دوشنبه، آذر ۲۰، ۱۴۰۲

اسطورهٔ بابلی آداپا مأخذ اسطورهٔ آدم و حوّا و مار در تورات

(The Babylonian myth of Adapa is the source of the myth of Adam and Eve and the serpent in the Torah)
نام آدم را از نام آداپای بابلی گرفته اند، چون تبدیل حرف «پ» به «م» در زبانهای بین النهرین باستان اتفاق می افتاده است (مانند لولوپی= لولومه):
آداپا به اکدی به معنی عهد و پیمان بند:
adê: a treaty
paḫāʾ: to close up, seal
آداپا به سومری یعنی پدر احضار شده یا پدر ظاهر شده (پدر نخستین):
Ad-Da/Father
Pa/(D)/Summons
Pa././.E/Appear/(to cause/to)
این هر سه معنی مذکور در اسطورهٔ آداپا مصداق دارند.
به نظر می رسد نام و نشان فریب دهندگان آدم یعنی حوّا (زندگی دهنده) و مار را از خود نام و نشان ایزد زمین و دریا و خالق انسان، ائا، فریب دهندهٔ آداپا استخراج کرده اند که یکی از مظاهر و سمبلهای وی نیز مار بوده است:
اسطورهٔ آداپا
آداپا در اساطیر بابلی نام نخستین انسانی بود که توسط ائا (Ea) آفریده شد. آداپا (Adapa)، شاه - کاهن (Priest-King) و فیلسوف شهر اریدو (Eridu) بود که ائا به وی علم برین را آموخته و تنها چیزی را که از او مضایقه کرد، راز زندگی جاویدان بود. دو خدای بزرگ بین النهرین (ائا و آنو)، بر سر آداپا به مبارزه پرداختند. این اسطوره در حقیقت همان مضمون داستان گیلگمش (Gilgamesh) است، یعنی از دست دادن فرصت کسب فناپذیری توسط آداپا که قهرمان این اسطوره می‌باشد. بزرگ‌ترین بخشی که از این شعر حماسی بر جای مانده، در مصر کشف شده و قسمت‌هایی از آغاز و پایان آن نیز توسط اسناد کتابخانه‌ی آشوربانیپال (Ashurbanipal) تکمیل گردیده است.
این اسطوره که چندان هم پیچیده نیست، چنین آغاز می‌گردد که: «ائا، آداپا را آفرید تا کمک و خدمتکار او باشد. به همین منظور، نعمت شعور و خرد را بر او ارزانی داشت، اما جاودانگی را از وی دریغ کرد. آداپا به انجام وظایف گوناگونی در معبد ائا می‌پرداخت که مهم‌ترین آنها، تهیه‌ی غذا برای اربابش بود. وی نان پخته و سفره‌ی نذری پهن می‌کرد. یک روز در حالی که مشغول صید ماهی در دریای بزرگ بود، باد جنوب ناگهان با چنان شدتی وزیدن گرفت که قایق آداپا را واژگون کرد. آداپا نیز از فرط خشم، نفرینی بر زبان راند. نفرین وی باعث شد که بال‌های باد جنوب شکسته و تا هفت روز بر روی زمین نوزد. آنو (Anu) از وزیرش، ایلبرت (Ilabrat) علت را جویا شد. باد جنوب برای کشاورزی عراق جنوبی اهمیتی بسیار داشته و زمستان‌ها هر چه باران بود با خود آورده و در تابستان موجب رسیدن خرماها می‌شد - ایلبرت به آنو می‌گوید که آداپا، بال باد جنوب را شکسته است. بنابراین آنو، آداپا را احضار می‌کند. این عمل آداپا به منزله‌ی شکستن نظم کیهانی و ارتکاب گناهی بزرگ بوده و وی می‌بایست در مقابل تخت خدای آسمان‌ها (آنو) حاضر شده و علت این عمل خود را توضیح می‌داد. از این رو ائا به کمک آداپا شتافته و به وی اظهار داشت که به محض رسیدن به درگاه آنو در آسمان، با دو خدای گیاهان، یعنی دوموزی (Dumuzi) و نینگیش زیدا (Ningishzida) که گویا در اثر نوزیدن باد جنوب مرده بودند، رو به رو خواهی شد. پس اگر لباس عزا در بر کرده و آثار اندوه و انکار از خویش نشان دهی، ممکن است خدایان نامبرده تسکین یافته و حتی بر تو لبخند زده و به نفع تو، نزد آنو وساطت کنند. آنو نیز به روشنی خواستار حفظ خادمی چون تو برای خود بوده و تمایل به بخشیدن تو پیدا کرده و با تو مانند یک مهمان رفتارخواهد کرد. سپس طبق رسوم شرقی، خوردنی و آشامیدنی به تو تعارف نموده، به تو لباس خواهد داد تا خود را بپوشانی و روغن خواهد داد تا بدنت را چرب کنی. ائا به وی گفت که می‌تواند لباس و روغن تطهیر را بپذیرد، اما در مورد سایر هدایا به و هشدار داد که تا وقتی به تو نان مرگ تعارف می‌کند، نباید از آن بخوری، وقتی به تو آب مرگ تعارف می‌کند، نباید از آن بنوشی، این نصیحتی را که به تو کردم، نادیده مگیر و کلماتی را که بر زبان راندم، در نظر داشته باش. آداپا به حضور آنو رسیده و آنچه را که اتفاق افتاده بود توضیح داد. دوموزی و نینگیش زیدا نیز در دفاع از آداپا با آنو سخن گفتند. پس آنو تسکین پیدا کرده و دستور داد تا از آداپا پذیرایی شود. همه چیز طبق گفته‌ی ائا و حتی بیش از انتظار انجام گرفت و برای آنو شکی باقی نماند که آداپا صادقانه توبه و اعتراف کرده است. بنابراین به جای خوردنی و آشامیدنی مرگ‌آور، به او نان زندگی و آب حیات داد. اما آداپا که نصایح اربابش را دقیقاً مراعات می‌کرد، از پذیرفتن این هدایا که به او عمری جاودان می‌بخشید، خودداری کرد. در نتیجه آنو با گفتن کلماتی ساده، او را مرخص نمود: «او را ببرید و به زمین برگردانید».
اسطورهٔ آدم و حوّا در سِفر پیدایش ٣
1) و مار از همه حیوانات صحرا که یَهُوَه خدا ساخته بود هشیارتر بود. و به زن گفت: ”آیا خدا حقیقتا گفته است که از همهٔ درختان باغ نخورید؟“
2) زن به مار گفت: ”از میوهٔ درختان باغ می خوریم.
3) لکن از میوهٔ درختی که در وسط باغ است خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید مبادا بمیرید.“
4) مار به زن گفت: ”هر آینه نخواهید مرد.
5) بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.“
6) و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا پس از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد.
7) آنگاه چشمان هر دوِ ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگ های انجیر به هم دوخته سترها برای خویشتن ساختند.
8) و آواز یَهُوَه خدا را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ می خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور یَهُوَه خدا در میان درختان باغ پنهان کردند.
9) و یَهُوَه خدا آدم را ندا در داد و گفت: ”کجا هستی؟“
10) گفت: ”چون آوازت را در باغ شنیدم ترسان گشتم زیرا که عریانم. پس خود را پنهان کردم.“
11) گفت: ”که تو را آگاهانید که عریانی؟ آیا از آن درختی که تو را قدغن کردم که از آن نخوری خوردی؟“
12) آدم گفت: ”این زنی که قرین من ساختی وی از میوهٔ درخت به من داد که خوردم.“
13) پس یَهُوَه خدا به زن گفت:
”این چه کار است که کردی؟“ زن گفت: ”مار مرا اغوا نمود که خوردم.“
14) پس یَهُوَه خدا به مار گفت:
”چونکه این کار کردی از جمیع بهایم و از همه حیوانات صحرا ملعون تر هستی! بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاک خواهی خورد.
15) و عداوت در میان تو و زن و در میان ذُریت تو و ذریت وی میگذارم او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنهٔ وی را خواهی کوبید.“
16) و به زن گفت: ”اَلَم و حمل تو را بسیار افزون گردانم با الم فرزندان خواهی زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد.“
17) و به آدم گفت: ”چونکه سخن زوجه ات را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر فرموده گفتم از آن نخوری پس به سبب تو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد. 18) خار و خس نیز برایت خواهد رویانید و سبزه های صحرا را خواهی خورد.
19) و به عرق پیشانی ات نان خواهی خورد تا حینی که به خاک راجع گردی که از آن گرفته شدی زیرا که تو خاک هستی و به خاک خواهی برگشت.“
20) و آدم زن خود را حوّا نام نهاد زیرا که او مادر جمیع زندگان است.
21) و یَهُوَه خدا رختها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید.
22) و یَهُوَه خدا گفت: ”همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورَد و تا به ابد زنده ماند.“
23) پس یَهُوَه خدا او را از باغ عدن بیرون کرد تا کار زمینی را که از آن گرفته شده بود بکند.
24) پس آدم را بیرون کرد و به طرف شرقی باغ عدن کروبیان را مسکن داد و شمشیر آتشباری را که به هر سو گردش میکرد تا طریق درخت حیات را محافظت کند.

هیچ نظری موجود نیست: