آیا اینگوشان (به ترکی و فارسی ئن گوشان= گوش پهن ها)، مردم گلیم گوش اساطیری هستند یا مغولان؟ : در لغت نامه دهخدا می خوانیم: "گلیم گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند و آنها را گوش بستر هم میگویند. در عجایب المخلوقات چ هند 1331 ه . ق . ص 584 آمده : گروهی بود که ایشان را منسک خوانند(برهان، منظور مینوسینسک در سرچشمه ینی سئی یا مینسک پایتخت روسیه سفید). و ایشان در جهت مشرق نزدیک یأجوج (و) یأجوج بر شکل آدمی بودند و مر ایشان را گوشهایی بود مانند گوش فیل. هر گوش مانند چادر باشد چون خواب کنند یکی از آن دو گوش بگسترانند و گوش دیگر چادر کنند(وجه اشتقاق عامیانه ترکی از نام قیلماق=قیل یعنی موی بز و ماق= به کار برنده یا به تصحیف قولاک=گوش !). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین+ با توضیحات نگارنده در پرانتز). جمعی از نسل قابیل بن آدم که در حدود بلاد مشرق سکونت دارند و گوش ایشان بمثابه ای بزرگ است که یکی را بستر و دیگری را لحاف سازند چنانکه از تواریخ معلوم میشود."
نگارنده قبلاً با توجه به یک بیت شعر از منوچهری دامغانی که می گوید بر روی هوا گلیم گوشان بینی دل ها ز نوای مرغ جوشان بینی، بر این باور شدم که منظور از گلیم گوشان اساطیری اورانگوتانهای جنگلهای سمت مالزی بوده است که اخبارش به خاورمیانه رسیده بوده است. حال نام اینگوشان قفقاز و کالموکها را در این ارتباط مورد بررسی قرار دادم بدین نتیجه می رسم که منظور از انسانهای گلیم گوش اساطیری به غیر از اورانگوتانهای گلیم گوش بوده است و از این مردم نه اینگوشان بلکه همانا مغولان هستند که از شدت سرمای زمستان کلاههای پوستین مخروطی بلند استفاده می نموده اند. اما نام اینگوشان (اینگو= بزکوهی، شی/شان= سرزمین و مردم سرز مین) به سانسکریت یعنی موجود بزرگ و سریع (گوزن)، به لفظ سکایی و اوستایی یعنی محل زیست "گوسفند مناطق سنگی و آهنی" به وضوح اشاره به نام "گیرگاو-ر" (گوسفند کوهستانی) نزد ایشان دارد که علی القاعده می توانست در زبان سکایی به صور گیلگاوی و گالگایی تلفظ گردد. و این به وضوح اشاره به حیوان توتمی ویژه این مناطق از خانواده بزکوهی و قوچ وحشی دارد. محققان روسی و بومی اینگوش چون نتوانسته اند مفهوم اینگوش مربوط به زبانهای ایرانی را در یابند و بتوانند آن را با توتم تور و تورانیان اساطیری پیوند دهند؛ لذا حدسشان از ظاهر این نام گالگایی "ساکنین دژها" شده است. ولی مسلماً دژ و قلعه چیزی نبوده است که این مردم کوهستانی و دور افتاده نیازی به ایجاد آنها در قلل دفاعی طبیعی خود داشته اند. چه مطلب جالب دیگری که در هنگام ورق زدن لغتنامه اینگوشی بدان بر خوردم این بود که در آن کلمهً تور را در زبانهای قفقازی به معنی بز کوهی گرفته اند و این بسیار سند معتبری است چون معادل ایرانی دیگر نام تورانیان یعنی شکا (سکا) نیز به همین معنی بز کوهی یعنی حیوان توتمی سکاها (تورانیان) می باشد. بر همین اساس پرتو نیرومندی نیز به نام مجهول چچن کوهستانی (تاومچقچ به زبان ترکان کمیک قفقاز) افکنده میشود چه ریشهً ترکی این نام بُز کوهستانی (از ریشه چچی=بُز در ترکی آذری)است. نام سکایی کهن ایشان هم که منابع کهن یونانی ذکر میکنند یعنی مایو-تی به همین معنی بُزکوهی است. حتی ریشه نام محلی زبان ایشان یعنی نوخچی در کلمه نوخچا (پنیر حاصل از بز- گوسفند) اشاره به نام همین ستور توتمی ویژهً ایشان دارد. در فرهنگ دهخدا می خوانیم: "در بعضی لهجات محلی بز تنها بر ماده گوسپند بی دنبه ٔ مودار اطلاق می شود و نر آنرا تیشتر گویند." مسلم به نظر میرسد ریشهً نام تیشتر اساطیری (مظهر قوچ جنگی ایزد رعد بهرام) همین "تی- ایشتر" (موجود ایستاده در کوهستان) همین بزکوهی بوده باشد. از اینجا همچنین معلوم میشود که نام گرگرهای اران که موسی خورنی در عهد قباد ساسانی از وجود ایشان در اران یاد نموده است به همین معنی گیرگار (بز کوهستانی) بوده است. لابد همین مردم بوده است که استرابون میگوید در عهد مادها به همراه مادیای اسکیتی به اران آمده و بهترین زمینها را در آنجا متصرف شدند. می دانیم گرگرها در عهد روادیان بازوی حکومتی در آذربایجان و اران بودند و لابد زبان ترکی آذری (معادل لغات کُردی ارانی، آگوانی و آلوانی) متعلق به همین گرگرها بوده است. همچنین مسلم به نظر میرسد آن خبر هرودوت که میگوید در مناطق کوهستانی سمت شمال دریای خزر مردمی به نام بُزپایان (پایندگان بُز، مچقچ ها) زیست میکنند، مربوط به همین مردمان چچن و اینگوش بوده است. نام ترکی مچقچ (میچ قیچ = دشنه پا) متعلق به چچن ها (منسوب به چچی= به لهجه مراغه یعنی منسوب به بُز)معادل پازن (با پا زننده و از خود دفاع کننده) یعنی نام پارسی بُز کوهی است. حتی خود نام داغیستان بیش از آنکه نشانگر خود مردمان این منطقه تصور شود، میتواند در اساس اشاره به همین بزکوهی (تکه) ایشان بوده باشد. جالب است که بدانیم نام رود کُر (به اوستایی رنگها= رود بزکوهی) مربوط به حیوان کوهستانی بوده است. کلمهً کورو و نام کورش در جزء کورو (بز کوهی) با هم اشتراک داشته اند. می دانیم بُز کوهی حیوان توتمی مخصوص ایزد آتش آریائیان هندو ایرانی و سکایی یعنی آگنی (آذر، تابیتی) بوده است. نام الههً آتش سکایی تابیتی باید در اساس نه به معنی تابنده بلکه به معنی "تا= کَشنده- پئیذی=پا" پا کَشنده و با پا زننده (پازن) است که بی شک اشاره به همان بزکوهی توتم قبیله ای سکائیان بوده است.جالب است که بدانیم نام دیگر چچن ها را نوخچه آورده اند که با کلمه نخجیر (از ریشه نخچ= شکار در زبان فارسی) است و خود نام شکا (بزکوهی) به صورت شکار نیز در فرهنگنامه ها موجود است. لذا معلوم میشود چرا نام دیگر شهر شکی (منسوب به مردم سکا= شکا) را نوخا (نوخچه، نخچ) قید کرده اند.
گیرگار (نوعی "بز کوهی= تور" اهلی شده حیوان توتمی کهن مردم چچن؛ اینگوش): چنانکه گفته شد نام گیرگار (بزکوهی اهلی شده) در قفقاز که تور هم گفته میشود می تواند ریشه نام گرگرهای کهن اران بوده باشد.
عنایت الله رضا در دایرة المعارف بزرگ اسلامی (دبا، اینگوش، جلد: 10، شماره مقاله:4224) چنین اطلاعاتی از اینگوشها فراهم نموده است:
اینْگوش، جمهوری خودمختار، شامل سرزمینى در غرب جمهوری چِچِن و شمال جمهوری خودمختار اوستیای شمالى. جمهوری اینگوش تابع فدراسیون روسیه است. اینگوشها خود را گالگای (قالقای) مىنامند كه نام عمدهترین قبیله از قبایل اینگوش است (كالویف، ؛ I/375 آكینر، 197). اینان از اقوام بومى قفقازند و صدها سال است كه در این سرزمین زندگى مىكنند و در یك اثر جغرافیایى ارمنى سده 1ق/7م از آنها به عنوان یكى از قبایل شمال قفقاز یاد شده است (همانجاها). اینگوشها كه زیستگاه اصلیشان كوهستانها بود، امروزه در دامنه كوهها، جلگهها و گذرگاههای مركزی رشته كوههای بزرگ قفقاز، زندگى مىكنند. نام اینگوش از نام روستای انگوش گرفته شده است. این نام نخستین بار در سده 18م از سوی اقوام قبارطه (كاباردا) به كار رفته، و سپس در مآخذ روسى كاربرد یافته است (كالویف، همانجا؛ X/181 , 3 BSE).
آغاز نقل مكان اینگوشها از مناطق كوهستانى به مناطق جلگهای را در سدههای 10-11ق/16-17م دانستهاند كه به ویژه در سالهای 1830- 1860م شدت گرفت و در نیمه دوم سده 19م اكثر مردم اینگوش به اراضى جلگهای نقل مكان كرده بودند (همان، نیز آكینر، همانجاها). در دوره تزارهای روسیه بخش بزرگى از اراضى اینگوش، به ویژه نواحى كوهستانى از تصرف اینگوشها خارج شد و به تصرف روسها درآمد. در 1920م حكومت شوروی در اینگوش استقرار یافت. متعاقب آن در ژانویه 1921 این سرزمین به صورت بخشى از جمهوری خودمختار گورسكایا (كوهستانى) در آمد ( كشورها...، 234؛ آكینر، همانجا).
در 1936م/1315ش اینگوشها و چچنها جمهوری خودمختار چچن - اینگوش را با مساحتى در حدود 300 ،19كم2 در دو سوی رود تِرِك در شمال قفقاز تشكیل دادند كه مركز آن شهر گروزنى بود XXIV/507) , 3 ؛ BSEقس: آكینر، 197-198). در سالهای 1943 و 1944م همه مردم چچن - اینگوش به اتهام همكاری با ارتش آلمان به آسیای مركزی و قزاقستان تبعید شدند و در 1946م جمهوری خودمختار چچن - اینگوش منحل شد (همو، 198 ؛ كشورها، همانجا؛ ابوالحسن شیرازی، 222، نیز حاشیه 39؛ قسBSE: X/181 , 3 ، ) اما در 1957م/1335ش به اینگوشها و چچنها اجازه داده شد تا به سرزمین خود بازگردند و بار دیگر جمهوری خودمختار پیشین را احیا كنند (همانجا).
در دسامبر 1992 طبق اصلاحیه قانونى، جمهوری چچن - اینگوش به صورت دو جمهوری مجزا درآمد و شهر نازران به عنوان مركز جمهوری اینگوش برگزیده شد ( كشورها، همانجا). پس از جدایى اینگوش از چچن، جمعیت آن به نحو چشمگیری افزایش یافت و در 1993م/1372ش به 700 ،308نفر رسید («بانك اطلاعات...1»، «2 /2 »)؛ ولى از آن پس رو به كاستى نهاد و در 1998م/1377ش به حدود 299 هزار نفر تقلیل یافت. شمار كسانى را كه در 1979م به زبان اینگوشى سخن مىگفتهاند، 186 هزار نفر نوشتهاند (همان، «1 /1 »؛ «فرهنگ...1»، .(488
زبان اینگوشى به گروه زبانهای كاخ2 (ویناخ) تعلق دارد كه شاخهای از زبانهای قفقازی است و به زبان چچنى بسیار نزدیك است و مردم چچن و اینگوش، زبانهای یكدیگر را مىفهمند. بسیاری از واژههای روسى، عربى، فارسى و تركى، وام واژههای زبان اینگوشى را تشكیل مىدهند (كالویف ؛I/375 3 BSE ،همانجا؛ آكینر، 200-201.)
اینگوشها مسلمان و پیرو مذهب حنفى هستند (همو، 201 ؛ كالویف، .(I/387 اسلام از سرزمین چچن به منطقه اینگوش راه یافت و در نیمه نخست سده 19م به صورت دین رسمى درآمد. برپایه آثاری كه از گذشته برجا مانده (از جمله بقایای بنای كلیسا و صلیبهای به دست آمده)، معلوم شده است كه اینگوشها در سدههای 11 و 12ق/17 و 18م پیرو آیین مسیح بودهاند (همانجا).
مآخذ: ابوالحسن شیرازی، حبیبالله، ملیتهای آسیای میانه، تهران، 1370ش؛ كشورهای مستقل مشترك المنافع و جمهوریهای بالتیك، تهران، 1374ش؛ نیز:
Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1986; BSE 3; Foreign Investment, Promotion Center (FIPC), Ingush Republic, Ministry of Economy of the Russian Federation, 1998; Kaloiev, V. A., X Ingushi n , Narody Kavkaza, Moscow, 1960; Sovetski o entsiklopedicheski o slovar', Moscow, 1987.
عنایتالله رضا
۱ نظر:
نام گیرگار (بزکوهی اهلی شده) در قفقاز که تور هم گفته میشود می تواند ریشه نام گرگرهای کهن اران بوده باشد.
ارسال یک نظر