جمعه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۸

نقدی بر نظر "دکتر جلال خالقي مطلق در گفتگو با قدس: زبان فارسي رمز ماندگاري ملت ماست"

خیلی بیجا و شوونیستی گفته است حتی اگر صرفاًعشقش را به زبان و فرهنگ قومی خویش بیان کرده باشد. چه هر زبانی رمز ماندگاری دارندگان همان زبان است. این بدان معنی است که حضرت غیر دموکرات باورش شده است که زبان فارسی رجحانی بر دیگر زبانهای رایج در ایران دارد و بقیه زبانها فرعی و عاطل و باطل و زاید بوده و رمز ماندگاری ایرانیان نیستند. اگر ما غیر فارسی زبانها زبان فارسی را به عنوان زبان ارتباطی سرتاسری در ایران قبول داریم؛ این دلیل آن نمیشود که هر از ننه قهر کرده ای به خود اجازه دهد دست تو جیب دیگر ملیتهای ایرانی کرده و از کیسه آنها خرج کند. این نوع رفتارهای عقب مانده است که پان ترکیسم و پان عربیسم را دامن زده و وجود آن طرز فکرها را در جامعه قابل توجیه می سازد. اصلا ً بین ملی گرایان آذری نظری هم هست که می خواهد زبان ارتباطی ایرانیان انگلیسی باشد که عملاً غیر عملی و دور از ذهن است. ولی لااقل مطرح کردنش این حسن را دارد که پان ایرانیستها وجود زبان فارسی بی تقصیر را به عنوان زبان بین المللی داخل ایران وسیله و نماد مالکیت مطلق پان ایرانیستها بر ملک ایران تصور نکنند. گرچه در حال حاضر پان ایرانیسم عریان در حاکمیت نیست و این وصله ناجور مذهب شیعه لباس روحانی به تن کردگان است که برگرده هر ایرانی سوار است و این حکومتی بیگانه از زمان و مکان است که بر پایه حکمیت آنارشیستی عوام الناس بر اعلی در جه تبعیض دینی و مسلکی و مردسالاری استواراست. طبیعی است هر ایرانی به هر زبانی که صحبت می کند و هر دین و مسلکی و هر پُست و مقام و جنسیتی که دارد باید به اندازهً هر ایرانی دیگر صاحب حق و حقوق باشد. در آذربایجان اوستای ویژه ای به زبان ترکی به نظم و نثر هست به نام ده ده قورقود که غالب قهرمانانش همان قهرمانهای اوستا هستند. مطمئن هستم که آقا جلال با دید مطلق اندیش خالقی خود به عنوان شاهنامه شناس این کتاب را ندیده اند؛ گرچه اگر هم میدیدند، از مطالب آن سر در نمی آوردند: اسم ده ده قورقود (خدای توتمی حیوانات وحشی) برای این کتاب از آنجا حادث شده که در اران (به معنی آذران) نام اوستا با اوَستی (خدای توتمی حیوانات وحشی آلانهای قفقاز)- آلانهایی که با ترکان ارتباط فرهنگی و سیاسی داشته اند- معادل گرفته شده است. در این کتاب حوادث تاریخیی وجود دارد که در اوستای کنونی محذوف است. از جمله تبعید بامسی بئیرک (گائوماته زرتشت) به دور دستها (منظور بلخ) و ترور بامسی بئیرک (گائوماته زرتشت) به دست اوروز (شاهزاده، منظور داریوش) و همراهانش. نامها و عناوین اوستایی در این کتاب به ترجمه ترکی آن آمده است. از جمله بایندرخان (خان آبادگر، منظور کورش)، غازانخان (خان جنگاور، منظور کیخسرو/هوخشتره)، باسات (پُر اسب، هم به جای گرشاسپ/ رستم و هم به جای فراسپ کشنده سارگون [که به مفهوم سر گویین=چشم در سر گرفته شده] است.پدید آورندگان این اثر سکایان ترک زبان اوتی (آذری،آلوانی، ارانی)بوده اند که در عهد مادیای اسکیتی بعد از قتل فرورتیش (فرود/سیاوش)به همراه سپاه مادیای اسکیتی بدین نواحی کوچ نموده بودند. در واقع زبان آذری یادگار همان سکائیان ترک تبار ارانی است که به تدریج به آذربایجان رسیده است.
جالب است که در کتاب ده ده قورقود خاندان حکومتی هخامنشیان به دو گروه تیره درونی (ایچ اوغوز)یا همان انشان (تیره حکومت مرکزی) و دیش اوغوز یعنی تیره بیرونی (=پارسی یعنی کناری) تقسیم شده است . و کورش در استوانه معروف خود خویش را نه پارسی بلکه هخامنشی پادشاه انشان شمرده است.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

«اگر شاهنامه نبود، زبان فارسي نمي‌ماند»
خالقی مطلق از این رقم حرفهای بسیار غلوآمیز میزند. این جماعت هم آزادند. اگر غلات شیعه برای بر جسته کردن امام علی اهداف سیاسی داشته و شراب و شادی را وارد اسلام شان کرده اند.این جماعت چه میخواهند بگویند. اگر بین النهرین و مصر تمدنهای سامی و شبه سامی کنار رودخانه عرب شدند به سبب قرابت فرهنگ ایشان و سپر بلا شدن ایشان بوده است. زبان فارسی بدون شاهنامه به سبب وسعت و موقعیت ایران همانقدر زیبا برجای میماند تنها یک عده از اساطیر ملی از بین می رفتند.مگر یک فرهنگ ملت قائم به کارفردی یک شاعر ملی است.آدم عالم و عاقل حتی برای ابراز احساسات حرف سخیف در این مقیاس بر زبان نمی آورد. مگر اینکه مردم را به هیچ و خود را عقل کل بیانگارد.