورت آن معنی محل تلاقی راهها (سه راه) یعنی همان معنی سه لک را خواهد داد. خود نام سردشت می تواند به صورت کُردی"سرد-شت" به معنی محل [رود] دارای سبزی نو دمیده اشاره به همان نیزارهای این شهر (نیزه رو سابق) بوده باشد.
در وبلاگ سوما در رابطه با معرفی، تاریخچه و آشنایی با شهر سردشت می خوانیم: "اینکه از چه زمانی نام سردشت بکار گرفته شده به درستی معلوم نیست و آیا نام سردشت قبل از نام نیزه رو بکار گرفته می شد یا بعد از متداول گشت نیاز به تحقیقات بسیار عمیقی دارد، در کتاب فتوح سواد العراق هم نامی از سردشت برده نشده در حالیکه از شهرباری در نزدیکی آن ذکری به میان آمده است. آنچه یقین است اینکه واژه سردشت در متون تاریخی و جغرافیای بعد از اسلام تا دوره متأخر یعنی از دوره صفویان به بعد ثبت و ضبط نشده و حتی در کتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفی هم نیامده است . در متون جغرافیایی قرن سوم و چهارم و پنجم بویژه مسالک و ممالک از سلَق زیاد سخن رفته که به احتمال بسیار قوی مطابق با منطقه سردشت است، و اینکه سلَق چرا با سردشت منطبق است و بعد از زبان شناسی هم قابل مطالعه است زیرا محل تلاقی سه راه مهم تجاری و کاروانرو بوده است و که شهرزور و مراغه و دینور را به قول صاحبان مسالک و ممالک به هم متصل می نمود و راههای این سه مرکز عمده از طریق سلَق به هم متصل می شد که موقعیت منطقه سردشت دقیقاً در وسط آنها قرار گرفته است و در زبان عربی هم سلَق می تواند سه لک (سه شاخه) کردی باشد که همان معنی سه راه را القاء می کند . علاوه بر آن ابودُلف در سفرنامه اش (ص 54) پس از گزارشی از کردهای هذبانی ، می نویسد: « و دهات آنجا را تا حدود «سلَق» و «دینور» و توابع «شهرزور» وسعت دادند ». پس مینورسکی در تعلیقات خود در باب محل سلَق می گوید: « توسعه نفوذ هذبانی ها تا بالای سلق (Salaq) و شهرزور و دینور صحیح به نظر میرسد. سلق بخشی است که خصوصاً در حوادث قرن سوم هجری ( نهم میلادی ) از آن ذکر شده است . یکی از دو سلق که متعلق به «احمد به روح العودی» بوده با بخش «لاجان » امروز واقع در غرب ساوجبلاغ مطابقت دارد و رشته کوههای مرزی (گردنه «زنوی شیخ») آنرا از «سلق غربی » متعلق به «بنی الحسن الحمدانی » جدا می سازد. این بخش با بخش کنونی «رواندوز» تطبیق می کند. (سفرنامه ابودلف، ص 115). می بینیم که مینورسکی آن را دو منطقه بسیار نزدیک به سردشت منطبق می داند. و نیز ابن خرداد به در کتاب المسالک و الممالک (ص 97) مینویسد: از روستاهای ناحیه آذربایجان است. و اما درباره اشتقاق سردشت و استعمال این کلمه تحقیق ممتعی را بایسته است."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر