نظر به گستردگی و پراکندگی این مردم عرب در شبه جزیره عربستان و بحرین و گرایش شدید ایشان به پاسداری آیینهای زرتشتی و مهرپرستی و هواداری از فرهنگ و سنن ایرانی نشانگر آن بوده است که نام این قبیله نه برگرفته از اسم شخص واحد بلکه از ترجمه مغ و مجوس (از ریشه یونانی آن یعنی جادوگر) پدید آمده است؛ چون کلمه تمیم در لغت عرب به همین معنی سحر و جادو و نیز به معنی کامل و سالم (آیین کامل و سالم) است که عنوانی بر آیینهای ایرانی مرتبط زرتشتی و مهری و مانوی بوده است. این معنی دوم نشانگر آن است که نام اسلام با نشانه الله الرحمن الرحیم در آغاز مأخوذ از همین آییها و به همین معنی سلامتی و صلح و مهر بوده است. مطابقت نام قرآن با نام بین النهرینی اوستا یعنی گائو-رئو- ان (به لغت اوستایی سرودهای با شکوه و شگرف دینی) با اوستا (اشعار ستایش شگرف دینی) گواه صادق این معنی است. کًردها هنوز سرودهای کهن خود را گورانی (گائو-رئو-ان-ی) گویند. ولی چون اسلام در مدینه به شدت سیاسی و قدرت محور گشت لذا اسلام از آن به بعد بیشتر به معنی تسلیم محض از اوامر خداوند و پیامبر و اولیاء الله گرفته شد و معنی صلح و صفای آن فراموش شد؛ چنانکه هم اکنون نیز درعمل و معنی بیشتر به همین معنی نابردبار و بی مصالحه و بی اغماض آن به کار میرود و با انسانگرایی و دموکراسی مدرن جوامع بشری ناسازگاری پیدا می کند. گرچه در آن سوی دیگر قضیه جهانخواران هم تزریق دموکراسی سطحی و تسلیم طلبانه برای جوامع اسلامی را سرپوشی برای مطامع و اغراض سیاسی و منافع اقتصادی کلان جوامع خویش نموده اند وهمین وجه ناسازگار و بسیار مسخ شده اسلام و علت عقب ماندگی جوامع اسلامی، مایه رنگینی سفرهً جهانخواران شده است. به هر روی محققین بدون درک این معنی از نام بنی تمیم و نفوذ و تأثیر آیینهای ماقبل اسلام در شکل گیری آن در توضیح و تبیین گستردگی و پراکندگی بنی تمیم در شبه جزیره وا مانده اند و ایشان اولاد فرد واحدی به نام تمیم تصور کرده اند که با پراکندگی و انفصال ایشان از همدیگر همخوانی ندارد. لابد فرد و یا افرادی به نام تمیم در عربستان وجود داشته اند و صاحب خویشاوندان و قبایل کوچکی بوده اند ولی گروههای بسیار بزرگ بنی تمیم با آن ویژگی گسترده و کار آمدی نظامی و سیاسی و فرهنگی مربوط به زرتشتیان و مهرپرستان عرب بوده است که با ایرانیان و حکومت ساسانی مرتبط بوده اند و بدین سبب تحت نام واحد بنی تمیم یعنی فرزندان مغان خوانده میشده اند و بعد از پیدایی اسلام در شکل گیری آیینهای مرتبط شعوبیه و معتزله و شیعه و وارد نمودن شخصیتهای زرتشتی، مانوی کهن در کسوت اسلامی به اساطیر و احادیث قرآنی و اسلامی نقش مهم و اساسی ایفا نمودند. بی تردید مهمترین شخصیتهای سیاسی و فرهنگی که مقارن پیدایی اسلام و علوی گری، از میان ایشان برخاسته اند دو پدر و پسر به اسامی ابوعبدالله سلام و سلام بن سلام (عبد الله بن سبأ) بوده اند که تحت اسامی واحد قاضی شریح و سلمان فارسی یکی تصور شده و فرد تاریخی بسیار معمری به شمار آمده است و در واقع این دو پدر و فرزند بنیانگذار علوی گری و شیعه گری هستند.
از پراکنده گویی و عدم درک صحیح و روشن مندرجات دایره المعارف بزرگ اسلامی به وضوح پیداست که در آن اخبار و احادیث مربوط به بنی تمیم را بدون ارتباط و نظم و نسق درست نام و نشان این مردمان عرب در ارتباط با گرایش مهرپرستی و زرتشتی گری و ایرانگرایی قید شده است. ما در اینجا مطالب جمع آوری شده آن را به عینه نقل می نمائیم:
"تَمیم، از قبایل بزرگ عرب. گرچه حضور و نقش تمیم به عنوان یکی از بزرگترین قبایل عرب، در بسیاری از رویدادهای سدههای نخست هجری در سرتاسر سرزمینهای اسلامی چشمگیر است، اما در واقع، کمتر وجهی بجز اشتراک در نَسَب، آنها را به یکدیگر پیوند میداد. از گذشتههای دور، قبیلۀ تمیم در مقایسه با دیگر قبایل عربی، به کثرت جمعیت شهرت داشته، و ایشان را از بزرگترین بنیانهای قوم عرب محسوب میکردهاند (نک : ابن حزم، 207؛ ابن سعید، 1/415).
نیای بزرگ این قبیله، تمیم (به معنای صلابت و سرسختی: ابن درید، 201)، یکی از فرزندان مُرّ بن اُدّ بود و نسبش به مُضَر بن نزار میرسید که نیای شماری از اعراب عدنانی و قبیلۀ مهم قریش نیز هست (نک : ابوعبید، 231؛ ابن حزم، 207، 480؛ نیز نک : کلبی،20، 189، 191). تمیم در مَرّان ــ بر سر راه مکه به بصره ــ مدفون شد و گور او در آنجا شناخته بوده است (بلاذری، انساب...، 12/ 12؛ نیز نک : یاقوت، 4/479؛ ابنسعید، همانجا).
تمیم گذشته از یربوع که در کودکی از میان رفت، 3 فرزند پسر دیگر داشت: زید مناة، عمرو و حارث (کلبی، ابوعبید، همانجاها؛ بلاذری، همان، 12/ 11؛ ابن حزم، 207). بیشتر بطون و شاخههای پرشمار قبیلۀ تمیم، از نسل زید مناة و عمرو هستند و از حارث اعقاب کمتری بازماند. روایت افسانهمانندی نشان میدهد که در بدو تولد عمرو و زید مناة، کثرت اولاد آن دو را در مقایسه با حارث پیشبینی میکردهاند (نک : بلاذری، همان، 12/12). نسل حارث از طریق فرزندش معاویه (با شهرت شَقِره) ادامه یافت که به تیرۀ او شَقِرات میگفتند، اما شمار افراد این تیره از تمیم، بسیار اندک بوده است و حلیف تیرۀ دیگری از تمیم، بنی نهشل، شمرده میشدهاند (نک : کلبی، 191-192؛ ابوعبید، 232؛ بلاذری، همان، 12/11، 12-13؛ ابن حزم، همانجا). از عمرو بن تمیم ــ که داستانی از دیدار او با شاپور ذوالاکتاف نقل شده، و به طول عمر و بلاغت و هوشمندی شهره بود (نک : ابن سعید، 1/418) ــ 7 فرزند بازماند و از هریک از اینفرزندان، خاندانهای دیگری پدید آمدند (نک : کلبی، 251- 252؛ ابن حزم، همانجا؛ نیز نک : ابن درید، همانجا، گرچه از قُلیب نام نبرده است): هُجَیم (برای این تیره، نک : ابنحزم، 209)، مالک (نک : بلاذری، همان، 12/15؛ ابن حزم، 211- 212)، حارث که به آنها الحَبِطات گفته میشد (ابندرید، 202؛ ابن حزم، 213)، قلیب که به تیرۀ بنوسعد بن زید مناة پیوستند (ابن حزم، 207)، کعب (نک : ابن سعید، 1/429- 430؛ ابن حزم، 213)، عنبر که گفتهاند شرف و ریاست در فرزندان او بود (نک : ابن سعید، 1/418؛ ابن حزم، 218) و از میان آنان، هذلول بن کعب عنبری در جود و سخا با حاتم طایی مقایسه میشد (ابن سعید، 1/419؛ برای فهرستی از مشاهیر بنوعنبر، نک : همو، 1/420- 423؛ ابن حزم، 208- 209) و اُسَیِّد (نک : همو، 207) که از فرزندان اوکسانی شهرت یافتند، همچون اوس بن حجر (ه م) شاعر مشهور، و اکثم بن صیفی (ه م) که از حکیمان عرب در دورۀ پیش از اسلام شمرده شده است (ابن سعید، 1/424).
1. An Arabic...
فرزند دیگر تمیم، زیدمناة 8 فرزند داشت (نک : بلاذری، همان، 12/ 13؛ نیز نک : ابوعبید، 231؛ ابن حزم،213)، اما از دو فرزند او، سعد و مالک شاخههای بیشتری پدید آمد و گفتهاند کثرت و شرافت در ایشان بود (ابن سعید، 1/431). سعد بن زیدمناة نیز 8 فرزند داشت (کلبی، 229- 230) که از ایشان شاخههای دیگری به وجود آمدند؛ مانند بنوکعب بن سعد که در میان آنها تیرۀ بنومُقاعِس مشهور بودند (همو، 230 بب ) و چند تن از سران خوارج مانند عبدالله بن
اباض و عبدالله بن صفار از آنان شمرده میشدند (همو، 236) و از تیرههای مشهور ایشان، بنوعوف، بنوعبدالعُزّى، بنوربیعه و بنوحارث بودند (نک : همو، 236- 243). از یکی از تیرههای مشهور سعد بن زیدمناة، عَبْشَمْس بن سعد شماری مشاهیر برخاستند (همو، 246- 249).
از 4 فرزند مالک بن زیدمناة (بلاذری، همان، 12/14)، شمار فرزندان حنظلة بن مالک بیشتر بوده است (ابن حزم، 222) ؛ از جمله مالک بن حنظله که 10 فرزند داشت (همو، 228). از میان بنوحنظله تیرههای مشهور دیگری پدید آمد: البراجم (بلاذری، همان، 12/15؛ ابن درید، 218 بب ؛ ابن سعید، 1/447)، یربوع بن حنظله (ابوعبید، 235؛ ابن درید، 221 بب ؛ ابن حزم، 224)، بنوالعنبر بن یربوع از تیرههای مشهور تمیم (ابن سعید، 1/448-449)، که سَجّاح ــ مدعی نبوت ــ از آنان بود (ابوعبید، 236؛ ابن حزم، 226)، بنو دارم بن مالک بن حنظله (بلاذری، همان، 12/16؛ ابندرید، 234) که از تیرههای پرشاخۀ تمیم بودهاند (نک : بلاذری، همان، 12/ 19) و اقرع بن حابس (ه م) و فرزدق، شاعر مشهور، از شاخۀ بنومجاشع بن دارم، از جملۀ ایشان محسوب میشده است (بلاذری، همان، 12/ 57 بب ؛ نیز نک : ابوعبید، 234؛ ابنحزم، 230). همچنین یکی از تیرههای نامدار تمیم، بنونهشل بن دارم بوده است (ابن سعید، 1/453 بب ؛ ابن حزم، 230).
با آنکه نام برخی از قبایل عربی شبهجزیرۀ عربستان در آثار باستانی آمده (مثلاً نک : ه د، ازد)، اما آگاهیهای ما در باب تاریخ قبیلۀ تمیم، تاکنون تنها به اخبار و روایات منحصر مانده است. همین روایات و نیز بررسی شاخههای تمیم، نشان میدهد که در سدۀ 6م، و مقارن با ظهور اسلام، این قبیله در سرتاسر شبهجزیره منتشر، و با قبایل مشهور دیگر همچون اسد و غطفان و تغلب همسایه بوده است (نک : علی، جواد، 4/527). سرزمین اصلی و خاستگاه قبیلۀ تمیم جزیرةالعرب بود و در دورۀ پیش از اسلام، دهها موضع از مناطق جزیرةالعرب به عنوان زیستگاه بنیتمیم، ذکر شده، و نشانی از آنها در شعر دورۀ جاهلی بر جای مانده است (نک : اصفهانی، 87، 132، 265، 278، 286، 315، 316، جم ؛ برای فهرستی از این مناطق، نک : حرفوش، 1/124 بب ؛ حسین،53 بب).
در بیرون از شبهجزیره، ناحیۀ کهن بحرین (ه م) و حیره در بخشی از عراق کنونی ــ که بهویژه در دورۀ نزدیک به ظهور اسـلام، در قلمرو ایـران روزگار ساسانـی محسـوب میشد ــ از زیستگاههای تیرههایی از تمیم بودهاند (برای تفصیل، نک : نجم، 43-44) و بخش مهمی از آگاهیهای ما در باب تاریخ قبیلۀ تمیم، درواقع به اقامت ایشان در این نواحی مربوط میشود. بنابرکهنترین روایت موجود در باب تمیم، این قبیله، از جمله قبایلی از عرب بود که شاپور ذوالاکتاف (سل 310- 379م)، پادشاه ساسانی، در حمله به هَجَر در بحرین، آنان را به انقیاد درآورد (نک : طبری، 2/57؛ نیز نک : علی، جواد، همانجا).
روایتهای دیگـر حاکـی از روابط شمـاری از تیرههای تمیم ــ ساکن در حیره در عراق فعلی ــ با آل منذر، ملوک دستنشاندۀ ایران در این ناحیه است (همانجا). در این زمینه میتوان از ارتباط ایشان با منذر بن منذر (بلاذری، همان، 12/ 129-130)، نعمان بن منذر (همان، 12/ 40) یاد کرد. گفتهاند که بنینهشل، در سپاه منذر بر ضد ملوک غسانی شرکت داشتهاند (همان، 12/126-127). همچنیـن، حاجب بن زراره، از بنیدارم ــ تیرهای از حنظلة بن مالک بن زید مناة ــ که گفتهاند نزدیک دو دهه پیش از ولادت حضرت رسول (ص) می زیست، از عامل کسرى بر حیره ( یا خود او؟ ) اجازه گرفت، به شرط آنکه در آن محدوده دست به غارت نزنند، در حیره ساکن شوند (همان، 12/ 20- 21). فرزند این زراره، لقیط، بر اثر مراوده با ایرانیان، دخترش را « دخت نوش» نامیده بود (همان، 12/ 29، 31). همچنین، بعید نیست که با توجه به روابط قابل توجه برخی تیرههای تمیم با ملوک حیره، با رقیب آنها یعنی کندیان سر ناسازگاری در پیش گرفته باشند (مثلاً نک : بلاذری، همان، 12/ 46- 47).
از جملۀ اخبار تمیمیهای بحرین ــ که در جزئیات آن اختلاف هست (نک : نولدکه، 411، شم 101) ــ به زمانی مربوط میشود که عامل خسرو انوشیروان (؟) بر یمن، کاروانی شامل اموالی ارزشمند از این ناحیه برای پادشاه ایران گسیل داشت. چون این کاروان به زیستگاه تیرهای از بنیتمیم، میان ناحیۀ بحرین و بصرۀ بعدی رسید، تمیمیها آن را غارت کردند. پادشاه چنان خشمگین شد که به عامل خویش در بحرین (در منابع عربی: المعکبر) فرمان داد تا بنیتمیم را فرو کوبد. عامل پادشاه، تمیمیها را که در آن وقت در هَجر حاضر شده بودند، فریب داد و سپس تیغ در میان ایشان نهاد و شماری از نوجوانان تمیمی را به ناحیۀ فارس گسیل داشت و بنابر روایتی، تا زمان فتح اصطخر، پس از اسلام، هنوز شماری از ایشان زنده و شناخته بودهاند (نک : طبری، 2/ 169- 170؛ نیز نک : ابوالفرج، 18/318- 322؛ محمدی، 1/217- 218). صورتی از این روایت، با شاخ و برگ حماسی، با عنوان «یوم الکلاب الثانی و الصفقه» در روایات ایامالعرب (ه م) آمده است (ابوعبیده، 66 بب ؛ ابوالفرج، 17/317؛ نیز نک : محمدی، 1/293- 296).
جنگهای خونین میان تمیمیها و دیگر قبایل عرب، بهویژه بکربنوائل (ه م ) و شیبان، در روایات ایامالعرب که خالی از افسانهپردازی برای تفاخرات قبیلگی نیست، و غالباً بر سر تملک زمین و چراگاه واقع میشد، انعکاسی وسیع یافته است (نک : بلاذری، همان، 12/122- 123، 156- 157، 166؛ ابن سعید، 1/ 417؛ برای فهرستی از ایام تمیم، نک : حرفوش، 1/ 247 بب ؛ حسین، 141 بب).
روایتهایی حاکی از ارتباط اعضایی از قبیلۀ تمیم با شهر مکه در دورۀ پیش از ظهور اسلام است، چندان که برخی از ایشان، هم عهدهدار موسم حج و هم در شمار حکّام و داوران بودهاند و نام شماری از آنان در روایتهای مربوط به بازار عکاظ آمده است (ابن حبیب، 134، 182-183؛ نیز نک : علی، جواد، 4/528). در همین زمینه، روایت منقول از ابن زبیر قابل توجه است که بنابر آن، 150 سال پیش از ظهور اسلام، عربهای ساکن مکه، تمیم را به سبب غارت و بیحرمتی به کعبه، از ارض تهامه راندند و فرزدق در ابیاتی به این موضوع اشاره و تعریض دارد (ابوالفرج، 9/ 328؛ برای بررسی روابط تمیم با مکه، نک : کیستر، 114). ff
با توجه به گسیختگی قبیلۀ تمیم، نشانی از وحدت دینی نیز در دورۀ جاهلی در میان ایشان دیده نمیشد و دین آنها، بیشتر تابعی از شرایط منطقۀ مسکونی آنان بود. تیرههایی از تمیم در معبدی خاص، خورشید، و شماری دیگر یکی از ستارهها را میپرستیدند (ابن حبیب، 316؛ نیز نک : علی، جواد، همانجا). اسامی برخی از تمیمیها، مانند عبدمناة و عبدالعزى و زید مناة نشان میدهد که پرستش بتهای مشهور شبهجزیره در میان آنان رایج بوده است (حسین، 90- 91). از سوی دیگر، برخی هم با توجه به روابط آنان با قبایل دیگر مانند تغلب (ه م) و اقامت در حیره، مسیحی یا زردشتی شده بودند (همانجا؛ نیز نک : علی، جواد، همانجا).
پس از ظهور اسلام، اگرچه شماری از بزرگان تیرههایی از تمیم در اواخر عمر حضرت رسول اکرم (ص) به خدمت آن حضرت رسیدند و مورد تفقد قرار گرفتند، اما اندکی پیش از آن در برابر عامل صدقات پیامبر (ص) ایستادگی کردند و رفتار اعضای هیئت مذکور نیز با پیامبر (ص) نامحترمانه و همراه با مفاخره بود؛ چندانکه گفتهاند، آیۀ 4 سورۀ حجرات در شأن آنان نازل شد (ابن سعد، 1/293- 294؛ ابوالفرج، 4/146؛ نیز نک : خلیفه، 1/ 65؛ بلاذری، همان، 12/21- 22). بعید نیست با توجه به پراکندگی تمیمیها، سران برخی از تیرهها به طور مستقل با حضور نزد پیامبر (ص)، اسلام خویش عرضه کرده باشند (همان، 12/ 41، 61، 65)؛ چنانکه در فتح مکه نیز شماری از اعراب تمیم حضور داشتهاند (طبری، 3/64- 65). در ناحیۀ بحرین، مقارن ظهور اسلام، منذر بن ساوی، از بنیدارم تمیم، از سوی دولت ایران بر اعراب آنجا گماشته شده بود (ابنحبیب، 265؛ بلاذری، همان، 12/ 55) و پس از اسلام، پیامبر(ص) در نامهای او را به اسلام دعوت فرمود که پذیرفت (بلاذری، فتوح...، 78؛ علی، جواد، 4/ 527؛ برای تفصیل، نک : ه د، بحرین).
اگرچه پیامبر(ص) 3 یا حتى 7 نفر را برای گردآوری صدقات تمیم تعیین فرمود (طبری،3/267- 268؛ نیز نک : شوفانی، 112)، اما پس از وفات آن حضرت، تیرههایی از تمیم از پرداخت صدقات سر باز زدند. مالک بن نویره از بنییربوع بن حنظله ــ که از جمله مأموران جمع صدقات بود ــ پس از وفات حضرت رسول(ص)، آشکارا تیرۀ خود را تحریک میکرد که به قریش صدقه ندهند (کلاعی، 52). در جنگهای مشهور به «رِدّه» که در دورۀ خلافت ابوبکر درگرفت، تیرههایی از تمیم، از مهمترین قبایل سرکش بودند (برای تفصیل، نک : ه د، ردّه، جنگها). خودداری تمیم از تمکین در برابر خلافت، به ادعای پیامبری سجّاح ــ از بنی یربوع ــ در یمامه منجر شد که حتى برخی از بزرگان تمیم مانند احنف بن قیس و حارثة بن بدر و شبثبنربعی نیز گرد او فراهم آمدند (ابوالفرج، 15/ 299، 21/ 33؛ نیز نک : کلاعی، 62). با اینهمه، چنانکه محققان به درستی گفتهاند، پس از وفات پیامبر(ص) در میان تمیمیها وضعی دشوار پدید آمد و ظهور سجاح، تشتت را در میان ایشان گسترش داد (شوفانی، همانجا). به هرحال با لشکرکشی خالد بن ولید به یمامه و سرانجام قتل مالک بن نویره، خیزش تمیمیها سرکوب شد (مثلاً نک : بلاذری، انساب، 12/ 183، فتوح، 98؛ کلاعی، 50)، اما غالب روایاتی که در باب نقش تمیم در ماجرای رده به تفصیل آمده، و بیش از همه منقول از سیف بن عمر تمیمی است، جنبۀ حماسهسرایی دارد (برای تفصیل، نک : ه د، تاریخ طبری).
تمیم از جملۀ مهمترین قبایلی بود که در فتوحات نخستین بهویژه در ناحیـۀ عراق ــ که سالیان دراز و بلکه قرنها با آن آشنایی کامل داشتند ــ نقش عمده ایفا کردند (بلاذری، همان، 341؛ نیز نک : جعیط،32؛ علی، صالح احمد، 28- 29) و با گسترش فتوح در نواحی ایران، بهویژه در فتح فارس و خراسان شرکت جستند (بلاذری، همان، 386، 407). گو اینکه بیشتر روایات بازمانده در باب فتوح، از آن سیف بن عمر تمیمی است و از جنبههای تعصبات و تفاخرات قومی برکنار نیست.
از آغاز تأسیس کوفه و بصره، تمیمیها از نخستین ساکنان این دو شهر بودند، اما شهرنشینی تمیمیها به روحیۀ جنگجویی بدوی آنها پایان نداد و به نظر میرسد که در هر ماجرایی، آمادۀ صفآرایی بودند. در نخستین تقسیمبندی شهر کوفه بر اساس قبایل ساکن، تمیم از قبایلی بود که سعد بن وقاص آنها را در ناحیۀ شرق مسجد کوفه جای داد (طبری،4/ 44- 45؛ نیز نک : جعیط، 127- 129؛ خلیف، 28-29؛ دربارۀ سکونت تمیم در کوفه، نک : جعیط، همانجا). اندکی بعد، در تقسیمبندی هفتگانه، تمیم همراه رباب و هوازن از قبایل مضری، در شمار «السبع الرابع» قرار گرفتند (ماسینیون، 10- 11). پس از نبرد جمل، امیرالمؤمنین علی(ع) این تقسیمبندی را تغییر داد و تمیم در سبع هفتم، با قبایلی مانند قریش و کنانه و اسد همراه شد (طبری،4/500؛ نیز نک : ماسینیون، همانجا). این تقسیمبندی در زمان امارت زیاد بن ابیه بر عراق در حدود سال 50 ق، باز هم تغییر کرد و این بار در تقسیمات چهارگانه،تمیم همراه هَمْدان، در ربع دوم قرار گرفتند (همو، 15-16). با اینهمه، به نظر میرسد، تمیمیها در ساختار قبیلگی کوفه، در مقایسه با بصره قدرت و نفوذ چندانی نداشتند. بصره شامل 5گروه از قبایل گوناگون بود که به آنها «اخماس» گفته میشد و تمیم یکی از آنها بود (علی، صالح احمـد، 40- 41؛ پلا، 56- 57)، اما با قبایل ربیعه و بهویژه ازد ــکه شمـارشان بر اثـر مهاجرتهای گستـرده به بصره ــ پیوسته رو به افزایش بود (نک : ه د، ازد)، سر ناسازگاری داشتند و گاه چندان دامنۀ نزاع بالا میگرفت که همچون ایامالعرب عهد جاهلی، سبب اصلی جنگ فراموش میشد (ولهاوزن، 58- 59).
باید این نکته را نیز در نظر داشت که پس از ساکن شدن قبایل بزرگی همچون ازد در شهرهایی چون کوفه و بصره، تعصبات شهری تا حدی جای تعصبات قبیلگی را گرفت، چنانکه در میانۀ یکی از نزاعها میان ازد و تمیم در بصره، احنف بن قیس، سرور تمیمیها، گفت که نزد او، ازد بصره بر تمیم کوفه برتری دارد، و در برخی رویدادها، افراد یک قبیله در دو شهر کوفه و بصره در برابر هم ایستادند (برای تفصیل، نک : ه د، ازد)، چنانکه در جریان پیکار جمل در دورۀ خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) دستهای از تمیم کوفه در سپاه آن حضرت بودند و شماری در سپاه مخالفان و بخش بزرگتری نیز با رأی احنف بن قیس که اینک بزرگ تمیم بصره شمرده میشد، قصد کردند که از نبرد کناره گیرند (مفید، 295-296، 321، 324، 352- 353). شماری از تمیمیها نیز با سروری جاریة بن قدامه (ه م) که در شمار یاران امام علی (ع) بود، در نبرد جمل و صفین حضور داشتند (نصر بن مزاحم، 205؛ خلیفه، 1/221؛ بلاذری، انساب، 12/377).
نخستین نشانۀ آشکار از اوضاع دشمنی و رقابت میان قبایل بصره، بهویژه ازد و تمیم، به ماجرای ابن حضرمی، فرستادۀ معاویه در دورۀ خلافت امام علی (ع) باز میگردد که قصد داشت نظر قبایل شهر را به نفع معاویه جلب کند و به نظر میرسد که معاویه به خصوص بر تمایل تمیمیها به شورش امید بسته بود (ولهاوزن، 84، 318؛ برای تفصیل، نک : ه د، ابنحضرمی)، اما با هوشمندی جاریة بن قدامه، نمایندۀ امام علی(ع)، اختلاف افکنی میان ازد و تمیم ناکام ماند (برای تفصیل، نک : ه د، جاریة بن قدامه). مهاجرت گستردۀ ازد عمان به شهر بصره، در طول حکومت معاویه و یزید، توازن قبایل را در این شهر بر هم زد (ولهاوزن، همانجا؛ برای تفصیل، نک : ه د، ازد)، و پس از مرگ یزید (64ق)،آتش نزاع میان تمیم و ازد چنان زبانه کشید که والی شهر، عبیدالله بن زیاد ناچار از شهر گریخت و مسعود بن عمرو عتکی، بزرگ ازدیان به دست تمیمیها کشته شد، اما با هوشمندی احنف بن قیس بزرگ تمیمیها، و پرداخت مالی سنگین تا حدی فتنه فرو نشست (طبری، 5/520؛ نیز نک : ولهاوزن، 324-325).
آنجا که تمیمیها با فرماندهی احنف بن قیس در فتوحات خراسان نقش گسترده داشتند (بلاذری، فتوح، 407، 415) و این منطقه از نظر اداری تابع والی بصره بود، نزاعهای قبیلگی همچون بصره، نخست میان تمیم و ربیعه و اندکی بعد، میان تمیم و ازد، از اواخر دورۀ معاویه تا پایان دورۀ اموی با شدت تمام در مناطق خراسان ادامه داشت. همچنین، زیاد بن ابیه، والی عراق در دورۀ معاویه، شاید برای دور کردن عناصر نزاع از بصره، بسیاری از جنگجویان اهل این شهر را به خراسان منتقل کرده بود (علی، صالحاحمد، 32)؛ بهویژه که در این زمان، بصره در خطر هجوم خوارج قرار داشت و بیشتر رؤسای ایشان از تیرههای گوناگون تمیم بودند (همو، 46- 47). در واقع قبایل ازد، تمیم، قیس و ربیعه، این دشمنی بیحاصل را همه جا با خود میبردند.
در 65 ق عبدالله بن خازم، با یاری تمیمیها در جنگ با بکربن وائل، بر خراسان سلطه یافت (طبری، 5/ 550- 551؛ نیز نک : ولهاوزن، 332- 333)، اما اتحاد او با تمیمیها دیری نپایید، زیرا که آنان پسر ابن خازم را بدان سبب که وی تمیمیان را احتمالاً از بیم بروز فتنه، از ورود به هرات منع کرده بود، با وضعی حقارتبار کشتند و بر جنگ با او گرد آمدند و اگرچه ابنخازم در اثنای یکی از جنگها که دو سال ادامه یافت، زخمی شد، سرانجام صلح کردند (طبری، 5/623- 624، 6/ 77 بب ). اما چون عبدالملک بن مروان، بکیر بن وشاح (ه م ) از تیرۀ بنیعوف ابن سعدِ تمیم را که از جانب ابن خازم حکومت مرو داشت، بر خراسان گماشت، بار دیگر میان ابن خازم و تمیم جنگ پیش آمد و سرانجام در 72ق در نزدیکی مرو به دست یک تمیمی کشته شد و جنازۀ او دستخوش اهانت تمیمیان گردید (طبری، 6/176-177). گفتنی است که بخش دیگری از تمیمیها از مدتی پیش بهسرکردگی بحیر بن ورقاء صریمی سر به شورش برداشته بودند که ابن خازم پیش از مخالفت با عبدالملک، با ایشان در نبرد بود و با پیروزی بکیر بن وشاح، بحیر به زندان افتاد (همو، 6/177).
در دورۀ حکمرانی قتیبة بن مسلم، اشتغال قبایل عرب و بهویژه تمیم به فتوحات در نواحی خراسان بزرگ و ماوراءالنهر، تا حدودی نزاعهای قبیلگی را فرو نشاند، اما با تیره شدن روابط قتیبه با تمیم، بزرگ تمیمیها، وکیع بن حسان بن ابی الاسود، سر به شورش برداشت و در جنگی که درگرفت، قتیبه در 96ق/715م کشته شد و ولایت خراسان به طور موقت به وکیع رسید (ولهاوزن، 353). با عزل وکیع به دست سلیمان بن عبدالملک و ولایت یزید بن مهلب که نسب ازدی داشت، بار دیگر روزگار تمیم تیره شد (طبری،6/523 بب ؛ نیز نک : ولهاوزن، 354). از این زمان وضعیت تمیم تا حدود بسیاری به عزل و نصب والیان عراق و خراسان که گاه یمانی و گاه قیسی و در مواردی از قبایل کماهمیت بودند، بستگی داشت. کسانی از تمیم که در این دوره به شهرت رسیدند و فعالیتهایی در منطقۀ خراسان و ماوراءالنهر کردند، باید از حارث بن سُریج تمیمی یاد کرد که توانست بسیاری از ایرانیان و عربها بهویژه تمیمیها را گرد خویش فراهم آورد (ابن اثیر، 5/183-184). اگرچه خیزش او پس از سالها جنگ و گریز، در 128ق با پیروزی ازد و حُلَفای آن بر تمیم و قبایل مضری در مرو، و با کشته شدن او سرانجام خاموش شد (نک : همو، 5/342-347؛ برای تفصیل، نک : ه د، حارث بن سریج). چنانکه محققان به درستی گفتهاند، استقرار و ثبات امویان در خراسان و ماوراءالنهر تا حد بسیاری به وضعیت تمیم بستگی داشت، و خیزش حارث بن سریج، تفرقه و پراکندگی میان تمیمیها را دو چندان کرد و موجبات چیرگی یمانیها را بر خراسان پدید آورد (ولهاوزن، 385).
در میان نزاعهای قبیلگی، در شبکهای که داعیان دعوت ضد اموی پدید آورده، و به دنبال اهداف دیگری بودند (برای تفصیل، نک : ه د، بنی عباس)، نام چندین تمیمی دیده میشود (نک : اخبار...، 215- 218، 221)، بهویژه در ناحیۀ مرو که شمار تمیمیان در آنجا بیشتر بود (مثلاً نک : همان، 311)، و در میان هواداران عرب ابومسلم، چندین تن تمیمی هم بودند (همان، 274). با استقرار خلافت عباسی، تعصبات قبیلگی بهویژه در خراسان فروکش کرد و روابط دیگری جای آن را گرفت.
تمیم از جملۀ قبایلی است که افراد آن همچنان در قالب خاندانها و عشایر بزرگ و کوچک در نقاطی از کشورهای اسلامی زندگی میکنند. در عربستان، تیرههایی از تمیم در نجد به سر میبرند که از میان آنها خاندانهای مهمی مانند خاندان محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار وهابیه و آل ثانی (ه م) برخاستهاند (برای تفصیل، نک : حسین، 122بب ، 132-134؛ حمزه، 140-141؛ نیز نک : تمیمی، سراسر کتاب). در عراق معاصر، پراکندگی تمیمیها بسیار گسترده، و با کمرنگ شدن پیوندهای قبیلگی، شناسایی آنها تا حدودی دشوار است؛ اما میدانیم که شاخههایی از ایشان به صورت عشایری، بهویژه در بصره زندگی میکنند (برای تفصیل، نک : اپنهایم،3/ 542- 545؛ حسنی، 95، 206؛ حسین، 126بب ؛ طاهر، 217، 230- 231؛ عزاوی، 4/ 217، 218-222). در ناحیۀ تاریخی شام نیز تمیمیها به صورت فردی یا در مجموعۀ عشایری به سر میبرند؛ گرچه بستگی نسبی ایشان با شاخهها و تیرههای دیگر تمیم در بوتۀ ابهام قرار دارد (برای تفصیل، نک : حسین، 134- 136؛ حرفوش، 1/428).
شاخصترین نمونۀ حضور تمیمیها در شمال افریقا به حکمرانی بنی اغلب باز میگردد که نسب ایشان به تمیم میرسید و بیش از یک سده بر بخشهایی از شمال افریقا حکومت کردند (برای تفصیل، نک : همو، 1/434 بب ؛ نیز ه د، بنیاغلب؛ برای انتشار تمیمیها در مصر و شمال افریقا، نک : حسین، همانجا). در ایران، بنابر نشانههایی از سدههای نخست هجری، شماری از تیرههای تمیم در خوزستان اقامت داشتهاند (مثلاً نک : ابن اثیر، 9/ 103- 104؛ برای ذکری از ایشان در دورۀ نادرشاه افشار، نک : استرابادی، 222- 223). در حال حاضر نیز بنیتمیم، یکی از قبایل بزرگ ساکن خوزستان است و از آن شاخه و عشیرههای بسیاری منشعب شدهاند (برای تفصیل، نک : عزیزی، 38-39).
گفتنی است که احادیث و روایاتی در فضایل تمیم نقل شده است (برای مجموعۀ آن، نک : فریح، سراسر کتاب). بنابر بیت شعری، چنین به نظر میرسد که از زمانی بسیار کهن پس از اسلام، کتابـی ظاهراً شامل اخبار و اشعار بنیتمیم وجود داشته است ( ابوزید انصاری، 32؛ نیز نک : گلدسیهر، 355- 356؛ زلهایم، 47). از دو کتاب دیگر با عنوانهای کتاب بنی نهشل و کتاب بنی یربوع نیز نام برده شده است (نک : بغدادی، 4/164، 6/439). همچنین در میان آثار اخباریان و مورخان سدههای نخست، کتابهایی در باب اخبار و روایات تمیم و تیرههای آن وجود داشته است؛ مانند کتاب اخبار تمیم، و کتاب حلف تمیم بعضها بعضاً از ابویقظان (ه م) (نک : ابن ندیم، 107)؛ کتاب حلف کلب و تمیـم و نوافل تمیم ــ بخشـی از کتاب بـزرگ النوافل ــ از هشام کلبی (نک : همو، 108)؛ مثالب تمیم و مثالب بنی امرئ القیـس بن زیـد مناة بـن تمیم و مثالب بنـوسعد بن زیـد منـاة ــ بخشی از المثالب علّان شعوبی (همو، 118). همچنین، آثاری اختصاصی دربارۀ تمیم نگاشته شده است، مانند قبیلۀ بنوتمیم و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، نوشتۀ مریم سعیدیان جزّی (قم، 1382ش)؛ شعراء تمیم فی الجاهلیة و الاسلام، تألیف عبدالقادر فیاض حرفوش (دمشق، 1423ق/2002م)؛ الاسر التمیمیة فی حوطة بنی تمیم، اثر ابراهیم بن راشد تمیمی (بیروت، 1425ق/2004م)؛ و فضائل بنیتمیم فی السنة النبویة، نوشتۀ عبدالعزیز محمد فریح (ریاض، 1424ق).
مآخذ: ابن اثیر، الکامل؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر،حیدرآباددکن، 1361ق؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382ق/ 1962م؛ ابن درید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1378ق/1958م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر؛ ابن سعید مغربی، علی، نشوة الطرب فی تاریخ الجاهلیة العرب، به کوشش نصرت عبدالرحمان، عمان، 1982م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوزید انصاری، سعید، النوادر فی اللغة، بیروت، 1967م؛ ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، به کوشش مریم محمد خیرالدرع، بیروت، 1410ق/1989م؛ ابوعبیده، معمر، ایام العرب، به کوشش عادل جاسم بیاتی، بیروت، 1407ق/1987م؛
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1993م؛ اپنهایم، ماکس، البدو، به کوشش ماجد شبر، لندن، 2004م؛ اخبارالدولة العباسیة، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، 1971م؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1341ش؛ اصفهانی، حسن، بلادالعرب، به کوشش حمد جاسر و صالح علی، ریاض، 1388ق/1968م؛ بغدادی، عبدالقادر، خزانة الادب، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، 1402ق/1981م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، 1417ق/1996م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1863م؛ پلا، شارل، الجاحظ فی البصرة و بغداد و سامراء، ترجمۀ ابراهیم کیلانی، دمشق، 1986م؛ تمیمی، ابراهیم راشد، الاسر التمیمیة فی حوطة بنی تمیم، بیروت، 1425ق/ 2004م؛ جعیط، هشام، الکوفة، نشأة المدینة العربیة الاسلامیة، بیروت،1993م؛ حرفوش، عبدالقادر فیاض، قبیلة تمیم فی الجاهلیة و الاسلام، دمشق، 2002م؛ حسنی، عبدالرزاق، العراق قدیماً و حدیثاً، صیدا، 1377ق/1958م؛ حسین، عبدالله محمود، قبیلة تمیم عبر العصور، دمشق، 2000م؛ حمزه، فؤاد، قلب جزیرة العرب، ریاض، 1388ق/1968م؛ خلیف، یوسف، حیاة الشعر فی الکوفة، قاهره، 1388ق/1968م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1960م؛ زلهایم، رودلف، امثال کهن عربی، ترجمۀ احمد شفیعیها، تهران، 1381ش؛ شوفانی، الیاس، حروب الردة، بیروت، 1995م؛ طاهر، عبدالجلیل، العشائر العراقیة، بغداد، 1972م؛ طبری، تاریخ؛ عزاوی، عباس، عشائر العراق، بغداد، 1365ق/1937م؛ عزیزی، یوسف، قبایل و عشایر عرب خوزستان، تهران، 1373ش؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد/ بیروت، 1968م؛ علی، صالحاحمد، التنظیمات الاجتماعیة و الاقتصادیة فی البصرة، بغداد، 1953م؛ فریح، عبدالعزیز محمد، فضائل تمیم فی السنة النبویة، ریاض، 1424ق؛کلاعی، سلیمان، تاریخ الردة، به کوشش خورشید احمد فارق، دهلی، 1970م؛ کلبی، هشام، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1407ق/1987م؛ ماسینیون، لوئی، خطط الکوفة، ترجمۀ ت. مصعبی، صیدا، 1358ق/ 1939م؛ محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران، تهران، 1372ش؛ مفید، محمد، الجمل، به کوشش علی میرشریفی، قم، 1413ق؛ نجم، عبدالرحمان عبدالکریم، البحرین فی صدر الاسلام، بغداد، 1973م؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1962م؛ نولدکه، تئودُر، تاریخ ایرانیان و عربها، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358ش؛ ولهاوزن، یولیوس، الدولة العربیة و سقوطها، ترجمۀ یوسف عش، دمشق، 1376ق/1956م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Goldziher,I.,» Ueber muhammedanische Polemik gegen Ahl-al-kitâb«, ZDMG, 1878, vol. XXXII; Kister, M.J., Studies in Jāhiliyya and Early Islam, London, 1980.
بخش تاریخ"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر