بهرام چوبین مطابق مندرجات کتاب بهرام چوبین آرتور کریستن سن چوگان باز هم بود از سرداران نامی ایرانی است که هم امپراطوری ترکان-سغدیان آسیای میانه و هم بیزانسیان را به تنگنا گذاشته بود. معنی لفظی چوبین هم همین چوگان باز است. حماسهً وی منشأ داستانهای اساطیری فراوانی است که در ترکیب با حماسه های مربوط به ایزد ایرانی رعد و جنگ بهرام و معادل هندویش ایندره (ویشنو، راما کریشنا) به اساطیر ایرانی مختلفی راه یافته است. تکه هایی از روایات حماسی و اساطیری وی به وضوح در هفت پیکر نظامی (بر اساس حماسه بهرام گور مغلوب گر هپتالان)، خسرو و شیرین (ملکه شیروش)، رستم و تهمینه، گردآفرید و سهراب، اسطوره مربوط به شاه اسماعیل (شاه سمع-ئیل) و عرب زنگی (شیرزن دیار زنان=آمازونها، داستان امیر ارسلان و ملکه فرخ لقا و خصوصاً در اسطورهً گردآفرید و سهراب شاهنامه (در ترکیب با پانته آ ی نقاب پوش) دیده میشود. داستان نبرد گردآفرید و سهراب، به عینه در داستان شاه اسماعیل و عرب زنگی (زن-گ-ی) تکرار میشود. ولی در این یکی به ازدواج می انجامد. گر چه خود روایات مربوط به بهرام چوبین نیز به وضوح متأثر از اساطیر کهن هستند. این قطعه های حماسهً بهرام چوبین را از کتاب آرتورکریستن سن به عینه از صفحات 145-146 و 103-105نقل می نمائیم:
"روزی که بهرام و خاقان ترکان-سغدیان ماوراء النهر نشسته بودند، اتفاقاً خاتون همسر خاقان وارد شد و از بهرام (شکست دهنده دشمن= روتستهم) تقاضا کرد که دخترش [گردی= تهمینه] را به او بر گرداند. در آنجا، هیولای ترسناکی به هیبت یک بز بزرگ (یا گورخر، خرس، میمون[فولاد زره دیو]) که مردم آن را کپی (میمون، هانونمان وداها) می خواندند. این هیولا شاهزاده خانم را، هنگامی که همراه با کنیزان خود به یکی از باغهای شاهی میرفت، ربوده به غاری برده بود. و هیچ کس نتوانسته بود او را آزاد کند، زیرا هیولا بر سر هر کس که نزدیک میشد، [از قلعه سنگباران] سنگ پرت میکرد. و اگر کسی می خواست او را بکشد، شاهزاده خانم را سپر خود میکرد.
بهرام قول داد که شاهزاده خانم را آزاد کند. سپس راهی محل سکونت هیولا شد، کمان را کشید. کپی شاهزاده خانم را جلوی خود گرفت، اما بهرام فریاد زد و از شاهزاده خانم خواست که دستانش را کمی بالا ببرد. شاهزاده خانم همان کرد و فضای کوچکی باز شد، بهرام به آن نقطه تیری انداخت و تیر به تن هیولا رفت و او بی جان به زمین افتاد. و بهرام شاهزاده خانم را صحیح و سالم نزد مادرش بازگرداند. خاقان و خاتون، سرشار از شادی هدایای گرانبهایی برای بهرام فرستادند و پس از آن قدرت و نفوذ بهرام در سرزمین تُرکان افزون تر گشت."
در توضیح این هیولای متن کتاب آرتورکریستن سن باید اضافه شود که کتسیاس طبیب و مورخ دربار پادشاهان میانی هخامنشی در کتاب هندوستان (ایندیکای) خود از میمون بزرگ و شیروش اساطیری و آیینی هندوان به نام مرتی خوراس (آدم خوار) یاد میکند که هندوان یک میمون بزرگ را به نشانه این خدای میمونها به دربار پادشاهان هخامنشی ارسال نموده بودند. مرتی خوراس مترادف همان هانومان هندوان است. خدای خرسها جمباوان (نگهبان جماعت گذر کننده و سرگردان)و خدای دیگر بوزینه ها سوگریوه (رباینده شادمان) بوده است. در اساطیر هند بهاراته (برادر، پهلوان غنیمت گیر و فاتح = بهرام) تیری به جانب هانومان می اندازد و او را زخمی نموده و نقش بر زمین می نماید. اما این خود هانومان است که منجی سیتا (الهه زیبایی و درخشندگی [فرخ لقا]) است.
آرتور کریستن در صفحهً13-105 مطالبی از منابع مختلف عهد اسلامی در باب همسر اساطیری بهرام چوبین جمع آوری نموده و بدون شرح و نقد آن را در کتاب خود نقل کرده است: " روزی بهرام چوبین با مردان شینه، یزدان گشنسب، هرمزد جرابزین و یزدک بزرگترین دبیران به قصد شکار رفتند. در دشتی نزدیک جنگلی گوری پدیدار شد[سفر رستم چوبین به سمنگان= محل بتان]. بهرام، گور را دنبال کرد و به میان جنگل رفت و ناگهان خود را در درون دشت دیگری یافت که در آنجا قصر زیبایی قرار داشت؛ اما گور وحشی [سمبل دیو-غول سیاه و زشت اکوان، راونا= بلند فریاد] ناپدید شد. بهرام به سوی آن تاخت، از اسب فرود آمد، عنان اسب را به یزدان گشنسب سپرد که به دنبال او می آمد. خود پیاده از دروازه قصر به داخل رفت.
اندکی بعد، مردان شینه سر رسید. یزدان گُشنسب ماجرا را برای او تعریف کرد و از او خواست که به داخل قصر برود و بهرام را جستجو کند. مردان شینه آشفته خاطر پای بر پله قصر گذاشت و وارد تالار بزرگی شد که طاقی قوسی داشت. در آنجا زن جوانی را دید که تاجی بر سر بر تخت زرین جواهر نشان تکیه زده و با بهرام که بر پشتی طلایی در برابر تخت او نشسته بود، مشغول گفت و گوی بسیار محرمانه بود. در پیرامون آنها، بردگان و کنیزان زیادی ایستاده بودند. هنگامی که چشم زن بر مردان شینه افتاد، برده ای نزد او فرستاد تا به او بگوید که حق ندارد وارد قصر شود. باید نزدیک دوستان خود باز گردد. سالار او بزودی خواهد آمد. مردان شینه از تالار خارج شد. در این زمان بردگان میزی در باغ آراستند. مرد روحانی برسم به دست، نیایش کنان به حضور آمد. سپس بهرام با زن به غذا خوردن نشست [منشأ داستان هفت بزم بهرام گور]. "به او گفت هرمزد (مشتری) یاور تخت تو باد." زن پاسخ داد: "پیروزگر باش، زیرا سالار ایران و توران و شاه گُردان تو هستی!" بهرام سوار بر اسب شد و در همان زمان گور وحشی بار دیگر خود را نشان داد. بهرام، در حالی که مردان همراهیش میکردند، راه را یافت. از جنگل بیرون آمد و به شهر بازگشت. هرمزد به سوی او آمد و از او پرسید که چه بر او گذشته است، اما بهرام نه سخن او را شنید و نه پاسخ داد. غرق در اندیشه به داخل قصر خود رفت (با استناد به از تجارب الامم و شاهنامه و تاریخ بلعمی)."
پادشاهان معاصر ترک- سغد که با بهرام چوبین درگیر شدند، به ترتیب تولاخان (یون یوللیق، پادشاه ابریشم)، شاوشاه (شاه پرسود) یا همان پرموده (پادشاه پر ثروت) بوده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر