چهارشنبه، دی ۱۴، ۱۴۰۱

مشابهت اسطورهٔ دلی دُمرُل کتاب ده ده قورقود قفقازیها با دوبرینیای روسها

به نظر می رسد نام و داستان دلی دُمرُول به الهام از دوبرینیای روسها (نیک) ساخته شده است. در اسطورهٔ دلی دُمرُل (بی باک کشندهٔ شر و تباهی)، اژدها با عزرائیل جایگزین گردیده، بعلاوه به مورد پل نیز که در اسطورهٔ بوگاتیرها (پهلوانان اساطیری اسلاوها) نقش مهمی دارد، اشاره شده است:
خلاصهٔ داستان دَلی دُمرُل: در میان قبیلهٔ اُغوز پهلوانی به نام "دُمرل" زندگی می کرد که پشت حریفان را بر خاک می زد و کسی توان کشتی گرفتن با او را نداشت. او از هر کسی که از روی پل محل زندگی اش می گذشت، باج می گرفت تا شاید کسی خشمگین شده و با او کشتی بگیرد.
زمانی از مرگ جوانی متأثر میشود و نام قاتل را از خدا می پرسد و جواب میشنود که قاتل این جوان "عزرائیل" است.
دلی دمرل از خدا می خواهد تا عزرائیل را ببیند و او را مجازات کند.
عزرائیل از خداوند اجازه می خواهد تا جوان گستاخ را ادب کند و به صورت یک پیر مرد ریش سفید به چادر "دلی دمرل" وارد می شود. با دیدن او لرزه بر بدن پهلوان می افتد و از دیگران می خواهد تا او را از چادر دور کنند، اما کسی جز او قادر به دیدن پیرمرد نیست. دلی دمرل دست به شمشیر خود می برد، تا بزند پیرمرد به صورت یک کبوتر از چادر فرار میکند. دلی دمرل با اسب او را تعقیب می کند اما اسب با دیدن کبوتر (عزرائیل) با سر به زمین می خورد و سوار (دلی دمرل) نقش بر زمین می شود. عزرائیل با پا گلوی او را می فشارد و روی سینه ی پهلوان می نشیند . نفش اش به شماره افتاده و التماس می کند اما عزرائیل همچنان گلوی او را می فشارد. سرانجام پهلوان رو به خداوند جهان آفرین کرده و او را با کلمات زیبایی می ستاید و خدا به او ترحم می کند ، اما گفته میشود که باید یکنفر فدیه بدهد.
پهلوان از پدرش و سپس مادرش می خواهد تا ازجان خودشان بگذرند ، اما آن دو قبول نمی کنند.
همسر پهلوان با دیدن اندوه شوهر از حال او آگاه می شود و با خرسندی حاضر می شود تا جان خود را فدا کند.
خداوند به پهلوان و همسرش صدو بیست سال عمر می دهد و جان پدر و مادر او را می گیرد.
دوبرینیا و اژدها
این بایلینا (اسطورهٔ جنگ با اژدها) با یک هشدار والدینی آغاز می‌شود. مادر دوبرینیا پسر خود را از رفتن به کوه‌های ساراسین، نجات اسیران روس و آبتنی کردن در رودخانه خطرناک پوچای که مأوای یک اژدهای ترسناک است منع می‌کند. دوبرینیا به توصیهٔ مادر توجه نمی‌کند و تمامی این کارها را انجام می‌دهد. او سوار بر اسب فاصله‌ای طولانی تا رودخانه را طی می‌کند و برهنه به درون آب می‌پرد و در آن استحمام می‌کند. اژدهایی سه سر ظاهر می‌شود و به قهرمان بی‌دفاع حمله می‌کند. دوبرینیا که قادر به دفاع از خود نبود، عاجز ماند و تصور کرد که دیگر خواهد مرد. او نخستین سلاحی که به دستش می‌رسد بر می‌دارد و این سلاح، «کلاهی از سرزمین یونان» است که در ساحل رودخانه قرار دارد. وی اژدها را شکست می‌دهد و اژدها به او التماس می‌کند که او را زنده نگاه دارد و در نهایت با یکدیگر پیمان می‌بندد که در ازاء نجات جانش از پرواز کردن به سرزمین روس بپرهیزد.
اما اژدهای پیمان‌شکن بر عهد خود نمی‌ماند و خواهرزادهٔ ولادیمیر کبیر، زاباوا را می‌ریابد. زمانی که دوبرینیا به کی‌یف می‌رسد، شاهزاده ولادیمیر از او برای نجات خواهرزاده‌اش درخواست کمک می‌کند. وی نیز به کوه‌های ساراسین می‌رود تا بار دیگر با اژدها وارد نبرد شود و خواهرزادهٔ ولادیمیر را از دستش رها سازد. آن‌ها برای دومین بار وارد نبرد می‌شوند و این پیکار سه روز به طول می‌انجامد. در سومین روز دوبرینیا ناامید می‌شود و قصد ترک نبرد می‌کند. اما در همان لحظه صدایی از آسمان به او می‌گوید: اگر سه ساعت بیشتر به مبارزه خود ادامه دهی پیروز خواهی شد. دوبرینیا همین کار را کرد و اژدها را در سه ساعت شکست داد. در روایتی دیگر دوبرینیا با اشیاء جادویی که مادرش به او داده است بر اژدها غلبه می‌کند؛ این اشیاء شامل یک تازیانهٔ ابریشمی است که وقتی اسبش نیروی خود را از دست می‌دهد با آن به اسب ضربه می‌زند، و یک دستمال ابریشمی که با آن صورت خودش را خشک می‌کند.
وقتی اژدها کشته می‌شود خونش به داخل زمین فرو نمی‌رود و دوبرینیا به مدت سه روز در آن گیر می‌کند. در نهایت یک بار دیگر صدایی از آسمان به او گفت: نیزهٔ خود را در زمین فرو کن و با استفاده از کلمات افسون بگو. سپس زمین تمام خون را بلعید و زاباوا نجات پیدا کرد. دوبرینیا همچنین پناهگاه کوهستانی اژدها را پیدا می‌کند و پس از کشتن تعدادی بچه اژدها، سایر روس‌هایی را که در اسارت او بودند نجات می‌دهد.
خود ده ده قورقود (پدر و حامی حیوانات وحشی) که شاعر و نوازنده به شمار رفته، مطابق ولوس اسلاوها یعنی پشمی و حامی حیوانات وحشی و اهلی است که نوازندهٔ موسیقی نیز به شمار آمده است.

هیچ نظری موجود نیست: