آغاجری- آکاتزیر، ساراگور، همان ترکان برتاس و سابیر بوده و آگاتیرسی همان مردم ملداوی هست
در رابطه با یکی بودن آقاجری (سرور لشکری) با آغاجری (آغاج ایچَری= مردم جنگلی یا به احتمال متر شکارچیان کمین کننده در درون تنه پوسیده درختان) و معنی و نام و نشان این قبیله بزرگ ترک بحث کوتاهی بین من و دوست و هموطن در غربت مان حسن بایگان انجام گرفت و تحقیق در باب موضوع ادامه صحبت دارای نتایج بسیار جالب شد. حسن بایگان در این نامها تفاوتی بین آقا و آغا (تلخیص آغاج = درخت) می دید که در وجه غالب قضیه حق با ایشان بود. دو نظر از ریشه مردم منطقه جنگلی و مردم ارتشی در تقابل با هم بررسی گردید و منتج به جدا بودن این اسامی مشابه شد و نظر سوم یعنی مردم جنگلی (هیلایه/اگیلایهً خبر هرودوت، برتاس خبر مسلمین) یا به معنی شکارچیان کمین کننده در درون میان و تنه پوشیده درختان یعنی معادل و مترادف تقریبی نام قبچاق برای نام آغاجری و معنی عام قبیله لشکری برای آقاجری از آنها عاید گردید. اساساً به نظر میرسد ترکان غربی قبچاق و پچنگ (پا-او-ی شینگه، پشنگ، مردم کنار آب آرام یا دارنده توتم "پرندهً پای در آب =غاز/درنا، قازاق، بجناق، دورسو) باشگرد و آغاجری (برتاس) قبایل خویشاوند یک قوم ترک زبان واحدی بوده باشند:
آرتور کسلر در کتاب خود قبیله سیزدهم از پریسکوس بیزانسی ضمن لطیفه ای از آکاتزیرها به عنوان متحدان هونها یاد می کند بدین مضمون که "امپراطور بیزانس خواست ایشان را به اتحاد با روم تشویق نماید. ولی کاریداش رئیس طماع آکاتزیرها رشوه ای را که به او پیشنهاد شده بود، کافی ندانست و با هونها متحد باقی ماند. آتیلا رقیب کاریداش را از سر راه وی برداشت و از او دعوت کرد که برای دیدار به دربار بیاید. کاریداش از این دعوت تشکر بسیار کرد و گفت« برای یک مرد فانی بسیار مشکل خواهد بود که به صورت خدا نگاه کند، چون همانطور که هیچ کس نمی تواند به قرص خورشید خیره شود کسی هم نمی تواند بدون صدمه دیدن به صورت بزرگترین خدایان نگاه کند». آتیلا باید از این چاپلوسی خوشحال شده باشد. چون ریاست کاریداش را تأیید کرد."
نامهای آتیلا رهبر هونها (مردم منسوب به اسب، اسب سوار) و کاریداش رهبر آکاتزیرها (آغاج ایچری ها؛ یعنی مردم درون منطقه جنگلی) را به ترتیب می توان به معنی جهش کننده با اسب و سرور سپاهیان گرفت. می دانیم اسب حیوان توتمی هونها بوده است. خود کلمهً آکاتزیر (مردم منطقه جنگلی) را مارکوارت به معنی آق خزر یعنی خزرهای سفید گرفته است که خطاست. نام سکایی هون مترادف نام ترکی ایشان بیات (در معنی سروران اسب) بوده است و نامهای ترکی بیات (در هیئت بی ایت) و آکاتزیر نشانگر به ترتیب همان مردم هونهای سابیری (سگپرستان در زبان ایرانی و سکایی) و برتاسهای جنگل نشین است. چون مردمی به نام آغاجری دیگر در این منطقه روس نشین دیده نمیشوند؛ لذا باید این مردم کثیر از آنجا به نقاط دیگر دنیا از جمله ایران کوچ کرده باشند. نگارنده قبلاً نام آکاتزیرها با نام آگاتیرسهای خبر هرودوت (مردمی که در مراسم سنتی خود را با لکه هایی خال خالی رنگ میکنند) سنجیده بودم که بیراهه رفتن بود چه نام آگاتیرسها در زبان سانسکریت- سکایی مترادف با سکایی –سانسکریت ملداویائیها (یعنی مردمی که با علامت لک می آرایند) می باشد. نادر بیات در کتاب خود مهاجرین توران زمین در باب آغاجری ها می آورد: " آغاچریها (مردم جنگلی یا مردم ارتشی و حکومتی=باسیلی) که از اقوام خزر محسوب می شدند، در سال 488 میلادی و هشت سال بعد مردمی تحت نام ساراگورها (ایل زرین و حکومتی) به جنوب قفقاز رفتند و در سال 488 میلادی با ساسانیان به نبرد پرداختند. رئیس اقوام ترک سابیر که آمبازوک (بسیار نیرومند) نام داشت در سال 508 با قباد پدر انوشیروان جنگ کرد، ولی فرزندانش با او پیمان بستند و علیه روم جنگیدند. در سال های 516-515 میلادی ،ارمنستان را اشغال کردند و تا قونیه پیش رفتند به طور کلی تا پایان سلطنت قباد ، آران وگرجستان ومنطقه شمال آذربایجان در دست خزرها واقوام نزدیک آنها بود از این جهت به این مناطق کشور خزر ها نیز گفته اند (بلاذری194،طبری،ابن خردادبه، تاریخ یعقوبی ) و شهر قباله مرکز اینها بوده است."
این مطلب دال بر این است خزر ها (خورندگان خاویار) یا آغاچری (آغاجری، در معنی سرباز سرور) یا هون سابیری که در منابع غربی به نام معروف هستند و ساراگور (ایل زرین حکومتی) نام قوم واحدی هستند. از آنجاییکه از حکومت آغاجری ها در شمال کوهستان قفقاز سخن به میان نیامده است، یا ایشان تحت نام یونانی باسیلی (قوم حکومتی) ذکر شده اند یا منظور از ساراگورها باید همان قوم حکومتی هون سابیری یا به احتمال کمتر خزرها منظور گردیده اند. از این میان تصور اول درست تر به نظر می رسد؛ چون هرودوت نام ایرانی –سکایی این مردم گیلایه ذکر کرده است که به معنی جنگلی است. بنا بگفته هرودوت در سرزمین این مردم و حوالی آنها سکائیان آریایی به کشاورزی میزیسته اند. از سوی دیگر در واقع هون (هیون، مربوط به اسب) و بیات (کسانی که سرورشان اسب یا سگ است) و حتی به اعتباری نام سابیر (ساویر، اسپار= سوارکاران یا سگوندها) از نظر لفظی معنی واحدی در زبان سانسکریتی سکایی داشته اند. مجموع دلایل از جمله شکل واژه سابیر (سپی-ار یا سپی ور= سگ وند یا اسب وند) دال بر این است سابیرها سگپرست یا در رابطه با شکار با سگ و اسب بوده اند. در اواخر قرن دو میلادی وناسپ سورهاپ در رأس سپاهیان خود مرکب از خزر و باسیلی (ایل حکومتی= برتاس/آقاجری یا بارس-ایلی= ایل پلنگ یا سگبالدار=سابیر) به ارمنستان هجوم آورده بود. به هر حال مسلم به نظر میرسد باسیلی ها (بارسیلی ها، یا قوم سلطنتی) برتاسها (مردم جنگلی، آغاجری ها)همان یا سابیران (اعقاب جیرکها و اسلاف نوقایها) بوده اند. در عهد انوشیروان اینان به اران حضور داشته اند و انوشیروان با ایشان نبرد کرده است. حیوان توتمی هم که در درفش ملی نوقای ها تصویر شده است سگ بالدار (پلنگ) است. به نظر میرسد نام آغاچری یک معنی عمومی نیز داشته است و قبایل ترکی بوده اند که در خدمت لشکری بوده اند. گرچه مردم آغاجری (آغاچری) که در عهد قباد ساسانی به جنوب قفقاز هجوم آوردند از برتاسهای هم تبار همان قبچاقان (شکار کمین کننده در شکاف درخت، از ریشه قبق=درخت میان پوشیده) چه از توضیحاتی که در این باب داده شده است به وضوح معلوم است که بسیاری از قبایل آغاجری نام از همان آغاجریهای سابیری (قبچاقهای شمالغربی دریای خزر) بوده اند. یعنی نام سابیر (ساویر، سپی-ار) به وضوح بیانگر معنی لفظی نام مردم نوقای (منسوب به سگ) در شمال غربی دریای خزر است چه نام سابیر هم به صورت سپَ –ار به همین معنی است. قابل توجه است که از سرزمین و شهر برتاس (سرزمین جنگلی=گیلایه) و مردم آن در جنوب منطقه بلغاران غازان، نشانگر همان مردمی است که هرودوت تحت نام مردم گیلایه یعنی جنگلی معرفی کرده است و مرکز آن هم اکنون نیز برجانسک (یعنی جایگاه جنگلی) خوانده میشود. اگر نام آغاجری را به معنی مردم جنگلی بگیریم، در این صورت به نام همین مردم جنگلی (گیلایه های باستانی) میرسیم. به نظر میرسد نام شهر گلن (شهر چوبی غازان) نیز از همین ریشه ایرانی و سکایی آن گرفته شده است.
برای نگارنده بارها این سؤال پیش آمده است که آیا مراد از سابیران، بیاتها هستند یا مردم نوقای با توجه به حمله و مهاجرت سابیران به ایران در عهد ساسانی دلایل به نفع بیاتها سنگینی می کند. سنت سگپرستی مردم نوقای از قبچاقهای شکارچی به یادگار مانده است. چنانکه قبلاً گفته ایم جیرکهای شکارچی خبر هرودوت که نیاکان این مردم بوده اند با کمین کردن درون درختان با تیر و کمان و سگ شکاری و اسب به شکار می کرده اند در این صورت نام آغاجری در مفهوم قبچاق (مردم کمین کننده درون شکاف درخت) به صورت آغاج ایچری با نوقای و بایات (بای- ایت=سگسرور، بای آت=اسب سرور) به هم می رسند. یعنی نوقای و سابیر و آغاچری (آقاچری) اسامیی برای قبایل ترک دشت قبچاق بوده اند. ياقوت مىنويسد كه زبان مردم برتاس زبانى خاص است كه مشابهتى با تركى و خزري و بلغاري ندارد. این عدم تشابه در واقع نشانگر التقاط زبان ترکی ایشان با زبان ایرانی سکایی و زبان اسلاوی است.
در نشریه انترنتی بایرام چنین اطلاعاتی از آغاجری ها به دست داده شده است که کامل نیست ولی حاوی اطلاعاتی مهمی است: در روزگاران گذشته، یعنی در قرن پنجم میلادی قبیله ترک آغاجری در کناره های رود ولگا و در منطقه دشت های قپچاق زندگی می کردند و برخی از منابع تاریخی و سفرنامه های قرون اولیه اسلامی از آنان به نام قوم برطاس [یعنی مردم جنگلی= آغاجری] نام برده اند و از این قوم در دوره سلجوقیان هم در کتاب مسامره الاخبارآقسرایی و در صفحات 302 و 303 و 305 آن نام برده شده و از امیر آغاجری آن نام برده شده است و کاشغری هم در صفحه 40 کتاب دیوان لغات الترک خود از این قوم نام می برد و ابوالغازی بهادرخان در صفحه 31 کتاب خود « شجره تراکمه» آنان را یکی از 24 قبیله ترکان اوغوز می داند. بعدها قبیله آغاجری به همراه قبایل دیگر اوغوز به ایران آمده و برخی هم به منطقه آناتولی ترکیه کوچ کردند و برخی از آنان نیز به شمال دریای سیاه مهاجرت نمودند و مغولان نیز در سرکوب آنان در دوره هلاکوخان به شدت اقدام نمودند و آنان هم در تقابل با مغولان و تیموریان در خدمت قراقویونلوهای ترک درآمدند و بعد از دوره سلجوقیان جامع التواریخ در صفحات 42 و 52 و 54 و 207 خود از آغاجریان مزبور نام می برد. امروزه هم تعدادی از طوایف ترک آغاجری در منطقه آذربایجان شرقی و در استان زنجان و همدان و خوزستان به سرمی برند و اصولاً منطقه نفت خیز آغاجری بهبهان که در خوزستان است به نام این قوم ترک نامگذاری شده است. که همراه با دیگر اقوام افشار خوزستان در دوره سلجوقیان در منطقه خوزستان اسکان یافته بودند و نیز صفحات 13 و 17 و 81 و 82 و 122 کتاب تاریخ مراغه از دهات آنان در این شهرستان آذربایجان شرقی نام می برد و در استان زنجان نیز برخی دهات متعلق به آنان است که از آن جمله ده آغاجری که در نزدیکی سجاس قرار دارد و در استان همدان نیز در برخی دهات سکونت دارند و برخی نیز به شهر همدان کوچیده اند.
حمدالله مستوفی در دوره ایلخانی، در صفحه 81 کتاب نزهت القلوب خود در مورد 4 ناحیه شهر خلخال از آنان یاد می کند و در این باره می نویسد: خامده بیل یکی از چهار ناحیه خلخال بود که در سابق شهر فیروزآباد نام داشت که حکامش را آغاجریان تشکیل می دادند و این شهر فیروزآباد را در صفحات دیگر کتاب خود بخشی از طارم زنجان می داند که چسبیده به منطقه خلخال است. صفحه 203 کتاب تاریخ تیموریان و ترکمانان در این باره نیز می نویسد که آغاجریها همراه طوایف دیگر حاجی لو و دوخارها و بایراملوها و اینانلوها از قبایل متحد ایل ترک قره قویونلو بودند. نیز صفحات 37 و 145 کتاب دیاربکریه که به حوادث دوران قرا قویونلوها می پردازد در این صفحات حود از حسن بیک آغاجری در این دوره تاریخی نام می برد که رئیس قبیله آنان بود و در صفحه 37 دیار بکریه می نویسد که مسماة تاتار خاتون که خواهر قرا محمد و والده حسن بیک آغاجری بود یک قطار شتر نزد عثمان بیک پیشکش آورد و در صفحه 145 کتاب دیاربکریه در جریان قتل اسکندر میرزای قراقویونلو که بعد از قرا یوسف قراقویونلو در رأس قدرت آنان در آذربایجان بود و در دوره شاهرخ تیموری به قتل رسید؛ دراین باره می نویسد که در جریان اسکندر میرزا قراقویونلو جمعی از امرا مثل شهسوار بیرامی و حسن آغاجری نیز با شاه قباد اتفاق نمودند و او را به امارت قبول کردند و با او عهد و پیمان بستند و شاه قباد خزانه را متصرف شد و بعضی از آن را بر لشکر قسمت کرد و صورت امر به عم خود، جهان شاه میرزا اعلام نمود. در مورد جهان شاه قراقویونلو که در زنجان نیز مسجد جامعی نظیر مسجد کبود تبریز ساخته بود و به نقل صفحه 146 کتاب دیاربکریه وی یکی از بیوه های پدرش قره یوسف را به سولان بیگ آغاجری داد. تا از طریق وصلت خویشاوندی با وی همبستگی اقوام قبیله آغاجری را در مسائل نظامی به دست آورد و نیز کتاب دیار بکریه در صفحات 194 و 197 و 241 و 271 و 542 کتابش از علی بیگ آغاجری نام می برد که یکی از سران قبیله ترک آغاجری بود. که از متحدان سیاسی آنان در مسائل آذربایجان بود. و همین کتاب از علی بیگ آغاجری در صفحات 194 و 197خود از وی نام می برد که چگونه در درگیری های نظامی دوران آق قویونلوها شرکت داشت. و در صفحه 241 کتابش از همین علی بیگ آغاجری به عنوان سردار جهانشاه قره قویونلو نام می برد که در ایلغار منطقه ارزنجان نقش داشت و بعد از مرگ جهانشاه قره قویونلو هم به خدمت اوزون حسن آق قویونلو در می آید. و نیز به نقل صفحه 471 کتاب دیاربکریه او در تقابل با آق قویونلو ها از حسن علی فرار کرده و به اردوی سلطان ابوسعید تیموری می پیوندد ولی بعضی از سران قبیله آغاجری ترک به آق قویونلوها می پیوندند و از جمله حاجی حسن آغاجری بود که به نقل صفحات 438 و 441 و 442 کتاب دیار بکریه به همراه حاجی بیگ گاورودی به اوزون حسن آق قویونلو می پیوندد و نیز به نقل صفحه442 کتاب دیار بکریه اوزون حسن آق قویونلو هم در عوض منطقه قزوین را به حاجی حسن آغاجری می دهد.
در دوره صفویه هم گرچه طوایف ترک آغاجری یکی از هفت ایل ترک قزلباش و تشکیل دهنده دولت صفویه نبودند ولی همچنان اقتدار خود را تا حدودی حفظ کرده بودند و به همین دلیل در صفحات 332 و 333 کتاب تاریخ ایلچی نظام شاه در دوره شاه طهماسب صفوی و درسال 953 هجری در این کتاب از آقاهای آغاجری و طایفه آغاجری خوزستان که در منطقه دزفول و شوشتر آن موقع مستقر بودند نام می برد و نیز کتاب مرآت البلدان در صفحه 2371 خود از طوایف آغاجری خوزستان و به همراه دیگر طوایف لر و بهمنی نام می برد که به صورت 7 هزار خانواده ایلی در اطراف بهبهان پراکنده بودند و نیز کتاب تاریخ و جغرافیای کهکیلویه هم در صفحات 72 و 122 و 138 و 152 و 243 و 395 و 411 و 412 و452 و 453 خود از قوم آغاجری منطقه کهکیلویه و بهبهان نام می برد. و در فرهنگ آبادی های کشور نیز در صفحات 12 و 17 و 81 و 83 و 122 آن و درباره دهستانهای دیزجرود از دهات اقوام ترک آغاجری نام برده شده است. و به علاوه جلد چهارم کتاب آثار و بناهای تاریخی خوزستان و در صفحه 366 خود از تیره های آغاجری و طوایف دیگر متحد این ترکان خوزستان نام می یرد که در منطقه بهبهان زندگی می کردند و در این باره می نویسد: اولین آغاجری است که از تیره های افشار، بیگدلی، تیلکوز، جامه بزرگی، جغتایی، داوری، شولی، قره باغی، گشتیلی و برخی لرها تشکیل شده اند و در حومه بهبهان زندگی می کنند و در صفحه 400 جلد چهارم کتاب آثار و بناهای تاریخی خوزستان هم می نویسد: در اطراف بهبهان و زیدان و قلعه کلات و طرفین روزخانه خیرآباد و مارون، طوایف آغاجری و قره جری سکونت دارند و تیره های آغاجری و قره جری عبارتند از: افشار، داوری، جغتایی، شولی، لرزبان، بیگدلی، جامه بزرگی، گشتیل، قره باغی، تیلکوز، و این طوایف ترک زبان هم و خوانین آنها به نام آقا شهرت گرفته اند؛ مانند یوسف خان پسر آقاخان پسر الله ور آقا، به جای پسر آقای برات آقا و امثال آن.
آری امروزه تعداد زیادی از این اقوام ترک زبان ایرانی علاوه از منطقه آذربایجان و زنجان و همدان در خوزستان هم هستند و منطقه نفت خیز آغاجری این منطقه به نام این قبیله ترک است که قبلا متحدان ایل قرا قویونلوها بودند ولی هنوز در علم مردم شناسی دانشکده های ایرانی تحقیقی درباره این قوم ترک ایرانی انجام نشده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر