یکشنبه، شهریور ۲۵، ۱۴۰۳

اتیمولوژی خاویار

این واژهٔ بحث انگیز که با تخم و تخمه ربط داده شده به صورت اوستایی خوَ-وریرَ khva-wrira به معنی خود پهلوی هم چیده شده است. شکل پارسی خوَ-یار (خود همراه) آن هم به همین معنی است. ولی معنی "تخمهای همراه هم" برای آن منطقی تر است.

اتیمولوژی شیر و شیغر

ریشهٔ واژه شیر(جانور) در زبان پارسی:
پارسی میانه :šagr.
پهلوی اشکانی:šarg.
پارسی باستان:šarga*
ریشه باستانی:syarga-جهیدن؛ خیز برداشتن.
فرهنگ‌ریشه شناختی زبان فارسی؛ حسن دوست.
केसरी m. kesari (kesha-ri) lion
केश m. kesha mane
र adj. ra possessing
शिरि m. shiri killer, ripper
शीघ्र adj. shighra quick
सर्ग m. sarga rush

معنی نامهای کهن شیراز

نامهای باستانی سمت پارس را که شباهت و ربطی با شیراز دارند با لغات هندوایرانی محک زده به چنین نتایجی رسیده ام:
منیش توزو (٢٢۵۵-٢٢۶٩ پیش از میلاد) پسر سارگون اکدی به همراه انشان از شیریکوم نام می برد که وی آنها را فتح کرده است این نام در معنی محل نیایشگاه یاد آور نام شیراز است:
Shi: place
ऋक्व adj. Rkva(m) praising
تیرازیش و شیراز را هم می توان به همین معنی محل راز و نیاز گرفت:
तिरस् adverb tiras secretly, ईषतिverb ishati {esh} request
shi-raz: place of worship
نام آربوای نقشه های بطلمیوسی هم که در جای شیراز دیده میشود به معنی معبد خدایگانی به نظر می رسد:
आर्भव adj. Arbhava belonging or sacred to the Rbhus
ऋभु m. Rbhu deity
مسجد جامع شیراز می تواند محل این معبد باستانی معروف شیراز کهن بوده باشد.

مطابقت نَرِزَش با زندان سلیمان

بنا به هنکلمن، طبق گل نبشته های هخامنشی آرامگاه کمبوجیه پسر کوروش بزرگ در محلی به نام نَرِزَش (محل روحانی) قرار داشت. لذا آن با زندان سلیمان پاسارگاد همخوانی دارد که محل دخمهٔ کمبوجیه گمان میشود:
بنا به گل نبشته های هخامنشی نَرِزَش، مغ نشین بوده و برایش شراب فرستاده میشده است. بنابراین نام آن می تواند به معنی محل روحانی باشد:
नार adj. nAra spiritual, man
दिशा f. dishA region
نَر در معنی مرد روحانی ایران قدیم معادل گَبر در زبان آرامی است.

سه‌شنبه، شهریور ۲۰، ۱۴۰۳

تطبیق کیانیان با پادشاهان آشوری و بابلی و پارسی توسط ابوریحان بیرونی

ابوریحان بیرونی پادشاهان ماد را به جز داریوش مادی (آژدهاک، آستیاگ، بهمن= ثروتمند) نشناخته و پادشاهان ماننایی (ایرانزو، زو) و مادی (کیقباد=دیاکو، کیکاوس= خشتریتی، کیخسرو= کیاخسار، یرواند داماد آستیاگ) را با پادشاهان آشوری و بابلی و پارسی، اسرحدون، بخت النصر، کوروش(فریدون)، باز کوروش سنجیده است:
ابوریحان بیرونی در جدول خویش چنین نقل کرده که کی‌قباد پس از اسرحدون (شناخته شده با نام زَو پسر تهماسب) حکومت کرد و کی‌کاووس همان بخت النصر بود و نسل سوم بعد از کی‌قباد است؛ کورِش همان کی‌خسرو است که جانشین کوروش (شناخته شده به عنوان لهراسب) گشته است.
نتیجهٔ تحقیق بیش از چهل سال اینجانب در این باب از این قرار است:
پادشاهان ماد (کیانیان اصلی)
پادشاهان ماد که از 750 پیش از میلاد تا 550 حکومت کرده اند، عبارت بوده اند:
١- دایائوکو (کیقباد).
٢- اوپیته (اپیوه)
٣- خشتریتی (کیکاووس)
-۴فرورتیش (فرود سیاوش)
کیاخسار (کیخسرو۵-)
۶-آستیاگ (آژدهاک خبر موسی خورنی، آخرورهٔ اوستا) ٧- یرواند (لهراسب، سپیتمه) داماد آستیاگ که همزمان با او در ارمنستان و آذربایجان‌ حکومت میکرد. پسرانش مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک (زریادر) ابتدا در ارمنستان و رغه بعد در عهد کوروش فرمانروای گرگان و بلخ بودند. یرواند و لهراسب (دارندهٔ اسب جهنده) هردو از اوروت اسپ (ائورونت اسپَ) اوستایی به معنی تیز اسب گرفته شده اند:
लहरि f. lahari billow
تاریخ تولد زرتشت سپیتمان:
ابوریحان بیرونی (عالم تاریخ و تقویم)، هرتسفلد (باستانشناس آلمانی)، تقی‌زاده (عالم تقویم) و هنینگ (زبانشناس آلمانی) تاریخ تولد زرتشت را حدود 600 قبل از میلاد دانسته اند. هرتسفلد، خود زرتشت سپیتمان را با سپیتاک سپیتمان، حاکم دربیکان سمت بلخ در عهد پدر خوانده/برادر خوانده اش کوروش یکی دانسته است.
کتابهای پهلوی نیز همین تاریخ را برای زرتشت سپیتمان خاطرنشان می کنند. بعضی خاورشناسان، نظیر: فردیناند یوستی، گلدنر، وست، و ویلیامز جکسون این تاریخ را تقریباً نزدیک به تحقیق بدانند. فرتریان و نوذریان دو شاخهٔ هخامنشیان:
نام هخامنشیان شاخهٔ کوروش (فریدون) و شاخهٔ ویشتاسپ نیز نزد هرودوت و روایات ملی به صورت فرتریان (حاکمان پیشین، پیشدادیان) و نوذریان (حاکمان نو) ذکر شده است. معنی نام فرتریان (پیشدادیان) باعث شده است جایگاه خاندان کوروش (فریدون) در تاریخ اساطیری به ماقبل کیانیان (مادها) برده شوند.
نوذریان (فرمانروایان نو) از خانوادهٔ فریدون (کوروش) از فرتریان (فرمانروایان پیشین) به ترتیب عبارتند از ویشتاسپ نوذری (ویشتاسپ هخامنشی)، سپنتداته (هم لقب داریوش، هم گائوماته)، بهمن (خشایارشا)، اردشیر (اردشیر دراز دست)، داراب (داریوش دوم) و دارای دارایان (داریوش سوم).

ریشهٔ سنسکریتی-ایرانی واژهٔ فارسی وَغستن

وغستن در طبقات انصاری به معنای "آشکار کردن" است. مادهٔ مضارع از آن وغند است. این را لااقل از زمان رسالهٔ استاد ایوانف در مجلهٔ انجمن همایونی آسیایی (۱۹۲۳) می‌دانیم. بعد از آن مصحّحان طبقات نیز از معنای آن یاد کرده‌اند و در اصل و تلفّظ آن حدسهایی زده‌اند ولی این واژه های سنسکریت را ندیده اند:
व्यक्त adj. vyakta evident
भूयस् adverb bhUyas (vuya) again
अक्त adj. akta characterized
भूयस् adverb bhUyas (vuya) again
गेषते{गेष्} verb geSate[geS] seek
गेषते{गेष्} verb geSate[geS] search
بر این اساس ریشهٔ ایرانی وغستن (آشکار کردن)، وا-گِستن (باز جُستن) است.

شنبه، شهریور ۱۷، ۱۴۰۳

نامهایی که به نظر می رسد مغان عهد ساسانی و اشکانی وارد اوستا نموده اند

نام خیون (هونهای سفید) را که در یشتها آمده است، مغان ساسانی می توانستند وارد اوستا کرده باشند. نام خیون به معنی مهاجم و حمله ور می تواند اشاره به توتم گراز (خی مازندرانی) متعلق به هپتالان باشد که در بالای کلاهخود یک شاه هپتالی و در تبر زرین بلخ به عنوان سمبل همسایهٔ شمالی کوشانیها دیده میشود.
حتی نام بِندوَ که در گاثاهای اوستا مخالف آیین زرتشتی آمده است به وضوح یادآور بوندوس معلم مزدکیان است:
نظر به اینکه در اوستای عهد ساسانی نامهای گرهم (رباخوار)، کرپن (نقاش، پیکره کش)، بندو (بُندوس، دانشمند) و کاوی (دانشمند) به ترتیب کلیمیان، مانی و مانویان، مزدک (دانا) و کاهنان بین النهرین منظور شده اند، لذا نام اوسیج (با روغن تدهین شده) مربوط به مسیح/کریستوس (با روغن تدهین شده) و مسیحیان است:
उशिज् m. usij ghee
از دیگر نامهای مشکوک اوستایی کِرِسانی و کِرِسوَزَد (گرشیوز) می باشند که یاد آور نام کراسوس رومی هستند.

دوشنبه، شهریور ۱۲، ۱۴۰۳

معنی سکایی محتمل مسکو

(Possible Scythian meaning of Moscow)
اگر نام رود و شهر مسکو از عهد سکاهای هندوایرانی باشد، به معنی دارای انبوهی و کثرت است:
मुष्क m. muSka multitude
نام رود موسکَ-او می تواند به معنی آب انبوه در زبان سکایی باشد. این میانبرترین و نزدیکترین شکل نام رود مسکو است. پسوند او (آب، رود) در نام دونائو (دانوب) هم به کار رفته است.
If the name of the river and the city of Moscow is from the era of Indo-Iranian Scythians, it means having multitude and abundance: मुष्क m. muSka multitude
The name of the Moska-ow river can mean a large water in the Scythian language. This is the shortest and closest form of the name of the Moscow River. The suffix ou (ow, water, river) is also used in the name Donau (Danube).

معنی نامهای گروه فرمانروایان محلی ساسانی، نهکانبدان و اناهبذان

نام این دو گروه نظامی نهکانبدان و اناهبذان (ناهاپتان، ناخاپتان) را که طبری و ابوریحان بیرونی آورده اند می توان مشترکاً به معنی سروران شریف گرفت:
अनह adj. anaha well, noble
pat: master
یک مسألهٔ لغوی و تاریخی و ذکری از مرحوم استاد زریاب (از یادداشتهای سید احمد رضا قائم مقامی)
چیزی که این جا می‌پرسیم ممکن است جوابش بر اهل تاریخ روشن باشد. نویسندهٔ این سطور چون پاسخ را نمی‌داند این جا از اهل تاریخ استمداد می‌طلبد.
در تاریخ طبری دربارهٔ خاندانهای بزرگ ایران در دوران ساسانی، که بنا بر مدعای کتاب نسب به کسانی در عصر گشتاسپ کیانی می‌برند، گفته شده است (مطابق نقل استاد زریاب در مقاله‌ای که نامش خواهد آمد):
فکان ممّن رتّب بشتاسب من المراتب الشریفة و سمّاهم عظماء نهکانند و مسکنه دهستان من ارض جرجان و قارن الفهلویّ و مسکنه ماه نهاوند و سورین الفهلویّ و مسکنه سجستان و اسفندیار الفهلویّ و مسکنه الرّی.
مرحوم استاد زریاب مقاله‌ای کوتاه با عنوان "نام یکی از هفت خاندان بزرگ دورهٔ پارثی و ساسانی" دارد که در بزم‌آورد او (صص ۵۵-۵۸) چاپ شده است. در آن مقاله بر نظر استاد کریستنسن اشکال کرده که یکی از هفت خاندان بزرگ دوران ساسانی را خاندان شاهی برشمرده و بر نظر استاد مارکوارت اشکال کرده که اناهبذ مذکور در آثار باقیهٔ ابوریحان را مصحّف اسپاهبذ تصوّر کرده و نهکانند (کاملاً بدون نقطه) مذکور در تاریخ طبری را مصحّف صفاهبذ. توضیح این گفته این است که ابوریحان در کتاب خود گفته است که لقب پادشاهان گرگان اناهبذ است و طبری نیز لقب امرای دَهستان را نهکانند (کاملاً بدون نقطه) ذکر کرده. از این جا استاد مارکوارت به این عقیده مایل شده که این دو عنوان یکی است و هر دو تصحیف دو لقب هم‌معنی است و مقصود از آن خاندان اسپهبدان است. مرحوم استاد زریاب ضعف این نظر را نشان داده است، ولی یکی بودن آن دو لفظ، یعنی اناهبذ و نهکانند (کاملاً بدون نقطه)، را پذیرفته.
مرحوم استاد زریاب همچنین گفته است که آن لقبی که ابوریحان گفته با لقب nahapet در نوشته‌های ارمنی یکی است و هم با لقب nhwpty که در کتیبهٔ پایکولی نرسی (سطر ۴۵ پارسی) لقب امیر همان نواحی دهستان است. نیز متوجه شده به اینکه این هر دو با نهبد صول و نهابدهٔ صولیه در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار هم یکی است.
کمی پیش از این، خانم استاد شومون نیز در یادنامهٔ استاد نیبرگ (اکتا ایرانیکا ۴، صص ۱۱۶-۱۱۷) از جهتی دیگر متعرّض مسأله شده و به یکسانی القابی که در کتاب ابوریحان و ابن اسفندیار و
منابع ارمنی آمده اشاره کرده است.¹ در شهرستانهای ایرانشهر نیز عبارت مبهمی دربارهٔ کوهیاران، یعنی امیرانی که در نواحی کوهستانی امارت دارند، هست که خواندن عنوانها و القاب آنان دشوار است. آقای رهام اشه در خواندن و ترجمهٔ آن عبارت یک عنوان nahagānbad را بازساخته و آن را با آن لقب مذکور در تاریخ طبری و کتیبهٔ پایکولی سنجیده است².
اما ظاهراً اشکالی در نظر استادان مارکوارت و زریاب و اشه هست و آن اینکه اناهبذ و نهبد و nahapet همه یکی هستند، ولی آن لفظ که طبری گفته از این سه لفظ دور است و نمی‌توان با استاد زریاب موافقت کرد که آن لفظ که طبری نقل کرده "در حقیقت ... صورتِ قدیمترِ اناهبد و نهبد بوده است". چنین چیزی با توجه به اشتقاقی که ما از nahapet ارمنی می‌دانیم (رجوع شود به همان شرح استاد شروو و مراجعش) ممکن نیست. مقایسه‌ای نیز که آقای اشه میان آن لفظ مبهم رسالهٔ شهرستانهای ایرانشهر و آن لفظ منقول از کتیبهٔ پایکولی کرده به همین اشکال آوایی دچار است و همین اشکال راه ما را بر شناخت لقب منقول در تاریخ طبری بسته است، مگر آنکه بگوییم آن لقب که طبری نقل کرده بکلی مصحّف است. این بود شرح استمداد ما.
—— ۱. عنوان مقالهٔ خانم شومون چنین است:
"États vassaux dans l'empire des premiers Sassanides,” in Monumentum H. S. Nyberg I, Acta Iranica 4 (Téhéran - Liège, 1975), pp. 89-156.
از لطف آقای دکتر سلمان علی‌یاری که در این بی‌کتابی نسخه‌ای از مقالهٔ خانم شومون را برای نویسنده فرستادند بسیار ممنون است. این مقاله ظاهراً در مراجع خانم پورشریعتی در کتابی که دربارهٔ این خاندانها پرداخته نبوده است. به شرح آقای استاد شروو بر بند ۹۳ کتیبهٔ پایکولی نیز رجوع شود.
۲. این رسالهٔ آقای اشه به لطف دوستان تازه به دست نویسنده افتاده. آقای دریایی آن کلمه را āhagān خوانده و با خاندان آهیِ امروزی اهل رودهن سنجیده. ظاهراً نباید التفاتی کرد.