شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۴۰۱

جهانگیر در جهانگیر نامه هم می تواند مأخذ تاریخی داشته باشد

چون مطابق روایت کتسیاس، مادها، کوروش جهانگیر را فرزند آترادات پیشوای آماردان تاریخی (رستم و گرشاسب اساطیری) قهرمان دورۀ مادها (کیانیان اصلی) معرفی می‌کرده اند. لذا از جهانگیر به عنوان فرزند رستم می تواند همان کوروش کشورگشا منظور بوده باشد. گرچه در جهانگیر نامه به جز این عنوان جهانگیر و مقام فرزندی رستم (آترادات) و شباهت معنی نام مادر جهانگیر یعنی دلنواز با ماندانا (مزّین) مادر کوروش، وجه اشتراک بارز دیگری با کوروش به یاد نمانده بوده است:
मण्डन n. maNDana embellishment
نام دلنواز همچنین با ارنواز (در معنی رود نیرومند) مادر ایرج فریدون شاهنامه (در مقام کورش) قابل قیاس است. همان ماندانایی که در خواب آستیاگ سیلاب جهانگیر راه می اندازد:
धरुण m. dharuNa (daluna) water, runner
वाज m. vAja strength
अर्ण f. arNa river
वाज m. vAja strength
نام رودابه (مادر رستم، در معنی رود سیلابی) و خود نام کوروش (در معنی سیلاب مانند) نیز با این نامها مرتبط می نمایند:
rud (urud): river
धावति{धाव्} verb dhAvati[dhAv] run away

معنی محتمل اُشنویه

در منابع آشوری در سمت اوشنویه و حسنلو از دو شهرک به اسامی ارشتیانه (محل نیزه وران) و ارسیانشی (محل جنگجویان) یاد میکنند که اولی یادآور نام اوشنویه و دومی یادآور حسنلو است. از اینجا می توان نتیجه گرفت نام اوشنویه مرکب از ایو-شنه (محل سلاح آهنی) بوده است. نام کردان هذبانی آنجا می تواند به معنی دارندگان خروش جنگی باشد: هذب: افزون گشتن بانگ و خروش قوم . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). این معنی نام ایشان را با مادها-کیمریان ستروخاتی (در معنی محکم سخن گویندگان) مرتبط می سازد.
بنابراین نام هذبانی می تواند از هز- بانگ (دارای بانگ نیرومند) اخذ شده باشد.

جمعه، اردیبهشت ۰۹، ۱۴۰۱

مطابقت بختیارِ بختیارنامه با گندوفر (گندوفارس)

موطن مشترک (سیستان) و تبار خاندان پهلوانان سیستانی داشتن و فاتح بزرگ بودن و نام های مترادف مشترک بختیار فرزند آزادبخت و گندوفر (دارندۀ فره ایزدی برای پیروزی) از خاندان سورن (دارندۀ روحیه والا) داشتن، گواه آن هستند: گندوفر اول (یونانی: ΓΟΝΔΟΦΑΡΗΣ گندوفارِس, ΥΝΔΟΦΕΡΡΗΣ هندوفِررِس; خروشتی: 𐨒𐨂𐨡𐨥𐨪 گو-دا-فا-را, گودافارا; 𐨒𐨂𐨡𐨥𐨪𐨿𐨣 گو-دا-فا-رنا, گودافارنا; 𐨒𐨂𐨡𐨂𐨵𐨪‎ گو-دو-وا-وا, گودووارا) بنیانگذار و برجسته‌ترین پادشاه پارتیان هند است که از سال‌های ۱۹ تا ۴۶ میلادی حکومت کرد. او عضوی از خاندان سورن (دارندۀ روح والا) بود که به شاخه ای از شاهزادگان محلی تعلق داشت که بر استان پارتی درانگیانا، از زمان شکست دادن هندو سکاها در حدود سال ۱۲۹ قبل از میلاد، حکومت می‌کردند. در دوران سلطنت او، پادشاهی پارتیان هند از امپراتوری اشکانی مستقل گردید و به یک امپراتوری، شامل مناطق درانگیانا و گندهارا و آراخوسیا، تبدیل شد. او را عموماً از متن مسیحی اعمال توماس حواری، سنگ نبشته تخت باهی و نهایتاً سکه‌های مسی و نقره ای او می‌شناسند. گفته میشود نام «گندوفر» یک نام شخصی نیست و یک لقب است. این لقب از نام فارسی میانه 𐭅𐭉𐭍𐭃𐭐𐭓𐭍 ویندَفَرن (پارتی) و 𐭢𐭥𐭭𐭣𐭯𐭥 گُندَبَر (ساسانی) گرفته شده که خود از نام پارسی باستانی 𐎻𐎡𐎭𐎳𐎼𐎴𐎠 وینده فرنه (به معنای دارندۀ فره ایزدی، یونانی :Ἰνταφέρνης؛ اینتافرنس) گرفته شده که نام یکی از هفت تن از بزرگان پارسی بود که به داریوش بزرگ هخامنشی در رسیدن به سلطنت کمک کردند.این نام در زبان ارمنی کهن به شکل «گَستافار» است. ظاهراً شکل ایرانی شرقی این نام «گُندَپَرنَه» بوده‌است. ارنست هرتسفلد معتقد است که نام او در شهر قندهار در افغانستان، که او آن را با نام «گندوفارون» تأسیس کرده بود، باقی مانده‌است.
مطابق یادداشت جناب سجاد مرادی، رئیس خاندان سورن اولین تاجگذاری را برای بنیان‌گذار سلسله اشکانیان در حدود قرن سوم پیش از میلاد مسیح انجام داد؛ و از آن زمان این کار به شغل موروثی این خاندان تبدیل شد. سورنا یکی از اعضای این خاندان در سال ۵۴ پیش از میلاد مسیح موفق شد ارتش امپراتوری روم به فرماندهی کراسوس را در نبرد حران شکست دهد.
در سال ۱۹۸۷ میلادی در افغانستان سکه‌ای از گندفر یکم پیدا شد که او در آن خودش را «سام» (منجی) نامیده و پیدایش این سکه تقریبا به تردیدها دربارۀ پهلوانان زابلستان در شاهنامه پایان داد. محققان امروزی بر این باورند که «گندفر» (به معنای یابندۀ شکوه شاهانه) در واقع نه یک نام شخصی و بلکه عنوانی برای شاهان سورن بوده است. از این رو، امروزه باور بر این است که پادشاهی سورن در واقع همان پهلوانان زابل در شاهنامه بوده‌اند به شکل شخصیت‌هایی مانند رستم، زال و... در خاطر مردم فلات ایران باقی مانده‌اند.
साम sāma deliverance
सौम्य adj. saumya cheerful
در اوستا سام در معانی شادی بخش و رهایی بخش معنی نام اورواخشیه‌ (شادیبخش) برادر مقتول گرشاسب از خاندان سام است.

معنی نام نرماشیر

نظر به توصیفات کتب جغرافیایی قدیم نام این شهر به معنی شهر با ارزش بوده است.
निर्मा f. nirmA value
shir: city (shahr)
در واقع شهر نرماشیر قدیم متروک و ویران شده و نام آن بعداً به قصبۀ رستم آباد منطقۀ نرماشیر اطلاق گردیده است:
نرماشیر. [نَ] (اِخ) شهری است [به ناحیت کرمان] خرم و جائی آبادان و با نعمت و جای بازرگانان. (حدودالعالم). شهر مشهوری است از شهرهای بزرگ کرمان در یک منزلی بم و نیز در یک منزلی فهرج از طرف صحرا. (از معجم البلدان). نام شهری از بلاد کرمان قریب به شهر بم و معمور و آباد و دارزین ناحیه ای است از آنجا با هوای سرد که در تابستان آنجا توان ماند. (انجمن آرا) (آنندراج). این نام بر مجموعۀ دهات و آبادیهای قسمت شرقی بم اطلاق میشود، و آن ناحیتی است با هوای گرم و حنا و خرمای فراوان.

مطابقت قران حبشی با زرمهر کارن

نام قران حبشی قهرمان اساطیری حماسی معاصر قباد ساسانی بر گرفته از نام خاندان متنفذ کارن عهد اشکانی و ساسانی به نظر می رسد. نام ولایت نوبیا هم که گاهی در منابع به جای حبشه آمده در این رابطه یاد آور نیهایه (نیسایه، نهاوند) است که مقر خاندان کارن بوده است. خصوصاً عنوان حبشی آن میتواند از هوَ-شه (معرفی کننده شاه) اخذ شده باشد که مقام خاندان تحت عنوان کارن و سورن از جمله زرمهر کارن در عهد قباد ساسانی بوده است:
ह्वयति{ह्वे} verb hvayati[hve] invoke
ह्वयति{ह्वे} verb hvayati[hve] call upon
क्षयति{क्षि} verb 1 kshayati[kshi] rule
به نظر می رسد عنوان ایرج شاه ترکان و چین در رابطه با قران حبشی (زرمهر کارن)، از لقب مهاراجۀ (به معنی شاه بزرگِ) پادشاه بزرگ هپتالی تورامانا (معاصر قباد) اخذ شده است.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۴۰۱

مطابقت اقلیما و هابیل و قاین تورات با پیرهه/پاندورا و پرومتئوس و اپی متئوس اساطیر یونانی

نام اقلیما (بر افروخته، آتشین) همسر هابیل (تهی) و قاین (آهنگر، صاحب) شباهتی به نام پیرهه (ماده مذاب) همسر دئوکالیون (رها شده پس از [توفان بزرگ یا شکنجه]) پسر پرومتئوس دارد. مطابق اساطیر یونانی هنگامی که پرومتئوس دوبار برتری خود را بر زئوس ثابت کرد، پرومتئوس به برادر خود دستور داد که از پذیرفتن هر نوع هدیه‌ای از زئوس خودداری کند، ولی به محض اینکه زئوس، پاندورا (همه هدیه) را در اختیار اپیمتئوس گذاشت، وی تسلیم شد و بر اثر عدم احتیاط و غفلت، در حقه‌ای را که محتوی شر و رنج و درد بود، گشود. به همین سبب است که اپیمتئوس مسئول بدبختی‌های بشر معرفی گردید.
تضاد هابیل و قاین تورات و گناهکار شدن قاین هم سر هدیۀ خدایگانی [بعلاوۀ موضوع انتخاب همسر] است. اصل اسطورۀ هابیل (در معنی پسر اصلی) و قاین (صاحب، آهنگر) را به رقابت دوموزی (پسر اصلی) و انکیمدو (خدای کشاورزی) در اساطیر سومری سر خواستگاری اینانا منسوب می دانند که در آنجا دوموزی (هابیل) موفق است.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۴۰۱

معنی محتمل نام روستاهای چیکان و چیلان شهرستان مراغه

در گذشته این نامها را از چی اوستایی به معنی انباشتن و ایجاد سدّ خاکی و نیز قضاوت کردن گرفته ام. ولی احتمال بیشتر نام این روستاها به دلیل محل تپه های خاکی مجاور این روستاها است:
चय m. chaya mound of earth
चय m. chaya heap
واژه های چغا (تپه) و چغاد (به شکل تپه جمع شده) در جنوب غربی ایران نیز می توانند به شکل چیه-گاه و چیه-غاته برگرفته از این واژۀ چَیه (تپه) باشند:
घटा f. ghaTA collection

معنی نام نُدوشن

این نام در ترکیب واژۀ مرکب اوستایی و فارسی نیدا-او (ذخیره و انبار کردن آب) و شن (جا) به معنی محل ذخیره و انبار کردن آب است. و آب انبارهای قدیمی نُدوشن معروف هستند.
واژۀ نَد در فرهنگنامه های فارسی با واژۀ نیدا (انبار شده، فراوان) در اوستایی مرتبط است:
ند. [ن َ] (اِ) رشد. افزونی. نمو. (برهان قاطع) (از رشیدی) (انجمن آرا) (از جهانگیری) (از فرهنگ نظام) ۞ (آنندراج) (فرهنگ خطی).
در سمت ندوشن، نام قصبۀ کبوده بر گرفته از کبوده (نوعی سپیدار) به نظر می رسد.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۴۰۱

ریشۀ واژۀ پهلوی درمان

درمان می تواند به معنی داروی اساسی باشد:
द्रु m. dru tree, drug
मान n. mAna base

اتیمولوژی واژۀ چَمن

ریشۀ واژۀ چَمن (محل گذرگاهی و محل چراگاهی) بدین صورت خود نه در اوستایی و نه در پهلوی و نه در سنسکریت دیده نمیشود. از اینجا می توان حدس زد که آن علی القاعده تلخیص واژۀ مرکب اوستایی چَر (گذر و چریدن) - مان (پایگاه) است که هم به معنی محل گذر و هم به معنی محل چراگاهی است و حرف ساکن «ر» علی الاصول در وسط آن ساقط شده است.
चरति{चर्} verb charati[char] walk
मान n. mAna base
چمن. [ چ َ م َ ] (اِ) ۞ راه باشد میان بوستان و باغ. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 361).
چمن به معنی باغ و بستان و گلزار باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). مطلق جایی که در آن انواع درخت یا بوته یا گل کاشته باشند. || زمین سبز و خرم را نیز گویند. (برهان). زمین سبز و مرغزار. (انجمن آرا). زمین سبز و خرم و مرغزار. (ناظم الاطباء).

دوشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۴۰۱

ریشۀ واژه های چاه (چات اوستایی، چاد) و چاقو (چادکو)

به نظر می رسد ریشۀ این کلمات چِد (چاد) به معنی بریدن و چیدن باشد:
छेद m. cheda cutting
در چاقو (چادکو، آن چه چاک میدهد و می برد) علی القاعده حرف «د» یا «ت» صامت میانی افتاده است.
در نامهای جغرافیایی ایران نام چادگان (محل واقع در شکاف و بریدگی) از این ریشه است. چادگان میان دو دره قرار گرفته است.

معنی نام صُغاد (چُغاد) در استان فارس

نام اماکنی را که در جنوب غربی ایران به صورت چُغاد یا چَغاد ذکر شده با چغا (تپه) ربط داده اند. جزء د خلاصه شده دِه به نظر می رسد.
ولی محتمل‌تر آن است که چغا در اصل صورتی از جغا (جقه، کنگره) بوده است. در این صورت چغاد به معنی دارای دژ نگهبانی کنگره دار بلند (چکاد) بوده است. شانه های برخی چوخاها هم برجسته و کنگره وار است.
در مورد نام صُغاد (چُغاد) آورده اند:
صغاد در اصل چغاد بوده و مانند کلمات دیگر فارسی که در زمان تسلط عرب(چ) به (ص) تبدیل و صغاد گردیده است.
چغاد در زبان فارسی قدیم به معنی ده تپه(تل) بوده است و چون اولین قلعه ای بوده که بر روی تلی یا تپه ای سنگی برای سکونت و زندگی بنا شده آنرا چغاد نامیده اند. که این قلعۀ قدیمی هنوز باقی و محل سکونت عده ای از مردم امروز صغاد می باشد و به قلعه «سرسنگ» یا «تپه سِلا» (تپه سنگی) معروف است.
واژه های چغا (تپه) و چغاد (به شکل تپه جمع شده) در جنوب غربی ایران می توانند به شکل چیه-گاه و چیه-غاته برگرفته از واژۀ چَیه (تپه) باشند:
चय m. chaya mound of earth
चय m. chaya heap
घटा f. ghaTA collection

یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۴۰۱

ریشه های واژه های مترادف آزخ (ورم بد) و زگیل (ورم)

एधते{एध्} verb edhate[edh] swell, akh: bad
श्वयति{श्वि} verb zvayati[zvi, zgi] swell
خود واژۀ ژرمنی swell که منشأ آن نامعلوم اعلام شده، طبق قاعدۀ تبدیل حرف و به گ با زگیل همریشه می نماید.

مطابقت زلیخا با آسِناث

نام زلیخا (لغزیده پا، به خطر سقوط افتاده) ترجمه ای از نام آسِناث (همسر توراتی یوسف، به خطر افتاده) به نظر می رسد:
zoleykha: slippery foot (endangered)
Asenath [N] [E] [S] peril; misfortune
آسِنات (به عبری: אָסְנַת) شخصیتی در کتاب مقدس؛ دختر فوطی‌فارع کاهن شهر اون است که فرعون او را به همسری یوسف درمی‌آورد. او مادر منسه و افرایم (پسران یوسف) است.

ریشۀ نامهای پلیته و فتیله

در لغت نامۀ دهخدا پلیتۀ ایرانی را مأخذ واژۀ فتیله دانسته اند. در فرهنگ معین بر عکس فتیله را که در اساس آرامی دانسته شده است، مأخذ پلیته دانسته اند. ولی پلیته و فتَ-ایله در زبانهای هندوایرانی معنی روشنی دارند:
पलित n. palita tuft of hair
पलित n. palita burning
पट m. paTa (fata, fita) piece of cloth
ila:The ratio suffix
چراغ‌ غذاپزی و گرمایی نفتی را در آذری پیلَته می گوییم.
فَتیل در عربی به معنی بافته شده و نخ شکاف هستۀ خرما است. بر این پایه فتیله عربی و پلیته هندوایرانی است ولی تقدم با پلیته است که فتیله برای سوختن و ایجاد روشنایی است.

شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۴۰۱

معنی نام سَرمَق فارس

نام سَرمق به صورت سَر-مایه-اَگ به معنی محل بهترین محصول به نظر می رسد:
सारमय adj. sAramaya consisting of the chief or best part of anything
سرمق. [س َ م َ] (اِخ) شهری است در فارس در بلوک اصطخر. (از معجم البلدان). شهری است به اصطخر. (منتهی الارب). شهرکی کوچک است و ناحیتی است همه احوال آن همچنان اقلید است. اما زردآلو است آنجا که در همۀ جهان مانند آن نباشد به شیرینی و نیکویی و زردآلو کشته از آنجا به همه جایی برند و آبادان است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 124). رجوع به نزهةالقلوب ص 122 شود.

معنی محتمل نام شهرهای قیر و کارزین فارس

نام شهر قیر را از عهد سلجوقی و به معنی کناری گرفته اند و این با نام قلعۀ کهن آنجا یعنی پرگان (در هیئت پئیری گان، محل کناری) همخوانی دارد.
نام کارزین را می توان کاریز-یئون گرفت یعنی منطقۀ دارای قنات. در ناحیه قیر و کارزین حدود ۳۸ قنات وجود دارد:
कर्षू f. karSU canal
نام فتح آباد متعلق به کارزین هم در این رابطه به نظر می رسد:
पीथ m. pitha drink

جمعه، اردیبهشت ۰۲، ۱۴۰۱

معنی نام شهرک گراش

نام شهر گراش استان فارس را می توان به معنی به صورت اوستایی گَرَ-شیه (محل گرم) گرفت. چون در منابع قدیمی از قلعه همایون این منطقه یاد شده است که این هم به صورت اوستایی هَمَ- یَئون معنی جای گرم و تابستانی را می دهد.
در آن سمت نام شهر اشکنان می تواند به معنی محل آرد کردن باشد.

معنی خارزنج و کلیل (اقلید)

مطابقت خلیل آباد با خارزنج باستانی:
कलिल n. kalila large heap
खिल्य m. khilya heap
ApAt: protect
खर adj. khara rough
दङ्घति{दङ्घ्} verb 1 danghati[dangh] protect
نام کلیل متعلق به اقلید (در دامنۀ کوهستان زاگروس) نیز می تواند در این رابطه باشد:
حمدالله مستوفی در نزهة القلوب در بارۀ این شهر می آورد: “اقلید (کلیل) شهری کوچک است و حصاری دارد و هوایش معتدل است و آب روان دارد و در او از همه نوع میوه است و غله بوم.” بنابراین خود اقلید به معنی محل دارای حصار و قلعه است:
कीलित adj. kilita staked

معنی نامهای سناباد و مشهد

سناباد (مشهد) به خاطر قنات آب جاری آن به این نام خوانده شده است. سنا snA در اوستایی شستشو کردن و روان کردن آب و سَیَنه در سنسکریت به معنی جاری و روان است و در منابع از قنات قدیمی سناباد سخن رفته است:
स्यन्न adj. syanna (snA) running water
स्ना adj. snA bathing
سناباد. [س َ] (اِخ) قریه ای است در طوس قبر حضرت رضا (ع) در این محله است و تقریباً یک میلی طوس واقع شده. (از معجم البلدان). دهکدۀ کوچکی بوده که قبل از آباد شدن مشهد از قرای طوس به شمار میرفته، ولی اکنون مانند نوغان دهکدۀ مزبور جزو قریۀ مشهد درآمده و قنات آن در کوی سرآب جاری است. (یادداشت دهخدا).
بر این اساس نام مشهد در اساس نه به معنی جای تجمع و شهادت بلکه به صورت مَئِث-هیتَ به معنی محل آب جاری (قنات) بوده است:
maeth: place
हित adj. hita running water
معنی ایرانی محتمل تر مشهد، واژه مرکب اوستایی مَئِث- هَد (محل استراحت و آرامگاه) است. اماکنی هم که مرکب از کلمۀ مشهد هستند عمدتاً در ایران و دو تا در مرزهای ایران می باشند.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۴۰۱

ریشۀ محتمل هولو و آلو و شفتالو

پهَله (میوه) ریشۀ واژه های هلو و آلو و شفت در شفتالو مرتبط با سوادو (لذیذ) به نظر می رسد. براین پایه شهد عربی به معنی انگبین از واژۀ شفت ایرانی گرفته شده است. شهد عربی در قرآن تنها به واژۀ شهادت پیوسته است:
फल n. phala fruit
स्वादु adj. svAdu delicious
هیئت شفترنگِ شفتالو نیز به همین معنی به نظر می رسد:
श्वात्र n. shvAtra savoury food
در فرهنگنامه های فارسی واژۀ شفت به معنی دیگر آن ستبر (سفت) و گنده گرفته شده است:
स्वातत adj. svAta[ta] well stretched

چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۱

مطابقت زکریا با مارقالوث و تئیاس

داستان به درخت پناه بردن زکریا، پدر یحیی از معنی نام واقعی او، مارقا-لوث (پوشش پناه) گرفته شده است:
نام یحیی معمدان پسر زکریا در واقع لقب ماتثیاس (هدیۀ خدا) پسر مارقالوث است. خود معنی مارقالوث (پوشش پناه) نه در خود نام زکریا بلکه در داستان در درون درخت پناه گرفتن زکریا (در پناه خدا، مترادف تئیاس پدر آدونیس) و مریم (معادل میّرا، مادر آدونیس) دخالت داده شده است:
مطابق روایات اسلامی در این سالها که مریم(س) خادم بیت المقدس بود،رنج های و سختی های فراوانی را تحمل کرد و در این مشکلات مورد حمایت زکریا(ع) قرار می گرفت. هنگامی که مریم(س) به قدرت الهی بدون شوهر باردار شد و خداوند نطفه عیسی را در رحم او قرار داد، شیطان وسوسه گر به میان بنی اسراییل رفت و این تهمت ناجوانمردانه و بسیار زشت را به مردم القا کرد که اگر مریم(س) بار شده کار زکریا(ع) است.
همین تهمت زشت ناجوانمردانه باعث شد که عده ای از اشرار تصمیم گرفتند حضرت زکریا(ع) را به قتل برسانند. به همین منظور به سوی او هجوم بردند. او از دست آنها گریخت در بیابان به نزدیکی درختی رسید؛ آن درخت به زبان آمد و گفت ای پیامبر خدا نزد من بیا زکریا(ع) کنار آن درخت رفت درخت شکافته شد. زکریا(ع) به داخل تنه آن درخت رفت سپس تنه درخت به هم پیوست و به این ترتیب آن درخت به زکریا(ع) پناه داد.
ابلیس به آنجا رسید و گوشه ای از عبای زکریا(ع) را گرفت و در بیرون درخت نگه داشت سپس دید گروهی در جستجوی کسی هستند از آنها پرسید در جستجوی چه کسی هستید؟ گفتند: زکریا(ع) ابلیس گفت:او کنار این درخت آمد و جادو کرد بر اثر سحر او تنه درخت شکافته شده، او به درون این درخت رفت. نشانه اش همین قسمت عبای او است که در بیرون مانده است. آنها تبر تهیه کردند و همچنین اره آوردند و آن درخت را قطع کردند سپس با اره قطعه قطعه کردند و به این ترتیب زکریا(ع) مظلومانه در میان آن درخت به شهادت رسید.
John: the grace or mercy of the Lord
Mattathias: the gift of the Lord
Zachariah: memory of the Lord
Teias: God bless
marq[ītu]: refuge , asylum
lot: cover, dress

اتیمولوژی جیوه و گوگرد

جیوه را به خاطر خاصیت حرکتی آن به معنی مادۀ زنده (ژیوه) نامیده اند.‌
و گوگرد را به خاطر خاصیت آتش گیری و جرقۀ آن از کلمات گو (غَو، قو، با جرقه و صدا سوزنده) و گرد گرفته اند. در مجموع یعنی گَرد جرقه زننده.

سه‌شنبه، فروردین ۳۰، ۱۴۰۱

مطابقت داهه ها با یازیگها (نیاکان سئورومتی صربها)

داهه را می توان مرده سوز و یا مار پرست معنی کرد. اشکانیان پارتی که از داهه ها به شمار رفته اند، هم مرده سوز بوده اند و هم درفش اژدها (مار افعی) داشته اند. بیشتر محتمل است که معنی مار افعی درست باشد. چون ماساگتها و داهه ها که از قبایل مارپرست سئورومات بودند، بعداً به بالکان رسیدند و روکسولان (آلانهای درخشان) و یازیگ (سرپ، مار پرست)‌‌ نامیده شدند و تشکیل ملل خویشاوند کرووات و صرب را دادند، به تدریج در سلک ملل اسلاو در آمدند.

معنی نام جزایر خارک و خارکو

نظر به رسوبات سفید جزایر خارک و خارکو می توان نام آنها مرکب از کلمه کرک (سفید) دانست که با نام تابیانا (بزرگ و نیرومند) و سوفتا (سفید) در خبر بطلمیوس همخوانی دارند:
कर्क adj. karka white
श्वेत adj. sveta white
तवीयस् adj. taviya[s] stronger
نام قدیمی جزیرۀ فیلکه (تپه) یعنی ایخارا (تپه) تنها شباهتی ظاهری با نام خارک دارد:
शिखर m. sikhara (hikhara) top of a hill

مطابقت جزیرۀ کیش با آواراکتای منابع یونانی

گفته میشود کیشی در واقع یک نوع لباس و پوشش است:
در مناطق زاگرس نشین بین زبانهای، لری، کردی، لکی، لرهای فیلی، بختیاری، جنوبی، یک نوع لباس و پوشش گرم بنام کیشی وجود دارد، بنظر میرسد این نوع لباس همان لباسهایی با بافت کش هست که در این مناطق خصوصاً لرستان کش یا کشیدن را کیش تلفظ کرده و لباسهای که به حالت کشدار هستند را کیشی میگویند، زیرا در اصطلاح معنای هم کیشی یک نوع پارچه بوده و هست و در سایر مناطق کشور لباسهای از جنس کتان را کیشی میگویند.
بر این اساس آواراکتا در اساس هوَ رخته بوده است یعنی محل دارای رخت‌های خوب.

دوشنبه، فروردین ۲۹، ۱۴۰۱

معنی نام جزیرۀ فرور

نام این جزیره را می توان در زبانهای هندوایرانی به معنی محل دور از ساحل معنی نمود. به اوستایی فرَ- اَاورَ (بسیار دور [از ساحل]) و به سنسکریت پاراواره (دورتر از ساحل):
पारावार n. pArAvAra further shore
पार m. pAra shore
अवर adj. avara last
अवर adj. avara later
उरु adverb uru (aura) far
فرور. [ف َرْ وَ] (اِ) جدایی. جدا شدن. افتراق. (برهان).

یکشنبه، فروردین ۲۸، ۱۴۰۱

معنی نام تات

نظر به مکان تات‌های سمت رودبار و قزوین که در منابع یونانی محل دربیکان غربی (دری های غربی) آمده است نام تات را می توان با نام دربیک (دروپیک، دارندگان داروی گیاهی هوم) سنجید. بنابراین واژۀ سنسکریتی tattva که صورتی از tat (thata اوستایی) است، در بارۀ منشأ نام تات مطرح است که معنی آن عصاره و دارو است:
तत्त्व n. tatt[va] essence or substance of any thing.

شنبه، فروردین ۲۷، ۱۴۰۱

معنی نام تومیریس ملکۀ ماساگتها و آمستریس

نام تومیریس (تومیر-ایس) می تواند به معنی ملکۀ نیرومند در اساس لقب باشد:
तुम्र adj. tumra strong
तुम्र adj. tumra big
ईश adj. isa a ruler
نام پسر ملکه تومیریس، یعنی اسپارگاپیس هم به معنی شاهزادۀ نیرومند بوده است:
स्फार adj. sphAra strong
स्फार adj. sphAra great
gap: prins
نام ملکۀ هخامنشی آمستریس مفهوم مشابهی دارد:
ama: strong
स्त्री f. stri lady
نام تومیریس را برخی ملی گرایان ترک به ترکی دمیر (آهن) گرفته اند.‌ ولی ماساگتها نیاکان آلان‌ها و رکسولانها (کروواتها) بوده اند. زبان سئورومتی و خویشاوند نزدیک با سنسکریت و اوستایی داشته اند. نام تومیریس در داراب نامه و فیروزشاه نامه به صورت طمروسیه یاد شده است.

معنی نامهای مردم یاقوتستان یعنی یاقوت و ساخا

معنی این نامها را معلوم نکرده اند. به ظاهر نامهای یاقوتهای گوزن شمالی پرور (یعنی یاک و ساخا پرور) اسامیی به معنی گوزن شمالی می باشند که زندگی این مردم بدانها وابسته است، چه ریشۀ این نامها یعنی یاک و سکا/شوکا/اسکه به معنی نوعی گاو وحشی و گوزن و بزکوهی می باشند.
در سمت شمال مرزهای ایران باستان نیز نام ساخا به صورت سکا در نام مردمان سکایی به معنی توتم گوزن و بزکوهی بوده است

معنی نامهای ارمنستان و گرجستان

معنی نام مردم باستانی هایاسا در سمت ارمنستان:
این نام را در زبانهای هندواروپایی می توان به معنی مردم دارندۀ آهن معنی کرد:
ha: being, person
अयस् n. ayas iron
چون گفته میشود ذوب‌آهن در کوره‌ها در هزاره دوم پیش از میلاد شروع شد. در حدود ۱.۴۰۰ پیش از میلاد، از ساخته‌های آهنی در قلمرو هیتی‌ها در ارمنستان کنونی استفاده می‌شد که این موضوع به‌عنوان نخستین شواهد مصرف این عنصر در نظر گرفته می‌شود.
جزء آر در خود نامهای ارمن و ارمنستان نیز در سنسکریت معنی آهن می دهد و جزء من در زبانهای هندوایرانی به معنی فرد و خانوار است. در مجموع یعنی به همان معنی هایاسا یعنی مردم دارندۀ آهن:
आर n. Ara iron
मनु m. manu man
بنابراین نظر سابق من که نام ارمن را با استناد به آرما در زبان لوویایی به ماه و خبر استرابون از ماهپرستی در مرزهای ایبری، به معنی مردم ماهپرست می گرفتم، کنار می رود. استرابون سوای اینکه جایی از پرستش ماه در مرزهای ایبری سخن می راند و جای دیگر از سرزمین سوئِنس (ماه یا دارندگان آهن) در جنوب غربی قفقاز یاد می کند. نظر به اینکه در عهد هیتیتها نواحی جنوب غربی ایبری (گرجستان) محل مردم کاشکو (به زبان هوریانی یعنی ماهپرست) است. این مردم ماهپرست همسایۀ جنوب غربی گرجستان در کنار دریای سیاه بوده اند. ولی نام سوئنس در معنی دارندگان آهن متعلق به ارمن و ارمنستان به نظر می رسد:
Sa-, Sanskrit prefix, meaning: "with".
अय m. n. aya (ayan) iron
به نظر می رسد نام گرجی ارامنه یعنی سُمخِبی با نام سوئنس (سوئن، سوئنی) ارامنه مرتبط بوده باشد.
معنی نامهای گرجستان:
در ویکیپدیای انگلیسی دو معنی ایرانی زیبا (از ریشۀGurj) و گرگ و معنی یونانی کشاورز را برای نام گرجی ها منظور کرده اند. از این میان معنی ایرانی زیبا برای آن جلب توجه می نماید چه به طور سنتی در آذربایجان زنان و دختران گرجی به زیبایی مشهورند و نام ایرانی کهن ورژن گرجستان را می توان به لغت اوستایی به معنی زنان زیبا و برگزیده گرفت. جالب است که ریشه نام کهن دیگر گرجستان یعنی کُلخیس (کول-ها) نیز در زبانهای هندواروپایی به معنی نجیب و زیبا و دلپذیر و برگزیده است. واژۀ گورگِ-یوس/گورگ-یاس زبانهای اروپایی نیز که منشأ اصلی آن مشخص نشده، به معنی درخشان و زیبا آمده است. این کلمات سنسکریتی نیز نامهای کارتول و ویرک و ویرسهن گرجستان را به معنی سرزمین مردم خدای زیبا و درخشان نشان میدهند:
चटुल caTula adj. fine विरोक viroka m. Gleaming विरोक viroka m. Effulgence विरोक viroka m. Shining विरोक viroka m. The ray of light. احتمال زیاد دارد ریشه و صورت واژۀ ایرانی گلعذار هم نیز همین واژه های گُرج/گَرِز (خوشایند و دلپذیر) و گُرِزار (دارای خوشایندی و دلپذیری) بوده است.
گئورَ-جایا در سنس‍کریت معنی محل زنان و خانواده زیبا و درخشان را می دهد:
गौर gaura adj. beautiful. गौर gaura adj. white. गौर gaura adj. brilliant. जाया jAyA f. woman. गय gaya m. family.
نام آمازون های باستانی کنار جنوب شرقی دریای سیاه نیز به سنسکریت معنی زنان زیباروی را می دهد.
چنانکه گفته شد معنی گرگ را نیز از نام گرجی ها اراده کرده اند. در مقاله ای که در باب ارتباط نام گرگین میلاد (زیبای چهر خالق مِی/هئومه) هوم عابد ملقب به دارنده چشمان درخشان و هجیر (هئو-چیثره، زیبا) آورده بودم به این همانی این ها رسیده بودم. ولی آنجا متوجه نشده بودم که گرگین معنی زیبا را هم می دهد. نام ایبری را با ویرک ربط داده اند ولی احتمال دارد ریشه دیگری داشته باشد که می تواند در این مورد مهم و تعیین کننده باشد. بسیار جالب است که نام ایبریا به صورت ایبهه-رَیه در سنسکریت و اوستایی خانواده زیبا و با شکوه معنی می دهد. یعنی به همان معنی گئورگیه است.
به طور خلاصه معنی نامهای کهن گرجی‌ها یعنی کارچِدوی، کارتوِلی، خالدئان،ساکرِوِلو، ویرژن (وَرژن)، آمازون و ایبری جملگی در زبانهای سنسکریت، اسکیتی و اوستایی معنی قوم زنان زیباروی را می دهند:
karch (kart, gurj in kurdish): nice
कल्य adj. kalya (khalya) well, dyu (land)
कर adj. sakara having rays
warzh: nice, zan: women
आम adj. Ama fine, zon / zan (women)
The name Iberia also has the same meaning:
इभ m .ibha family
यर्य adj. Arya honorable

جمعه، فروردین ۲۶، ۱۴۰۱

نامهای باستانی اوستایی سرزمین هایی در شمال غرب فلات ایران

در یشت ۱۳ اوستا از افرادی به نام موژین، رئوژدین، تَنویین و غیره از مناطقی با نامهای موژ، تنویه، سائینی، رئوژدی، انگهوی و اَپَخشیر نام برده شده است که به نظر می رسد این ها نامهای جغرافیایی اوستایی نواحی شمال غرب فلات ایران بوده اند:
muzha (محل اُجاق آتش و با حلاوت) اران
तनया f. tanayA daughter (سرزمین دختران) سرزمین آمازونها (گرجستان)
saini سرزمین ماه یا آهنگران و سیمرغ) ارمنستان)
raozhdiya (سرزمین مار بزرگ) کردستان
anguhi (جای سکائیان) قره باغ
apakhshira (آبشوران) باکو
در خبر خارس میتیلنی که اوداتیس (با طراوت و زیبا) را شاهدخت مردم مراثی (کشندگان، ماریان کلخید) آورده، نام سرزمین کلخید/گرجستان (سرزمین آمازونهای اساطیری) با دروازه تنائیس (دروازۀ سرزمین دختران زیبا، سّد دربند داریال) و رود مرزی تنائیس (آلازان= رود ظریف و آرام) پیوسته است.
در رابطه با ضحاک ماردوش و کُردان (تئوژیه های اوستا، پرستندگان مار نیرومند) داستان رها شدگان توسط ارمائیل و کرمائیل از دست ضحاک بسیار معروف است. به طور ساده نامهای داسنی و ازیدی یزیدیان را در زبانهای سانسکریت و اوستایی میشود به صورت دهه-یَسنی و اژی-ایتی به معنی مار پرست گرفت. بی جهت نیست که نقش مار در دیوار معابد آنها رسم میگردد. خود کلمۀ کُرد در سنسکریت به معنی جهنده اشاره به توتم مار جهنده ایشان است. نظر به اینکه کلمات کرم و اژی به صورت وُرم و اَجی در زبانهای هندواروپایی به معنی لولنده به معنی کرم و مار هستند، لذا نام کُرمانج را نیز می توان به معنی منسوبین به مار گرفت.

معنی ارزیز (قلع)

قلع به لغت پهلوی ارزیز نامیده شده است که می توان آن را به معنی دارای اثر سفید کنندگی [برای ظروف مسی] معنی کرد. واژۀ قصدیر برای قلع معرب از کاسیتر[وس] یونانی است.

پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۴۰۱

معنی هندوایرانی محتمل دکه و دکان

دکه و دکان که برخی معرب از فارسی می دانند می توانند به معنی محل پرداخت و معامله و خرید و فروش باشند:
देय adj. deya to be paid
ka, kan: place
ولی دکان ریشۀ روشنی در زبانهای کهن بین النهرین دارد:
Etymology of دکان:
From Aramaic דּוּכָּנָא‎ (dukkānā, “dais”), from Akkadian 𒆠𒍇 (/takkannu, dakkannu, dukkannu/, “dais, platform, bench; niche, bedroom, private chambers or quarters”), ultimately from Sumerian 𒆠𒍇 (/daggan/, “chamber, doorway or its frame, niche in a wall”).

معنی محتمل نام خرم آباد

خرم آباد به معنی محل پرگیاه به نظر می رسد، چون نام باستانی خیدالوی شهر خرم اباد را هم می توان محل پر گیاه گرفت:
केदार m. kedAra (khedalu) field or meadow
نام لرستان و همچنین نام آن در نقشه های بطلمیوسی یعنی سین گیان و نام اوستایی آن اوروه و نام پارسی سرزمین مارافی ها را که به لرستان اطلاق شده جملگی به معنی سرزمین گیاه زاری و مرتع هستند.
خرمالو (خرما آلو) که خرمااربه (خرما گلابی) و کلهو (کل آلو) نیز خوانده میشود می توانست خرما-میوه نیز خوانده شود و این مطابقت دارد با نام خورمووه که صورت بومی نام خرم آباد است:
मीवति{मीव्} verb mivati[miv] grow fat or corpulent
آیا خرمالو منظور بوده یا یک نوع خرمای معمولی یا در اساس به معنی جایگاه خرم، جای تحقیق دارد. چون حمدالله مستوفی از خرم آباد به عنوان شهری سخن می گوید که دارای محصول خرمای فراوان بوده است که کمی عجیب به نظر می رسد. به احتمال زیاد در گفتۀ مستوفی خرما به جای خرمالو (در اساس خرم آلیه، در معنی جای خرم) آمده است. چون نام باستانی خورو میثره آنجا به صورت خورو-میث-زر به معنی دارای مراتع سرسبز با شکوه است. حدود 22 شهر و قصبه به نام خرم آباد در نواحی معتدل وجود دارند که به معنی محل خرم یا محل خورمه (خرما) بوده اند. ظاهراً نامهای باستانی دژ خارتیش (خوار-تیش، محل دژ سترگ درخشان و بزرگ) و خاریشپی (خوار-ایشپی، دژ نیرومند) در سرزمین کاسیان نیز مربوط به خرم آباد و یا به احتمال بیشتر مربوط به هارون آباد (آبادی دارای دژ رسا، اسلام آباد) به نظر می رسند.

اتیمولوژی دیگنه و دیروز

دیگنه در برخی جاهای ایران نظیر میمند و فراشبند، به معنی دیروز است:
दिव n. diva (diga)day
अयन adj. ayana going
دیروز می تواند به معنی روز تحویل داده شده (گذشته) باشد:
दाय m. dAya delivery

معنی محتمل نام سکا

نام سکا (شکا، شاخ، ساقه) می تواند اشاره به کلاهخود بلند سکاها، سمبل بزکوهی باشد، نام اوستایی انگهو (منسوب به شاخ) مترادف آن به سرزمین سکائیان دراز کلاهخود «قره باغ» (سکاشنه، محل سکاها) به نظر می رسد:
शाखा f. shAkhA limb
अङ्ग n. anga limb
शक m. saka kind of animal
واژۀ اوستایی تور هم که به سکاها اطلاق شده در قفقاز نامی بر بزکوهی است و این سندی بر اثبات نظر بزکوهی بودن معنی سکا است. در جسدهای رهبران سکایی پازیریک هم نقش بزکوهی خالکوبی شده است. بعلاوه در توتم سکایی-یونانی خیمیریا، بزکوهی وسط سر شیر (توتم سغدیها) و دم مار (توتم سئوروماتها) است.

دوشنبه، فروردین ۲۲، ۱۴۰۱

About the name of Joseph as the father of Jesus Christ

I think Jesus' father's real name was Zipporai (bird, dove). Zipporai's son has been a revolutionary teacher and his real name has been Judas (according to the writings of Joseph Flavios);
Joseph's name in relation to Jesus, is abbreviated from Jo-Sipo[rai] (bird of god who appeard):
9In those days Jesus came from Nazareth in Galilee and was baptized by John in the Jordan. 10As soon as Jesus came up out of the water, He sawg the heavens breaking open and the Spirit descending on Him like a dove. 11And a voice came from heaven: “You are My beloved Son; in You I am well pleased."
Mark 1
When Jesus was "presented" in Jerusalem by Mary and Joseph, the sacrifice made was "a pair of turtledoves or two young pigeons".
Luke 2: 22
A brother of Jesus is called Joseph or Jose in the Gospels and a son of Mary and Joseph is called Judas:
"Is not this the carpenter’s son? Is not His mother called Mary, and His brothers, James and Joseph and Simon and Judas?" Matthew 13:55 (NASB)
"Is not this the carpenter, the son of Mary, and brother of James and Joses and Judas and Simon? Are not His sisters here with us?” And they took offense at Him." Mark 6:3 (NASB)
The profession carpenter of Joseph can be derived from his name or vice versa:
One etymology of the name Joseph:
Jo: lord
Sippai [N] [S]:
threshold: a strip of wood, metal, or stone forming the bottom of a doorway and crossed in entering a house or room. The Greek word that is translated as carpenter in both Matthew 13:55 and Mark 6:3 is tekton. It is important to note that the 1611 KJV Bible and all of our modern Bible translated tekton as carpenter. Yet, many Christians claim that Joseph and Jesus were masons or metallurgists. Lets examine the evidence.
Evidence From Biblical Greek Scholars:
Verlyn D. Verbrugge explains that tekton could refer to a carpenter, stone mason or metallurgist in classical Greek as well as in the Old and New Testaments. Here are two quotes that introduce the meaning of this word.
In cl. Greek tekton means a craftsman or builder in wood, stone or metal.
Though carpenter is the common rendering here, tekton can also mean mason . . .
J. I. Packer also states that tekton means ”craftsman or builder in wood, stone or metal.”
But Louw and Nida state that the meaning of the word tekton is simpler,
There is every reason to believe that in biblical times one who was regarded as a tekton would be skilled in the use of wood and stone and possibly even metal.
Conclusion:
A name like Joseph in the Gospels can come from different holes especially when one wants to hide someone, because historical Jesus was against the Roman Empire.
That son of Mary and Joseph who was named Judas, has been hidden under the name of Jesus Christ.
According to my research, Zealots were followers of Judas son of Zipporai not Judas son of Hezekiah.
The names of Joseph and Mary were also the names of the mother's brother and mother of the author of the first Gospel, Marcus.

یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۴۰۱

معنی یونانی و سنسکریت پلاس و کارپت

واژه های پالاس و کارپت (فرش به لاتین) به صورت پالئوس و کرپت در یونانی و سنسکریت به معنی کهنه و قدیمی مترادف هستند. احتمالاً در عهد قدیم هم کهنه و سالم بودن فرشها سند مرغوبیت آنها بوده است. واژۀ فارسی پلاسیدن یعنی کهنه و مستعمل شدن نیز برگرفته از واژۀ یونانی پالئوس (کهنه و قدیمی) به نظر می رسد:
कर्पट n. karpaTa old or patched or ragged garments
گر چه کارپت (فرش به لاتین) به صورت کهرپت می تواند در سنسکریت مترادف با پلاس معنی زیر انداز زمخت را بدهد:
खर adj. khara rough
पतति{पत्} verb patati[pat] fall down
पलाश adj. palAza cruel, harsh
در این رابطه نام ایزد رعد و برق قدیم ارامنه یعنی کاراپت را میشود با خشونت پایین فرستندۀ [رعد و برق] معنی نمود.

شنبه، فروردین ۲۰، ۱۴۰۱

معنی محتمل جاجیم و قالی

واژۀ جا-جیم به معنی تعیین شده برای کف زمین به نظر می رسد:
ज्या f. jyA earth
गमति{गम्} verb 1 gamati[gam, jam] set out
قالی (گا-لی) به معنی مربوط به خانه یا ثروت خانه به گمان می آید. اگر جاجیم و قالی را مترادف بگیریم معنی مربوط به خانه و مسکن برای قالی مناسب می افتد:
गायति{गै} verb 1 Par gAyati[gai] relate
गय m. gaya
wealth
लय m. laya house, dwelling
معنی نمد (کالای پُر پشم) و بوپ (بوپت، زیر انداز):
नमत n. namata woollen stuff
भूपात m. bhUpAta falling down

معنی لغوی پلاس و پارس (پلنگ)

به نظر می رسد پلاس در زبانهای هندوایرانی به معنی ستبر و ضخیم بوده باشد:
पलाश adj. palAza cruel, harsh
در این رابطه، واژۀ پارس به معنی آسیای میانی آن یعنی پلنگ می تواند به معنی دارای رفتار خشونت آمیز باشد واژۀ اوستایی پَرِثَ (پارس کردن، پرخاش و ستیزه کردن) از این بن به نظر می رسد:
पर्ष adj. parSa violent, rough
परुष adj. paruSa rough, hars
प्रौढ adj. prauDha violent
احتمال دارد که علم بدین معنی پارس بوده که درفش کاویانی از پوست پلنگ بوده و معنی متضاد آن آریزانتیان (قبیله نجبا) به پارسها اطلاق شده است.

جمعه، فروردین ۱۹، ۱۴۰۱

معنی نام رفسنجان

واژۀ رفسنگ (رفسنج) در نام رفسنجان را به سبب فراوانی معادن مس در ناحیۀ رفسنجان به معنی مس گرفته اند، برای آن گواهی در سنسکریت موجود است:
रविसञ्ज्ञक n. ravisanjna-ka copper
نامهای بهرام آباد (وَه-رَئوَ- آپات) و اَناسَ سابق شهر رفسنجان به معنی آبادی ارابه بوده اند که بعداً با نام کلّ منطقه یعنی رفسنجان جایگزین شده اند:
आनस adj. Anasa belonging to a wagon

معنی سِهر و هیون مری

سهر. [ س ِ ] (اِ) گاو که عربان بقر خوانند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج):
چو بر شاه تازی بگسترد مهر
بیاورد فربه یکی ماده سهر.
فردوسی.
सौर m. saura cow
هیون مری شاهنامه را میشود به معنی شتر پرواری قربانی گرفت:
हायन adj. hAyana passing away
मार्यते{मृ} verb pass. mAryate[mri] slay
मार्यते{मृ} verb pass. mAryate[mri] kill
मार्यते{मृ} verb pass. mAryate[mri] cause to die

ریشۀ هندواروپایی واژۀ شتافتن

हेष्यति{हि} verb caus. heshyati[hi] hasten on
ریشۀ اوستایی این واژه، خشویو-[ایتی] khshviv[iti] شتابیدن است. در فرهنگ واژه های اوستای احسان بهرامی خود واژۀ خشویویو به واژۀ خشتاوی (شتاو) ارجاع داده شده است که علی القاعده صورتی از واژۀ شتاب است.
ولی واژۀ پهلوی اَش-تافتن به صورت اوستایی و فارسی آن، اَش-تافتن به معنی بسیار آزرده شدن است.

پنجشنبه، فروردین ۱۸، ۱۴۰۱

معنی اوستایی دِزاپ

نام پیشین زاهدان یعنی دِزاپ که به دزدآب تفسیر شده است، در اساس به معنی جای انبار کردن آب به نظر می رسد: چون دِزاب بلوچی می تواند از دَئِز- آپ اوستایی باشد یعنی جایی که به دلیل کمبود آب «آب را انبار می کنند».

سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۴۰۱

معنی آلترناتیو نام الموت

نام الموت (اله موت) را غالباً به معنی آشیانۀ عقاب گرفته اند ولی معنی آشیانۀ عالی نیز برای آن محتمل است. جزء اله (عالی) به صورت ال در نام البرز یعنی دارای بلندی عالی هم دیده میشود. هیئت اوستایی البرز یعنی هَرَ برزئیتی (دارای بلندی رسا و عالی) نیز به همین معنی است:
अल n. ala (Ara) excellent
मूट n. mUTa basket, nest

معنی محتمل نام شهرکهای لرستانی چالان چولان، معمولان، کوهنانی و چَقابَل

چالان چولان (محل پُر چاله و چوله یا پُر نوازنده)، معمولان (قصبۀ محمودلوها)، کوهنانی (محل آنانکه از کوه امرار و معاش می کنند) و چَقابَل (محل واقع در بلندی تپه).

معنی نام روستاهای اَلَمان/اَلمان نام ایران

نام این روستاهای دور دست به معنی دارای خانه های اقامتگاهی به نظر می رسد:
आलय m. Alaya house
man: stay
به صورت آرمانه/ ایرمان (المان) هم به معنی محل استراحت و میهمانی است:
आरमण n. AramaNa (alamana) resting-place

دوشنبه، فروردین ۱۵، ۱۴۰۱

معنی نام پاریس

نام پاریس باستانی (لوتتیا پاریسیی)-
Luteciam Parisiorum ('Lutetia of the Parisii') -را به معنی محل صاحب دیگ تالابی معنی کرده اند. این معنی یاد آور دیگ خدای اَژیر اساطیر اسکاندیناوی (صاحب دریایی دیگ بزرگ) است:
According to Xavier Delamarre, Paris may derive from the Celtic root pario- ('cauldron').
"...The gods are unable to find a cauldron of a size big enough to meet Ægir's request until the god...."
جزء لوتسیا/لوتتیا در نام قدیم پاریس هم یادآور نقش فعال لوکه (غول آتش اسکاندیناوی) در جشن اَژیر صاحب دیگ بزرگ است که برای خدایان صورت گرفت.
به نظر می رسد این اسطورۀ وایکینگی اژیر (خدای دریا) از سفر جنگی راگناروس رهبر وایکینگها (مردان خلیج) به پاریس گرفته شده است که نامش یاد آور راگناروک اساطیری (آتش و دود خدایگانی) است.

معنی محتمل نامهای هوراند، زنوز، شینداوار و هریس

نامهای هوراند (هئورو-ونت) و زنوز (زین اوز) و شینداوار (شَیَنت وَر) و هریس (هر-ایس) یا هرئیثیه را میشود در زبان قدیم مادی و پارسی به ترتیب دارای دارنده پری و رسایی یا محل مرغزار کوهستانی، محل چشمه زارها و محل دژ و محل آب جاری نیرومند یا محل مرتفع معنی کرد.

یکشنبه، فروردین ۱۴، ۱۴۰۱

معنی نام شهر و قصبه های هِریس نام ایران

نظر به واژۀ اوستایی هَرَئیثیه (جای بلند) نام شهر بلند هِریس به معنی جایگاه بلند به نظر می رسد:
گفته میشود «زمینهای کشاورزی شهر هریس به جهت قرار گرفتن در دامنهٔ ارتفاعات و بهرهمندی از خاک جلگه ای، بسیار حاصلخیز گشته است. ارتفاع این شهر از سطح دریا بین ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰ متر بوده و از این جهت به عنوان بام آذربایجان شناخته میشود.»

معنی محتمل نام شهرهای نیر (نریز) و نیریز

نام نیر (نریز) را نظر به غارهای مخفیگاهی کهن این منطقه می توان به صورت نی- راز به معنی دارای مخفیگاه زیر زمینی گرفت. بنا به کتاب احسن التقاسیم در سمت اردبیل «بیشتر خانه‌ها را در زیر زمین ساخته‌ بودند.»
निरय m. niraya hell, nether world
ولی نام شهر نیریز فارس (نیراز-زیش باستانی) به معنی محل کارگاههای اسلحه سازی به نظر می رسد.

معنی نام شهرهای گرمی و اونگوت

نام شهر گرمی استان اردبیل با توجه به موقعیت واقع شدن آن در گردنه و درۀ تنگ از واژۀ اوستایی گریوه به نظر می رسد که طبق قاعده به گرمی تبدیل شده است (نظیر تبدیل پسوند وند به مند). نام شهر اونگوت مرکب از اون (دَه) و کوت (سهم بین ارباب و رعیت) به نظر می رسد. احتمالاً سهمیۀ اربابی در آنجا یک دهم محصول رعایا بوده است.

جمعه، فروردین ۱۲، ۱۴۰۱

واژه های همریشه و همنشین تالان و تاراج در اصل هندوایرانی به نظر می رسند

ریشۀ اوستایی آنها، تَرَ (تَلَ) به معنی آشوب کردن و تار و مار کردن آمده و در واژۀ فارسی تاراندن (تالاندن) باقی مانده است:
टलन n.Talana perturbation

معنی سنسکریتی یک هیئت نام سهراب

احتمال زیاد دارد نام هراکلس یونانیها (پهلوان معروف) در نزد سکاها، سورابهی (پهلوان معروف، سهراب) بوده است. چون گم شدن اسب هراکلس در سرزمین سکاها و در جستجوی آن ازدواج وی با الهۀ نیمه زن و نیمه مار آنجا و یادگار نهادن ابزار پهلوانی برای فرزندان آتی شبیه اسطورۀ رستم و سهراب می باشد.
सुरभि adj. surabhi famous
शूर m. sUra hero
आभा f. AbhA splendor
आभा f. AbhA glamour
نام سهراب در سمت بلخ می توانست به معنی دارندۀ "اسب سرخ" (رخش) گرفته شود:
sura: red
रभस् m. rabha[s] hastiness , wagon, horse
واژۀ ارابه (بسیار آسان رانده شونده) هم برگرفته از همین جزء ربهه (رَئوَ اوستایی) به نظر می رسد.
معنی نام وناسپ سورهاپ یا وناسپ مورهاپ
موسی خورنی نام رهبر باسیلها و خزرها در قرن سوم میلادی را به صورت وناسپ سورهاپ یا وناسب مورهاپ ذکر کرده است که به صورت اول به معنی پهلوان مشهور دارای اسب درخشان و به صورت دوم به معنی کشورگشای دارای اسب درخشان است که به هر دو صورت با نام سورابهی (سهراب) مرتبط به نظر می رسد. اگر نام پهلوان اساطیری بزرگ اسلاوها یعنی سویاتوگور را که کوه درخشان ترجمه شده، دارای اسب درخشان بگیریم، به سورابهی سکاها می رسیم.