جمعه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۸

بررسی نامهای اساطیری گلی و گلینا در آیین تمنای باران در سمت بوشهر

در این مراسم صحبت از ایزدی و الهه ای به نام گلی (به سومری یعنی شاه=نرگال) و گلینا (ملکه= ارش کی گال) و یا همان کوسه (ایزد کاسی کاشّو، ایزد جام شراب) و همسرش کاشیتو (الهه جام شراب) است. دو ایزد و الهه اخیر یعنی کاشّو و کاسیتو خدا و الهه قبیله ای کاسیان (اسلاف لُران=مردم پرستنده شراب مقدس هوم) بوده اند. می دانیم که نام مردم و سرزمین ماد و میتانی نیز به ترتیب در زبانهای سانسکریت و آشوری به معنی مردم شراب و شادی بوده است. نام این ایزد و الهه در اساطیر ایرانی به صورت جمشید (جام درخشان) و جمی (منسوب به جام) بر جای مانده و در موردشان آمده که در روزگارشان همهً انسانها در نوجوانی جاودانی به سر می بردند. افزون بر این جمشید و جمی ایزد و الهه سر سبزی و جهان زیرین به شمار میرفتند یعنی با ایزد سومری-عیلامی نرگال (فرمانروای جهان زیرین، نرگال درخشان) یا گوگالانّا (گاونر ایزد آسمان آنو) و همسرش الهه ارش کی گال (بانوی جایگاه بزرگ) یا لاز (الههً شراب و شادی) یکسان به شمار میرفتند. اسطوره ای عاشقانه ای در باب اینان که در آن صحبت از گذر نرگال از هفت دروازه جهان زیرین (هفتخوان) و رسیدنش ارش کی گال است که این رابطه عاشقانه آنها و جوانی جاودانی نرگال توسط رقیب او ائا (خدای دانایی و نیرنگ زمین) به بهانه بی احترامی به نامتار (وزیر آنو خدای آسمان) تبدیل به پیری جاودانی در جهان زیرین میگردد. مسلم به نظر میرسد پارسیان باستان نیز نظیر عیلامیان با نامهای سومری نرگال و ارش کی گال آشنا بوده اند چه نامهای اوستایی ایزدانی به نام اشا و اشی که هرودوت پارسیان به نام ایشان ارتی نامیده است گواه صادقی بر این نظر است چه کلمات اشا و ارتی و ارش به معانی پاک و عادل و نیکوکار مترادف هم به همان معنی آریا هستند که ریشه نام ایران و ایرانیان است. نماد نرگال، جامهً دارای شکوه وحشت انگیز و یک عصا با سر شیر و نیز گاونر بزرگ و قوی است. این ویژگیها در مورد جمشید درخشان شیرسوار (خدای جهان زیرین پارسیان، خدای تخت جمشید) نیز صادق بوده است. لذا به نظر میرسد در نقش برجسته عیلامی کورانگون همین خدای جهان زیرین و شراب یا معادلی بر وی را ناظر هستیم که خود و الهه –همسرش با جام شرابی در دست آراسته به شاخهای گاوهستند.

نقش برجسته عیلامی کورانگون (از ایرانشناس معروف آلمانی هرتسفلد)

شرح مراسم (وبلاگ مدار 29 درجه، امرالله دهقان)
« قبله دعا رفتن » یا انجام مراسم باران خواهی مردم بوشهر ، به رسوم گذشته ایرانیان پیش از اسلام پیوند می خورد و توان گفت که ... «‌ظاهرا این رسم بازمانده پرستش «‌آناهیتا »‌الهه بارندگی و آبیاری ایرانیان باستان است . که پس از رواج اسلام دگرگونی پذیرفته است .
درفصل پاییز دهاتیان منتظر باران عقربه و بارانی که در برج عقرب می آید هستند . بعضی سال ها باران عقربه به طول می انجامد و بسا می شود که از عقرب گذشته تا برج قوس هم باران نمی آید . دهاتیان مضطرب می شوند . حق هم دارند زیرا عهده دار معاش آنان زمین است که مستلزم باران می باشد . این است که متوسل می شوند به طلسم و افسونی که معمول به آن هاست و تقریبا مستجرب است . بدین معنی که پس از اجرا آن مراسم غالبا اتفاق افتاده که باران آمده است . بدیهی است این مراسم گرچه به صورت ظاهرا بازیچه می نمایند ولی با استدعاهای عمومی توام است که به درگاه خدا استغاثه می نمایند . لذا ممکن است که مقرون به اجابت گردد .
[ دهقان بوشهری ] هر سال ، مخصوصا در دو برج میزان و عقرب دیدگان پیر امید خود را به آسمان می دوخت و در انتظار فرود باران می نشست . چون به تجربه آموخته بود که باد « قوس » ( یا کوس Kows = باد جنوبغربی ) نوید آور ابر باران زا بوده و پایان دادن به محنت ایام را می رساند . به محض وزش باد قوس ، بارقه امید بر دلش می درخشید و با امید واری کامل این جمله ی اسغاثه گونه را بر زبان می آورد :
یا لله قوس ... ، یا لله بارون
کلام دعا گونه وی ، به نوبه خود کودکان را به یاد آن می انداخت تا طبق رسوم هر ساله ، به کوچه بوند و هر آن چه در دل والدین می گذرد ، با فریادی رساتر چنین سر بدهند :
یالله قوس ، یا لله بارون - یالله قوس ، یا لله بارون
مشت جوی داشتیم ، سر تلی کاشتیم ،
یالله تو بزن بارون سی مای عیال دارون
یالله تو بزن بارون سی مای عیال دارون
در عین خوشحالی و انبساط خاطر او از باد « قوس » حتی اگر ابر ، تمام آسمان را فرا گرفته بود و بارانی نداشت ، این بار ، انگار ه درونی خود در مورد نزول رحمت الهی را به گونه دیگر بر ملا ساخته و می گفت : این ابر اوست (ابر خداوند ) ، ببینیم ابرش [ امرش ] چه باشد .
محمد رضا نعمتی زاده ( شاعر خوش قریحه بوشهری ) این انتظار داری پر بیم و امید دهقان بوشهری را چه زیبا به رشته نظم در آورده است :
آسمان پوشیده از ابرسیاهی چون بن تاریک چاهی
رعد می غرد چو دیوی می شکافد قلب صحرا با غریوی
مشعل برق از خلال ابر تیره ، می درخشد خیره
چون چشم پلنگان در سیاهی .
برزگر در کومه خود پشت چاله می کشد قلیان و می گوید به ناله
« ... » وای این ابر سیه باران ندارد کشته ام شد خشک و طفلم نان ندارد
رعد جز طبل تهی وین طبل جز افغان ندارد آسمان اشکی زچشم ابر بر دامان ندارد
آه این محنت مگر پایان ندارد ...
قبله دعا رفتن بدین گونه است که ... اگر «‌فصل باران » آسمان بر زمین بخیل شود واز ابر رحمت خداوند قطره بارانی نبارد و « برج قوس » یعنی زمان کشت نیز به پایان نیمه دوم نزدیک شود و باز هم از آمدن باران خبری نشود ، به خاطر آن ، دو نفر از زنان محل ( و گاهی مردان ) ، آرد بیزی ( الکی ) را بر می دارند و در حالیکه خود را در چادرشان پوشیده اند ، به در خانه ها می روند و در حیاط خانه ها را به صدا در می آورند . صاحب خانه می آید و می گوید کیست ... ؟ و آن ها تعمدا جواب نمی گویند ، اما به جای آن ، با چند بار زدن آرد بیز خود به آستانه در ، صاحب خانه را متوجه خود می سازند که « آرد بیز تک تکی » هستند و چه می خواهند . صاحب خانه آن چه در توان خود دارد در توبره ی آنان می ریزد . چیزی که به آن ها داده می شود شامل گندم و مقدار کمی چای یا شکر است و برنج و پول کمتر در میان است .
« آرد بیز تک تکی » ها ، تمام خانه های محل را سر می زنند تا همه اهالی از نیت خیر شان با خبر شوند و این کار را معمولا پس از شامگاه انجام می دهند .
... مردم ، چون در گذشته ، با انجام چنین کاری ، تصادفا به نتیجه می رسیده اند وقتی با قیافه « آرد بیز تک تکی » ها مواجه می شوند ، درست مثل آن که با قاصد خوش خبری روبرو شده باشند فورا از آن ها می پرسند : بگو ببینیم چند روز دیگر باران می آید ...؟ آن ها نیز ، این سووال را بی جواب نگذاشته و با زبان اشاره ( یعنی انگشتان دست ) دو، یا سه انگشت خود را بالا می برند و بدین طریق معلوم می دارند ( پیشگویی می کنند ) که حتما ظرف دو ، یا سه روز دیگر باران خواهد آمد . تعجبی نیست که ، مردم قطعا باورشان می شد و باید باور کردنی هم باشد زیرا در دو ماهه ی آذر و دی هر سال ( برابر با دو برج قوس و جدی ) ، اگر باران تندی در کار نباشد ، بالاخره ریزش کمی همراه دارد . بهر تقدیر بعد از آن که « آرد بیز تک تکی » ها ، خانه به خانه ی محل سر زدند ، به خانه ی خود باز می گردند . در شب بعد ، در منزل یکی از آن دو ، آشی ( شله ) از گندم تدارک دیده می شود . مردم و بیشتر کودکان محل به خانه ی آن فرد می روند . حال دیگر معلوم شده است که یکی از « آرد بیز تک تکی » ها که بوده است . اما شناخت فرد دیگر هنوز نامعلوم است .
آش گندم را که به « شله گندمی » معروف است درون چند مجمع ( سینی بزرگ ) می ریزند و چند دانه تسبیح را در هر مجمع می اندازند . کودکان دور سینی شله جمع شده و با حرص به خوردن شله مشغول می شوند . دانه تسبیح به دندان هر کس بخورد ، قرعه فال به نام او افتاده و باید کاری را انجام دهد که همه به خاطر آن جمع آمده اند .
در آخر یا نیمه ی خوردن ، بالاخره دانه تسبیح به دندانی می خورد و دیگران متوجه آن می شوند . در این موقع ، خورنده دانه تسبیح را حاضر کرده و یکی از لنگه های «‌ هاسک » 1 ( آسیاب دستی ) بر گرده اش می نهند و بر گردن اوست که آن را تا ساحل دریا ( کنار آب ) حمل کند . آن گاه از همان منزل بیرون می آیند و به منظور اطلاع و شرکت بقیه افراد محل در انجام مراسم ، همگی با هم می خوانند :
بیین بیشیم قبله دعا بلکی خدا رحمش بیا
بعد از تکرار چندین مرتبه موضوع ، در حالیکه سنگ ( لنگه هاسک ) بر گرده خورنده دانه تسبیح است و دیگران نیز به دنبال او چنین می خوانند :
پیرزن کورو ، لنگ ها سک کولشن
پس از این استغاثه ، دعای دیگری را چنین سر می دهند :
مشکولکم خشکن خدا اوش بده
مرتب و بطور یکنواخت و آهنگین جمله ی دعا گونه ی خود را تکرار می کنند تا به کنار دریا ،یا آب مورد نظر در بیرون محل برسند . آن گاه سنگ آسیاب را بر زمین گذاشته و پس از استراحتی کوتاه و سه مرتبه سنگ هاسک را در آب زدن و در آوردن آن ، در همان موقع ، شخصی ضامن حامل لنگه هاسک می شود و سنگ را از گرده او بر می دارد و بر گرده دیگری می نهد و پس از آن آهنگ بازگشت به محل می کنند و این بار می خوانند :
قبله دعا رفتیم سی ا و خدا رفتیم
با خاتمه این مراسم که آن را« قبله دعا رفتن » می نامند ، چشم به آسمان دوخته و با امید واری زیاد در انتظار آمدن باران می نشینند .
در روایتی دیگر مراسم قبله دعا رفتن با تفاوت هایی نسبت به مراسمی که در قبل به آن اشاره شد ثبت شده است . ... زمستان هایی که باران دیر می کند و خطر خشک سالی احساس می شود ، مردم بوشهر به سرپرستی ریش سفیدان ، شب جمعه ای را انتخاب می کنند اجتماعي تشكيل ميدهند وديگران را با گفتن :
پاش1 تا بریم قبله دعا بلكه خدا رحمش بيا
بيا تا بشيم قبله دعا بلكه خدا رحمش بيا
به جمع شدن دعوت ميكنند جمع كه جور شد،عده بحد كافي راه ميافتند وبسوي محلي بنام (قبله دعا) ودسته جمعي شروع ميكنند به خواندن:
بار باروني Bâr – bâruni شار شاروني Câr – caruni
الله تو بده بارون سي ماي عيال وارون
مشت جوي داشتيم سر تُلُي كاشتيم
بارون زدو در اومد مشتي مو،مشتي تو
مشتي خير باروني
ودم هر خانه اي توقف ميكنند وادامه ميدهند:
تال خيز مي مْشْتَك يه تكه ناني مشتك
يه دسته دوني مشتك
كه قسمت اول را يك عده وكلمه (مشتك) را عده اي ديگر در جواب آنها ميگويند وصاحب خانه هم بسته به وسعش مقداري حبوبات – هيزم – پول ويا چيزهاي ديگر كه بكار فراهم آوردن آش بخصوصي كه خواهند پخت بيايد به آنها ميدهند ونيتي هم ميكنند. در اين هنگام يكي از بزرگترها ميخواند :
بچه دار – جمعیت جواب می دهند آمین
ننه دار - جمعیت جواب می دهند آمین
خونه دار – جمعیت جواب می دهند آمین
بوا دار ( پدر دار ) – جمعیت جواب می دهند آمین
بدین ترتیب دسته راهش را ادامه می دهد و گاهی سر متوجه آسمان کرده می خوانند :
ای بارون مرواری [ مروارید ] تا کی تو نمی باری ؟
و وقتي به محل قبله دعا رسيدند سردسته كه از همه مسن تر است وآش در منزل او پخته خواهد شد ميگويد:
« او انبار ها ، او ندارن »
جمعیت می گوید : [ خدا ]‌بده بچه ها نون ندارن
جمعیت می گوید: خدا بده بوچیلا دون ندارن
جمعیت می گوید: خدا بده
و باز می گویند :
بار بارونی شار شارونی
الله تو بزن بارون سی مای عیال وارون
و اين مراسم را همينطور تكرار ميكنند تا بارون ببارد – روزي كه باران باريد با استفاده از چيزهاي جمع آوري شده آشي ميپزند ودر ضمن چند سكه هم در آن مياندازند. آش را كاسه كاسه ميان خانه‌هائيكه كمك كرده اند قسمت ميكنند وعقيده دارند كه هر كس در كاسه آشش سكه پيدا كند به مرادش ميرسد. در اولين روز نزول باران در اكثر خانه‌هاي بوشهر معجوني بنام خرما شيره كه پيشاپيش از خرماي بي هسته – شيره خرما – كنجد ومغز گردو درست وآماده كرده اند به يمن باران آمدن ميخورند ودسته جمعي ميخوانند:
بارون تيره،تيره دسا،تو خرما شيره
در دشتستان این رسم استغاثه را « قبلی دعا » - قولی دعا qevlay deaa می گویند . یعنی خدا ستاران و مناجاتگران به قبله ( سوی خانه خدا ) روی آورده و با دعا خوانی والتماس از درگاه خداوند رحمت باران و آبادانی زمین ومکان در پرتو فرو ریزی باران را طلب می کنند . در این رسم ، گروهی از مردم چه پیر یا جوان یا مرد و زن ، پسر و دختر با فراخوانی دیگران ، راهی قبله دعا می شوند . آغاز گر این سرود ه ها از جمله این « فرد » می باشد .
1 - « میخیم بریم قولی دعا بلکم خدا رحمش بیا »
سپس دیگران شعر گونه ها را زمزمه می کنند . مانند :
2- « ای خدا ما گشنمونه لنگ آسک کولمونه »
ابزار همراه عبارتند از یک لنگه دست آس ، دلو آب خوری از پوست چها پا ، مشک خالی و گاه توبره یا چیز دیگر مانند آن و چند شاخه چوب درخت خرما ، مرغ کرچ .
دیگر ترانه ها :
3- الله تو بزه بارون سی مانه عیالدارون
4- « اور ، تو آسمون نیسی گندم تو زمین پیسی

دعای باران در روستا ها به صورت نمایش« گلی » نیز اجرا می شود . که چند نمونه آن در پی خواهد آمد:
گلی نمایشی است که در اواسط پاییز یا اوایل زمستان ، در صورت دیر کرد باران اجرا می شود . بدین صورت که شخصی را لباس مضحک می پوشانند و او را در محل می گردانند و شعر هایی می خوانند که در مناطق مختلف صورت های متفاوتی دارد . یک نمونه آن که در دشتستان اجرا می شود چنین آغازی دارد :
های گلیه - شاخ زریه امشو خونه ی – کاید علیه
های گلیه های گلیه های گلیه های گلیه
نمونه دیگر بدین طریق است که مردی را لباس زشت و مندرس برتن می کنند و صورتش را سیاه کرده و با بستن شاخ وبرگ درخت خرما به لباس وی به دنبالش به راه می افتند و نیز مرد دیگری را به عنوان عیال گلی که « کوسه » نام می گیرد در هییت زنی در می آورند و پشت سر گلی ( شوهرش ) به راه می اندازند و در حالیکه گلی می رقصد و ادا واطوارو لودگی از خود در می آورد و گاهی نیز زن خود را دراز کش میکند که ... ولی انبوه جمعیت او را به جلو می راند و باز گلی به اداهای قبلی خود ادامه می دهد و در کوچه های محل گشت می زند . همراهان گلی برای آن که مردم محل را خبر از آمدن گلی به در خانه هاشان کنند چنین می خوانند :
گلی گلینا ، هو هو شاخ زرینا هو هو
گلی ما چه زشتن بارون تپ درشتن
گلی اومدن در خونه تو سی خاطر جومه کهنه تو
دم در خاریت وراده رسمی سی خود قرار اده
گلی ما مطل نکه توبره خالیش پرو که
گلی مال شاه ... بارون رحمت الله
همراهان در حالیکه گلی پیشتاز آنان است با خواندن ترانه آهنگین فوق خانه به خانه سر می زنند جهت جمع آوری آذوقه « شله گندمی » . به در هر خانه ای که می رسند یکی از افراد آن خانه ، و از پشت بام ، پیاله ای آب را بر روی گلی و همراهان او می پاشد . با پاشیده شدن آب ، آنان بلادرنگ میگویند :
نه اوبی بارون بی
گلی به در هر خانه ای که می رسد ، صاحب خانه بر عهده دارد بر روی وی و همراهان ، آب بپاشد . پاشیدن آب بر روی گلی و همراهانش ، به قرن ها ی دور ودراز گذشته و در اصل به پندار های انسان ابتدایی باز می گردد ...انسان ابتدایی با دست زدن به همین عمل نیز « ظاهرا انجام آن را تقلیدی از کار خداوند می دانست در فرو باریدن آب ، زیرا روش هایی که در ابتدا برای کمک ارواح و پس از آن ، خدایان بکار می رفته « روش تقلیدی » بوده است ؛ به این معنی که هر کاری را که انسان می خواسته خدایان انجام دهند ، نظیر آن را می کرده و ظاهرا می خواسته است خدایان را به تقلید از خود وادار سازد ، مثلا اگر می خواستند باران ببارد ، جادوگر آب بر روی زمین می پاشید و برای آن که بهتر تقلید شده باشد آب را از روی درختی به زمین می ریخت ؛ »
به هر تقدیر پس از رفتن و گشتن درب تمامی خانه ها و فراهم آوردن آذوقه ی « شله » عینا همان شیوه ی « شله خوری » که قبلا به آن اشارت رفت ، در فردا شب همان روز ، و در خانه گلی بکار می گیرند و پس از آن آماده رفتن به کنار آب ( قبله دعا ) می شوند .
صادق هدایت نیز در« کتاب فرهنگ عامیانه مردم ایران» این مراسم را به شرح زیر آورده است :
«‌ ... جوانی را گلی می سازند . ( وجه تسمیه گلی محققا معلوم نیست ولی احتمال می رود از گل که مخفف گله وبه معنی اجتماع و جمعیت است باشد ) دو شاخ و یک دم برای او می سازند . لباسی از گونی کهنه یا نمد کهنه براو می پوشانند . کلاه بسیار بلندی از مقوا بر سرش گذارده و چوب های بزرگ در دست هر یک است . او از جلو و جمعیت از عقب به در یک یک خانه ها می روند و این ابیات را می خوانند :
گلی گلین شاخ زرین هو هو های گلی ما مهبونن هر شو هر شو بارونن
گلی گلین شاخ زرین هو هو الله تو بزن بارون سی مای عیالوارون
های گلی ما چه زشتی بارون اون درشتی مشتی جوی داشتم سر گلی [ تلی ] کاشتم
الله تو بزن بارون سی مای عیالوارون
هر خانه مقداری برنج ، گندم ، چای و غیره به آن ها می دهند . پس از گردش تمام خانه ها آنچه اجناس به غیر از گندم و شکر و چای باشد با گندم مبادله می کنند زیرا « شله » ( آش ) که به شله گلی معروف است فقط از گندم درست می شود . پس از پخته شدن شله مهره ای در دیگ می اندازند و سپس در ظرف بزرگی ریخته همگی به خوردن آن مشغول می شوند . هر کسی اشتباها مهره را خورد یعنی به دهانش داخل شد سنگ بالایی آسیای دستی که به لنگه آسک معروف است به پشت شانه او می دهند او از جلو و دیگران نواخوانان به قبله دعا ( مکان متبرکی ) می روند و در آن جا قدری استراحت کرده پیر مردان دعا کرده و سپس بر می گردند . گویند اتفاق می افتد که گاهی در برگشتن آن ها نزول باران شده و گاهی چند روز بعد و بعضی اوقات هم ممکن است اصلا باران نیاید به این معنی که دعای آن ها به اجابت نرسیده باشد . »
دعاي باران در دشتي ودستشتان
(بروايت ابراهيم جنگجو)
در دشتي ودشتستان هنگاميكه باران دير كرده باشد همه كم وبيش از باران صحبت ميكنند تا سرانجام تصميم ميگيرند كه گٍلْي Geli درست كنند. يكنفر از اهالي ده حاضر ميشود كه (گٍلْي) شود وي را با برگ درختهاي گوناگون منجمله درخت خرما ميپوشانند كلاه كاغذي بسرش ميگذارند بر چوبي سوارش ميكنند وچوبي هم به دستش ميدهند وسپس عده اي از اهالي كوچك وبزرگ وزن ومرد عقب (گٍلْي) راه ميافتند وبه در خانه‌هاي ده رفته وچنين ميخوانند:
گلي،گلي نا – شاخ زرينا،گلي اومده دم خونتون – سي خاطر كَلْ نونتون
بايد توجه داشت كه هر نيم بيتي را دسته اي ميخوانند همينكه دسته اول كارشان تمام شد دسته دوم شروع ميكنند اگر در منزلي باز باشد بدون هيچ پرس وجويي همه وارد آن خانه ميشوند وگلي شروع ميكند حياط را جاروزدن با چوبي كه بر آن سوار است وآن چوب را از چوب درخت نخل انتخاب ميكنند وصاحب خانه موظف است كه چون گلي بخانه اش آمده چيزي باو بدهد هر چيزي كه به گلي بدهند قبول ميكند زيرا چندين نفر كيسه همراه دارند كه چيزهاي بدست آمده را در آن ميريزند. در اينجا اگر صاحب خانه چيزي بآنها داد با هم ميگويند: خونه شاه مشتيش داد،خونه گدا هيچيش نداد – اگر صاحبخانه آب روي گلي ريخت همه باهم ميگويند: نَهْ اُوُ بي بارون بي – اين مراسم ادامه دارد تا همه خانه‌هاي ده را سربزنند بعد چيزهاي بدست آمده را در خانه يكي از ريش سفيدان ده ميگذارند ودر همانجا اعلام ميكنند فردا شب بيائي شُلَّه گلي بخوريد. زيرا ميخواهيم قبله دعا برويم – فردا شب همه جمع ميشوند شُلَّه را ميپزند وآنرا در سيني بزرگي كه معروف به سيني فراشبندي است ميريزند ودور از چشم ديگران مهره اي را زير شله پنهان ميسازند بعد آش را بين اهالي قسمت مي‌كنند ويكي دو نفر موظبند كه مهره نصيب چه كسي ميشود بمجرد اينكه مهره نصيب كسي شد يك آسك بدوشش ميدهند سپس همه جمع ميشوند يكنفر قرآن روي سر ميگذارد وديگران باتفاق آنمرد آسك بدوش با شادي وهلهله اين ابيات را ميخوانند:
پيرزن كوري تشنشه – لنگ آسك كولشه
قبله دعا مي‌شيم – سي او خدا مي‌شيم
مجدداً همه با هم ميخوانند:
قبله دعا مي‌شيم – سي او خدا مي‌شيم
وباز اينطور ميخوانند:
مْشتي جوي داشتيم – پس تلي كاشتيم – نصفي سي تو – نصفي سي مو – اله تو بزن بارون – سي ماي عيال وارون .
باز ميخوانند:
گلي ما تشنشه – لنگ آسك كولشه – قبله دعا مي‌شيم – سي او خدا مي‌شيم.
در اينجا مردم ولقعاً از روي قلب با خضوع وخشوع بي مانند اين ابيات را مي‌خوانند آنگاه يكي از ريش سفيدان جلو آمده ضامن ميشود ميگويد اگر تا فلان روز باران آمد كه هيچ وگرنه مجدداً آسك را بدوشش ميدهيم وهر چه سنگ بيابان است به تنش خورد ميكنيم بدين ترتيب دست از سر وي برداشته وبه خانه‌هايشان بر ميگردند تا روز مقرر اگر باران آمد كه هيچ وگرنه دوباره سراغ همان آسك بدوش روز قبل ميروند لنگه آسك را بدوشش ميدهند سپس سوره اي از قرآن ميخوانند ونماز طلب باران ميخوانند تا خداوند آرزويشان را برآورده سازد آنچه در اين مراسم جالب است صفا وپاكي بي مانند آنهاست كه براي ما شهريها اين صفا وپاكي مدتهاست كه مفهوم راستين خود را از دست داده است.
آداب و رسوم طلب باران در روستاي سميه
روستاي (( سميه )) كه در تلفظ محلي (( سميعا Samia )) ناميده ميشود دهي از دهستان شبانكار ه ، بخش برازجان شهرستان بوشهر است . اين ده در 52 كيلومتري شمال باختر برازجان و در سه كيلومتري خاور رودخانه ي شور قرار دارد ، در منطقه اي جلگه اي و گرمسيري . از كنار جاده ي برازجان به بندر گناوه تا روستاي سميه 9 كيلومتر راه فرعي خاكي است .
مردان روستا گردهم مي آيند و شخصي را كه معمولا” مقام و موقعيت لجتماعي برجسته اي ندارد با رضايت خود او بنام (( گلين Galin )) ( عروس ) بر مي گزينند . نخست لباس (( كردك Kordak )) كه همان نمد چوپاني باشد بر تنش مي پوشانند و از پوست و پشم گوسفند ريشي براي او تهيه مي كند و ريسمان بلند بر كمرش مي بندند و كلاهي حصيري بر سرش مي گذارند و دو شاخ از نمد يا از چوب و يا استخوان تهيه كرده و به كلاه حصيري وصل مي كنند و زنگوله اي بر گردنش مي آويزند و به صورتش آرد گندم مي مالند تا سفيد شود . در مجموع (( گلين )) را بشكلي در مي آورند كه جلب توجه كند . آنگاه افساري بر گردنش مي بندند . تا او را كوچه به كوچه و خانه در روستا بگردانند در اين حال مردم ده و خصوصا” جوانان و كودكان به دنبال او راه مي افتند و دسته جمعي مي خوانند :
گلين ما چوزشته خيشي چقدر كشته
بارون تب درشته گل گلينو ، شاخ زرين
عروس ما چقدر زشت است چقدر كشت كرده است
دانه هاي باران درشت است بيا عروس شاخ طلا
و به هر خانه كه مي رسند پس از خواندن اين اشعار از صاحب خانه مقداري گندم و جو و يا تخم مرغ مي گيرند ، گاهي ممكن است صاحب خانه اي براي خوشمزگي ، قبل از ورود (( گلين )) و همراهانش به بالاي بام برود و با سطلي پر از آب در گوشه اي پنهان شود و سطل آب را روي آنها بريزد . آنها نه فقط از اين كار نمي رنجند بلكه خرسند مي شوند و آن را به فال نيك مي گيرند . اما اگر صاحب خانه چيزي به (( گلين )) ندهد دسته جمعي مي خوانند:
حون گدا خير شاندا
باري . . . . (( گلين )) و گروه او كوچه ها حياط خانه هاي روستا را بدينگونه زيرپا مي نهند و هدايائي را كه گرد آورده اند در محلي رويهم مي گذارند . (( گلين )) آنچه را كه گرد آمده است چند قسمت مي كند و دور از چشم همراهان ريگي داخل يكي از قسمتها مي نهد . بعد چند نفر داوطلب مي شوند كه هر يك سهمي از آن بردارد . سهمي كه در آن ريگ باشد نصيب هر كه شود پا بفرار مي گذارد . ديگران او را ظاهرا” به نيت گرفتن و كتك زدن دنبال مي كنند . آن شخص خود را به خانه اي مي رساند و يا در كوچه به كسي بر مي خورد و از او تقاضا مي كند كه براي سه روز يا يك هفته لو را ضمانت كند تا كتكش نزنند در عوض متعهد مي شود كه طي اين مدت باران خواهد باريد . ديگران نيز تعهد و ضمانتش را قبول مي كنند و از كتك زدنش منصرف مي شوند . اگر تا مدت تعيين شده باران نيامد، (( گلين )) و گروه او به سراغ ضامن مي روند و و اگر بار نيز ضامن ضمانتش را تكرار كرد باز هم تأمل مي كنند و گرنه به سراغ شخصي كه فرار كرده مي روند و او را كتك مفصلي مي زنند تا شخص ديگري پيدا شود ضمانت كند ، مردم معتقدند كه با اين مراسم خداوند به آنان ترحم مي كند و بارش آغاز مي شود .
در همين روستا ، بهنگام (( م گابن Magaban ) ماهي كه خيش كردن آغاز مي شود ، اگر بارندگي نشود ، زن و مرد به فكر فرو مي روند و بالاخره تصميم مي گيرند به سوي (( قبله دعا Qeble doa )) بروند تا خداوند بر آن ها رحم كند و باران بيايد . بهنگام عزميمت به سوي (( قبله دعا )) مشك آب خشك را برداشته و ميانش را باد مي كنند و (( آسك asak )) ( آسياب دستي كوچك ) و خروسي با خود بر مي داند و به سوي مغرب ده كه همان (( قبله دعا )) باشد ، حركت مي كنند و در حين رفتن به آنجا مي خوانند :
قبلي دعا بلكه خدا رحمتش بييا برويم قبله ي دعا شايد خدا ترحم كند .
بعد به درختي در سر راهشان مي رسند و مي خوانند :
اي دار سز بلحيا بارون ول كن تا بييا اي درخت سبز باحيا باران را رها كن كه بيايد
و از كنار درخت نيز مي گذرند و دسته جمعي اين شعر را مي خوانند :
آسك م جوايخه مشكولك ا و ايخه
مرغك م دون ايخه آسياب كوچك ما جو مي خواهد
مشك كوچك ما آب مي خواهد مرغك ما دانه مي خواهد
بعد مردان به منظور اعلام درماندگي كلاه از سر بر مي دارند و زنان سينه زني مي كنند ، و از خداوند باران مي طلبند . عده اي نيز خروس را كتك مي زنند و خروس به مشك تك مي زند و مشك را پاره مي كند . به دنبال اين مراسم كودكان روستا نيز مراسمي براي طلب باران برگزار مي كنند . آنها دسته جمعي در كوچه هاي ده براه مي افتند و همه با هم مي خوانند :
لله نگر سي سرپتيم بنگر
سي كم گشنم بنگر سي دل تشنم بنگر
سي پايي پتيم بنگر ا ا نون جو
مشكولكم ا و ايخه آسككم جوايخه
مرغك م دون ايخه
خدايا بنگر به سر برهنه ام بنگر
به شكم گرسنه ام بنگر به دل تشنه ام بنگر
به پاي برهنه ام بنگر آب آب ، نان جو
مشك كوچكم آب مي خواهد آسياي دستي كوچكم جو مي خواهد
مرغكم دانه مي خواهد
و نيز در اين روستا هنگامي كه خشكسالي باشد ، شخصي شب هنگام ، مخفيانه به بيرون روستا مي رود و غفله ” با صداي بلند فرياد مي كشد و بدينگونه مردم را به وحشت مي اندازد ، اهالي براي پي گيري صدا و كمك به آن شخص به جستجو مشغول مي شوند ولي شخص خود را به جاي ديگر مي رساند ، باز صداي وحشت آوري از گلو خارج مي كند باز مردم در پي صدا مي روند و اثري از او نمي يابند ، سرانجام اين شخص دور از چشم اهالي به منزل خود باز مي گردد و بدينطريق با برانگيختن هيجان و اضطراب مردم ، به نوعي ديگر مراسم طلب باران را برگزار مي كند .
ترانه های طلب باران در هر منطقه از استان بوشهر دارای گویش خاصی است ، اما محتوی این ترانه ها به هم نزدیک است و عبارتند از :
الف : ترانه ها بازگوی رنج مزارع ، حیوانات ، زمین و انسان است ، از کمی باران و برخی نمونه های آن چنین است:
اور تو آسمون نیسی گندم تو زمین پیسی
بوچیلا دون ندارن خدا بده
پیرزن کورو تشنشن لنگه هاسک کولشن
ای خدا گشنمونه لنگه هاسک کولمونه
ب : ذکر نام اجرا کنندگان مراسم طلب باران و تمنای باران از آن ها :
با بارونی ، گلی ، شار شارونی
بار بارونی شار شارونی
الله تو بزن بارون سی مای عیال وارون
های گلیه شاخ زریه امشو خونه ی کاید علیه
گلی گلینا هو هو شاخ زرینا هو هو
گلی ما چه زشتن بارون تپ درشتن
و ...
پ : ستایش کسانی که به بازیکنان مراسم طلب باران خوردنی می دهند و نکوهش کسانی که چیزی نمی دهند :
خونه ی شاه مشتیش دا خونه ی گدا هیچش ندا
ت : از خدا بخشش می خواهند و یاری می طلبند تا باران بفرست :
یالله قوس ، یا لله بارون - یالله قوس ، یا لله بارون
الله تو بزن بارون سی مای عیالوارون
مشکولکم خشکن خدا اوش بده
« او انبار ها ، او ندارن »
جمعیت می گوید : [ خدا ]‌بده
بچه ها نون ندارن
اهالی می گویند : خدا بده
بوچیلا دون ندارن
مردم می گویند : خدا بده

۱ نظر:

محمود دهقانی گفت...

خسته نباشید. بسیار آموزنده بود. واقعا در بوشهر در دوران کودکی شاهد قسمتی از این دعای باران بوده ام. یکی از ویژه گی های پژوهش و کلید پی بردن به رازهای سر پوشیده در همین فو لکلور و همین عامیانه ها ست. دستتان درد نکند. محمود دهقانی
www.dehgani.persianblog.ir