زبانشناس و فيلسوف نامدار، توشيهيكو ايزوتسو، استاد فقيد ژاپني در ضمن بحثي درباره سهروردي اشاره كرده است كه نگرش خاص شيخ اشراق به اجسام، تعليمات گنوستيك مانوي را تداعي ميكند؛ اما حقيقت اين است كه نگاه مانويان به جسم كه نگاهي است يكسره منفي (آنها جسم را ذاتا پليد و اهريمني مي پندارند) غلوآمیز است و با آموزشهاي شيخ اشراق تفاوت دارد؛ از همین رو هم هست که سهروردي در آغاز كتاب حكمت الاشراق نسبت انديشه هاي خود با مانويان (و نيز با مجوس) را صريحا نفي نكرده است؟ گروهی براي گذر از اين تنگنا میگویند که بايد برای تصور درستي این ارتباط از طريقه هاي ارتودوكس عرفاني ايران باستان از جمله زروانگرایی اطلاع حاصل كرد. ولی به نظر میرسد نباید دورتر رفت چه منصور حلاج از مراجع و بنیانگذاران صوفی گری درویشان خود مانی پسر فاتک مصلوب است که شکل اسلامی روایت کشته شدن وی و تعالیمش در اسلام بومی شده اند. نگارنده در جای دیگر برای اثبات این گفته به تفصیل سخن گفته است (تاریخ اساطیری تطبیقی ایران جلد هفت)؛ لذا در اینجا وارد این بحث نمیگردد. می دانیم که ماني پس از مطالعه آئين زرتشت خود را مصلح آن شناخت. هند را سياحت کرد و با عقايد بودائي آشنا شد، سپس به ايران بازگشت و به تبليغ دين جديد پرداخت و آن را با اديان زرتشتي و بودائي و مهري و مسيحي مطابقت داد، ولي تحت تعقيب روحانيان زرتشتي قرار گرفت و محکوم گرديد و در سال 276 ميلادي در شصت سالگي مصلوب شد. مانی حدود سال 210 میلادی یعنی پنج سال بعد از فلوطین تولد یافته بود.
سه ابزار آیینی دراویش یعنی کشکول، تبرزین و دست فلزی بر افراشته روی کشکول به وضوح ریشه در آیین مرتاضان و بوداییان هندی دارند:
1- برای نام کشکول ریشه ای پیشنهاد نشده است. نگارنده وجه اشتقاق ترکیب کش (جام شراب مقدس هوم) و کول (کوزه و جام) و همچنین ترکیب کاسهً فارسی (کاته، کاثهً سانسکریت) و کول (در بر حمل کردن) مناسب می یابد. از این میان وجه اشتقاق دوم بسیار آشکارا و واضح استعمال عملی و اقتصادی کهن کشکول را بازگویی می نماید. لابد وجه اشتقاق اول نیز مورد توجه بوده است چه از این خاستگاهها بوده است که در آیین غُلات شیعی علوی شراب و انگور در کنار نام امام علی و سلمان فارسی (قاضی شریح، عبدالله سلام از ایرانیان زرتشتی مهاجر به یمن) تقدیس گردیده است. می دانیم جام آیینی مقدس از قدیم در نزد راهبان بودایی مرسوم بوده و می باشد ولی طرز استعمال آن برای شراب هوم مختص آریائیان ایرانی و سکایی بوده است.
2- تبرزین سمبل ایزد آتش هندو ایرانی آگنی یا آذر است. نگارنده قبلاً در تبدیل اساطیر کهن ایرانی به اسلامی جایگزین شدن نام آلوو (آتش) با امام علی شیعیان را دریافته است. خصوصاً در موضوع جایگزین شدن نام سردار قهرمان اساطیری بی بدیل ایرانیان یعنی آترادات پیشوای مردان (بهرام، گرشاسپ، رستم "سگستانی=کادوسی-آماردی") که معنی لفظی نامش مخلوق آتش از قبیله جنگاور دشمن کش است، با شاه مردان علی ابن مطلب بسیار گویا است.
3- دست بر افراشته در آیین هندوان سمبلی برای شیوا (ایزد بهرام ایرانی) است که بودای خدای گونه از مظاهر وی به شمار میرفته است. احتمال اینکه این سمبل بعداً به نشانه ای اسلامی از جمله پنج اصل اعتقادی علویان پدید آمده باشد زیاد است؛ چون حلقه واسطی در این باب بین سنن شیواگری و بودائیگری و آیین گنوسی با صوفی گری عهد اسلامی دیده نمیشود.مسلم به نظر میرسد عناوین قلندر و قرندل دراویش به ترتیب به معنی "دارای دارایی قلیل" (قلاً-دار) و "صاحب دل" هستند.
کسروی بدون در نظر گرفتن ارتباط ریشه ای فلسفه گنوستیک مانوی با صوفی گری ایرانی مستقیم به سراغ فلوطین (پلوتینیوس، زیسته در میان سالهای 270-205میلادی) رفته است که نظم و نسقی به فلسفه عرفان و صوفی گری اساساً متعلق به فرقه مرتاضان هندوی داده است. می دانیم که یونانیان بعد از عهد اسکندر در منطقه ای شامل بین شرق افغانستان و غرب هندوستان حتی بعد از سقوط سلوکیان دولت یونانی نیرومندی بنیاد کرده با فرهنگ عرفا و مرتاضان هند و آیین بوداییگری(زرتشتیگری بلخی) آشنایی کامل داشتند. یعنی باید خود ریشه فرهنگ گنوستیک یونانی را هم سمت هندوستان شمرد:
کسروی ضمن نقد صوفی گری در باب عقاید فلوطین (پلوتینیوس) که معاصر مانی بوده، مطالبی مفیدی را به اختصار آورده است که برای اطلاع قسمتی از آنها در اینجا ذکر میگردد. به نظر کسروی (در آن عهد که هنوز مطالب چندان زیادی در باب ریشه ایرانی صوفی گری مانوی و بودایی منتشر نشده بوده است) بینانگزار صوفی گری به معنی اخص آن پلوتینوس (فلوطین) از فیلسوفان یونانی-رومی قرن سوم میلادی بود: "پلوتینوس سخنان بسیاری به زبان فلسفه گفته که کوتاه شدهً آن با زبان ساده این است: در جهان آن چه هست همه یک چیز است. خداست و چیزهای دیگر از او جدا شده اند. روان آدمی به این جهان آمده و گرفتار ماده شده، و این است همیشه باید از این جهان و از خوشیهایش گریزان و در آرزوی پیوستن به آن سرچشمه یا میهن خود باشد. او میگوید: در این جهان اگر کسی از خود بیخود گردد به آن سرچشمه هستی- یا بهتر بگوییم: به خدا تواند پیوست. چشم سر را باید بست و دیده دل گشود. آن گاه دیده خواهد شد که آن چه ما می جوییم از ما دور نیست، بلکه در خود ما ست. این جمله ها را از خود پلوتینوس می آورند: ما همگی در خدائیم، از او جدا گشته ایم و به او باز خواهیم پیوست. روان آدمی از یک جهان آزاد و بی آلایشی فرود آمده و در این جهان گرفتار ماده شده و آلودگیها پیدا کرده، لیکن هر کسی که به خواهشهای تن نپردازد و به پرورش روان خیزد آلایش او کمتر خواهد بود، و کسانی که بخواهند از این دامگه باز رهند باید از خوشیهای این جهان رو گردانند و به پارسایی پردازند."
کسروی نقاط ضعف و بدبینی افراطی تعالیم ایشان را از بشریت در خصوصاض در این نوع کلام می بیند:
اهل دنیا از کهین و از مهین لعنت الله علیهم اجمعین.
این شعار ضد بشری بسیار افراطی در نزد دراویش کنونی کارایی و استعمال خود کنار گذاشته شده است. ولی این طرز فکر در حال حاضر به دیدگاه طالبان و القاعده و تندروان جمهوری اسلامی- انجمن حجتیه ای (به کثرت قلیل میکروسکپی در مقیاس جهانی) بسیار نزدیک است که جهان کلان و پیشرفته امروز را در تسخیر کفر و الحاد می پندارند. در حالی که خود نه تنها وجاهتی در جامعه بشری ندارند بلکه در جهل مرکب علمی و تبعضیات ضد انسانی غوطه ورند. مشکل تحصیل کرده هایشان در این راه این بوده است که با شک و تردید علمی به سراغ بررسی دین و آیین شان نرفته و صرفاً سنت عامیانه لباس تقدس پوشیده پدرانشان و مردم عوام کوچه و بازار را با نماز و روزه ها ی روزانه و سالانه در خود صلبیت بخشیده اند. دیکتاتوری دورهً آریامهری با طرح ضد انقلابی استعمارگران به عمد این طرز فکر سنتی را یکه تاز میدان خالی فرهنگ و اندیشه دینی و سیاسی ایران کرده بود. درخت تلخی که اکنون به بار آخرینش نشسته است. کسروی نقاط قوت کلام صوفیان از جمله در شاه بیت مولانا نشان میدهد:
آنها که طلبکار خدایید، خدایید، بیرون ز شما نیست، شمائید، شمائید
چیزی که نکردید گم، از بهر چه جویید و اندر طلب گم نشده، بهر چرایید.
کلّ شعر مولانا در این باب:
آنها که طلبکار خدایید خدایید بیرون ز شما نیست شمایید شمایید
چیزی که نکردید گم از بهر چه جویید اندر طلب گم نشده بهر چرایید
اسمید و حروفید و کلامید و کتابید جبریل امینید و رسولان سمایید
در خانه نشینید و مگردید به هر سوی زیرا که شما خانه و هم خانه خدایید
ذاتید و صفاتید گهی عرش و گهی فرش در عین بقایید و منزه ز فنایید
خواهید که بینید رخ اندر رخ معشوق زنگار ز آیینه به صیقل بزدایید
۲ نظر:
استاد گرامي
لطفا لينك دانلود ساير مطالب خود را در سمت راست وبلاگ اضافه فرماييد تا بتوان استفاده نمود.
(مواردي مثل جلدهاي هفتگانه و ....)
با درود
اگر ایمایل خود را برایم ارسال نمایید مطالب به آدرس تان فرستاده خواهد شد.
خوش باشید
جواد مفرد
ارسال یک نظر