نگارنده قبلاً دورتر رفته و با توجه به معبد ایزد آبها بودن جزیره خارک آن را از کلمه سومری پارسو به معنی معبد و قربانگاه گرفته بودم. ولی اگر هم چنین برداشتی وجود می داشت؛ پایه اصلی پیدایش این نام نمی بود چه نام خلیج فارس از عهد قدرت گرفتن امپراطوری هخامنشیان بدان اطلاق شده است. اما این بدان معنی نبوده است که هخامنشیان خواسته باشند این خلیج را به نام قوم خود بخوانند؛ مسئله ملی گرایی به شکل کنونی آن در آن برهه وجود نداشت. تنها در نزد داریوش اول ملی گرایی اشرافی نسبتاً برجسته بوده که از به دور دستها رسیدن نیزه مرد پارسی سخن رانده است. در نگاه اول چون کلمهً پارس به صورت "پای (پایگاه، جایگاه)- اَاُر (پایین)- سی(گسترده)" در زبانهای کهن ایرانی به معنی "جایگاه گسترده در پایین" بوده است. بر این پایه به نظر میرسد به مناسبت همین جزء اخیر یعنی "سی" (گسترده) یا هیئت سانسکریتی پرَثو (فراخ و گسترده) بوده است که در اوستا و کتب پهلوی نام خلیج فارس و دریای عمان به صورت فراخکرت (گسترده) ذکر شده است. و بر این اساس ترکیب فارسی کهن "پار- سی" یعنی دریای "بسیار گسترده" برای نام خلیج ارجحیت پیدا می کند. آن چه مسلم است نزد ایرانیان و مردم بین النهرین چنین برداشتهای از نام و نشانهای کهن این خلیج به عمل می آمده است. می دانیم که در بین النهرین باستان نیز عناوین دریای بزرگ سمت جنوب (پایین) و یا دریای سمت برآمدن خورشید به خلیج فارس و دریای عمان داده شده است. در مجموع این مفهوم دریای گسترده جنوبی و پایینی نام خلیج پارس از معنی لفظی خود قوم و سرزمین پارس یعنی کناری و پایینی نیز مستفاد می گردد. دلیل این وجه اشتقاق در مورد نام قوم و سرزمین پارس پرستش خدای جهان زیرین و سر سبزی یعنی جمشید (همزاد درخشان) به عنوان خدای قبیله ای پارسیان می توان شمردهمان ایزد جهان زیرین که شیر سوار (پارسی)به شمار می رفت و به قول هرودوت، به دستور آمس تریس همسر خشایارشا در هنگام کهولت برای افزایش طول عمر خویش و جلب رضایت وی چهارده کودک پارسی را زنده به گور نمودند. تصویر این ایزد از مهری مکشوفه از ناحیه جنوب شرقی دریای سیاه بدست آمده که پادشاهی تاج بر سر پارسی ایستاده به نیایش وی مشغول است و به قول دوستمان دکتر کاوه فرخ نه در موزه ارمیتاژ بلکه در موزه لندن نگهداری میشود. جمشید در سمت هندوستان نیز به عنوان خدای سیه چهرهً جهان زیرین و جنوب با اهمیت فراوان پرستش میشد. نام وی نزد کافرها هنوز هم به عنوان خدای جهان زیرین زنده است. اما در مورد نام خلیج فارس منظور نه این ایزد و نه قوم ویژه وی پارسها است چه آن در واقع ترجمه پارسی نام کهن آنجا پدید آمده که نزد مردم بین النهرین به معنی دریای پایین و زیرین است. این در مقام مقابله موقعیت آن با دریای مدیترانه پیدا گردیده که نزد مردم بین النهرین به دریای بالایی نامگذاری شده بود.
حال که یک روز از عنوان مطلب فوق میگذرد به آلترناتیو فارسی بهتری در اشتقاق این نام رسیده ام که به نتیجه ای قطعی می ماند. و آن اینکه نام خلیج فارس را اساساً باید از نام مرکب فارسی پاروسا (محل با پارو راندن قایقها) یا پارواس (محل قایق نشینان) در مجموع یعنی محل قایقرانان بگیریم چه در عهد باستان ایران و بین النهرین نام سواحل خلیج فارس و دریای عمان غربی، خصوصاً بلوچستان (ماگان باستانی) و سواحل عمان را آموگان یعنی محل قایقرانان (بلم رانان) می نامیدند. جالب است که در اوستا در رابطه با فتح بابل توسط فریدون (کورش سوم) از پائورو (قایقران) اساطیری قادر به پرواز (شناوری) سخن رفته است. نام این فرد اساطیری در شاهنامه به عنوان طلایه دار سپاه فریدون در نبرد با ضحاک (مردوک، خدای ملی بابل) به صورت آوگان یعنی منسوب به آب قید گردیده است. جالب است که اعراب سمت عمان و یمن خدای ماه خود را ماقه می نامیدند و این در بین النهرین باستان به صورت ماگور (قایق) یکی از اسامی معروف ایزد ماه یعنی نانّار بوده است. می همین طور می دانیم نامهای باستانی نواحی استان هرمزگان و سمت بلوچستان یعنی ائوتیا (بادبان بر افراشتگان در آب یا آنانکه در آب آمد و شد دارند ) و مکوران (قایقرانان) و کشور دریایی ماگان (مردم قایقران) بوده است. نام عربی کهن سرزمین عمان یعنی مزون نیز در زبان عربی به معنی سرزمین قایقهای روی امواج دریا است.جالب است که نامهای عُمّان و ماگان به ترتیب در ترکیب فارسی "او-مان" و ترکیب عربی و فارسی "ماء-گان" هم به معنی مردم ساکن آبها هستند. در عهد مسعودی هنوز نام دریای مکران بر خلیج فارس اطلاق میشده است. بنابراین فرض اینکه اساساً این نام خلیج پارس (فارس) را هخامنشیان یا یونانیان به مناسبت مجاورت سرزمین پارس بدین خلیج داده اند منتفی است گرچه این امر مسلماً در به رسمیت افتادن و مصطلح شدن دخیل بوده است.جالب است که بدانیم که در برخی از کشورهای اروپایی ازجمله آراگونی اسپانیا، رومانیایی و پرتقالی هنوز به قایق از ریشه لاتینی آن، بارسو گفته میشود که به وضوح صورتی از کلمهً پارس است و این بدان معنی است که یونانیان و رومیان آگاهانه نام خلیج پارس را جایگزین خلیج ماگان (از ریشه ایرانی مَغ یعنی تنه گود، قایق) نموده اند که هم مترادف نام کهن آن ماگان و هم نشان دهنده امپراطوری پارسیان بوده است. مسلم به نظر میرسد در خود زبان فارسی هم کلمه پارچ که مترادفی بر کلمهً مَغ (میغ، ماگ، موگ، ظرف گود) است از همین ریشه می باشد.
در اینجا قسمتی از مطالب ویکیپدیای فارسی را در باب نام و نشان کهن خلیج فارس به عینه نقل میکنیم. گرچه در آن موضوع ریشه نام اصلی خلیج فارس از نام مردم مکران (مکوران) و ماگان (سرزمین بلم رانان) یعنی باشندگان کهن این خلیج ناگفته مانده است:
دریای آفتاب تابان [یا جنوب]؛ (به عربی: بحر الشروق الکبیر) (به انگلیسی: Sea of the rising sun)؛ جائی که آفتاب طلوع میکند نیز در افسانههای سومری به دیلمون [جزیره کیش] اشاره داشت.
این نام بر زبان آشوریان و بابلیان و دیگر ساکنان میان رودان باستان نیز جاری بود و این دریا حداقل تا قرن هفتم پیش از میلاد به نام آفتابی شهره بود که هر سحرگاه از افق آن بر ساحلنشینان کرانههای باختریاش میتابید. لوحهای گلی که در پیش از میلاد فتوحات سنّاخریب پادشاه آشور[۸] را جاودانه کرده از این نام سود بردهاست، او در توصیف سرزمینی که از پدرش سارگن به ارث برده، مینویسد:
«سنّاخریب، پادشاه بزرگ، پادشاه توانا، پادشاه جهان، پادشاه آشور، پادشاه چارگوشه، چوپان خردمند، محبوبِ خدایان توانا، نگاهبان حق، عاشق عدالت، کسی که پشتیبان همگان است، به یاری بینوایان میشتابد، کردار نیکی دارد، قهرمان بینقص، انسان توانا، برترینِ فرمانروایان، فردِ نیرومندی که گستاخان را از پای در میآورد، تبهکاران را با غرشی ناگهانی نابود میکند؛ خداوندِ- آشور آن کوهستانِ پهناور، سلطنتِ بیهمتایی را به امانت نزد من سپردهاست و بر رویِ سر کاخنشینها جنگافزارهایِ نیرومند مرا قرار دادهاست. از دریای بالا؛ دریایِ غروبِ آفتاب تا دریای پائین؛ دریایِ طلوع آفتاب همه موجودات بشری را در زیر گام هایِ من مطیع کرده است؛ و فرمانروایان نیرومند از هراس رویارویی با من، خانههایشان را رها کرده و همچون سیدیننو پرنده غار به مکانهای دست نیافتنی میگریزند[۹] [۱۰]
میانرودان نوین
دریای بیت یاکین یا (به عربی: بحر بیث - یاقین) یا (به انگلیسی: The Sea of Bit Yakin)
دریای مملکت کلدان یا (به عربی: بحر بلاد الکلدان) یا (به انگلیسی: The Sea of the Land of Chalden)؛ در هزاره اول پیش از میلاد، کلدانیان که جنوب بین النهرین را در اختیار داشتند، از این دو نام استفاده میکردند.
بیت یاکین در ساحلِ فرات، میانِ بصره و ناصریه کنونی قرار داشت و پایتخت یا مهمترین شهر تمدن کلدانی در هزاره اول قبل از میلاد بود. آنان نام پایتخت خود را به حاکم خویش نیز میبخشیدند؛ پادشاه کلدانیان، پادشاه بیت یاکین نامیده میشد. همان طور که بابلیها پادشاهِ خود را پادشاهِ بابل مینامیدند.[۱۱][۱۲]
سنگ نوشتهای که در غاری در کنار رود دجله در کوههایِ کُرها در نزدیکی شهر موصل در استان نینوای در شمال عراق کشف شده، نشان میدهد؛ آشوریان هم از این نام استفاده میکردند. در این کتیبه شلمنسر سوم (پادشاه آشور از ۸۵۸ تا ۸۲۴ ق.م) در توصیف سرزمینهایی که به انقیاد خود درآورده از دریای سرزمین کلده نیز نام میبرد:
«سالمانو آشارد، پادشاهِ بزرگ، پادشاه نیرومند، پادشاه دنیا، پادشاه آشور، پادشاه مردمان بزرگ، کسی که با قدرت گام بر میدارد. یارانش به او کمک میکنند، خدایان بزرگ شاماش و آداد، آنان (خدایانِ بزرگ) تصرف کوه هایِ بلند را بر او روا داشتهاند از طلوع آفتاب تا غروبِ آفتاب؛ پادشاه بی رحم و بی باک.... فاتحِ سرزمینِ میانِ دریایِ سرزمینِ نایری (دریاچه وان) تا دریایِ بزرگِ طلوعِ آفتاب (مدیترانه).....از دریایِ مازاموای داخلی تا دریای سرزمین کلده.»[۱۳]
در سه کتیبه دیگری که از شلمنسر سوم در همین محل وجود دارد، دریای مدیترانه با نام دریای بزرگ غروب خورشید (به انگلیسی: The Great Sea of the setting sun) مشخص شدهاست.[۱۴]
دریای جنوب (به انگلیسی: South Sea) یا بحر الجنوب؛ در نیمه دوم هزاره اول قبل از میلاد از این نام استفاده میشد[۱۵]
دریای پائین یا (به انگلیسی: lower sea)، نویسندگانِ عرب معادلهای متعددی را برای این نام در نظرگرفتهاند. از جمله؛ «البحر الاسفل» أو «البحر السفلی» أو «البحر التحتانی» [۱۶]
این نام توسط آشوریان، بابلیها و اکدیها به کار میرفته و ظاهرا از سویِ آشوریان که در شمال بین النهرین میزیستند رایج شدهاست. و معمولا در برابرِ دریای بالا البحر العُلوي (به انگلیسی: upper sea) قرار میگرفته که نویسندگان امروزی همواره آن را دریای مدیترانه میخوانند.[۱۷] [۱۸] [۱۹]
در کتیبه معروف به منشور آزادی کوروش که به شرح فتوحات کوروش دوم پادشاه هخامنشی میپردازد و در بابل کشف شده، فرمانروای پارسیان نیز این لقب را به دریای سواحل جنوبی سرزمین خویش دادهاست:
«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان پسرِ کمبوجیه شاه بزرگ شاه انشان، نوه کوروش شاه بزرگ، ......به فرمان مردوک، همه شاهان پیش اورنگ پادشاهی نشستهاند. همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین، همه مردم سرزمینهای دوردست، از چهار گوشه (جهان)، همه پادشاهان اموری و همه کوچ نشینان مرا خراج گذاردند و در بابل به پایم بوسه زدند.»[۲۰] [۲۱]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر