یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۴۰۲
معانی نامهای گیلان و مازندران
(The meanings of the names Gilan and Mazandaran)
معنی نام گیلان و دیلم از بررسی نامهای کاتوزیان و کادوسیان معلوم میگردد:
در شاهنامه در شمار رعایای جمشید نام کاتوزی به معنی خداپرست آمده است. یعنی ترکیب کا (پرستیدن) و تویسی (خدای آسمان). معنی کادوسی هم همین است:
Ka (क).—1, 1.To love, to wish
तविष m. taviSa heaven, god
दिवस m. divasa heaven, god
ز هر پیشه در انجمن گرد کرد/
بدین اندرون سال پنجاه خورد
گروهی که کاتوزیان خوانیش/
به رسم پرستندگان خوانیش
جدا کردشان از میان گروه/
پرستنده را جایگه کرد کوه
بدان تا پرستش بود کارشان/
نوان پیش روشن جهاندارشان
پس نام دیلمیان را هم با توجه به نام قبلی کادوسی ایشان می توان به معنی گرامی دارندگان خدا (دیو) گرفت ولی چون دیو در فلات ایران معنی خدای اهریمنی پیدا کرده بوده است، ایشان را دروغپرستان وَرِنه (باوردارندگان "خدای دروغین= دیو") می نامیده اند:
देव m. deva god
लमक m. lama[ka] lover
وَرِنهٔ کهن به معنی سرزمین خداپرستان همان ایلام (ایل-لم= سرزمین خداپرست) یا هالتامتی (سرزمین خدا) بوده است که انشان در بخش جنوب شرقی آن زادگاه فریدون (کوروش) به شمار می رفته است.
بر این اساس خود نامهای گیل و گیلان را نیز در رابطه با نام کاتوزیان میشود به معنی محل خوانندگان سرودهای دینی گرفت:
गायति{गै} gAyati[gai] sing
लय m. laya house
लयन n. layana house
وَرِنه به معنی سرزمین کناری در اصل پارس و عیلام بوده است که بعدها به سبب همراه شدن آن با نام مازندان با گیلان یکی گرفته شده است. عنوان چهارگوشه بودن وَرنه یادآور معبد مربعی چغازنبیل عیلام است. در این صورت وَرِنه به معنی اوستایی محل پرستشگاه نیز درک میشده است:
چهاردهمین شهر اهورایی «وَرِنَه چهارگوشه» است. در وندیداد از این ناحیه به عنوان چهاردهمین ناحیهٔ اهورایی و زادگاه فریدون یاد شده و نوشته است: «چهاردهمين از جاها را که آفريدم «وَرِنه ی چهارگوش» است. كه در آنجا فريدون - كشنده اَژی دهاك (اژدهاک، آستیاگ) - زاده شد.» وندیداد فصل 1- بند (18).
فريدون (کوروش) پسر آثويه (کمبوجیه) از خاندان توانا در مملكت چهارگوشه «وَرنَه» قربانی کرد تا بر اژی دهاك پيروز شود.
در جاهای مختلف یشتها از «وَرِنَه چهارگوشه» به نام جایگاه ستایش فریدون نام برده شده است که: «از برای او فريدون پسر «آثويه» از خاندان توانا در [مملكت] چهارگوشه (ورنه) قربانی كرد كه من به اژی دهاك (ضحّاك، آستیاگ) ظفر يابم. او را بستود فريدون پسر خاندان آتویه (آبتين) از خاندان توانا در مملكت چهارگوشهٔ «وَرِنَه»، از او اين كاميابی را در خواست نمود، كه من به اژی دهاك (ضحاك، آستیاگ) سه پوزه، سه كله، شش چشم، هزار مكر ظفر يابم.»
علاوه بر وندیداد، در يشت 5، بند 33 ؛ يشت9، بند 13 ؛ يشت15، بند 23 و در یسنا، ها 27، بند1 نیز از شهر وَرنَه یاد شده است.
استاد پور داود مترجم یشتها و دکتر جوان مترجم وندیداد گیلان و دیلم را ورنه اوستایی دانسته اند. مترجم بندهش ایرانی نوشته است: منظور از «وَرِ چهار گوشه، دنباوند است... که از چهار سوی سرزمین آب در شهر آید.»
در مورد نامهای تپوری و مازندران گفتنی است:
نام قوم تپوری می تواند نام توتمی باشد که در عهد ساسانی به معنی کوهستانی گرفته میشده است.
در افسانه های مازندرانی از بُزدیو صحبت شده که می تواند اشاره به توتم بُز طبریها باشد:
तभ m. tabha he-goat
र adj. ra possessing
واژهٔ تپوری بعید است که با تبر (تُپور روسی) ربط داشته باشد چون هرودوت از البسه و سلاح کاسپیان چنین یاد کرده است: "کاسپیان اَرخالقی داشتند از پوست بُز، تیر و کمانی از نی و قمه ای."
در بارهٔ باور مردم مازندران و سنت جشن زنانهٔ مرد گیران آن:
«در بخش هایی از مازندران باوری افسانه ای وجود دارد مبنی بر وجود موجود افسانه ای به نام «بزدیو» (بُز خدا). بزدیوها به صورت قبیله ای و گروهی زندگی می کنند و دارای نظام زن سالار هستند. گفته می شود که دانای قبیله بعد از مرگ به درخت کهنسالی تبدیل می شود.»
مطابقت تبریها با اناریان (اناریکاها):
اِسترابوان به نقل از اِراتوستن، ساکنان کرانۀ جنوبی دریای مازندران را از مشرق به مغرب هیرکانیان، امردان، اناریکاها (اناریان)، کادوسیان، آلبانیان، کاسپیان و اوتیان نام می برد.
در این فهرست نام اناریکاها درست در جای نام مردم مادرسالار تپوریان (تبریها) قرار گرفته است، لذا نام اناریکاها در معنی قوم زنان (غیر نران) به جای همان تپوریان (تبریها) است. خود استرابون در جای دیگر از سنت مادرسالاری تپوریان یاد کرده است که رد پای این سنت در جشن زنانۀ مردگیران مردم مازندران به یادگار مانده است.
استرابون خود تپوری ها (تبریها) را طوری توصیف کرده که دارای سنت مادر سالاری به نظر می رسند. چه بنا به خبر استرابون: "مردان و زنان تپوری یعنی همان طبری ها خود را آرایش عجیبی می نمودند. مردان موبلند و جامه های سیاه و زنان مو کوتاه و سفید جامه بودند. هرکس که بهترین گواهی نامه را برای خود به دست می آورد با هر کس که می خواست ازدواج میکرد."
بر این پایه خود نام اوستایی مَزَنی مازندران ترکیب مَز- زَن یعنی بزرگ دارندگان زنان بوده است.
معنی مازنی دئو اوستا
تصویر الههٔ پلنگ سر و تن زن و پایین تنه اژدهای جام زرین مارلیک معلوم می دارد منظور از ماز(مَز)- زنی - دئو پرستندگان این دیو زن بزرگ بوده است.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر