در رد و بدل پیام کوتاهی که با دوستمان شاهین سپنتا در باب جشن زن در ایران باستان انجام شد به موضوع به جشن زنانه کهن ایرانی که در رابطه با سنتها و جشنهای ارامنه قابل تشخیص هست؛ کشیده شدم. بنا به اسناد موجود در این باب ایشان و منابعشان با یکی گرفتن سپندارمذ الههً سرسبزی جهان زیرین با الهه زیبایی آستغیک (ناهید، آفرودیت)، موضوع را مغشوش ساخته اند. معلوم است که جشن مردگیران که در ماه سرسبز سال در میانه بهار صورت میگرفته، ربطی به جشن اسفندگان ندارد. اساساً هیئت اصلی نام ماه اسفند، نظر به نام ماه اسفند (سپندارمذ) در زبان کُردی یعنی رئو-شمی (گذر زمستان) باید "سپ-اندر- وث (=مذ)" به معنی ماه شکست سرما باشد نه چیز دیگر.حتی در سالهای اخیر ریشه جشن والنتاین را نیز به سپندارمذ نسبت داده اند که بیراهه رفتن است و نگارنده سال پیش به تفصیل در باب اینکه والنتاین یادگار مهر و مهرپرستی روم باستان است، سخن گفته است. جشن وسط بهار ارامنه یا همان هامبارسوم (به لغت اوستایی هم، ورد، زم یعنی زمان چیدن همگانی گلهای سرخ )، جان گلوم (منسوب به گاه گلها) یا تحت نام دیگرش وردآورد (عید گلابگیری گلسرخ) متعلق به الهه آستغیک (الهه زیبایی) یا همان آناهیتا (ناهید، پاک، باکره) بوده است. می دانیم این الهه که در داخل ایران هم به نام آناهیتا یا ناهید (باکره) پرستش میشد، در بین النهرین تحت اسامی ایشتار و اینانا (هر دو به معنی باکره) معروف بوده است. لذا جشن بهاری ابراز وجود دسته جمعی و حاجت خواهی زنان مربوط به همین الهه زیبایی خاورمیانه بوده است. در کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی و تعلیقات آن چنین توضیحاتی در باب این حاجت خواهی سنتی دختران ارمنستان کهن قید شده است: "در ترانه های سمت گقتن (جلفا) گفته میشود: حسرت خورده، سخت مشتاق، بانو ساتنیک (ملکهً زیبا) دارد اشتیاق، به آرتاخور (تاج گل)، خاوارت (میوه)، خاوارتسی (جوانه، تاک= برسم زرتشتیان) از گیاهان، [تا آن را به دست آورد] از فراز ارگاوان (ارگاوان؛ کوه پر ارج). گئورکی نعلبندیان در حاشیه این مطلب می آورد که بانو ساتنیک (=مخلوق زیبا، الهه آستغیک، آفرودیت) سخت مشتاق و خواستار ریاحین از فراز کوه ارگاوان بود تا بدین وسیله که از اعتقادات خرافه پرستی ارامنه بوده، عشق کسی را که بدان مایل بوده به خود جلب کند". لابد اردیبهشت ماه (ماه بهشت برتر) ماه مخصوص این الهه زیبایی بوده است. نام آبان ماه (در اصل سامی-ایرانی به معنی منسوب به پسر؛ مردوک پسر ائا/انکی) به سهو به معنی ماه مخصوص الهه آبها و زیبایی ناهید گرفته شده است. شواهدی در اساطیر کهن موجود است که خدای خردمند زمین بابلی و یونانی در نقش ورزاوی ( نماد بابلی ماه اریبهشت) الهه زیبایی ناحیه شام (ایشتار، اروپا) را بر پشت خود سوار نموده و می ربایدش. از سوی دیگر اسطوره ای بابلی عدد هشت ماه هشتم سال (آبان ماه) را با مفهوم اردیبهشت پیوند می دهد: "نین خورساگ پرسش خویش از ائا/انکی (خدای زمین و خرد بابلی) را هشت بار تکرار می کند. هر بار انکی یکی از اعضای دردناک بدن را نام می برد، و نین خورساگ تولد خدایی در رابطۀ با آن را اعلام می دارد. سرانجام، به احتمال به در خواست نین خورسَگ، انکی سرنوشت خدایان تازه متولد را رقم زده و آخرین آنها به نام اِنساگ (انساگیل، سرور بهترین منسوجات بهشتی =اردیبهشت) را به مقام خدای حامی "دیلمون(جزیره کیش)" منصوب می کند."
اما جشن بزرگ ماه اسفندگان مربوط به الهه ای ایرانی به نام سپنت آرمئیتی است و در اساس همان جشن نوروز جمشیدی و جمی است که در پایان ماه اسفند برگزار میشود. این الهه که در ارمنستان پرودئیاد ساندرامت (یعنی الهه سود بخش جهان زیرین) نامیده میشده است؛ با اندرون کوه آرارات مربوط میشده و هاروت و ماروت یاوران وی به شمار می رفته اند. کلام موسی خورنی در این باب هنگام قبول مسیحیت از سوی ارامنه چنین است: " ارامنه دیگر از پرودئیاد ساندرامت پیغام نمی خواهند بلکه مشغول فرا گرفتن علوم متنوع از افلاطون نوین یعنی از معلم من می باشند..." این الهه در سنت مطابق یمی (جمی) همسر و همزاد جم (جمشید، ایزد جهان زیرین آریائیان) که خصوصاً نزد پارسها پرستش میشده اند و در واقع ایزد و الهه قبیله ای ایشان به شمار می رفته اند. نام های ارتی (پاک)؛ آری (آرا، نجیب یا شیر) و پارس (به زبان سکایی یعنی پلنگ یا شیر) با این ایزد و الهه مربوط بوده اند و شیر (آره به زبانهای سامی کهن) حیوان توتمی ایشان به شمار می رفته است. چه در مُهری از عهد هخامنشی که در ناحیهً جنوب شرقی دریای سیاه پیدا شده و در موزه لندن موجود است. پادشاهی هخامنشی در حال پرستش همین جمشید سوار بر شیر دیده میشود. اهمیت پرستش این ایزد در نزد پارسیان هخامنشی را از یک گفته هرودوت می توان ملاحظه نمود: نزد ایرانیان از قربانی کودکان به طور اخص پرهیز میشده است. اما در این باب تنها هرودوت یک مورد در باب خشیارشا ذکر میکند: "در هنگام لشکرکشی به طرف یونان پسربچگان و دختربچگان مردم را زنده به خاک میکرد؛ زندگان را به خاک کردن از رسوم ایرانی است زیرا که من شنیده ام وقتی که آمس تریس زن خشایارشا پیر شد چهار ده تن از پسران بزرگان ایران را زنده بر خاک کرد تا اینکه خوشنودی خدایی را که در زیر زمین آرام دارد (جمشید یا جمی= سپنت آرمئیتی) به جای آورده باشد." میدانیم ماه دوازدهم ایرانی متعلق به امشاسپند اسفند (الهه مقدس زمین و جهان زیرین) معادل ماه دوازدهم بابلی است که متعلق به الهه بابلی دابارا (=شخم زن، کشنده گاو آهن، الهه کشاورزی) است. این الهه بیشتر تحت نام نین خورساگ (الهه اراضی کشاورزی سنگلاخی) معروف بوده است. بر این اساس لابد منطقه البروج وی گاو آهن مقدس(=آبسین بابلی) یا خود گاو (ثور) بوده است. ترجمه نام نین خورساگ به صورت حجر و هاجر به اعراب کعبه رسیده است. خود نام سپنت آرمئیتی را می توان مأخوذ از نام سومری الهه مادر جهان زیرین یعنی آرورو مامیتی (الهه مادر همراه با توتم شیر)گرفت.
آیین های جشن اسفندگان (در واقع جشن اردیبهشت گان)، جشن آزادی زنان، نگارش: دکتر شاهين سپنتا
يكي از جشن هاي كهن ايراني كه در سال هاي اخير بيشتر مورد توجه قرار گرفته جشن اسفندگان است. اما از آنجا كه آگاهي هاي كاملي از اين جشن كهن در منابع دست اول به جاي نمانده است، پژوهشگران هر يك از چشم اندازي دلخواه به اين جشن كهن توجه نشان داده و در معرفي آن مي كوشند. ولي يكي از معتبرترين پژوهش هايي كه در اين مورد منتشر شده، نوشتار ارزشمند دكتر جلال خالقي مطلق با عنوان «مردگیران،جشن بهاری زنان» است كه به بررسي دقيق آيين هاي كهن جشن اسفندگان بر بنیان کتاب های «آثارالباقیه» و «التّفهیم» ابوریحان بیرونی، «زینالأخبار» گردیزی، «شرفنامه» نظامی گنجوی و «شاهنامه» فردوسی مي پردازد.
بر بنيان پژوهش هاي دكتر جلال خالقي مطلق آيين هاي جشن اسفندگان را فهرست وار چنين مي توان ياد كرد:
1- جشنی بهاری بوده و در آستانه سال نو در روز اسفند از ماه اسفند (پنجم اسفند) برگزار می شده است.
2- جشنی ویژه زنان بوده است.
3- در این جشن مردان به زنان بخشش می کردند و آن را "مردگیران" می نامیدند، چون زنان از مردان آرزوها می خواستند.
4 – زنان خود را میآراستند و در طول روز در كوی و برزن به پایکوبی و افسانهگویی و شادی میپرداختند.
5- در پایان آن روز، رفتن به آتشکده برای توبه از گناهان کرده یا ناکرده نیز جزو برنامه این جشن بود.
6 – دختران نیز از این جشن سهمی داشتند چون برخی این جشن را ویژه "عروسان نادیدهشوی"، یعنی "دختران شوهرنکرده" دانسته اند. دختران در هر نوبهار جشن می گرفتند و به کام دل شادی می کردند.
7 - در آن روز زنان کوی و بازار را از نظم و قانون هر روزه میانداختند و در واقع زنان در آن روز حاکم بر شهر بودند.
8- دختران و زنان در جشن دسته های گل به دست می گرفتند.
دكتر خالقي مطلق در پايان نوشتار خود تاكيد مي كند: « ... از آنچه رفت، می توان چنین نتیجه گرفت که در ایران کهن یک جشن بهاری زنان بوده که در آن روز زنان از آزادی بیشتری برخوردار بودند و به ویژه دختران "دمِ بخت" به همسرگزینی تشویق می شدند و از این رو این جشن را "مردگیران" مینامیدند. سپس تر با نفوذ بیشتر مذهب این جشن نخست تغییر ماهیت داده و جشن زنان شوهردار شده و این دسته زنان در آن روز از شوهران خود به پاس یکسال پارسایی و خانهداری و شوهردوستی "مزد" می گرفتند، تا این که همین نیز رفتهرفته فراموش شده است. روز این جشن پنجم اسفند بود. پر بی راه نیست اگر بانوان روشنفکر ایرانی دست کم کنگرهها و جلسات ویژه مسائل زنان را در این روز برگزار کنند تا یاد آن جشن دوباره زنده گردد ».
در نوشتار يادشده دكتر خالقي مطلق به نكته ديگري نيز درباره تشابه جشن هاي ايراني همچون اسفندگان با آيين هاي ديگر كشورها اشاره مي كند و مي نويسد: « ... همچنان که جشنهای ایرانی با آیینهای پیش از اسلام در ایران ارتباط دارند، این جشنها در غرب مسیحی نیز بازماندههای آیینهای پیش از مسیحیتاند که با مسیحیت کمابیش پیوند خوردهاند. از سوی دیگر، اگر همسانیهایی را که میان آیینهای ایرانی و غرب مسیحی هست، به دلیل کثرت آنها همه را حمل بر اتفاق نکنیم، باید ریشه آنها را در زمانهای بسیار کهن زندگی مشترک این اقوام جستجو کرد... ».
بر اين پايه ميتوان با بهرهگيري از پژوهشهاي مردم شناسي انجام شده در ساير نواحي ايران و همچنين مطالعه در باورهاي ديگر اقوام ايراني يا آريايي كه داراي مشتركات تاريخي و فرهنگي با هم هستند به همانندهايي در آيين هاي كهن همچون برگزاري "جشن ويژه زنان" همزمان با جشن فرخندگي باروري زمين دست يافت كه به نظر مي رسد با اسفندگان هم ريشه اند و كمك مي كنند تا تصوير دقيقتري از شيوه برگزاري اين جشن در دوران كهن ارائه دهيم.
در اين مورد، زنده یاد " آرداک مانوکیان" اسقف پیشین ارمنیان ایران نیز در کتاب ارزشمند «اعیاد کلیسای ارمنی» از جشني مشابه اسفندگان یاد می کند که ویژه زنان و دختران بوده و خانواده های ارمنی آن را گرامی می داشته اند. مانوکیان درباره این جشن نوشته است:
« در زمان های گذشته در روز عید هامبارسوم، دوشیزگان و دخترهای جوان که این عید را از آن خود می دانستند با گل هایی که روز قبل جمع آوری کرده بودند دسته گل های زیبا درست می کردند و بزرگترین دسته گل را که به شکل صلیب در می آوردند، آن را " زاغگامر" یعنی مادر گل ها می نامیدند. پس از فراغت از این کار، کوزه ای تهیه کرده و هر کدام از دختران چیزکی در آن می انداختند و یک یا چند دختر را برای نگهبانی آن می گماردند تا پسران دستبردی به آن نزنند. در ساعت مقرر همه دختران گردهم آمده کوزه و دست گل ها را جلو خود می گذاشتند و هر بار پس از خواندن یکی از اشعار مخصوص "جان گولوم" به دست دختربچه ای که با تور صورت او را پوشانده بودند، یکی از اشیاء درون کوزه را در می آوردند و آن به هریک از دختران تعلق داشت مطلع شعر خوانده شده هم در حقیقت فال وی محسوب می گشت. در پایان مراسم، دسته گل ها را میان خود تقسیم کرده و دسته گل مادر را به کلیسا می بردند.»
آرداک مانوکیان در ادامه با اشاره به این موضوع که جشن "هامبارسوم" یا "جان گولوم" جشنی بهاری بوده، می نویسد: « جالب این که عید هامبارسوم، عید آزادی دختران و زنان نیز بوده زیرا در این روز زنان و دختران آزادانه از خانه بیرون آمده و به دشت و صحرا می رفتند و تمام مراسم وابسته به این عید را به جای می آوردند. این مراسم از زمان های پاکان به یادگار مانده و اشعاری که بیشتر خود زنان سروده بودند، بیان حال حقوق آنان بود.»
اسقف پیشین ارمنیان تاكيد مي كند: « در این روز مردم و بخصوص جوانان و نوخاستگان لباس های رنگارنگ به تن کرده به صحرا می روند تا به عادت دیرینه مراسم فال بینی را انجام دهند».
وي ادامه مي دهد: « در روستاها به این مراسم " جان گولوم " می گویند و علت آن است که تمام اشعاری که برای فالگیری ساخته شده با اصطلاح " جان گلوم " ختم می شوند».
مانوكيان، خوردن « آش ماست » را یکی از سنت های متداول در این جشن می داند و می نویسد: « در یکشنبه هامبارسوم،خوردن آش ماست اجباری بود ».
آرداک مانوکیان به نقل از « قاپانسیان » یکی از پژوهشگران ارمنی می نویسد : « مراسم جان گلوم از بازمانده های پرستش آرا بوده که بعدا توسط کلیسای مسیحی ارمنستان پذیرا گشته است» .
وی یادآور می شود: « در ارمنستان قدیم مردم از چهار طرف کشور برای برگزاری مراسم هامبارسوم به زاغگاوانک که در کنار رود " کاساق " و کوه " آرا " واقع است می رفته اند و در کنار مقبره " گویس وارواره " آیین جان گلوم را برگزار می کرده اند».
گ. قاپانسیان، درباره اعتقاد ارامنه قديم به " آرا " مي نويسد: « آرا مظهر بهار و نشانه تجدید حیات طبیعت و گیاهان است. آرا مجسم کننده نیروهای طبیعی است که به هنگام بهار از جالت خواب زمستانی به در آمده و به تکاپو می افتند ».
ديدگاه هاي پژوهشگر ديگر ارمني به نام " ک. كستانيان" نيز درباره اين كه " آغاز سال ارمنيان باستان هم همچون ايرانيان با فرارسيدن فصل بهار همزمان بوده" نشانه اهميت بهار و جشن هاي بهاري نزد ارمنيان همچون ديگر اقوام ايراني است. البته همخواني هاي بسيار ديگري نيز بين آيين هاي ارمنيان با ديگر ايرانيان مي توان يافت چنان كه "غوکاس کاراپتیان" پژوهشگر ديگر ارمني معتقد است: « ارمنیانی که از هزاران سال به این طرف در ایران زمین و در جوار مردمان این مرز و بوم زندگی می کنند، طبیعی است که سنن و آداب و مراسم همانند و یکسان با دیگر ایرانیان داشته و بر اثر تماس دائم اثرات متقابل به وجود آمده باشد. برای مثال عید " گاقاند" و مراسم آتش بازی یا آب پاشی ارمنیان، بهترین گواه این حقیقت تاریخی می باشد. از سوی دیگر، مراسم چهارشنبه سوری و سفره هفت سین و آتش بازی و آبریزگان ایرانیان تقارن و تشابه فراوان با اعیاد ارمنی دارد».
به اين ترتيب با بررسي مجموع ديدگاه هاي آرداك مانوكيان و ديگر پژوهشگران ارمني مي توان ويژگي هاي جشن كهن هامبارسوم (Hambartsum) نزد ارامنه كهن را فهرست وار چنين برشمرد:
1 جشن هامبارسوم یا جان گولوم جشنی "در آستانه بهار" بوده است.
2- ویژه زنان و دختران بوده و خانواده های ارمنی آن را برگزار می کرده اند.
3 - در این جشن، دسته گلهای زیبا درست می کردند و بزرگترین دسته گل را که به شکل صلیب در میآوردند، آن را " زاغگامر" یعنی " مادر گل ها " می نامیدند.
4 - دسته گل مادر را به نیایشگاه ( کلیسا ) می بردند.
5 - فال کوزه و خواندن شعرهایي با ترجيع بند "جان گولوم" انجام می شده است.
6 – جشنی کهن بوده که از « زمان های پاکان به یادگار مانده » است.
7 - خوردن آش ماست یکی از رسوم ثابت آن بوده است.
البته به تدريج و زير نفوذ باورهاي مسيحي بسياري از باورهاي كهن ارمني رنگ و بوي كاملا مسيحي به خود گرفته است چنان كه امروز ارمنيان جشن هامبارسوم را در روز "21 می" به عنوان عيد عروج حضرت عیسی به آسمان (Ascension Day) برگزار مي كنند اما همچنان برخي از سنت هاي كهن آن را انجام ميدهند و در جشن هامبارسوم، مردم به خصوص جوانان و نوخاستگان لباس هاى رنگارگ به تن کرده و به صحرا می روند تا به عادت ديرينه، مراسم فال بينى را انجام دهند.
از سوي ديگر، جابر عناصری نيز شواهدي از برگزاري جشن زنان را در ديگر نواحي ايران نشان مي دهد و می نویسد: در روستای «افوس» در 38 کیلومتری غرب شهر « داران » در روزهای آخر بهار، جشنی به نام «جشن زنان » برگزار می شود. در این روز همه مردان و پسران، سپیده دم روستا را ترک کرده و زنان ادارۀ ده را برعهده می گیرند، در این روز زنان لباس های رنگین می پوشند و به رامش و شادی می پردازند. بعدازظهر مردان به روستا بازمی گردند و هدایایی را که تهیه کرده اند به زنان خود تقدیم می کنند. همچنين در روستای "جواهرده" ییلاق واقع در 24 کیلومتری رامسر، پس از برداشت محصول (معمولاً امردادماه) جشنی به نام «گُل کار جشن » برگزار می کنند. در این روز همۀ زنان در مکان مقدسِ روستا یعنی " آدینه مسجد" جمع می شوند و دیوارها و کف آن را پاک و سفید کرده و به زیبایی می آرایند. پس از بازگشت زنان از مسجد، مردان هدایایی را که از «بازار گُل کار جشن» تهیه کرده اند، به آنان هدیه می دهند». پس چنان كه از مردم نگاري هاي جابر عناصري درباره اين جشن برمي آيد:
1- جشنی بهاری است.
2- جشني ویژه زنان است.
3 - مردان کارها را به زنان می سپارند.
4- زنان لباس های شاد می پوشند و به شادی می پردازند.
5 - مردان به زنان هدیه می دهند.
6- زنان به نيايش همگاني مي پردازند.
7– در « جواهر ده » نام جشن با گل در ارتباط است.
چنان كه پيداست بين اين آيينها و جشن هاي كهن هامبارسوم و اسفندگان نيز شباهت هاي غير قابل انكاري همچون « اهميت به آزادي زنان »، « هديهدادن به زنان » و « نيايش همگاني » وجود دارد كه به نظر ميرسد به خاطر ريشه مشترك كهن اين آيينهاست. البته روشن است كه تاكيد بيشتر به آزادي زنان در اين روز جنبه اي نمادين دارد و به هيچ روي به معني منع و محدوديت آزادي زنان در ديگر روزهاي سال نبوده و نيست.
يكي ديگر از اين هماننديها پختن " آش اسفندي" در جشني به همين نام در نواحي مركزي ايران است كه نزديكي با سنت پختن " آش ماست" بين ارمنيان كهن دارد. اما چنان كه مشخص است همانندي شاخص تر بين همه اين جشن ها ارتباطي است كه با بهار طبيعت و باروري زمين دارند. اسفندگان در آستانه بهار برگزار مي شود؛ هامبارسوم هم در گذشته جشني در آستانه بهار بوده است؛جشن زنان روستاي افوس در روزهاي آخر بهار برپاست و " گل كار جشن" هم بي ارتباط با زمين بارور نيست؛ اما همگي همزمان در يك تاريخ دقيق برگزار نمي شوند.
فرزانه گشتاسب، پژوهشگر، در اين مورد اعتقاد دارد: « دلیل تفاوت در تاریخ برگزاریِ این جشن در نقاط مختلف ایران، داشتن تقویم های قدیمی و بدون کبیسه است که سبب جابجا شدن روزها و ماه ها میشده است ».
چنان كه پيداست جشن اسفندگان را مي توان «جشن ويژه زنان » يا به سخن ژرف تر «جشن آزادي زنان» براي دستيابي به حقوق خود دانست؛ البته نياز به يادآوري نيست كه مفهوم " آزادي زنان" در انديشه مردمان، در گذر زمان و متناسب با گسترش مدنيت توسعه يافته است. اما چنان كه دكتر جلال خالقي مطلق نيز به درستي اشاره مي كند: «پر بی راه نیست اگر بانوان روشنفکر ایرانی دست کم کنگرهها و جلسات ویژه مسائل زنان را در این روز برگزار کنند تا یاد آن جشن دوباره زنده گردد ».
خاستگاهان:
1- مردگیران (جشن بهاری زنان )، دكتر جلال خالقي مطلق، 25 فوريه 2007، تارنماي ايران شناخت.
2- اعیاد کلیسای ارمنی، اسقف آرداک مانوکیان، ترجمه: هرایر خالاتیان،چاپ وحید، تهران 1352 خورشیدی.
3- جشن اسفندگان در گوشه و كنار ايران، فرزانه گشتاسب، 28 بهمن ماه 1387، در تارنماي برساد.
4- در گذرگاه نسیم وعدۀ سپندارمذ، جابر عناصری، ماهنامه چیستا، سال دوم، شماره 8 و 7، سال 1362 خورشیدی.
5- نوشتار «جشن هاي كشور ارمنستان » در تارنماي راه سبز ارمنستان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر