پنجشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۹

ریشه های اسطورهً ارمائیل و کرمائیل

در لغت نامه دهخدا در باب شهری که همان بندر معروف هرمز (شهر ثروتمند، شهر ایزد/هرمز) باستانی باشد چنین توضیحی آمده است: "[ ارمائیل ] . اَ . (اِخ ) ارمئیل. شهری است از حدود مکران . شهری است با خواسته ٔ بسیار و بدریا نزدیک و بر کران بیابان نهاده. (حدود العالم ).". این موضوع نشانگر آن است که ارمائیل (ارمئیل) به معنی آرامش و خوشبختی خدایگانی باشد که در مفهوم نام لُران بختیاری زنده است. نام همراه وی یعنی کُرمائیل بی شک همان کرمانج ها (سگارتیان مادی یعنی مردم خانه سنگی) باشد که نام شهر کرمانشاهان ( کرمان شَیَن= جایگاه کرمانج ها) و کردان کرمانج زبان از ایشان باقی مانده است. ظاهراً قبیله حکومتی ماد (سکاروتی مادهای نیرومند) از میان ایشان برخاسته بودند. از همین ریشه است نام کرمان که به نظر میرسد مسکن همان سگارتیانی باشد که منابع آشوری ایشان را مادهای دور دست می خواندند.
در شاهنامه ضمن اسطورهً فریدون (هخامنشی= منسوب دوست منش، منظور کورش) و اژی دهاک (اژدیاک، آشتیاگ، یعنی ثروتمند) در رابطه خاستگاه دو تیره قبایل دامپرور کُرد (منظور کُرد و لُر) نام این دو به صورت نیای اساطیری منجی ایشان به نقل دهخدا در زیر عنوان ارمائیل چنین معرفی شده است:
ارمائیل [اِ . (اِخ )] اَرمایِل. نام پادشاه زاده ای است . آورده اند که دو پادشاه زاده بودند یکی ارمائیل و دیگری کرمائیل و ایشان بواسطه ٔ خیر خلق اﷲ، مطبخی ضحاک شدند و از آن دو تن آدمی که ضحاک میفرمود بکشند و مغز سر ایشان را بجهت مارانی که از کتف او برآمده بودند، حاضر سازند، یک تن را آزادمیکردند و بجای مغز سر او مغز سر گوسفند داخل میکردند، و هر گاه چندی جمع میشدند بهر کدام چند گوسفند داده میگفتند که بروید و در دشت و جاهای خراب ساکن شوید. گویند که کردان صحرانشین از اولاد آن جماعتند. (جهانگیری ) (برهان قاطع) (سروری) (شعوری):
دو پاکیزه از گوهر پادشا
دو مرد گرانمایه ٔ پارسا
یکی نامش ارمایل پیش بین
دگر نام کرمایل پاک دین. فردوسی .
اما سبب آتش کردن ((سده )) و برداشتن آنست که بیوراسب توزیع کرده بود بر مملکت خویش دومرد هرروزی ، تا مغزشان بر آن دو ریش نهادندی که بر کتفهای او برآمده بود و او را وزیری بود نامش ارمائیل ۞ نیکدل و نیک کردار، از آن دو تن یکی را زنده یله کردی و پنهان او را بدماوندفرستادی . چون افریدون او را بگرفت ، سرزنش کرد و این ارمائیل گفت توانائی من آن بود که از دو کشته یکی را برهانیدمی ، و جمله ٔ ایشان از پس کوه اند. پس با وی استواران فرستاد تا بدعوی او نگرند. او کسی را پیش فرستاد و بفرمود تا هر کس بر بام خانه خویش آتش افروختند، زیراک شب بود و خواست تا بسیاری ایشان پدید آید. پس آن نزدیک افریدون بموقع افتاد و او را آزاد کردو بر تخت زرین نشاند و مسمغان نام کرد ای مَه ِ مغان . (التفهیم بیرونی ص258). رجوع به ارمایل شود."
در مروج الذهب مسعودی روایت منشأ کُردان به نحو دیگری ذکر شده است و ایشان زادگان مطرود (بر قیاس نام ایشان با کلمه اکردوهن= طرد کنید) و کوهستانی کنیزان سلیمان (مرد صلح، منظور همان کورش هخامنشی) ذکر شده اند که جنبه تحقیر قومی ایشان از سوی دربار خلفای اموی- عباسی از آن بیشتر مشهود است.
این اسطوره خود بر اساس اسطوره های کهن تری پدید آمده است که از جمله در روایت به خورد ماران ضحاک (آشّور، مردوک) داده شدن پسران کاوه آهنگر (آخیگر کتاب آرامی و یهودی توویت، آترادات پیشوای آماردان) و پناهنده شدن سکائیان دربار کیاکسار (کی خشثرو) به نزد آلیات پادشاه لیدیه که گویا گوشت فرزند حاکمی مادی را به خورد پدرش داده بودند و همچنین واقعه به گرو گان فرستاده شدن آروکّو (ایرج، چیش پیش دوم) به دربالار آشور بانیپال شاهد قسمتهایی از متن این روایت شاهنامه ای هستیم. در مورد اخیر مطابق روایات پهلوی افراسیاب (پر آسیب)، فرش (تازه) و نوتر (تازه تر) پسران منوش (هخامنشی، منوچهر) از خاندان ایرج (آروکّو) را به قتل میرساند. در واقع عنوان ضًحاک (خندان) مترادف خدایان همسان آشّور (خدای ملی آشور) و ماردوش (مارتاش یا ماروش، اژی دهاک) عنوان مردوک خدای ملی بابل بوده اند. به گروگان رفتن آروکو می توانست به، به کام ضحاک ماردوش وی وی تلقی گردد. کتاب روت تورات اشاره ای به بازگشت همسر و خانواده آروکو به نزد قوم خود (در اساس منظور پارس) دارد که بدون حضور همسرش صورت گرفته است. هرودوت سلسله پادشاهان ماد را در نقطه مقابل هخامنشیان (نوذریان) فرتریان (یعنی خاندان پیشین) نامیده است. روایات مربوط به منوچهر مخلوط و مغلق است چه هم متعلق به هخامنشین نخستین است و هم نشانگر مامیتی آرشو (فرمانروای ماد غربی) که به همراه دوساننی در قیام خشثریتی علیه آشوریان شرکت جسته بود. اینکه تقدیر این دو فرمانروای ماد بعد از کنار رفتن متحدان سکایی و کیمری ایشان و نقل مرکز حکومتی خشثریتی (کیکاوس) ماد از کاشان (کار کاشی) به شهر آمل چه شد، منابع آشوری اطلاع خاصی به دست نمی دهند. احتمال میرود این دو تن ه در شمار چهار تن پسران اوپیته (کی اپیوه) بوده اند. چون مطابق اساطیر ملی در اوستا و شاهنامه هر چهار برادر در مقام فرمانروایی بودند و صرفاً ارشدیت با کیکاوس (پادشاه سرزمین چشمه= پادشاه ناحیه کاشان) در کنار کوه ارزیفیه (=کرکس) بود. به هر حال در هنگام لشکرکشی آشوریان برای تسلیم و مذاکره با خشثریتی در شهر آمل، اینان در سر راه ایشان قرار نداشتند. یعنی به صلح تن در داده بودند. معلوم نیست هخامنشیان به رهبری کمبوجیه اول و کورش اول در قیام مادها علیه آشوریان چه موضعی داشتند. همین قدر می دانیم که آشوربانیپال با گروگان بردن آروکو پسر کورش اول در سیاست دور نگهداشتن ایشان از مادها می کوشیده اند. گرچه روایات اساطیری و تاریخی بعد مشخص می نمایند که ازدواجی بین دختر آستیاگ اول (فرائورت- سیاوش) با کمبوجیه (در اینجا منظور چیش پیش دوم) صورت گرفت و از آن کورش دوم (توس، تنومند، پهلوان) و آریارمنه (گستهم، پر زور) سپهسالاران کی خشثرو (کیخسرو) فرزند آستیاگ اول بدنیا آمدند. در روایات پهلوی این دو در مقام پسران ایرج (آروکّو= شخص نجیب) به نامهای وانیتار (پیروزمند) و آناستوخ (ناستوده) معرفی شده اند. کورش نامهً گزنفون، در اساس از همین کورش دوم سپهسالار کی خشثرو صحبت می نماید که سردار محبوب ایرانیان مادی و پارسی بوده است. در واقع عنوان داود (عزیز؛ کورش دوم) و سلیمان (مرد صلح، کورش سوم) بعد از این عهد وارد اساطیر توراتی شده و با روایات بومی در آمیخته است. مادر سلیمان (ماذار/مزار سلیمان) گواه این امر است. اوستا کورش سوم را با عنوان ثرَتئونه (سومین، سومین کورش) و شاهنامه به نام فریدون (یعنی دوست منش= هخامنشی) نامیده است و وی نواده دختری آستیاگ دوم (اژدیاک، ضّحاک مادی) نبوده است. در شاهنامه فردوسی در رابطه با عروج و ناپیدایی کی خسرو (خنوخ[=فاتح] دوم تورات) در میان سرما و بوران مطلب مهمی نهفته است. آن اینکه سرداران وی یعنی توس (کورش دوم) و گستهم (آریارمنه) نیز به همراه سران دیگری از ایرانیان بعد از اینکه در کنار چشمه ای توقف کردند . زیر آوار برف و سرما تلف شدند. موضوع برف و سرما از معنی لفظی شهر زور (زاور= دارای چشمه و آب چکیدنی و برف و باران) اخذ شده است که این دخمه در آنجا قرار گرفته است.

هیچ نظری موجود نیست: