وقتی نامهای شهر آلماآتا یعنی آلماآتا، ورنی و نام کوه آن یعنی آلاتائو را در رابطه با هم مورد بررسی قرار دهیم پرده از راز کهن نام این شهر کنار میرود. مشکل و معضل عدم حل معما در همین بوده است که این اسامی در رابطه با هم مورد بررسی قرار نگرفته اند. در نام کوه این شهر یعنی آلاتائو جزء "تائو" به وضوح با همان کلمه "تی" (به معنی کوه که سید احمد کسروی به شم قوی خود با مقایسه اسامی کوههای سمت غرب دریای خزر آن را دریافته است) به زبان سکایی و سانسکریت به معنی کوه است. ریشه ترکی تاغ (القاعده تلفظی از تاو) نیز برای آن قابل تصور است. اما جزء آلا هم در نام این کوه در این رابطه بیش از هر مفهوم دیگر نشانگر کلمه فارسی و سکایی آله (عقاب) یعنی پرنده سنتی شکاری صحراگردان این نواحی است. بنابراین نام آلماآتا در اصل زبان سکایی-ایرانی آلوه آتاو (آلوه-تاو، یعنی کوه عقاب) بوده است که علی القاعده به صورت آلما آتا در آمده است. چون می دانیم که حرف "و" در گروه زبانهای ایرانی (از جمله سغدی و خوارزمی) قابل تبدیل به "م" بوده است. چنانکه پسوند "وند" به صورت "مند" هم بیان میگردد. حتی اسم روسی کهن این شهر یعنی وارنی هم در گروه زبانهای ایرانی تلفظ کلمه وارغنی ایرانی (عقاب؛ اوریلو روسی که به صورت اورال نام کوهستان معروف بین شمال آسیا و اروپا است) در لهجه های زبان ترکی بوده است که در آنها حرف "غ" در میان کلمه علی القاعده به صورت "ع" یا "ء" (که در ترکیه آن را "غ" نرم نامیده اند) ادا میگردد. معنی ظاهری ترکی این کوه یعنی پدر سیب مناسبتی با این شهر سردسیری و استپی شمالی ندارد. هرودوت در شرح این نواحی و مردمان آن سمت از چهار قبیلهً کل (=تاس، باشگرد)، تیساگت (خورندگان گوشت "شکار =بزکوهی")، جیریک (به ترکی یعنی مردم زیست کننده درون شکاف[درخت]) و و مردم بُزپا (احتمالاً به معنی تغذیه کننده از بزکوهی) نام می برد. از این میان سه نام اخیر متعلق به نیاکان دو مردم شکارچی ترک تبار قزاقها (به معنی مرد جنگی عصابی و برنده) و پچنگها (به ترکی به همان معنی شکارچیان کمین کننده در پشت درختان) می باشند که ظاهراً دو قبیله متفاوت قوم ترک واحدی بوده اند. از گفته هرودوت معلوم میشود که جیرکها در نواحی بیشه ای با کمین کردن با سگ و اسب خویش بر پشت درختان به شکار تیراندازی کرده و آن را تعقیب میکند. این امر بیشتر در مورد شرایط سرزمین پچنگها یعنی شاخه غربی این ترکان شکارچی صدق می کرده است. در واقع عنوان قزاق با آمدن شاخه ای هونها (اسلاف قرقیزان= گرازان جنگی) و قاطی شدنشان با تیساگتهای قدیم بدین سرزمین و مردم رسمیت و عمومیت یافته است. چنانکه میدانیم دشت پهناور قزاقستان هنوز به نام این گروه ایشان دشت قرقیز نامیده میشود. مسلم به نظر میرسد در ریشه اسامی قرقیز (قر-خیز) و هون (خی-ون) و قزاق (کاساک)؛ نامهای توتم ایشان یعنی گراز (خی-اوز، خی، خاس/کاس) نهفته است. جالب است که در تاریخ جهانگشای عطاءالملک جوینی در وصف کوه محل تولد افراسیاب (پادشاه و نیای اساطیری تورانیان در نزد ایرانیان) میگوید که آن در میان دو درخت به نام قسوق (انبوه و پرپشت، منظور قبچاق/پچنگ/جیریک) و تور (مربوط به حیوان رمنده و وحشی، منظور تیساگت) واقع بوده است و اضافه میکند: "یکی از شاخه های اویغور و اوغوز خود را از نسل شخصی میداند که از میان یک درخت بیرون آمده است. و خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی در جامع تواریخ خود قوم قبچاق را از نوادگان این شخص اساطیری میداند و معتقد است که قبچاق گرفته شده از کلمه قبق است که به ترکی درخت میان پوسیده می باشد." بعد ها شاخه ای از پچنگها یا همان قبچاقها تحت نام کومانها (به فارسی آنها که در میان چوب و درخت اسکان یا کمین میکنند) به سمت بالکان یورش برده و در آن ناحیه ماندگار شدند. اعقاب ایشان اکنون گاگاوز (در اصل قبق اوز= قبیله قبق) نامیده میشوند. داستان چنگیزخان (فرمانروای بزرگ زمین) در اوزبکستان (سرزمین مغول ها و بومی تباران) و قزاقستان (سرزمین مغولها و تیساگت تباران و دیگران) در روایات شفاهی به صورت حماسه آلپامیش (آلپامیشته، پهلوان و قهرمان بزرگ) در آمده است که به وضوح با اصل داستان چنگیز مشابهت تام دارد، ولی با تعجب دیده میشود که تحت این لقب نیمه ترکی- نیمه ایرانی ترجمه شده اش از اصلش چنگیز تشخیص داده نشده است. به صورت نام چواشهای سمت کنار وسطای رود ولگا به زبان سکایی یعنی خورنده محصول حاصل چوب و درخت یادآور نام آرگی پایی های (به سکایی یعنی خورندگان "ارگی= عصاره وشیره درختی") میهمانواز و صلح جوی کهن این نواحی است که از درختی به نام یونانی پونتیکون شیره ای به نام اسکی گرفته و آن را با شیر در آمیخته و از آن تغذیه می نموده اند. هرودوت در این سمت مردمی نیز به نام بودین (دارندگان پوست معطرحیوان ماده غیر درنده، منظور تهیه کنندگان "پوست سمور=خز") در کنار تلابهای محل شکار سمور خبر داده است که در سمت شهر چوبی گلن (غازان) میزیسته و از میوهً کاج تغذیه می نموده اند. به نظر میرسد همین مردم بودین نیاکان خزرها (یعنی صاحبان خز) بوده اند که بعداً نام خود را به دولت و قوم بزرگ چند ملیتی خزرها داده بودند.
آلماآتا جلد: 2 ،شماره مقاله:461. (دانره المعارف بزرگ اسلامی)
آلْماآتا، پایتخت جمهوری شوروی قزاقستان و مرکز استانی به همین نام. جمعیت شهر آلماآتا در 1976م درحدود 000‘851 نفر (BSE3, I/449) و جمعیت استان آلماآتا تا اول ژانویۀ 1972م درحدود 000‘526‘1 نفر بود (همان، XI/146). مساحت استان آلماآتا را را 700‘104 کم 2 نوشتهاند(همانجا)، ولی در کتاب «جمهوری شوروی قزاقستان» این رقم 000‘108 کم 2 آمده است (ص 475). این داستان دارای 5 شهر و 6 قصبۀ بزرگ است (BSE3, XI/146).
وجه تسمیه: در سدههای میانه، نام این شهر آلمالیغ بود (بارتولد، II(2)/538). آلمالیغ در بعضی نوشتهها به صورت آلمالیق نیز آمده است. مآخذچینی، هنگام بحث دربارۀ این شهر، آن را آلماتی نامیدهاند (همو، IV/85). جهانگردان اروپایی که در عصر فرمانروایی مغولان به این سرزمین گام نهادند، آلمالیغ را به صورت آرمالک نوشتهاند (همو، III/378). در بابُرنامه که متعلق به آغاز سدۀ 10ق/16م است این شهر به صورت آلماتو و آلماتی آمده است (بابُر، 62). آلمالیغ یا آلماتی را قرقیزان «آلمالو» (یا آلمالی) مینامیدند که به معنای سرزمینِ دارای سیب یا دارای باغهای سیب است (بارتولد، II(1)/83). در 1271ق/1855م سپاهیان اتش روسیۀ تزاری در محل آلماتی استحکاماتی بنا نهادند و آن ناحیه را ورنی نامیدند. استحکامات ورنی به سبب گسترش به صورت شهر درآمد و همچنان ورنی نامیده شد که بخشی از استان سِمیرِچیه (هفت آب) بود (همو، II(1)/341). از 1340ق/1922م نام ورنی از این شهر برداشته شد و آلماآتا نام گرفت (BSE3, I/449)، بارتولد بر این عقیده است که نام کنونی شهر، به صورتی تحریف شده، از نام پیشین گرفته شده است.((II(1)83در مورد آلماآتا معنای دقیق و روشنی ارائه نشده است؛ حتی در مآخذ رسمی شوروی پیرامون معنای آلماآتا اختلاف وجود دارد. در دائرهالمعارف بزرگ شوروی، چ 2، آلماآتا به معنای «پدر سیب» آمده است (II/124)، ولی در چاپ 3 همین دائرهالمعارف آلماآتا به معنای «باغ سیب» یا «سیبستان» است (I/449). معنای اخیر با نام نخست این ناحیه «آلمالیغ»مطابقت دارد.
سیمای طبیعی: آلماآتا در دامنۀ کوه آلاتائو در ناحیۀ زائیلیسک قرار گرفته است و ارتفاع آن از سطح دریا 650-950 متر است. 2 رود به نامهای آلماآتای بزرگ و آلماآتای کوچک که از حوضۀ رود ایلی سرچشمه گرفتهاند از شهر آلماآتا میگذرند. بارتولد به نقل از حافظ ابرو در ذکر حدود ماوراءالنهر از آلمالیغ چنین یاد میکند: «حد شرقی ماوراءالنهر آن طرف که مایل به شمال است بلادِ کاشغر و ختن تا حدود مغولستان و بعد از آن زمین اویغور، اما حدود آن طرف از غرب که متصل به شمال است دشت قپچاق و دیار ازبک و ترکستان است، اما شمال ماوراءالنهر اقلیم ششم میشود، آلمالیغ و بلاسغون و آن مجموع بلاد ترک است» (VIII/84-85). ابن بطوطه شهر آلمالیغ (آلمالیغ) را سر حد بین بلاد ماوراءالنهر و چین نوشته است (1/412). وی در جای دیگر آلمالیغ را پایتخت مغولان مینامد (1/423). جوینی آلمالیغ را از نواحی سرزمین قراختای میداند (1/48). بنابر نوشتۀ قزوینی آلمالیغ شهری بوده بر روی رود ایلی که به دریاچه بالکاش میریزد (1/31، حاشیه).
مجموع اراضی استان آلماآتا حدود 4٪ کل اراضی قزاقستان را تشکیل میدهد(«جمهوری شوروی قزاقستان»، 475). آلماآتا یکی از زیباترین و خوش منظرهترین شهرهای قزاقستان و اتحاد شوروی است. این شهر در عهد مغولان اقامتگاه تابستانی جغتای بود و بنا بر نوشتۀ جوینی «در بهار و تابستان با بستان اِرَم مشابهت داشتی» (1/226، 227). در بخش جنوبی شهر انبوهی از باغهای سیب، گلابی، آلبالو، آلو و تاکستانها قرار دارد. آلماآتا شهری است سبز و خرم که به هر نفر از اهالی 50 م 2 فضای سبز تعلق میگیرد (BSE2, II/125). در جنوب آلماآتا قلههای معروف تالگار به ارتفاع 017‘5 متر و کومسومولسک به ارتفاع 376‘4 متر از سطح دریا دیده میشوند (همانجا). دمای متوسط هوای آلماآتا در ژوئیه ْ3/22 و در ژانویه ْ8- سانتیگراد است (BSE3, I/449). شهر آلماآتا از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب به تقریب تا حدود 20 کم گسترش دارد. آلماآتا چندینبار دچار زمین لرزه شده که عمدهترین آنها در 1305ق/1888م و 1329ق/1911م بوده است. از اینرو اکثر بناهای جدید آن با محاسبۀ خطر زمین لرزه احداث شدهاند (همان، I/450).
سابقۀ تاریخی: در سدۀ 6م در سرزمین قزاقستان از جمله استان آلماآتا، خاقانات (خاقاننشین) تورگش بنیان یافت. از 149-329ق/766-941م خاقانات قارلوق بر این خطه فرمانروایی داشت. طی سدههای 2-4ق/8-10م دین اسلام به مناطق جنوبی قزاقستان که ناحیۀ آلماآتای کنونی جزئی از آن به شمار میرفت، راه یافت. طی سدههای 3-5ق/9-11م این سرزمین تابع غُزان شد. در نیمۀ نخست سدۀ 4ق/10م ترکان به این ناحیه حملهور شدند و دولت قراختاییان در آنجا تشکیل شد که پس از گذشت یک قرن محدودۀ فرمانروایی آن تا کاشغر، هفت آب (هفت رود) و ماوراءالنهر گسترش یافت. در سدۀ 6ق/12م کیدانها که از اقوام کوچندۀ ساکن شرق منچوری بودند، به این سرزمین حمله بردند و تا عهد مغولان (616-618ق/1219-1221م) فرمانروایی داشتند (BSE3, XI/149). مآخذ اسلامی نخستین بار در سدۀ 7ق/13م از آلمالیغ یاد کردهاند. جوینی «اوزار» را نخستین فرمانروای این سرزمین نامیده است (1/57). بارتولد به نقل از جمالالدین قرشی او را بوزار نیز نوشته است. وی عنوان طغرلخان داشت و تختگاه او آلمالیغ بود (III/470). جمالالدین قرشی که پدرش حافظ قرآن بود و در 628ق/1231م در آلمالیغ تولد یافت، شرحی پیرامون این ناحیه نوشته است (همو،III/357, V/122, 155, VIII/101) .به هنگام تأسیس دولت قراختاییان پس از 525ق/1131م خاننشینهای مسلمان تابع خان بلاساغون بودند و گروهی از آنان از جمله مسلمانان قارلوق در آلمالیغ سکنی داشتند (همو، V/590). ارسلانخان فرمانروای قارلوق پس از 613ق/1216م بر آلمالیغ فرمان میراند (همو، V/622). در 615ق/1218م در اردوی مغولان واحدهای مسلمان وجود داشتند که عمدتاً از نواحی قایالیغ و آلمالیغ بودند (همو، V/131). آلمالیغ در اوایل سدۀ 7ق/13م مدتی در محاصرۀ کوچلک (کوشلوک) خان نایمان فرمانروای قراختاییان قرار داشت. ولی او نتوانست بر این شهر دست یابد. سرانجام لشکریان مغول این شهر را تصرف کردند (جوینی، همانجا). چنگیزخان که قصد انتقامجویی از سلطان محمد خوارزمشاه را داشت، نخست تصمیم گرفت کار کوچلک را که متحد خوارزمشاه بود، بسازد. وی سردار خود جبهنویان (یمه نویَن) را مأمور پیکار با او کرد. جبهنویان نخست حاکمیت مغولان را بر آلمالیغ تثبیت کرد و فرزند یوزار به نام سوکنک تکین را که پدرش کشته شده بود، به فرمانروایی آلمالیغ گمارد. بارتولد تاریخ این واقعه را حدود 608ق/1211م همچنان در تصرف مغولان بود. در 651ق/1254م ارگن خاتون بر آلمالیغ فرمانروایی داشت (همو، I/565). در جامعالتواریخ رشیدی ضمن بحث از لشکرکشی هولاکو به ایران، آمده است که وی به همراه زنان و فرزندان بزرگتر خود اباقاآن و یشموت چون به حدود آلمالیغ رسید اورغنه (ارگن) خاتون به استقبال آمد (صص 24-25). جوینی نیز به این نکته اشاره کرده است، ولی بانوی مذکور را «اورقینه خاتون» نوشته است (3/97). جومقور پسر دوم هولاکو نیز مدتی فرمانروای آلمالیغ بود (رشیدالدین فضل اللـه، 3/9). چان ــ چون (چانگ ــ چون) سیاح چینی که در ربیعالآخر 620ق/مه 1223م، در عهد فرمانروایی جغتای، از دشت ایلی (ایلا) گذشته است، از وجود شهر بزرگ آلمالیغ در آن دشت یاد کرده است (بارتولد، IV/82, 84, 103). آلمالیغ در روزگار فرمانروایی مغولان در دهۀ اول و دوم سدۀ 8ق/14م یکی از مراکز فعالیت مبلّغان مسیحی کاتولیک اروپا بود. کاتولیکها در آلمالیغ کلیسایی زیبا و اسقف داشتند. فعالیت کاتولیکها در 740-741ق/1339-1340م به روزگار فرمانروایی علی سلطان با سرکوبی خونین مسیحیان پایان گرفت (همو، IV/79). احتمال میرود بنای کلیسایی که مسیحیان پایان گرفت (همو، IV/79). احتمال میرود بنای کلیسایی که مسیحیان پایان گرفت (همو، IV/79). احتمال میرود بنای کلیسایی که مسیحیان در آلمالیغ ساختند متعلق به نیمۀ اول سدۀ 8ق/14م باشد (همو، V/163). در روزگار فرمانروایی مغولان راه بازرگانی جدیدی میان اروپا و آسیا پدید آمد که از سواحل ولگا، اورال، اورگنج، اُتْرار و آلمالیغ میگذشت (همو، III/54). پس از ضعف مغولان از سدۀ 9ق/15م نواحی جنوبی قزلقستان از جمله آلمالیغ زیر فرمان خاندانهای ازبک قرار گفت. در اواخر سدۀ 9ق/15م و اوایل سدۀ 10ق/16م خاننشین قزاقها تأسیس شد که رفته رفته در سدۀ 11ق/17م استقلال یافت (BSE3، همانجا). در سدۀ 12ق/18م اختلاف میان خانهای قزاقستان بالا گرفت. در این زمان برجستهترین خان آن سرزمین شخصی به نام ابوالخیر بود که در نتیجۀ جنگهای داخلی در 1162ق/1749م کشته شد و پسرش نورعلی جانشین وی گردید. در اواخر سدۀ 12ق/18م نواحی جنوبی قزاقستان تابع خان خوقند شد. در 1237ق/1822م اهالی جنوب قزاقستان علیه خان خوقند به شورش برخاستند، ولی شورش مذکور بیرحمانه سرکوب شد. دولت روسیۀ تزاری نفوذ خود را در نواحی مختلف آسیای مرکزی گسترش داد. طی سالهای 1253-1264ق /1837-1848م مردم قزاقستان بر ضد روسها که در آسیای میانه نفوذ کرده بودند، به شورش برخاستند (بنیگسن، 21). در 1270ق/1854م واحدهای ارتش روسیه به استحکامات خان خوقند در اق مسجد حمله بردند و آن را به تصرف آوردند. در 1277ق/1860م خدایراخان، خان خوقند، سپاهی شامل 000‘20 نفر به آلماآتا اعزام داشت تا استحکامات ورنی را تصرف کند، ولی در ربیعالآخر/اکتبر همان سال نیروهای خدایارخان دچار شکست شدند. متعاقب این شکست همۀ اراضی هفت آب به تصرف ارتش روسیه درآمد و قزاقستان به عنوان بخشی از امپراتوری روسیه اعلام گدید. در 1284ق/1867م منطقۀ مذکور به عنوان استان «هفت رود و سیر دریا» اعلام و و فرماندار کلی برای ادارۀ آن تعیین شد. متعاقب آن روسها در این منطقه بالغ بر 500 پایگاه نظامی پدید آوردند (BSE3, XI/150) از 1308ق/1891م آلماآتا به یکی از تبعیدگاههای محکومین سیاسی روسیه بدل گشت. در 1335ق/1917م اهالی آلماآتا به رهبری اَمان گَلْدی ایمانف، علیه دولت روسیۀ تزاری به شورش برخاستند (BSE2, II/146) آلماآتا در دوران جنگهای داخلی به یکی از مراکز سیاسی منطقۀ سمیرچیه بدل گشت. طی سالهای 1322-1337ق/1904-1919م مسلمانان ساکن دشتهای قزاقستان، بهویژه منطقۀ آلماآتا، جمهوری بالنسبه مستقلی پدید آوردند. یکی از مشخصات این نهضت تمایل مردم به حفظ اسلام بر پایۀ اصول و مبانی ملی بود (بنیگسن، 21).
جمعیت: شهر الماآتا در 1345ق/1926م حدود 600‘45 نفر و در 1358ق/1939م 000‘222 نفر جمعیت داشت. در دوران جنگ دوم جهانی گروه کثیری از روسها و دیگر اقوام ساکن اتحاد شوروی به این شهر کوچ کردند. در 1379ق/1959م شمارۀ جمعیت آلماآتا به 000‘456 نفر رسید (BSE3, I/449) در دهۀ ششم و هفتم سدۀ 20م کوچ اهالی برای کشت زمینهای بکر و بایر قزاقستان شدت گرفت. از اینرو شهر آلماآتا به عنوان مرکزی اداری از اهمیت بیشتری برخوردار گشت. در 1969م شمارۀ سکنۀ این شهر به 000‘684 نفر رسید (همانجا) و در 1976م به بیش از 000‘851 نفر افزایش یافت (همان، XI/146). جمعیت استان آلماآتا تا اول ژانویۀ 1972م 000‘526‘1 نفر بود. مردم بومی آلماآتا قزاق هستند. دیگر اقوام ساکن این سرزمین، روسها، که اکثریت اهالی را تشکیل میدهند، اوکرائینیها، تاتارها، ازبکها، بلوروسها و اویغورها هستند (همان، XI/148). مردم بومی قزاقستان از جمله اهالی آلماآتا مسلمان و حنفی مذهبند. پیروی از طریقت قادریّه نیز در آلماآتا رایج است (بنیگسن، 63). قادریه گروهی از صوفیه و منسوب به عبدالقادر جیلانی هستند. از شمارۀ مسلمانان شهر و استان آلماآتا به سبب فقدان آمار، اطلاع دقیقی در دست نیست. طبق آمار در اول ژانویۀ 1976م کل جمعیت جمهوری شوروی قزاقستان را 000‘337‘14 نفر نوشتهاند (BSE3, XXIV, (2)/518) این تعداد در 1979م افزایش یافت.از مجموع سکنۀ این سرزمین تا 1979م شمارۀ مسلمانان را 000‘556‘6 نفر ذکر کردهاند که بهطور نسبی 7/0٪ مجموع اهالی را تشکیل میدهند (بنیگسن، 6, 9). مسلمانان تنها بومیان این سرزمین نیستند، بلکه اقوام مسلمان از آسیای مرکزی و قفقاز بهویژه تاتارها، ازبکها و اویغورها نیز در آنجا زندگی میکنند. قزاقستان تنها جمهوری شوروی در اسیای مرکزی است که در آن شمارۀ روسها و اهالی غیرمحلی بیش از مردم بومی است. گرچه در تاشکند، دوشنبه و عشقآباد شمارۀ مسلمانان از روسها افزونتر است، ولی در آلماآتا تعداد مسلمانان کمتر از روسهای مهاجر شده است (همانجا). جمعیت قزاقستان را در 1979م حدود 283‘684‘14 نفر و شمارۀ قزاقهای ساکن این سرزمین را، 349‘289‘5 نفر نوشته اند (آکینر، 294). بنابراین نسبت قزاقها به افراد غیرمحلی در سرزمین خودشان 36٪ است (همانجا). این نسبت دست کم در مورد شهر آلماآتا نیز صادق است.
اقتصاد و مراکز علمی: تاریخ اول سدۀ 20م، اهالی استان آلماآتا همانند سایر نواحی جمهوری قزاقستان به کشاورزی و دامپروری اشتغال داشتند و به تقریب فاقد صنعت بودند، اما آلماآتا رفته رفته به شهری بالنسیه صنعتی تبدیل شد. عمدهترین تأسیسات صنعتی آلماآتا در زمینۀ صنایع را مواد خام کشاورزی و دامپروری محلی تشکیل میدهد. گوشت، شیر و دیگر فرآوردههای دامی، گندم، توتون، چای، انگور و سیب از جمله محصولات عمدۀ آلماآتا به شمار میرود. کشبافی، نخریسی و پارچهبافی بخش عمدهای از صنایع سبک آلماآتا است. خط آهن نووسیبیرسک ــ تاشکند و نیز جادۀ فرونزه ــ سمی پالاتینسک که تا مرز جمهوری خلق چین امتداد دارد، از شهر آلماآتا میگذرد (BSE3, I/450). آلماآتا دارای تأسیسات برق آبی است که بر روی رود ایلی بنا شده است این شهر دارای کارخانههای تولید فلز، ماشینسازی، تولید کفش، تهیۀ کشباف، روغنکشی و تهیۀ کنسرو است (همان، XXIV/451).
آلماآتا بزرگترین مرکز فرهنگی جمهوری قزاقستان است. فرهنگستان علوم جمهوری شوروی قزاقستان که در 1946م تأسیس گردید، در این شهر واقع است. این فرهنگستان دارای 20 انستیتو و 40 مؤسسۀ پژوهشی است («جمهوری شوروی قزاقستان»، 487). از دیگر مراکز فرهنگی این شهر، آکادمی کشاورزی با 80 مؤسسۀ پژوهشی است (همان، 488). آلماآتا دارای 12 دانشکده، 13 آموزشگاه و 64 دبیرستان کامل و 7 کلاسه است. در این شهر 40 کتابخانه و 3 موزه فعالیت دارند. در قزاقستان چند روزنامه و مجله به زبانهای روسی و قزاقی و اویغوری منتشر میشود (همان، BSE3, I/450; 486).
مآخذ: ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1348ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1911-1937م؛ رشیدالدین فضل اللـه، جامع التواریخ، به کوشش عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو، 1957م؛ قزوینی، محمد، حاشیه بر تاریخ جهانگشای جوینی، لیدن، 1329ق/1911م؛ نیز:
Akiner, Shirin, Islamic Peoples of Soviet Union, 1986; Bābur Pādshāh Ghazi, Zahiru'd din Muhammad, Bābur-Nāme (Memoirs of Babur), V. V., Sochineniia, Moskva, 1960-1977; Benigsen, A., Musulmane v SSSR, Paris, 1983; BSE2; BSE3; Kazakhskaia SSR, ed N. N, Baranskii, Moskva, 1957.
عنایتاللـه رضا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر