نگارنده این بحث را جای دیگری هم انجام داده و بار دیگر آن را مطرح می نماید تا زوایای پنهان دیگری از آن مورد کند وکاو قرار گیرد: آصف (برگزیده) پسر برخیا (مرد سفید و زرین اندام) که در رابطه با سلیمان و ملکه بلقیس (پرگیس) وزیر سلیمان (مرد صلح) به شمار رفته است همان سپیتاک (فرد سفید و پاک) پسر سپیتمه (سفید رخسار) است که در مقام داماد و پسر خوانده کورش و بنا به روایتی دیگر برادر خوانده وی بوده است. همان کورش که مزارش به درستی مادر سلیمان (در واقع ماذار سلیمان یا همان مزار سلیمان/سلیمان فارسی) خوانده میشود. کتسیاس سپیتاک پسر سپیتمه را در رابطه با لشکرکشی کورش به مملکت سکائیان خورشیدپرست ماساگت (پرستندگان توتم گوزن) در ماوراء النهرتحت نام امرگوس (پادشاه بی مرگ یا پادشاه سکائیان برگ هئومه= دری ها-تاجیکان/دربیکان-دروپیکیان) ذکر کرده است که با فیلان هندی به کمک وی شتافته بود. نام ملکهً اساطیری ماساگتها یعنی تومیریس (پرگیس) که گویا کورش از وی خواستگاری کرده و به سبب آن جنگ در گرفته بود دقیقاً مترادف بلقیس (بُل-گیس، پُرگیس) است. این نام را می توان در اساس به معنی خورشید پرتو افشان یا ملکه شنزارهای سیاه (به ترکی قراقوم) گرفت. کتسیاس طبیب مورخ یونانی دربار پادشاهان میانی هخامنشی میگوید که کورش بعد از جنگ با آمرایوس (خورشید بیمرگ خدای قبیله ای ماساگتها/ آلانها) و زخمی شدن در این نبرد، تخت سلطنت را به پسر ارشدش کمبوجیه و حکومت نواحی شرقی امپراطوری هخامنشی را به پسر کوچکش تنائوکسار (بزرگ تن، وه یزداته بردیه)، حکومت گرگان را به برادر خود (در واقع برادر خوانده خود) مگابرن (ویشتاسپ پسر بزرگ سپیتمه) و حکومت دربیکان در سمت بلخ را به داماد و پسر خوانده سپیتاک پسر سپیتمه واگذار کرد- که این به گفته هرتسفلد "همان زرتشت (مرد زرین اندام) فرمانروای روحانی بلخ است که در جنوب قفقاز زاده شده و از سوی کورش برای حکومت به سمت دربیکان بلخ بر گماشته شده بود" که در تاریخ عهد کمبوجیه و داریوش اول تحت عنوان گائوماته بردیه (مرد درشت اندام دانای سرودهای دینی) ظاهر میشود-. کتسیاس میگوید که کورش به پسران خود سپرد که مطیع مادرشان باشند (گرچه هرودوت گوید که مادر ایشان کاساندان، قبل از فوت کورش در گذشته بود.م.) و با آمُرگس (بیمرگ، سپنداته/اسفندیار رویین تن اساطیری، سپیتاک بردیه/زرتشت) که خدمت های بزرگی به او کرده بود، دوستی محکم داشته باشند (اشاره است به نیابت سلطنت گائوماته بردیه هم از جانب وه یزداته بردیه سنگین وزن و کمبوجیه در هنگام سفر جنگی چهار ساله وی به مصر). بعد خواست که در پیش او برادرها و خویشاوندان دست دوستی و برادری و اتحاد به یکدیگر بدهند، دعا کرد در بارهً آنهایی که در دوستی ثابت اند و نفرین فرستاد به آنهایی که از قول خود تخلف می کنند. پس از آن کورش (فریدون اساطیری شاهنامه= کشورگشای هخامنشی خوشنود گر جهانیان) در گذشت. در اساطیر ایرانی نامهای مگابرن ویشتاسپ ، کمبوجیه و وه یزداته بردیه و سپیتاک زرتشت به صورت سلم (مرد سلیم یا مربوط به سرور بزرگ قوم سلم)، تور (وحشی و بد خلق) و ایرج (نجیب) ذکر شده اند که در عنوان ایرج، برادر خواندگان متحد و متفق وه یزداته بردیه و گائوماته بردیه (سپیتاک زرتشت) با هم اشتراک داشته اند. نامهای اساطیری کتایه (مربوط به سرزمین و کشور) و برمایه (پرمایه و تنومند) هم که در مقام برادران فریدون (=هخامنشی) قرار گرفته اند، کسی جز همین برادران کمبوجیه و بردیه نیستند. ایشان خطایی برابر هم مرتکب نشده بودند، تنها شایعه مرگ کمبوجیه در مصر باعث شد که برادر خوانندگان وه یزداته بردیه و گائوماته بردیه در سمت فیروز آباد فارس با هم دیدار کرده و گائوماته بردیه رسماً اداره امور امپراطوری هخامنشی را به عهده گیرد؛ داریوش سیاس دروغگوی بزرگ و توطئه گر و کودتاچی و کشنده پسران و داماد کورش در این باب برای توجیه کودتای اشرافی خود صرفاً شایعه موفقیت آمیز بردیه راستین و دروغین را ساخته و به خورد مردم و تاریخ داده است.
آصف بن برخيا، جلد: 1، شماره مقاله:238 (دایره المعارف بزرگ اسلامی)
آصَفِبن بَرْخِیا (در عبری، آسافبن برخیا) ، وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت سلیمان، تقریباً در همه روایات و داستانهایی که ضمن آنها از این شخصیت نیمه تاریخی ـ نیمهافسانهای یادی به میان آمده، به آیه 40 از سوره 27 (نمل) اشاره شده است: سلیمان از یاران پیرامون خویش خواست که پیش از وارد شدن ملکه سبا تخت او را در پیشگاه وی حاضر آورند و یکی از ملازمان او گفت که در یک چشم برهم زنی، به نزد تو میآورم» (نمل/27/40)، مفسران قرآن درباره کسی که چنین پیشنهادی داده بر یک قول نیستند. برخی او را جبرئیل و یا فرشتهای دیگر دانستهاند و گروهی آدمیزاده پنداشتهاند: ابنعبّاس وی را آصفبن برخیا دانته که بر اسم اعظم آگاهی داشته است (طبری 19/103؛ فخر رازی 4/197؛ رازی 4/163، ابوالفتوح رازی سمعیابن میکیا را بر تبارنامه او میافزاید). ابنمسعود گوید وی خضر(ع) بوده است (رازی؛ فخر رازی، همانجایها). قناده فقط به «مردی از آدمیان» (فخر رازی) که نامش تملیخا بود (رازی) اشاره میکند. ابنزید نیز گوید: «وی مردی نیکوکار بود از جزیرهای در دریا» (رازی و فخر همانجایها). مجاهد نام او را مِسْطح اسطوح ـ اسطوم و یا اسطوس ـ ذکر کرد (رازی، 4/164؛ قس: فخر رازی، 4/197؛ اکثر این روایات در طبرسی، 5/6-225، میبدی، 7/222 و دیگران آمده است).
سیوطی در فصل «مبهمات قرآن» (4/104) چند نام دیگر بر نامهای بالا افزوده است: ذوالنور، بلخ، ضبّه نیای بزرگ قبیله ضبه (نیز نکـ میبدی، 7/222). طباطبایی (15/363) گفتههایی را که درباره هویت او روایت شده، موجه نمیداند. ولی بیشتر مفسران، این مرد را آصفبن برخیا وزیر و مؤتمن و دوست سلیمان و به قولی وزیر، کاتب و معلم روزگار کودکی او دانستهاند که اسم اعظم خدا را میدانسته است و چون حق را بدین نام میخوانده، دعایش اجابت میشده است. لاهیجی (3/424)، ضمن تصریح بدین نکته که «در احادیث اهل بیت علیهمالسلام متکثّرالورود است که آن کس آصف برخیا بوده» میگوید در پارهای از منابع اسلامی مانند مهجالدعوات و عیون اخبارالرضا آمده است که برخی از اولیای دین مانند امام موسی کاظم(ع) خدای را به نام اعظمش که آصف او را بدان میخوانده، خواندهاند. مؤیّدِ گفته لاهیجی روایات وارد در برخی تفاسیر درباره چگونگی دعای آصف برخیاست. قرطبی (13/204) از عایشه نقل میکند که پیامبر(ص) گفت: دعایی که آصف ضمن آن خدای را به اسم اعظمش خواند «یا حیُّ یا قَیُّومُ» بود، ولی راویان دیگر مانند زهری و مجاهد آن دعا را به گونه دیگری نقل کرده که حضرت امام علیالنقی(ع) به برادر خود موسیبن محمد گفت: اشاره حق تعالی در آن آیه (نمل/27/40)، به آصف برخیا بوده است.
در پارهای مآخذ آصف نام یکی از مغنیان داوود، و در برخی دیگر دوست سلیمان معرفی شده است. در کتاب مزامیرِ عهد عتیق، مزمور پنجاهم، به نام آساف است. که به قول بعضی، تنها برای چند مزمور از مزامیر آهنگهایی ساخته است، اما روشن نیست که این همان آصف برخیاست یا کسی دیگر.
در دایرهالمعارف جودائیکا مدخل جداگانه به عنوان آصف یا آساف برخیا نیامده و فقط در 2 جا ضمن شرح موضوعات دیگر، بدین نام اشاره شده است. نکته درخور توجه به اینکه هیچ یک از این 2 اشاره در ضمن گزارش احوال حضرت سلیمان طبق مآخذ مورد اعتماد یهیودیان نیست، بلکه آنجا که در شرح داستان ملکه سبا بر پایه روایات اسلامی سخن میگوید، میافزاید: «سلیمان به اشاره رایزنانش تصمیم به آوردن تخت بلقیس به اورشلیم گرفت». نیز میگوید: یکی از این مشاوران به گفته مفسران اسلامی، آصف بوده است. همین دایرهالمعارف (13/1424) میگوید که: «داستان ملکه سبا در آیات 17-45 از سوره 27 (نمل) بسیار نزدیک است به آنچه آنچه در «ترگوم ثانی» (در احوال استر) درباره سلیمان و بلقیس آمده است. باتوجه به لحن بیان جودائیکا و اینکه مدخل جداگانهای به آصف اختصاص نداده است و نیز به دلیل اینکه این دایرهالمعارف ذیل سلیمان اشارهای به موضوع ملکه سبا و آصف وزیر سلیمان نکرده، میتوان نتیجه گرفت که یهودیان به آصف به عنوان شخصیتی تاریخی نگاه نمیکنند. در این کتاب (15/108) اشاره شده است که مفسران مسلمان، هنگام نسبت دادن حکمت و درایت و قدرت به سلیمان و وزیرش آصف، عموماً از روایات نیمه دینی یهودی (اگَّده» و افسانههایی که گاه ریشه ایرانی دارند، متأثر بودهاند، اما مسلمانان در این اعتقاد خویش، بر آیات قرآنی (از قبیل: انبیاء/21/81-82؛ نمل/27/17-18؛ سباء/34/13؛ ص/38/36، 39-40) استناد میکنند نه روایات نیمهافسانهای یهودی ـ ایرانی.
در روایات و افسانههای یهودی که از سوی گروهی از مورخان و مفسران مسلمان، مانند احمد نیشابوری، طبری، ابناثیر، ابنواضح یعقوبی، و در قرون بعدی، حمدالله مستوفی و خواندمیر با توصیفهای بیشتری گزارش شده است، یک جای دیگر به نام آصف برخیا برمیخوریم و آن ضمن داستان ازدواج سلیمان با دختر فرعون (و به روایتی، با دختر پادشاه جزیره صیدون) است. برپایه این گزارشها، سلیمان پدر دختر یاد شده را کشت و وی را به زنی گرفت. پس از چندی برای تسلای آن زن پیکرهای از پدر او را در قصر نهاد. دختر به پرستش آن پیکره پرداخت. آصف روزی ضمن اعتراض به سلیمان وی را گفت: «چهل روز است که در خانه تو غیر خدا را میپرستند». چون سلیمان به حقیقت پی برد، آن زن را کیفر کرد، اما مفسران به استناد چندین آیه از آیات قرآن (ص/38/30، 40؛ انعام/6/85) انتساب قتل را به سلیمان که پیامبر برگزیده خداست، نمیپذیرند.
به دنبال شرح ماجرای یاد شده (یا بر پایه برخی افسانههای دیگر که متضمن قصه گم شدن انگشتری سلیمان است)، باز یادی از آصف شده است بدین شرح که دیوی به نام صَخْر خاتم سلیمانی را ربود و در هیأت سلیمان بر تخت پادشاهی نشست و پایه کار خود را بر ستم و تبهکاری نهاد. آصف که رفتار پیامبر خدا را غیرعادی دید، در کار او به در آورد و به سلیمان بازگرداند.
چون در روایات و تفسیرها، همهجا آصف وزیری خردمند، سیاستمدار و مدیر معرفی شده، نام وی در ادب فارسی نیز چنین معنایی به خود گرفته است. در سیاست نامه نظامالملک (ص 217) نام آصف به عنوان وزیری کاردان و آگاه در ردیف نام پیران ویسه، بوذر جمهر، صاحببن عباد، آل برمک و بعمیان آمده است. برخی از شاعران مانند مجیر بیلقانی، سوزنی سمرقندی، انوری، ضیاءالدین سنجری، ابنیمین، فتحعلیخانصبا و جز ایشان، ممدوحان خود را در حکمت و درایت به آصف مانند کردهاند و آنان را در قالب ترکیباتی مانند «آصف جم اقتدار»، «آصف جمشید رتبت» و جز آن ستودهاند. چنین مینماید که حافظ شیرازی بیش از دیگران از نام آصف بهره گرفته است. وی افزون بر یکی دو مضمون لطیف که بر پایه داستان آصف و سلیمان پرداخته، این نام با ترکیباتی چون آصف ثانی، آصف عهد، آصف ملک سلیمان و آصف دوران را به صورت عناوین و القابی احترامآمیز در وصف وزیران همزمان خود به کار برده است (نکـ حافظ غزلهای: 25، 28، 171، 219، 272، 286، 359، 362، 363).
مآخذ: ابناثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دارصادر، 1402ق، 1/26-240؛ ابنطاووس، علیبنموسی، مهجالدّعوات و منهجالعبادات، به کوشش محمدحسن کرمانی، تهران، 1325ق، ص 311؛ اهور، پرویز، کلک خیال انگیز، تهران، زوار، 1363ش، 1/19-24؛ برسوی، اسماعیل، روحالبیان، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، 6/349؛ جودائیکا، ذیلِ Aggadeh و Queen of Sheba و Solomon؛ حافظ شیرازی، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، زوار، جمـ ؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، تهران، خیام، 1362ش، 1/122-127؛ رازی، ابوالفتوح، روحالجنان، 1404ق؛ سپهر، محمدتقی، ناسخالتواریخ، اسلامیه، 1351ش، 2/283، 290؛ سیوطی، جلالالدین، الاتقانفی علومالقرآن، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قم، منشوراتالرضی (افست)، 1363ش؛ شبر، عبدالله، تفسیرالقرآن الکریم، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، ص 395؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، قم، اسماعیلیان، 1392ق، 15/361-371؛ طبرسی، فضلبنحسن، مجمعالبیان، دارمکتبهالحیاه، 1380ق؛ طبری، محمدبنجریر، تفسیر، بیروت، دارالمعرفه، 1403ق؛ فخر رازی، التفسیرالکبیر، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی؛ فخرمدیر، محمدبنمنصور، آدابالحرب والشجاعه، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، اقبال، 1346ش، صص 432 و 433؛ قرطبی عبداللهبنمحمد، الجامعالاحکامالقرآن، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، 1372ق؛ لاهیجی، محمدبنعلی، تفسیر شریف، به کوشش محدث ارموی، تهران، علمی، 1340ش؛ مراغی، احمدمصطفی، تفسیر، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، 1985ق، 19/141؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1362ش، ص 49؛ مبیدی، ابوالفضل، کشفالاسرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، 1361ش؛ میرخواند، خاوندشاه، روضهالصفا، تهران، مرکزی، 1338ش، صص 379-387؛ نظامالملک، حسنبنعلی، سیاستنامه، به کوشش عباس اقبال، تهران، زوار، 1320ش؛ نیشابوری، ابواسحق احمد، قصصالانبیاء، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1401ق، ص 319؛ یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، بیروت، دارصادر، 1379ق، 1/59.
مجدالدین کیوانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر