نام بلباسها در شرفنامه امیر اشرفخان بدلیسی متعلق به دوره صفویان ذکر گردیده است. ریشه این نام باید سوارکاران تازنده و پرواز و جهش کننده با اسب باشد؛ چون کلمات بالباز و بل بون در زبان کُردی به ترتیب به معنی "سربازان سوارکار و جنگجو" و "تازنده" و "پرواز و جهش کننده با اسب" است. بر این پایه به ظاهر به نظر میرسد که نام کُردان توژیک (تازندگان، سواران جنگی تازنده) هم که کاردار تزاری واسیلی نیکی تین در تهران در کتاب خود از ایشان به عنوان قبیله نظامی و سوارکار و جنگجو یاد میکند، از همین تبار بلباسها بوده اند اما نام ایشان را در تاریخ و جغرافیای کهن عثمانی در نواحی دور تر در منطقه درسیم می بینیم. گر چه به هر حال وجود کلمه بال در نام بلباس ما را به سوی توتمهای کوتیان (سگپرستان) و کیمریان (سگسان دارای شاخ بزکوهی) از بومیان دیرین کردستان رهنمون میگردد. چون می دانیم در نقش برجسته دوغو بایزید تمثالی از یک سگسان شاخدار توتمی و قدسی و خدایگانی بر سنگ نقش بسته است که دو روحانی محلی (ارمنی- کُرد زازایی) او را در دو سوی پس و پیش از کنار بر روی اریکه ای که وی بر آن وایستاده است، همراهی می نمایند. ولی در این رابطه صرفاً نام کًردان زازا (=توژیکان، منسوبین به تازی) در شمال دریاچه وان مطرح است نه بلباسها در نواحی جنوب غربی اورمیه. چون نام زازا به صورت زاوه ذا به معنی پرستنده ایزد سگسان علم و دانش تیر است که در رابطه با توتم کیمری و سکا (شکا) و تورِ سگسان- بزکوهی شاخ ایشان بسیار قابل توجه میگردد؛ چه نام دیگر این مردم یعنی دملی را نیز به زبان کُردی می توان دارندگان توتم حیوان دراز دم (روباه دم) گرفت. این توتم در اساطیر اوستایی تحت نام تخموروپه (پهلوان سگسان دراز دم یا روباه دم) در مقام پادشاهی پیشدادی (میتانی، کُرد مادی تبار) ظاهر می شود. ایرانیان مادی و پارسی نیز تخموروپه (تهمورث) را همانند تیر- توژیک- زازای کًردان کیمری و ارامنه ایزد کتابت و خط و دبیری به شمار می آوردند.
نام بلباس همواره برای ما طایفه زینالی های اطراف مراغه و نقاط و دور نزدیک آن همواره با خاطره یک سوگواری تاریخی برای یک بزرگوارمان همراه است. عموی درشت اندام و شجاع پدرم که به واسطه این ویژگیهایش مستمری از ولیعهد قاجار در تبریز دریافت میکرد. در حمله بلباسها به روستاهای مراغه در روستای اجدادی ما کُهلان با شجاعت جلو رفته با رهبر جنگجویان بلباس صحبت میکند که اسب اش را به وی باز گردانند که "زندگی سوارکار بدون اسبش تباه است". رهبر بلباسان هم اسب او را به شجاعت و شهامت وی می بخشد. عموی پدرم اسب را نگه می دارد تا بلباسها با اموال غارت کرده شان دور شوند؛ ولی مردان روستا که از دور شاهد صحنه بوده اند هجوم می آورند که ایشان نیز اموالی طلب کنند. بلباسها گلوله ای بر دنده عموی بزرگ ما میزنند تا مردم دور شوند و در امر متفرق کردن ایشان موفق هم میشوند. عموی بزرگ ما را بر روی ستوری از کهلان در 21کیلومتری شمال شرقی مراغه به شهر مراغه میرسانند و برای جلوگیری از خونریزی بیشتر محل گلوله را از سر عدم اطلاعات پزشکی سفت می بندند و لذا خون به درون امحا و احشاء وی میریزد و پزشک معالج همین امر را باعث غیر قابل درمان بودن وی اعلام میکند. هنوز هم در شهرستان مراغه هجوم و آشوب و یورش آوردن ناگهانی مردم برای تسهیم و تصاحب کالاها را به قیاس از حمله غارتگرانه ایشان به اصطلاح "یورش بلباسان" (بلباس گَلدی) میگویند.
علی پور سفر چنین اطلاعاتی را در باب بلباسها جمع آوری نموده است: بِلْباس ؟ اتحادیه ای مرکب از چند طایفه بزرگ کرد در شمال غربی ایران و شمال شرقی عراق که حکام آن با عنوان موروثی مَزین (مَزِن ) شناخته می شدند. در دویست سال اخیر، هر یک از اعضای این اتحادیه ، از آن جدا شده و در مناطقی اسکان یافته اند که بعدها به نام آنان خوانده شده است .
طوایف منگور، مامِش ، پیران ، سِن ، کاخِذِری ، کاک آقاعثمان ، زودی (یا زادی ) و بالک ، از اعضای عمده آن به شمار می آمده و در اطراف رودخانه لاوین ، در بخش علیای رودزاب ، اقامت داشته اند (مشیرالدوله تبریزی ،
ص 147؛ ادموندز، ص 241؛ افشار محمودلو، ص 295). بدلیسی در شرفنامه (ص 470، 474) بلباس را بلباسی ضبط کرده و در شمار طوایف روژکی آورده که شامل ده طایفه بوده است .
به نظر می رسد که اتحادیه بلباس پیوسته از جمعیت و ثروت فراوان برخوردار بوده باشد، چنانکه با وجود روبرو شدن با قتل عامهای مکرر، جمعیت آن را در نیمه نخست قرن سیزدهم قریب بیست هزار خانوار نوشته اند (شیروانی ، ص 165)، اما در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه (1264ـ1313) جمعیت آن تا حدود 800 ، 2 خانوار کاهش یافته بوده است (مشیرالدوله تبریزی ، همانجا).
طبق آمار تقریبی ، جمعیت چادرنشینان بلباسِ ایران در دهه چهل هجری شمسی ، قریب 100 3 خانوار بود (ایرانشهر، ج 1، ص 122). این جمعیت در سالهای اخیر بشدت کاهش یافته و به کمتر از هزار خانوار رسیده است. براساس سرشماری عشایری 1366ش ، جمعیت طوایف مستقل بلباس تا حدود 780خانوار کاهش یافته است که اغلب در دهستانهای عشایریِ متعلق به خود به دامداری اشتغال دارند (مرکز آمار ایران ، ص 12ـ15).
جمعیت بلباسهای عراق از شمار بلباسهای مقیم ایران نیز کمتر است ؛ در اواسط قرن حاضر، اندکی از این مردم در سلیمانیه و گروه بیشتری در رانیه سکونت داشتند. طوایفی که اغلب اعضای آن در عراق به سر می برند، رَمک و سِن هستند (عزاوی ، ج 2، ص 120ـ121).
پیشینه: بلباسها به اقتضای شیوه زندگی خود، غالباًبا همسایگان کرد و ترک ، در جنگ و ستیز بوده اند، و همین
مناسبات از آنان چهره ای خشن و ماجراجو ترسیم کرده است (شیروانی ، همانجا؛ افشارمحمودلو، ص 297؛ نیکیتین ، ص 356). دامنه حملات طوایف بلباس از اعماق کردستان تا شهرهای ارومیه و مراغه کشیده می شد؛ به همین دلیل ، یکی از وظایف مهم حکومتهای محلی مراغه وارومیه ، ممانعت از حمله آنان بوده است . صرف نظر ازشیوه زندگانی طوایف بلباس ، تعدیات کمرشکن حکام محلی آذربایجان نیز این طوایف را به ستیزه جویی بیشترسوق می داد.
این اتحادیه از قرن دهم ، پیوسته در منازعات محلی کردستان حضور داشته است . به نوشته بدلیسی (ص 470ـ 471)، قدرت طوایف بلباسی به حدی بود که سلطان سلیمان قانونی (حک:926ـ974)، خلیفه عثمانی ، جز با جلب رضایت سران برخی طوایف از جمله بلباس ، نتوانست بر سرزمین بدلیس دست یابد.
در این قرن ، بلباسها تحت امر حکومتهای موروثی خود قرار داشتند. برخی از رؤسای آنان در فاصله اواسط قرن دهم تا اوایل قرن یازدهم ، شیخ امیر بلباسی و پسرانش ابراهیم بیگ و قاسم بیگ ، علاءالدین آغای بلباسی ، شاه حسین آقا مهردار و پسرش قاسم بیگ (همان ، ص 264، 471، 473) بوده اند. بعضی از بزرگان بلباسی نیز از امرای دولت صفویه به شمار می آمده اند، چنانکه ابراهیم بیگ بلباسی سالها سرحد دار سیستان و حاکم بخشی از بلوچستان بود (همان ، ص 472ـ473). با اینهمه آنها پیوسته از جمله عوامل پیچیدگی مناسبات مرزی ایران و عثمانی به شمار می رفتند، و بزرگان بلباس هرگاه از دولت ایران روگردان می شدند، به دولت عثمانی پناه می بردند و دولت عثمانی نیز با استفاده از ادعاهای آنان ،اراضی ایشان را جزو قلمرو و مردم آن را از اتباع خود قلمداد می کرد (نظام السلطنه مافی ، ج 3، ص 735ـ736).همزمان با سلطنت حسین صفوی (1105ـ 1135)، حسن پاشا وزیر عثمانی ، در حمایت از کردهای بابان ، بر بلباسهای ایران تاخت و آنها را درهم شکست (عزاوی ، ج 2، ص 105ـ106).
در آغاز سلطنت نادرشاه (1148ـ1160)، طوایف بلباس به بخشی از متصرفات حکومت موروثی ارومیه حمله بردند، اما سرانجام از قوای نادرشاه شکست خوردند (افشارمحمودلو، ص 83ـ84). این مردم از زمان استقرارطوایف افشار و جوانشیر در ارومیه و مراغه ، حتی تا دوره استقرار قاجاریه ، اغلب به جنگ و ستیز با افشارهای ارومیه و طایفه مقدم از طوایف جوانشیر مراغه و حکام آنان مشغول بوده اند. این جنگها قریب سیصد سال طول کشید و کشتارها، ویرانیها و غارتهای گسترده ای به بار آورد (همان ، ص 160، 164، 189ـ190، 213ـ215، 217، 219، 220، 235ـ236، 297، 311ـ313، 370ـ371). در 1176، طوایف بلباس از تمکین در برابر کریمخان زند که آذربایجان را در تصرف داشت ، خودداری نمودند، تا اینکه فتحعلی خان افشار ارشلو، حاکم وقت ارومیه ، آنان را شکست داد و علاوه بر کشتن صدها تن و اسیر کردن سه هزار تن از آنان ، پنجاه هزار رأس گوسفند و بیست هزار رأس اسب به غنیمت برد (غفاری کاشانی ، ص 218ـ219).
در سالهای پایانی قرن دوازدهم ، حکومت بلباسها بر عهده باپورآقامنگور بود. وی به اتفاق هزار نفر از مردان و جوانان بلباس ، در مهمانی احمدخان مقدم ، حاکم مراغه ، به نیرنگ کشته شد (افشارمحمودلو، ص 189ـ190). جانشین وی قره نی آقامنگور سرکرده طوایف مامَش و از رؤسای اردوی امامقلی خان افشار، حاکم ارومیه ، بود که بسیاری از جنگجویان بلباس را در جنگ با امامقلی خان به کشتن داد (همان ،ص 195ـ 196).
رؤسای طوایف بلباس ظاهراً از همین سالهاست که اعتبار بیشتری کسب می کنند و نامشان در منابع تاریخی بیشتر به چشم می خورد. یکی از فصول برجسته تاریخ طوایف بلباس ، شرکت بخش اعظمی از آنان در شورش شیخ عبیدالله شَمزینی ، رهبر طریقت نقشبندیه ، در1297 است . فرمانده این شورش ، حمزه آقای منگور، سالها با حکومت محلی آذربایجان در جنگ بود. در نتیجه این شورش ، صدهانفر از بلباسها کشته شدند و هزاران نفر به خاک عثمانی گریختند. حمزه آقای منگور نیز، پس از شکست شورش در 1298، با دسیسه ای که امیر نظام گروسی ترتیب داده بود، همراه گروهی از بزرگان بلباس ، کشته شد (افشار، ص 571ـ 572،و جاهای متعدد؛ صدیق الممالک ، ص 409ـ410، 413؛ اعتمادالسلطنه ، ص 104).
در صفر 1333، جنگجویانی از طوایف بلباس و سایر طوایف کرد ایران همراه با نظامیان عثمانی ، شهرهای
میاندوآب و مراغه را تصرف کردند و پس از خروج ارتش روسیه وارد شهر تبریز شدند. چندروز بعد، ارتش روسیه به سوی تبریز بازگشت و پس از جنگ خونین با نیروهای مشترک کرد و ترک ، شهر تبریز را دوباره به تصرف خوددرآورد ( کتاب سبز ، ص 45، 52، 75ـ79، 82، 84، 88ـ89، 91).
قدرت و نفوذ حکام بلباس ، که تا اوایل قرن سیزدهم کم و بیش پا بر جا بود، پس از آن رو به تلاشی و تجزیه نهاد. کاهش قدرت حکام بلباس و همچنین تجزیه طوایف تا سالهای متأخر نیز ادامه داشت . هنگام تشکیل جمهوری خودمختار مهاباد در 1325ش ، طوایف معروف بلباس همگی مستقل از یکدیگر و مخالف یکدیگر و از درون دچار تفرقه و تجزیه شده بودند(ایگلتون ، ص 43ـ44).
در سالهای قیمومت بریتانیا بر عراق ، گروهی از جنگجویان بلباس ، در شمار ارتش محلی بریتانیا بودند و در جنگ با بعضی طوایف شورشی کُرد، شرکت می کردند (ادموندز، ص 278).
منابع : سیسیل جی . ادموندز، کردها، ترکها، عربها ، ترجمه ابراهیم یونسی ، تهران 1367ش ؛ محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ، چاپ ایرج افشار، تهران 1350ش ؛ علی افشار، رساله ی شورش شیخ عبیدالله ، در عبدالرشیدبن محمد شفیع افشارمحمودلو، تاریخ افشار ، چاپ محمود رامیان وپرویز شهریار افشار، تبریز 1346ش ؛ عبدالرشیدبن محمد شفیع افشار محمودلو، تاریخ افشار ، چاپ محمود رامیان و پرویز شهریار
افشار، تبریز 1346ش ؛ ایرانشهر ، تهران : کمیسیون ملی یونسکودر ایران ، 1342ـ1343ش ؛ ویلیام ایگلتون ، جمهوری 1946 کردستان ، ترجمه محمد صمدی ، مهاباد 1360ش ؛ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی ، شرفنامه : تاریخ مفصل کردستان ، چاپ محمد عباسی ،چاپ افست تهران 1343ش ؛ زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، بستان السیاحه ، یا، سیاحت نامه ، تهران 1315؛ ابراهیم بن اسدالله صدیق الممالک ، منتخب التواریخ مظفری ، چاپ سنگی ] تهران [ 1326؛ عباس عزاوی ، عشائر العراق ، بغداد 1937ـ 1956، چاپ افست قم 1370ش ؛ ابوالحسن غفاری کاشانی ، گلشن مراد ، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تهران 1369ش ؛ کتاب سبز ، تهران : نشرتاریخ ایران ، 1363ش ؛ مرکز آمار ایران ، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده 1366: فرهنگ عشایری حوزه های 01 و 02، تهران 1370ش ؛ جعفربن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی ، رساله تحقیقات سرحدّیه ، چاپ محمدمشیری ، تهران 1348ش ؛ حسین قلی نظام السلطنه مافی ، خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظام السلطنه مافی ، چاپ معصومه مافی ... ] و دیگران [ ، تهران 1362ش ؛ واسیلی نیکیتین ، کرد و کردستان ، ترجمه محمد قاضی ،تهران 1366ش .
/ علی پورصفر /
۱ نظر:
با سلام به دوست خوبم آقاي جواد مفرد.
ممنونم از اينكه هراز گاهي به ما سر ميزني وبا ايميلي مارا ياد ميكني از بابت همه چي ممنونم
ارسال یک نظر