چهارشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۳
ریشۀ ایرانی واژۀ معّرب فراست
به نظر میرسد کلمه فَراست (عقل و شعور ذاتی) که در عربی نیز به کسر "ف" مصطلح است در اساس فَر-اَستی (صاحب فر ایزدی بودن) است و از زبانهای قدیم ایرانی گرفته شده است. کلمۀ فراست در قرآن بکار نرفته است. کلمه فَرّ (فَرنه، پرَنیه) در زبانهای اوستایی و سانسکریت به معنی نیروی راهنمایی و رهبری و قوت قلب است.
ولی اگر فَرَّسَ عربی به معنی چشم دوختن و بررسی کردن را ریشه فراست بدانیم، در این صورت می توان آن را برگرفته از وارسی فارسی انگاشت: چه مطابق لغت نامه دهخدا «و» گاه به «ف » بدل شود:
اوکندن = افکندن .
بیوکندن = بیفکندن .
چوسیدن = چفسیدن . (آنندراج).
دروش = درفش .
دیوار = دیفال. (از لغت محلی شوشتر ذیل دیوار).
کلاوه = کلافه. (آنندراج).
کَوش = کفش. (آنندراج).
وام = فام .
ورج = فرج .
ورجمند = فرجمند.
ورخچ = فرخچ .
وش = فش .
ویار= فیار.
یاوه = یافه :
از او یافتی لاجرم فرج و فر
نه بدروح (؟) ویرا از آن حدّ و مر. فردوسی .
تا جهان را زیور آرد فر و برز پادشاه
ورجمند و فرجمند و فرخجسته باد شاه . ناصرخسرو (آنندراج).
با توجه به برداشت اول از معنی فراست، می توان واژۀ کیاست را نیز با کلمات ایرانی کیا (فرمانروایی) و ستی (استی، بودن) در مجموع فرمانروایی و مدبری و دانایی سنجید، ولی این کلمه در عربی از ریشه کاس = هوشیار بودن گرفته شده است و به نظر میرسد از ریشه اکدی ḫassu (هوشیار) بوده باشد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
معنی و ریشه ایرانی فراست در اصطلاح آذری "فر و فراست" محفوظ مانده است.
ارسال یک نظر