سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۹

معانی اسامی اماکن و روستاهای شهرستان مراغه (دهستان سراجوی مراغه)

آشان (مکان خوب و زیبا یا محل آب). آغاجری (به ترکی سربازان سرور تیره ای از هونها/خزرها بوده اند). آغبلاغ سفلی (سفید چشمه پایینی). آغبلاغ علمدار (سفید چشمه علمدار). آغبلاغ علیا (سفید چشمه بالایی). آغبلاغ فتوحی (سفید چشمه منسوب به فتوحی). آغجه دیزج (دژ سفید). آغجه کهل (غار سفید). آغکند ثمرق (ده سفید مربوط به دارندهً ثمر و بهره). آلما چوان (روستای چاه دار دارای سیب)، آلمالو (سیب دار). آهق (سُر خورده، یا مربوط به آهو). احمدآباد (به نام احمد نامی نامیده شده است). اسفستانج (محل اسپست= یونجه زار). اصفهانجیق (محل نگهداری اسبان). اکیس اكبر آباد (محل آبخیز یا زوج روستای اکبر آباد). اللو (آتش یا خانوار علی). امیر (روستای فرمانروا). اوخچی (تیرانداز). اورتاقشلاق سفلی (محل قشلاقی پایینی). اورتاقشلاق علیا (محل قشلاقی بالایی). اوزبك (خود مختار و بی مالک). اوزن اوبه (محل عشیره ای که دارای چادرهای گسترده و فراوان است). ایستگاه خواجه نصیر (جدید است). ایستگاه خراجو (جدید است). ایستگاه كشاورزی (جدید است). ایستگاه گل تپه (جدید، به معنی لفظی ایستگاه قطار واقع در نزدیکی روستای کُل تپه). باباقاضی (کندهً دست پدر یا قاضی پدر). باباكلك (تپه مصنوعی پدر). باداملو (دارای درخت بادام). باغ پری (باغ کناری). بالی قیه (روستای دارای صخره کندوی عسل). بلبل (قناری). بلوك آباد (بیلگاوا، پرگاو). بهنق (محل بنای خوب یا نیزار خوب) . بیانلوجه (محل بیان=نوعی علف هرز گندمزار). پالچیقلو (دارای کان گل). تازه کند چلا ن (روستای تازه ساخت/ یا واقع در همواری واقع در کنار سدی که با چوب و علف و گل و سنگ ساخته شود). تازه کند سفلی (روستای واقع در دشت گود یا روستای تازه ساخت واقع در پایین دست). تازه کند علی آباد (روستای تازه ساخت فردی به نام علی). تازه کند علیا (روستای نو یا دشت گود واقع در سمت بالا دست). تازه کند قره ناز (روستای تازه ساخت یا واقع در جای هموار گود کنار قره ناز). تازه کند گل چوان (روستای تازه ساخت یا واقع در جای هموار گود کنار حوالی چوان). تازه كند عیدلو (ده تازهً ساخت دارای سنجد). تازه كند نصیرپور (روستای جدیدالتأسیس نصیرپور). تازه کند قشلاق (روستای تازه ساخت یا واقع در گودی سمت روستای قشلاق). جمال آباد (آبادی با جمال). جوكی تیمور (جایگاه تبار تیمور). جوكی سفلی (جایگاه ایل پایینی). جوكی محمد رضا (جایگاه گروه محمد رضا). جهانگیر (جین جیر، محل شکافته). جیران سفلی (محل واقع در دامنه واقع در پایین). جیران علیا (محل واقع در دامنه، در بالا دست). چاللوبادیانلو (جایگاه دامداران کوچ نشین). چاللوچلیبالو (جایگاه زارعین). چایباغی (جایگاه باغ خنک و شایسته). چبنلو (محل دارای چمن). چكان (جایگاه داوری و چینش یا محل سد چوب و سنگ و علف، در دوره ساسانیان شیچی کان یعنی محل داوری یا جایگاه سد و ترشح آب خوانده میشده و در محل مسجد کنونی آن اوستای عهد ساسانی نگهداری میشده است). چلان سفلی (واقع در محل سد چوب و سنگ پایین دست). چلان علیا (واقع در محل سد چوب و سنگ در بالا دست). چناغبلاغ سفلی (دارای چشمه لاک سنگی پایینی). چناغبلاغ علیا (دارای چشمه لاک سنگی بالایی). چوان سفلی (روستای چاه دار پایینی) . چوان علیا (روستای چاه دار بالایی). چوانباغ (روستای چاه دار منطقه باغها). چهار طاق (خانه باغ یا دارای چهار گنبد). حاجی باقر كندی (اسم خاص). حاجی كندی (روستای حاجی). حاجی کرد (اسم خاص). حمزه آباد (اسم خاص). خانقاه (محل چشمه). خرمازرد (دارای سفره آیینی=میزد خوب در آیین زرتشتی). خطب (محل آب). خطب سفلی (محل آب پایینی). خطب علیا (محل آب بالایی). خلیفه کندی (خلیف کندی، به کُردی یعنی روستای کندوی عسل). داش آتان (محل ثروتمند به زبانهای قدیم ایرانی). داش بلاغ بازار (بازار چشمه سنگی). دراج سفلی (محل دارای درازی یا استواری در پایین دست). دراج علیا (محل دارای درازی یا استواری در بالا دست). دوه بوینی (به کُردی-پهلوی به معنی واقع در دامنه). دیورزم (دوزیم، به کُردی-پهلوی یعنی جایگاه واقع در دامنه). زنق (محل دارای ترشح آب و آبزار). ساروجه (محل تراوش آب، یا محل زرین). ساری قشلاق سفلی (زمستانگاه زرین پایینی).ساری قشلاق علیا (زمستانگاه زرین بالایی). ساری قیه (صخره زرین). سرج (واقع در سر بالایی). سركار آباد (نامی جدید؟ یا به معنی سر گریوه). سرگزه (کردی سر گیزه، به معنی محل واقع در پیچ رودخانه است). سعیدآباد (سودوه، محل پرسود). سنوکش. سید كندی (روستای درخت بید یا روستای سید). شاهوردی كندی (به روستای بخشیده شاه). شخته لو (دارای برودت). شلیلوند (شُّلوند، به کُردی به معنی محل آب تیره). شیخ لر سفلی (جایگاه چشمه یا شیوخ پایینی). شیخ لرعلیا (جایگاه چشمه یا جایگاه شیوخ بالایی). شیخجان (محل چشمه، یا شیخ). شیرین كندی (روستای شیر درنده یا روستای شیرین). صومعه (سو-مه، محل پر سود). صومعه سفلی (سو-مه پایین). صومعه علیا (سو-مه بالا). طالبخان (محل تالاب). عشرت آباد (درعهد پهلوی به جای دلیک لو بلاغ قدیم= چشمه واقع در شکاف و گودی انتخاب کرده اند). علمدار (محل سپاه و پرچمدار). علوکندی (محل آتش یا علی). علویان (محل علوی ها یا آتش پرستان). علی آباد (آبادی علی یا آلو=آتش). عیدلو (دارای درخت سنجد). فتح اله بلاغی (چشمه فتح الله). قراتلو (سیاه اسبی). قراجه قیه (صخره سیاه). قرطاول (سیه چادر). قره برقع (دارای برکهً و چشمه سیاه). قره كندخطب (روستای دارای چشمه بزرگ). قره ناز سفلی (محل نیزار انبوه یا به شکل کرن آس به کُردی به معنی محل دارای آسیاب). قره ناز علیا (محل نیزار یا آسیاب بالایی). قره کند موسوی (روستای سترگ و سنگی مربوط به موسوی از خوانین معروف مراغه). گویجه قلعه علیا (گنج قلعه بالایی). قشلاق (محل زمستانگاهی). قشلاق امیر (محل زمستانگاهی فرمانروا). قطان (محل خرد و کوچک). قلعه خالصه (دژ خالصه). قم تپه (دارای تپه شنی و ماسه ای). قواقلو (دارای درخت تبریزی). قوزلوجه (دارای دیده بانی یا جایگاه قوچها). قوش قیه سی (صخره پرندگان). قویون قشلاق (قشلاق گوسفندان). قوم شه بلاغ (در اصل قوشا بلاغ یعنی محل زوج چشمه یا با توجه به صورت ظاهر کنونی آن یعنی محل چشمه شنی). قیزچه (دارای پنهانگاه). قیه بلاغی (دارای چشمه سیاه). کامل آباد (کیم نوا، دارای چشمه کم آب). کرج آباد (آبادی واقع در دامنه یا دارای کاریز). کرده ده (محل چوپانان). کهجوق (کرجیق= جایگاه کشاورزان و دامداران). کهق (روستای کوچک). كار خانه آجرپزی (نامی جدید). كرمجوان (محل دارای سوختنی از توده سفت خشک چارپایان، یا جایگاه کم چوب=کیمی چووان). كوسه صفر (به معنی چراگاه علف سه برگی= به کُردی کوزی سه پر یا نام فردی). گرگرتان (به تلفظ گُرگُرآتان؛ دارای چشمه از زمین جوشنده است). گشایش (محل واقع در گشودگی و شکاف کوه). گُل (برکه آب). گل چوان (محل چاه دار پرگل). گل كند (روستای خاکستری رنگ). گل لر (محل تالابها). گل تپه (محل تپهً سوخته و خاکسترشده. محل تپه سوخته کهن و باستانی). گویجه قلعه (روستای دژ دارای گنج). گلستان سفلی (اسم خاص نو). کُهلان (لانه کوهی؛ محل واقع در ته دره گود). گلستان علیا (اسم خاص نو). گونه باخان (آفتابگیر). قشلاق (زمستانگاه). گویجه سفلی (روستای دژ دارای گنج پایینی). گویدرق سفلی (درهً سرسبز پایینی). گویدرق علیا (درهً سرسبز بالایی). لاله زار (محل رستن لاله ها). محسن آباد (اسم خاص). موردق (محل مردابی). مرغداری حسینی (نام خاص جدید). مرغداری مالكی (نام خاص جدید). مغانجیق (محل روحانیون مغ یا محل واقع در گودی دره و رودخانه؛ در کودکی شنیده بودم در اراضی نزدیک این روستا قصری باستانی در اعماق غار چاه مانندی وجود دارد؛ حال در وبلاگ جاذبه های مراغه می بینم اسمش چهل غار کهجیق نام دارد). ملاقاسم (اسم خاصی قدیمی است). ممشیر (در اصطلاح پارسی محل میوه و می خوب یا محل موم یا مأخوذ مواشی عربی به معنی جایگاه پر از ستوران). موالوی سفلی (تاکستان سفلی). موالوی علیا (تاکستان علیا). موسی درق (درهً میشها یا دره نوعی فاخته یا دره نوعی مگس خونخوار گاوان). مولو (محل تاک انگور). میمونق (محل می یا میهمان یا سمت راست). مین باش (هزار کس، یا سرورهزار کس). حصارلو (دارای حصار). نرج آباد (نراوا، دارای نهر نیرومند). نصیرکندی (روستای فردی به نام نصیر). نوا (پای آب). ورجوی (کنار آب رودخانه). هرق (دارای بلندی و برج نگهبانی). هریس (فراخ چشمه). هیپیك بلاغی (محل چشمه پاک و خوب). یله قارشو علیا (بادگیر علیا). یله قارشوسفلی (بادگیر سفلی). یای شهری (محل سنگنان شهر). ینگجه (محل جدید و کوچک یا محل یونجه).

۱۷ نظر:

ناشناس گفت...

سلام آقاي مفرد ممنونم از اينهمه لطف و مرحمت جنابعالي

ناشناس گفت...

سلام آقاي مفرد ممنونم از اينهمه لطف و مرحمت جنابعالي

ناشناس گفت...

معلومه كه بعضي چيزها را بافتي ها ! مثلا بيگاوا به معني پر گاو ؟!!! يعني چه ؟ قارداشيم ! براي اثبات اينكه اسامي مكانهاي آذربايجان تركي هستند و فارسي نيستند نبايد كه حتما از خودمان براي آن معني بتراشيم ! مثلا در مورد روستاي بيگاوا كه اسم مضحك بلوك آبادرا براي آن معادل سازي كرده انداصل اين اسم به تركي بيلگه آوا است.بيلگه در لغت اصيل تركي به معني انسان حكيم و دانا و آگاه و مطلع است و آوا همان پسوندي است كه در ادامه اسامي خيلي از اماكن وجود دارد

ناشناس گفت...

"آلترناتیو ترکی بلگاوا می تواند بَیلیگ اوبا" باشد به معنی "اردو و روستای خان. چون بعید است انسان حکیم"در آنجا معنی دهد گرچه در عهد پهلوی دکتری تحت فامیلی اشرفی از آنجا پا به عرصه وجود گذاشت که گویا از بس در هنگام کودکی در خواندن درس و مشق افراط میکرد که گاو و گوسفندان تحت تکلف وی غالباً آزاد بودند که گندمزاران دیگران را مورد حمله قرار دهند.با برادر زاده وی همکلاسی بودم. یکی خویشاوندانش داماد ما است.

ناشناس گفت...

آلترناتیو درست نام بیلگاوا کلمه پهلوی برغاوا یا بلگاوا به معنی محل سد ساده روستایی است که بندی باشداز چوب و خاشاک و خاک و سنگ و گل در بابر آب ببندند.

ناشناس گفت...

سلام اقای مفرد یک سوال داشتم شما میدونید باللی قیه دقیقاً کجاست؟

ناشناس گفت...

راستی این ایمیل من هست :
s.hak25@yahoo.com

sonia

ناشناس گفت...

با درود
جواب سؤال محل باللی قیه شهرستان مراغه بین شاخه های جنوبی رود قرانقو تقریباً به خط مستقیم وسط قره آغاج و ملکان. باللی قیه دیگری در شهرستان مشکین شهر هم وجود دارد.

ناشناس گفت...

جناب آقای مفرد ضمن تشکر از خمع اوری اطلاعات در خصوص نام و اصل و ریشه نامهای آنها ،انتظار میرود منبع این نامگذاری ها را بیان و در پی نوشت برسم مقاله نویسی درج نمایید . بنا به گفته جنابعالی اسم روستای کامل آباد چیمنوا و چشمه کم آب میباشد در صورتی که اصل نام روستای کامل اباد کت بلاغی ، که به مرور زمان به کت گلی تغییر یافته پس از آن با توجه به اینکه این روستا بر روی غار ها که هم اکنون نیز بعضی از این غارها موجود است به کهل آباد تغییر نام پیدا کرده و بعد از آن به چیمنوا و در نهایت به کامل آباد مشهور می گردد

ناشناس گفت...

سلام خدمت استاد مفرد
همانگونه که می دانید ، در سال های حکومت پهلوی بعضی اسامی قدیمی اماکن و روستا ها به غلط به فارسی برگردانده شده که نام روستای "خرمازرد" نیز جزو این ها می باشد ، در بعضی وبلاگ ها معنی آن در زبان زرتشتی "سفره آئینی " معنی شده است ، خواهشمند است در صورت امکان معنی دقیق اسم این روستاو تاریخچه آن توضیح دهید. در ضمن در زبان عامیانه بصورت " خورمزد" با فتحه "م" و "ز" تلفظ می گردد..
با تشکر : فرشاد

ناشناس گفت...

با درود بر فرشاد
سفره آیینی زرتشتی (از ریشه میزد)ظاهراً چنگی به دل نمی زند. موقعیت روستای خرمازد و محصولات آن میتوانند منشأ این نامگذاری باشند.خرم زار ده؛ خورنه وز ده (به کُردی روستای واقع در سایه)آلترناتیوهای بهتری به نظر میرسند. شما اگر اهل محل باشید؛ می توانید آلترناتیو منطقی را انتخاب کنید. چون اسم گذاری های قدیمی غالباً مناسبت دار بوده اند.
با سپاس
جواد مفرد

ناشناس گفت...

خیلی ممنون از جوابتان. من به کمک شما سعی در پیدا کردن معنی این اسم "خرمازرد " خواهم کرد . مدتی است بر روی این فرض فکر می کنم که آیا ممکن است این اسم در ابتدا بصورت "اهورا مزدا" بوده و بتدریج ابتدا با حذف حروف " الف" تبدیل به "هورمزد" و سپس تبدیل به " خورمزد" شده باشد ، خواهشمندم نظر کارشناسی خود را لطف فرمائید.
با تشکر: فرشاد

ناشناس گفت...

با درودی دیگر
شباهت لفظی نام این روستا با هرمزد خدای دانا یا بزرگ بعید است. مناسبتی ندارد. ولی خرما(به تلفظ محلی خویما) را هیمه یا خیمه یا هو-رمه (رمه خوب)فرض نمود. در این صورت جزء زرد (یا زد)هم مناسبتی با آن داشته باشد. خیمه زرد مناسبت دار تر است. در این صورت عشیره ای با چادرهای زرین در آن سکنی گزیده و این اسم بدیشان داده شده است.

ناشناس گفت...

شرمنده از گرفتن وقت گرانقدر شما،
آیا فکر نمی کنید که خیلیبعید باشد که در محلی در قلب آذربایجان اسامی با کلمات فارسی قاطی شده باشند، ان هم در سالیان دور،عرض بنده در مورد اشاره شما به کلمه " زرد " در اسم روستای خرما زرد می باشد.
فرشاد

ناشناس گفت...

ما بخشی از ایران بوده ایم لااقل زبان حکومتگران و نامه ها اداری بوده است. پیش از اسلام هم زبان پهلوی و پیش از آن اوستایی بوده است. هنوز بیشتر اسامی روستاها و کوهها ریشه اوستایی و پهلوی دارند. مراغه، (مرغزار)اردبیل و سهند و سبلان (سولان=محل سود).زبان آذری در واقع ترکی ارانی است که بسیاری از لغات زبانهای ایرانی تبار پهلوی و اوستایی و سکایی قاطی آن است. مثلاً ددیم-دئمک یعنی گفتم. از ریشه اوستایی و سکایی دَو/ئیتی یعنی گفتن است

ناشناس گفت...

معادل ترکی آن سویلمک است

ناشناس گفت...

با سلام دوستان تحقیقی که اینجانب در رابطه با اسم روستای خرمازد نمودم چنین نتیجه گرفتم که در زمانهای قدیم جاده ارتباطی خیلی از شهرها ازآن منطقه می گذشت معمولا کاروانهای تجارتی نیز از آنجا عبور میکردند در سالهای قحطی چند نفر به کاروانی که خرما حمل میکردند در آن محل یورش برده وخرماهای آنها را زدند (دزدیدند) از آن به بعد اسم آن محل به خرما زد (خرما دزد) معروف شد وبه تبع از آن به مرور اسم آبادی هم به خرمازد تغییر یافت باتشکر سایت جاذبههای مراغه
http://www.farabiasl.com