از آنجایی که آریاوئجه همان سرزمین زادگاهی زرتشت است و نگارنده از مطالب جسته گریخته تاریخ و اساطیر خصوصاً خبر کورشنامه گزنفون و خارس میتیلنی در یافته است که منظور از آریاورته و ورجمکرد و رود دائیتی در اصل قره باغ (اورهیستانا) و دژ شوشی و رود ارس بوده است. بر اساس همین تجربیات قطعه قطعه به دست آمده در این راه آبرادات مخلوق نگونبخت پادشاه شوشی همان سپیتمه ملقب به گودرز کشوادگان، هوم و جمشید بوده است و پسرانش مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زرتشت که در عهد پدر بزرگ مادری خود آستیاگ بر ماد سفلی (نواحی کردنشین) و ولایات جنوب قفقاز حکومت می کردند. نام سپیتاک زرتشت در این رابطه در اوستا زئیری وئیری (زرین مو) و در خبر خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران زریادر (دارای تن زرین) ذکر شده است که مترادف زرتشت (زرت-اَئشت) است. کورش سوم بعد از قتل سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) و از بین بردن آستیاگ، آمی تیدا (زن سپیتمه و دختر آستیاگ) را به دربار برد و پسران وی مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زرتشت را به ترتیب به حکومت گرگان و دربیکان سمت بلخ منسوب نمود. بنابراین رود دائیتی اوستا (یعنی رود پر از دد=خرفسترغان) همان رود ارس (ارخش= نادرخشان و گل آلود) است. براین اساس رود درجا که شاخه ای از آن به شمار رفته باید همان رودخانه ای باشد که از شهر شوشی (شوشایا= شهر شایسته) به ارس می پیوندد. بنابراین نام رود دارجه (رود جاری در گودی) واقع اوستا باید با کوندلن چای (رود شکافنده) و آریاوَئجه (سرزمین ثروت و خوشی) با نامهای آذری و ارمنی قره باغ (باغ سیاه یا سترگ) و اورهیستانا (سرزمین شادی و پر باغ) مربوط بوده باشد. در عهد ساسانی به مناسبت مقر دوم خاندان سپیتمه در شهر مراغه (رغه آذربایجان)، رودهای دائیتی و دارجه را با رود پر مار و خرچنگ و ماهی موردی چای و شاخه مغانجیق چای آن در این شهرستان مطابقت می داده اند. جالب است است که در بخش چیکان شهر رغهً زرتشتی (مراغه)؛ یعنی همانجا که کتابخانه اوستای عهد ساسانی در محل مسجد کنونی آن قرار داشته است؛ منطقه باغهای انگور به نام اوستایی شادی یری (شئیتی رئو= منطقه رفاه و ثروت) نامیده میشود؛ یعنی مترادف همان آریاوئجه است ولی اینجا در مقایسه با قره باغ (آریاوئجه اصلی) منطقه کوچکی تری است. ناحیه جنوب شرقی قراباغ یعنی سیونیک در عهد قدیم زنگزور نامیده میشده است و به ظاهر به معنی سرزمین زنان جنگاور (زنان آمازون؛ سئورومت، قوم سلم) است که بنا به شواهد و دلایلی اینان همان قوم اجدادی سپیتمه و سپیتاک زرتشت بودند. لابد به همین مناسبت حافظ به سلمی اساطیری زیبای کنار رود ارس سلام می فرستد.
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن خاک آن وادی و مشکین کن نفس
منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام
پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس
محمل جانان ببوس آنکه بزاری عرضه دار
کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
من که پند ناصحان را خواندمی قول رباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر