نام کنعان را غالباً به معنی سرزمین سرخ و ارغوانی گرفته اند. این معنی از آنجا تقویت میشود که نام دیگر سرزمین کنعانیان شمالی یعنی فینیقیه کلمه ای یونانی به همین معنی سرزمین سرخ و ارغوانی گرفته شده است. از سوی دیگر اگر همانطوری که در روایات تاریخی- اساطیری یونانی مذکور است نام فینیقیه را با پرنده اساطیری خورشیدی آتش یعنی فوئه نیکس (به لغت عبری یعنی یک آتش بزرگ= خورشید) مربوط سازیم در این صورت معنی لفظی ارغوانی نامهای کنعان و فنیقیه اشاره به رنگ ایزد خورشید یعنی شمس دارای ستاره چهارپر خواهد بود. این امر را ظاهراً جز در ستاره شش پر داودی معروف اسرائیل مشاهده نمی کنیم که می تواند از کنعانیان به ارث رسیده باشد. نظر به اینکه نام داود (عزیز) و همسرش بتشبع (شمعدانی هفت شاخه چوبی از درخت توت) که با آدونیس (سرور گرامی، بعل) و ایشتار (بعلات ستاره نشان) خدا- الهه های معروف کنعانی مطابقت دارند، درستی این نظر مسلم می نماید. در خاورمیانه عهد باستان ستاره شش پر سمبل ایشتار (بتشبع) و ستاره چهار پر سمبل ایزد خورشید، شمش بوده است. اما ستاره چهار پر درفش کیانی مأخذ مصری داشته و نشانه فّر ایزدی فرمانروایی است. مطابق مندرجات ویکیپدیای فارسی "شرح کاملی در باب فوئه نیکس از هردوت مورخ یونانی ۴۸۴ تا ۴۲۴ قبل از میلاد محفوظ مانده كه برگردان آن از متن انگلیسی به فارسی در این جا آورده میشود ۲ مصریان پرنده مقدس دیگری دارند به نام ققنوس كه من آن را جز در تصاویر ندیدهام. این پرنده به راستی نادر است و به روایت مردم شهر هلیوپلیس=شهر ایزد خورشید، هر ۵۰۰ سال یك بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر میآید. آن طور كه از شكل واندازه اش در تصاویر بر میآید، بال و پرش بخشی قرمز و بخشی زرد طلایی است و اندازه و شكل عمومی آن مانند عقاب است. داستانی هم از كار این پرنده میگویند كه به نظر من باور كردنی نیست و آن این كه این پرنده جسد والد خود را، كه با نوعی صمغ گیاهی خوشبو ۳ اندود شده، همهٔ راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود میآورد و آن را در آن جا دفن مینماید. میگویند برای آوردن جسد ابتدا گلولهای آن قدر بزرگ كه بتواند آن را حمل نماید از آن صمغ گیاهی میسازد، بعد توی آن را خالی میكند و جسد را در آن میگذارد و دهانه آن را با صمغ تازه میگیرد و گلوله را كه درست همان وزن اولیه خود را پیدا كرده به مصر میآورد و در حالی كه تمامی رویه گلوله از صمغ پوشانده شده آن را همان طور كه گفتم درون معبد آفتاب میگذارد، و این داستانی است كه درباره این مرغ و كارهایش میگویند." از سوی دیگر این هر دو نام فینیقیه و کنعان در زبانهای سامی به معنی سرزمین آهنگران و فلزکاران است. چنانکه از مفاهیم آن در زبانهای عبری و عربی بر می آید، مسلم به نظر میرسد این نام همچنین به معنی صاحبان قدیمی و بومی بوده است و در نقطه مقابل نام عبرانیان (مهاجرین اشنونه) و فلسطینیها (پلاژوستین؛ به معنی مردمان زیست کننده در جزایر دریا و یا مهاجرین به زبان عبری) قرار داشته است. گرچه این مردم بومی کهن که در بین فلسطینیها و یهود به تحلیل رفته و به کسوت ایشان در آمده اند در این مقام برادری و مسالمت و انسانیت را به زمین و دین و سنت و نژاد فروخته و به خصومت با هم زیست می کنند. برای اقامه دلیل صحت این معنی لفظی یعنی صاحبان قدیمی و بومی گفتنی است، نامهای کنعانیان جنوبی در تورات به صور کائنان و یبوسیتها ذکر شده است که به لغت عبری به معنی صاحبان خانه، آهنگران و مالکان هستند که نام اولی یعنی کائنان در واقع شکلی از نام کنعان است. به نظر میرسد نام کنعان در محل پیوند دو یا سه معنی متفاوت از هم رسته است. چون یک ریشهً خدایگانی هم برای نام کنعان متصور است و آن مشتق شمردن نام کنعان از ریشه کلمهً عربی "کّن" (پوشیده و پنهان) است. در تصدیق و تأیید این گفته در اساطیر توراتی و قرآنی می توان ایزد قبیله ای مردمان بومی این نواحی سمت جنوب بحرالمیت یعنی لوت (لوط) را پیدا نمود که نامش مترادف با آمون مصریان به همین معنی پوشیده و پنهان و سری و مخفی است. حتی برای نام یهوه (در معنی ای آن که او) می توان همین معانی را قائل شد. این بدان معنی است که نام یهوه از بومیان کنعانی به عبرانیان رسیده است. در مورد خورشید پرستی فلسطینیها، فلسطینیهایی که در منابع کهن مصری از شمار قبایل مهاجر و مهاجم دریایی (پلاژوستین= فلسطین) شمرده شده اند، گفتنی است که تالوس در جزیرهً کرت نام خورشید و ایزد خورشید بوده است و این از سوی دیگر بیانگر ریشهً فلسطینی مطروحه ما در زبان یونانی است. بر این پایه نام اساطیری تالوت یا طالوت قرآن (خورشید یا جوان زیبا، معنی عنوان خدای فینیقی-کنعانی آدونیس) که در اساطیر مقابل نام جالوت (به عربی یعنی جلای وطن کرده ها، عبرانیان- فلسطینیان یا تنومند و پهلوان) قرار گرفته است، در تورات و قرآن به نحو منقلب از اصل مطرح شده است. از سویی به نظر میرسد در این تغییر ایزد خورشید و مراتع آریایی میتانیان میثره پرست که بازوی نظامی سوارکار هیسکسوسها (پادشاهان شبان) دخیل بوده باشد. به هر حال اسطورهً مبارزه داود (عزیز) و گلیاد (پاشنه، به عربی یعنی تنومند و پهلوان) بیان متفاوت دیگری از همان نبرد مردوک بابلی و غول وحشتناک کینگو (سفیر) از گروه خدا-الهه گان آب دریاهای شور و شیرین است که به دست مردوک کشته میشود. به مناسبت اینکه فلسطینیان از ناحیه جزیره کرت در دریای مدیترانه با کشتیهای خود به کنعان رسیده بودند، این اسطوره بابلی به سادگی می توانست در مورد ایشان تعمیم یابد. می دانیم در اساطیر بابلی مردوک شرط پیروزی خود در این نبرد را رسیدن به پادشاهی خدایان بابلی قرار داده بود. موضوع کسب حاکمیت و جانشینی در ادامه اسطورهً توراتی داود و گلیاد، از تالوت/ شائول به داود به صراحت مطرح است. این اسطوره از سوی دیگر قابل قیاس با اسطورهً یعقوب (کشتی گیر از پاشنه گیرنده، مردوک خدای پهلوان و زیبا و عزیز بابلی فرزند و جانشین خدای زمین و خرد ائا/انکی) و عیسو (منجی، ایشوم خدای بابلی تعادل و برابری و مبشر آرامش، جانشین خدای آسمان آنو) است؛ معهذا در اساطیر بابلی خبری از رقابت مردوک با ایشوم مشاهده نمیشود. برای اطلاع از مطالب اساطیری و تفاسیر صرفاً از دیدگاه مذهبی مربوطه در باب طالوت و جالوت، آن را بدون دخل و تصرف از سایت حوزه علمیه نقل می نمائیم:
نكات جالبى از داستان طالوت و جالوت (معارف قرآنى شماره 13 از يعقوب جعفرى)
أَلَمْ تَرَ اِلَى الْمَلَأِ مِنْ بَنىآ اِسْرآئيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسىآ اِذْ قالُوا لِنَبِىٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكًا نُقاتِلْ فى سَبيلِ اللّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ اِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنآ أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبيلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنآئِنا فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُالْقِتالُ تَوَلَّوْا اِلاّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالظّالِمينَ* وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ اِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكًا قالُوآا أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ يُؤْتى مُلْكَهُ مَنْ يَشآءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ.
آيا نديدى گروهى از بنى اسرائيل را كه پس از موسى بودند هنگامى كه به پيامبرى از خودشان گفتند: براى ما فرمانروايى برانگيز تا در راه خدا جنگ كنيم. گفت: آيا چنين است كه اگر جنگ بر شما واجب شد، شايد جنگ نكنيد؟ گفتند: ما را چه شده است كه در راه خدا نجنگيم در حالى كه ما از خانهها و فرزندانمان رانده شدهايم. پس چون جنگ بر آنها نوشته شد جز اندكى از آنها همگى پشت كردند و خدا بر ستمگران آگاه است. و پيامبرشان بر آنها گفت: همانا خدا طالوت را براى شما فرمانروا برانگيخت. گفتند: چگونه او بر ما فرمانروايى مىكند در حالى كه ما به فرمانروايى از او شايستهتريم و به او وسعت در مال داده نشده است. گفت: همانا خدا او را بر شما برگزيد و او را فزونى در علم و جسم داد و خدا فرمانروايى خود را به هر كس كه بخواهد مىدهد و خدا وسعت بخش و آگاه است(آيات 246-247).
اين آيات و چند آيه بعد ى تا هفت آيه، اجمالى از داستان طالوت و جالوت را بيان مىكند كه يك داستان جالب و عبرت انگيزى است و نكات آموزنده فراوان دارد. ما اينك خلاصهاى از اين داستان را مىآوريم و سپس به برخى از نكاتى كه در آيات وجود دارد اشاره مىكنيم:
پس از درگذشت موسى وهارون، قوم بنىاسرائيل نشيب و فرازهاى بسيارى ديدند از جمله اينكه دربرههاى از زمان دشمنان بر آنها غلبه كردند و آنها را از خانه و كاشانهشان بيرون راندند و فرزندان آنها را به اسيرى گرفتند و قوم بنىاسرائيل ذليل و آواره شدند در اين هنگام خداوند پيامبرى بر آنها فرستاد كه نام او يا شمعون و يا يوشع و يا اشموئيل بود. آنها كه از اين ذلت و در بدرى خسته شده بودند، گرد آن پيامبر جمع شدند و از وى خواستند كه آنها را سر و سامان دهد و براى آنها فرماندهى تعيين كند كه تحت فرمان او با دشمنان خود بجنگند. آن پيامبر كه از سستى و ضعف نفس اين گروه آگاه بود به آنها گفت: آيا شما به راستى اين آمادگى را داريد؟ و اگر من كسى را به فرماندهى برگزينم شما واقعاً تحت فرمان او و به دستور او مردانه جنگ خواهيد كرد؟ آنها كه از شكست خود رنج مىبردند، به پيامبر خود قول دادند كه شجاعانه بجنگند و گفتند: چگونه تن به جنگ ندهيم در حالى به ما ظلم شده و از خانه و كاشانه خود رانده شدهايم؟
با اينكه اين قول را به پيامبر دادند ولى در وقت عمل بسيارى از آنها بابهانههاى واهى از جنگ سر باز زدند و اين روش هميشگى بنىاسرائيل بود و آنها قومى بهانهجو بودند. ولى به هر حال پيامبرشان براى آنها فرماندهى انتخاب نمود كه نام او طالوت بود. طالوت چوپان فقيرى بود كه از هيچ شهرت و معروفيتى برخوردار نبود ولى شخص بسيار لايق و كاردانى بود و از لحاظ جسمى و كاردانى بر ديگران برترى داشت و آن پيامبر از جانب خدا دستور داشت كه طالوت را به فرماندهى برگزيند. ولى آنها گفتند: طالوت قدرت مالى ندارد و ما از او براى فرماندهى شايستهتر هستيم ولى پيامبر گفت: خدا او را بر اين كار برگزيده است و او را از لحاظ جسمانى و علم و دانش فزونى داده است و يك نشانه براى شايستگى او اين است كه به زودى «تابوت عهد» يا همان صندوق مقدسى را كه يادگارهاى موسى و هارون را دارد و مايه آرامش شماست، به شما بازپس مىگرداند. اين تابوت را دشمنان بنىاسرائيل از آنها گرفته بودند. همانگونه كه پيامبر گفته بود، طالوت صندوق عهد را به آنها برگردانيد و آنها فرماندهى او را قبولكردند.
طالوت به جمع آورى نيرو پرداخت و آنها را سازماندهى كرد و براى جنگ با دشمنان آماده ساخت. طالوت با سپاه خود به سوى دشمن حركت كرد در بين راه سپاهيان تشنه شدند طالوت به آنها گفت: به زودى به نهر آبى خواهيم رسيد ولى شما حق نداريد بيش از يك مشت از آن آب بخوريد و بدينگونه مىخواست فرمان بردارى واستقامت و قدرت اراده آنها را آزمايش كند اما وقتى به آن نهر آب رسيدند جز اندكى از آنها، همگى از آن آب سير خوردند و بدينگونه ضعف اراده خود را نشان دادند.
طالوت آن اكثريتى را كه از فرمان او سرپيچى كرده بودند رها كرد و با گروه اندكى به راه خودادامه داد. وقتى آنها با سپاه عظيم دشمن روبرو شدند، بعضى از آنها به طالوت گفتند: ما قدرت رويارويى با اين سپاه را نداريم ولى بعضى از آنها گفتند: با همين تعداد اندك با آنها مىجنگيم.
فرماندهى سپاه دشمن را شخصى به نام «جالوت» بر عهده داشت. او ميان دو لشگر آمد و مبارز طلبيد. جوانى به نام «داود» در لشگر طالوت بود او با فلاخنى كه در دست داشت، جالوت را هدف قرار داد و سنگى به پيشانى او زد، جالوت درجا كشته شد و كشته شدن او رعب و وحشت فراوانى ميان سپاهيان او به وجود آورد و آن لشگر شكست خورد و بنىاسرائيل پيروز شدند.
اين بود خلاصهاى از داستان طالوت و جالوت كه با استفاده از متن قرآن و بعضى از تفاسير آورديم و اينك به نكاتى مىپردازيم كه در آيات مربوط به اين داستان قابل توجه است:
1 ـ خداوند خطاب به پيامبر اسلام مىفرمايد: (آيا نديدى...) منظور از ديدن در اينجا دانستن است و اين مانند همان تعبيرى است كه در داستان قبلى (داستان قوم حزقيل) آمده بود و بيشتر براى جلب توجه پيامبر و مسلمانان به اين داستاناست.
2 ـ خداوند پس از موسى پيامبرى براى بنى اسرائيل مبعوث كرد كه نام او در آيه نيامده است ولى طبق روايات نام او شمعون يا يوشع يا اشموئيل بود و اين پيامبر با اشراف و سران بنىاسرائيل درباره جنگ با دشمن مكالمه كرد. چون «ملاء» به معناى اشراف و سران قوم است.
3 ـ اين جنگ يك جنگ دينى بود چون از آن به جنگ در راه خدا تعبير آورده شده است و پيامبر از اينكه آنها به راستى فعالانه در جنگ شركت كنند، نگران بود چون سابقه بنىاسرائيل را مىدانست و لذا از آنها قول گرفت كه فعالانه در جنگ شركت كنند و آنها قول دادند و چنين دليل آوردند كه چگونه با دشمن نجنگيم در حالى كه دشمن، ما را از خانهها و فرزندانمان رانده است و منظور اين است كه آنها ما را از خانههايمان بيرون كردهاند و فرزندانمان را اسير نمودهاند.
4 ـ وقتى جنگ بر آنها فرض گرديد و قرار بر جنگ شد، برخلاف وعدههاى خود بسيارى از آنهاپشت كردند و تنها اندكى از آنها باقى ماندند. در آيه شريفه پس از بيان اين مطلب اضافه مىكند كه خدا به ستمگران آگاه است و آنها را ستمگرانى ناميد كه به هدف جامعه خيانت كردهاند.
5 ـ پيامبر آنها طالوت را به عنوان فرماندهى برگزيد ولى آنهامعيارهاى خاصى را كه براى يك فرمانده لازم مىدانستند، در او نديدند آنها مىپنداشتند كه فرمانده بايد يك فرد ثروتمند باشد ولى پيامبر آنها معيارهاى ديگرى را براى فرماندهى مشخص كرد و آن دو چيز بود يكى قدرت جسمانى و ديگرى علم و كاردانى كه هر دو در طالوت بود. ديگر اينكه پيامبر به آنها گفت: خدا طالوت را انتخاب كرده است و خدا هر كس را كه بخواهد به پادشاهى و فرمانروايى انتخاب مىكند و او وسعت دهنده و آگاه است.
6 ـ به عنوان نشانه پادشاهى و فرماندهى طالوت، پيامبر معجزهاى كرد و آن اينكه به آنها گفت: صندوق عهد را كه ميان آنها مقدس بود و آن را از دست داده بودند، به آنها بر مىگرداند و چنين كرد و آنها ديدند كه تابوت به خودى خود پيش آنها آمد و در واقع فرشتگان آن را حمل مىكردند.
7 ـ تابوت يا همان صندوق، مايه آرامش و سكون بنىاسرائيل بود و در آن يادگارهايى از خاندان موسى و هارون جاى داشت. طبق روايات اين همان صندوقى بود كه مادر موسى موسى را بر آن گذاشت و به آب انداخت و حضرت موسى الواح را كه نسخه تورات در آن نوشته شده بود، در آن صندوق گذاشت و نيز ودايع نبوت و آثار الهى را كه پيش او بود در آن صندوق گذاشت. بعدها اين صندوق در ميان بنىاسرائيل قداست ويژهاى يافت و رمز استقلال آنان به شمار مىآمد و در جنگها آن را پيشاپيش لشگر حركت مىدادند و آن را مايه پيروزى مىدانستند.
بازپس آمدن صندوق مزبور را خداوند نشانه و معجزهاى معرفى مىكند و از قول پيامبر خطاب به بنى اسرائيل مىفرمايد: اگر ايمان داشته باشيد، اين؛ معجزهاى براى شماست.
8 ـ طالوت به آنها خبر داد كه در ادامه راه، به نهر آبى خواهيم رسيد كه مايه امتحان شماست و خداوند شما را با آن امتحان خواهد كرد هر كس از آن نخورد از من است و هر كس بخورد از من نيست مگر اينكه به اندازه كف دست بخورد كه مانعى ندارد. اين سخن از طالوت ارتباط او را با عالَم وحى نشان مىدهد حال يا او خود پيامبر بود و يا با پيامبرى ارتباط نزديك داشت همان پيامبرى كه او را به فرماندهى سپاه بنىاسرائيل منصوب كرد.
9 ـ لشگريان، به وسيله نهر آبى كه به آن رسيدند، لشكريان امتحان شدند چون همگى تشنه بودند بيشترشان از آن آب سير خوردند و تنها گروه اندكى به دستور طالوت عمل كردند و فقط به اندازه كف دست خوردند. خداوند مىخواست به اين وسيله صبر و استقامت آنها را آزمايش كند و افراد با ايمان و با استقامت را از بقيه جدا كند و چنين شد. آنها پس از عبور از آب دو دسته شدند گروهى كه اكثريت بودند گفتند: ما توان رويارويى با سپاه جالوت را نداريم و گروهى ديگر كه در اقليت بودند ولى به خدا و روز قيامت اعتقاد داشتند، گفتند: چه بسا كه گروه اندكى با اذن خدا بر گروه بسيارى غلبه كردهاند و خدا با صابران است و با گفتن اين سخن به بقيه نيز روحيه مىدادند.
10 ـ همين گروه با ايمان و با اراده، وقتى با سپاه دشمن روبرو شدند و انبوهىِ آن سپاه را ديدند، به جاى اينكه خود را ببازند، از خدا براى خود يارى خواستند و گفتند: خدايا صبر و استقامت ما را بيشتر كن و گامهاى ما را استوار ساز و ما را بر كافران پيروز گردان. دعا در اينگونه موارد علاوه بر تأثيرى كه ممكن است در تعيين سرنوشت جنگ داشته باشد ، روحيه افراد را بالا مىبرد و توان رزمى آنها را چندين برابر مىكند ومىدانيم كه بالا بودن روحيه افراد يكى از عوامل بسيار مهم در پيروزى است.
11 ـ به خاطر همين روحيه ايمانى بالا، بالاخره سپاه طالوت ، سپاه دشمن را شكست دادند و پيشبينى مؤمنان كه مىگفتند: چه بسا گروه اندك كه به خواست خدا بر گروه بسيار پيروز مىشوند، درست از آب در آمد و جالوت سركرده سپاه دشمن به دست كودكى از سپاه طالوت كه داود نام داشت، كشته شد و با كشته شدن او لشگريانش تارومار شدند.
12 ـ پس از تمام شدن قصه ، خداوند مطلبى را درباره داود بيان مىكند و آن اينكه خداوند به همين داود نوجوان كه جالوت را كشت، بعدها سلطنت و حكمت داد و از آنچه مىخواست به او آموخت. منظور بعضى از علوم و صنعتهاست كه داود از آنها خبر داشت و مثلاً از ذوب آهن خبر داشت، زره آهنى مىبافت و زبان بعضى از حيوانات را مىدانست و صداى خوب داشت وقتى زبور مىخواند همه را واله و حيران مىكرد او پيامبرى از نسل يعقوب بود كه به سلطنت هم رسيد و در عهد او و پسرش سليمان بنى اسرائيل در اوج قدرت بودند.
13 ـ در پايان آيه ، يكى از سنتهاى الهى را كه حاكم بر تاريخ است و در جريان طالوت و جالوت به خوبى روشن شد، بيان مىكند. آن سنت تاريخى الهى اين است كه خداوند همواره به وسيله بعضى از مردم، از شرّ و فساد بعضى ديگر از مردم جلوگيرى مىكند و چون جمعيت و گروه فاسدى به قدرت رسيدند و باعث فساد و تباهى در جامعه بشرى شدند ، خداوند گروهى ديگر را بر مىانگيزد تا در مقابل آن گروه ايستادگى كنند و آنها را از بين ببرند و جامعه را از شر آنها آسوده سازند و اين يك نوع تضاد و تقابل ميان نيروهاى فعال جامعه است البته ممكن است همين گروه دست به فساد بزنند كه گروه جديدى در مقابل آنها قرار خواهد گرفت و اگر چنين نباشد مسلم است كه روى زمين را فساد مىگيرد.
امروز بسيارى از جامعه شناسان و دانشمندان فلسفه تاريخ نيز همين عقيده را دارند و جامعه و تاريخ را صحنه نبرد نيروهاى متخاصم و درگيرى مىدانند كه باعث ايجاد تعادل در جامعه و جلوگيرى از گسترش تباهى و فساد در جامعه مىشود.
اين است كه در آيه متذكر مىشود: اگر خداوند گروهى از مردم را با گروهى ديگر دفع نمىكرد، فساد روى زمين را فرا مىگرفت ولى خدا بر جهانيان احسان مىكند و با تقابل نيروها جلو فساد در زمين را مىگيرد.
در آيه ديگرى همين مطلب را، با تعبير ديگرى بيان مىكند:
«و لَوْلا دَفْعُ الّلهِ النّاسَ بَعْضهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ و صَلواتٌ و مساجِدَ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللّهِ كَثيرا و لَيَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ يَنصُرُه»(حج: 40).
«و اگر خداوند برخى از مردم را با برخى ديگر دفع نمىكرد، هر آينه ديرها و كليساها و كنشتها و مسجدها كه در آنها نام خدا بسيار ياد مىشود، ويران مىگرديد و البته خداوند كسانى را كه او را يارى كنند، يارى مىكند».
اين آيه به خوبى روشن مىسازد كه اين رويارويى ، ميان نيروهايى مؤمن به خدا از يكسو و نيروهاى كافر و مفسد از سوى ديگر است و نيروهاى مؤمن همواره بايد در مقابل كافران مبارزه كنند و گرنه معبدهاى آنها ويران خواهد شد و مظاهر توحيد از ميان خواهد رفت.
14- خداوند در پايان آيات مورد بحث پس از بيان اين سنت الهى كه بر تاريخ بشرى حاكميت دارد، خطاب به پيامبر اسلام(ص) مىفرمايد: اين آيات را به تو تلاوت مىكنيم و تو از رسولان هستى. و بدينگونه خداوند با ياد آورى برخى از داستانهاى پيشينيان روحيه پيامبر خود را تقويت مىكند. www.hawzah.net
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر