نام فناکه که از اسامی کهن شهر ساری ذکر شده است، در لغت اوستایی به صورت پینگه به معنی دهنده شادابی، سبزی، رویش گیاه و باغ میوه (پین-گاه) است. به نظر میرسد ریشه کلمه عربی فاکهه و حالت جمع آن فواکه از همین ریشه و از بن پی- باکه (خوراک باغی) اخذ شده باشد. گرچه این نام از نظر معنی سوی دیگر مطابق نام شهر رویان (سر سبز یا با شکوه) باستان در دره سفید رود است ولی باغهای معروف "نارنج (نار- رنگ= آتشین رنگ یا نا-رنگ به سانسکریت یعنی برّاق)" مربوط به خود شهر ساری (نارنجه کوتی) بوده است. نام سیرینکس به صورت سرین کاس در لغت اوستایی به معنی جایگاه زیبا و در شکل زرین کاس به معنی جایگاه میوه زرین (نارنج) است. آشکار است که این حاوی ریشه ترکی نام شهر ساری یعنی زرین هم است. پس مطمئناً نام ساری را در رابطه با همین میوه نارنج می توان دید. گرچه این نام را فرعاً به معنی شهر زیبا و یا شهر و دژ منسوب به سرور نیز می توان گرفت. اسم کهن زاسارئک را نیز که مارکوارت برای ساری ذکر میکند می توان به معنی جایگاه زیبا و سر سبز یا جایگاه مولد میوه زرین گرفت. گرچه از گفته ظهیرالدین مرعشی و همچنین ابن اسفندیار مبنی بر وجود ده اوهر (اوپ-هار= دارای دژ واقع در بلندی) و داستان بنای دژ آن به نام سارویه توسط شخصی اساطیری به نام بائو (علی القاعده شکلی از باغو= منسوب به باغ) چنین معلوم میشود که نام ساری فرعاً بر گرفته از ساروگ (دژ واقع در بالای بلندی) یا فرد منسوب به سرور هم گمان میشده است. نام اسرمظ را هم که اشپیگل برای شهر ساری ذکر میکند می توان شهر دارای سر سبز (ا-زرمت اوستایی) یا آذرمت (دارای میوه آتشین رنگ) معنی نمود و منظور از آن را همان خود شهر پرنارنج ساری دانست. نام زادراکرت را به سادگی می توان به صور اوستایی- پارسی زئوتراکرت و ستراکرت به ترتیب می توان به معانی ساخته مؤبد بزرگ (=فرخان) و یا به شکل زا- درا-کرت به معنی جایگاه درخت میوه [زرین]است. نگارنده قبلاً اصل این نام را ستراکرت یعنی جایگاه سترگ میگرفتم که بدین معنی به وضوح یادآور دژ این شهر است و بیشتر از آن هم یادآور نام ستراباد (استرآباد؛ گرگان) میگردد تا ساری. نام نارنجه کوتی و توسان (توشان) هم که برای ساری آورده اند به ترتیب به معنی محل باغهای نارنج و جایگاه پر توشه است. در مجموع معلوم میشود خود شهر به معنی شهر سرسبز و زیبای باغهای نارنج (از ریشه های اوستایی زر و سرئه) و دژ آن به معنی واقع در بلندی (از ریشهً ساروگ) گرفته میشده است به فرض درستی هر دو وجه اشتقاق باید گفت نام شهر به شکل ساری از جزء مشترک ظاهری این دو به صورت پیوندی و گره خورده پدید آمده است. گرچه آشکار است خود نام شهر ساری به معنی شهر زیبا و سر سبز باغهای نارنج بوده و این معنی به طور اساسی در بنیان اسامی کهن این شهر نهفته است نه نام دژ داستانی تاریخی آن یا بانی اساطیری آن.
مرتضی قاسمی در وبلاگ شهر من ساری در باب ریشه یابی نام شهر ساری نظرات مقدماتی و اولیه را در این باب چنین آورده است: "ابناسفندیار، پدر تاریخ نویسان مازندران دربارهی بنیاد ساری مینویسد: (( فرخان بزرگ پادشاه طبرستان بود. باو را كه از مشهوران درگاه بود فرمود تا آن جا كه ده اوهر است شهری بنیاد نهند برای بلندی آن موضع و بسیاری چشمههای آب نزهت جایگاه. مردم اوهر باو را رشوت دادند تا ترك آن واقعه كرد و این جا كه امروز ساری است، بنیاد نهاد. چون عمارت تمام شد، شاه بیامد تا مطالعهی شهر كند، معلوم شد كه باو خیانت كرده، محبوس فرمود و...))
بعدها ظهیرالدین مرعشی در كتاب « تاریخ طبرستان و رویان و مازندران » به روایت ایناسفندیار ، شكلی افسانهای داد و نوشت كه فرخان بزرگ شهر ساری را به نام فرزندش، سارویه ساخته است. در سدهی كنونی این روایت افسانه ای كم و بیش پذیرفته شد . اكنون بسیاری بر این گماناند كه نام ساری بر گرفته از نام سارویه است. عدهای دیگر نام ساری را برگرفته از نام سائورو میدانند.
اشپیگل شرق شناس آلمانی از دو قوم نام میبرد كه در زمان هجوم آریاییها در اطراف ساری زندگی میكردند. او می نویسد :« دو طایفه در نواحی ساری كنونی و شهر قدیمی (( اسرمظ)) سكنی داشتند كه دستهی اول به نام سائورو و دستهای دیگر زائیریخا نام دارند». اشپیگل از دو قوم یاد میكند و به ریشهی ساری نمیپردازد. اسماعیل مهجوری، نویسندهی ((تاریخ مازندران)) به درستی چنین ادعا و چنین نسبتی به ساری توسط اشپیگل را رد می كند.
سائورو «دیو آشوب، دزدی و شهریاری بد است. به موجب وندیداد یكی از دیوان است كه با جمعی دیگر از دیوها نامشان یك جا آمده است».
دیوها در مازندران ، شخصیتی فرا زمینی ندارند حتی نام بعضی از آبادی ها مثل دیوكلا ( در آمل) و دیوكتی ( در ساری) با واژهی دیو[به کُردی توده علف زمستانی] ساخته شده، اما این كه نام ساری را برگرفته از نام دیو آشوب و دزدی بدانیم ، وهم و گمان بیش نیست ، شبیه همان پنداری كه دكتر صادقكیا و گروهی دیگر را بر آن داشته است نام مازندران را، دگرگون شدهی مه ایندران، سرزمین دیو ایندرای بزرگ بدانند [مازندران در اساس به معنی سرزمین آماردان= میثن ها یعنی آدمکشان است].
رابینو می نویسد: «بعضی گفتهاند ، این همان محلی است كه به فنا كه موسوم بوده. بهضی دیگر آن را زادراكرتا میدانند و برخی هم معتقدند كه نام شهر مزبور سیرینكس بوده است».
در یكی از نقشههای شرقی فلات ایران که در سال 1618 در اروپا منتشر شد، فاناكا از جمله شهرهایی است كه در حوزهی مارد و در كنار رود هراز قرار دارد.
در پژوهشی دیگر، ماركوارت، دانشمند آلمانی در كتاب ایران شهر، ساری را دگرگون شده ی كلمهی ساروی و شكل قدیمی تر آن زا سارئك یا سربوك می داند و نمونههای آن را در اصفهان (قلعهی ساروق یا ساری)، همدان (قلعهی سارو) و دیگر جاها یادآور میشود. حسین اسلامی در مقدمهی كتاب «دانشوران ساری» شهر ساری را همان زادراكرتا ، به معنی شهر زرتشت و یا تركیبی از زا + درا+ كر ت به معنی شهری در كنار دریا میداند. حجازی كتاری بر این باور است كه« ساری از دو جزء (سا)، و(آری ) ساخته شده است. جزء (سا )، از مصدر (سای) باستانی و به معنی آسودن و جزء (آری ) یا (آریه) به معنی ایران یا آریایی میباشد. ».
در گمانه زنی دیگر ، پی تر ودلاواله كه در زمان شاه عباس دوم به ایران سفر كرده و یكی از زیباترین سفرنامهها را نوشته است، واژهی اری[ریشه نام ترکی اریک=زردآلو] را به معنای زرد می داند و می نویسد كه « شاید علتش فراوانی در ختان پرتقال و مركبات متنوع باشد».
چند سده بعد، آلكساندر خودزكو كه در زمان فتحعلیشاه به ایران سفر كرده است، در كتاب ((ترانههای محلی ساكنان كرانههای جنوبی خزر)) مینویسد : « با بررسی آثار جغرافییدان بزرگ یونانی ، اوزلی احتمال می دهد كه واژهی ساری باید از واژهی ((زاریا)) به معنی زرد – سبز طلایی بدست آمده باشد»
نویسندهی این نوشتار نیز با این دیدگاه موافق است. در كتاب «پارسی و پارتی میانه» اثر« مری بویس» واژهً (Zrryn) به معنی زرین و طلایی آمده و در « واژهنامهی شایست و ناشایست» واژهی اوستایی zaranya است. از گذشته های دور درختان نارنج و لیمو و گلهای زرد تیتیكاك و نرگس تمام شهر را چون حریری زرد رنگ میپوشاندند. پس این معنا با ویژگی جغرافیایی شهر هم خوانی دارد.
اگر دیدگاه فوق را بپذیریم باید با دیدگاه دانویل همراه شویم كه زادراكرتا، یونانی شدهی شهر ساری است و بر خلاف دیدگاه پژوهشگران كنونی ، با استرآباد (گرگان كنونی ) فرق دارد.
گفتیم كه زادركراتا، یونانی شده ی ساری است؛ پس به احتمال ، نام ساری، زاریاگرد بود كه معنی زردآباد را زیرا گرد (سیاوشگرد) و (داراب گرد) مثل كلای مازندرانی میرساند. ( داراب كلا، رستم كلا) معنی آبادی و شهر را میرساند. دادههای تاریخی نیز با این واقعیت هم خوانی دارند.
آریان میگوید: «اسكندر وقتی به گرگان می رفت ، قشون خود را سه قسمت كرد: قسمتی را كه از همه زیاد تر و سبك اسلحه بود، با خود برداشت . قسمت دیگر را با كراتر به مملكت تپوری ها فرستاد و قسمت سوم به سرداری اریگیوس مأمور بود با باروبنه از عقب اسكندر حركت كند.
پس از این كه اسكندر از معابر گذشته وارد گرگان شد، به طرف زادراكرتا رفت.در این جا كراتر به او رسید و اتفرارات ، والی تپورستان و نمایندگان یونانیهای اجیر شده هم با اینها آمده بودند. اسكندر، والی تپورستان را به ایالت خود ابقا داشت.مجموعهي نشانههاي فوق به ما كمك ميكنند تا شهر زادراكرتا را برابر با ساری و اين واژه را، يوناني شدهي زارياگرد (شهر زرد – طلايي) بدانيم. »"
۱ نظر:
سلام ودرود به همشهري ودوست بسيار عزيزم آقاي مفرد:
دوست عزيز از اينكه هزاران كيلومتر از زادگاه خود دوريد ولي بهتر از انهايي كه در اينجا هستند ولي باز نه وطنشان را ميشناسند ونه دل ميسوزانند براي وطن دلسوزي داريد وميخواهيد اين را همه بدانند كه نمي د انندوتا ساعت 6 صبح بيدار ميمانيد و تحقيق انجام ميدهيد دوست عزيز مقاله هولاگو خيلي خوب بود وبنده هم با شما موافقم واما :
ما دوبرادر هستيم به نامهاي جعفر وايوب فارابي كه بنده حقير ايوب وبلاگ زيباييهاي مراغه را به آدرس http://farabiauoob.mihanblog.com/
مديرت ميكنم وبرادرم جعفر مدير وبلاگ جاذبه هاي مراغه ميباشد البته اكثر مطالب هر دو وبلاگ را باهم تهيه ميكنيم وهر دو اهل روستاي تازه كند سفلي هستيم وساكن مراغه اگر اوامري در اينجا داشتي ما در خدمتيم
در ضمن عكسهائي از روستاي چكان http://farabiauoob.mihanblog.com/extrapage/8 راگذاشتم تا خوش باشي واينها باشد كه خدمتي در جهت شناساندن شهر خودمان مراغه كرده باشيم
ارسال یک نظر