چهارشنبه، شهریور ۰۹، ۱۴۰۱
هیدای نیش خانهٔ زادگاهی زرتشت
در ۲۱ کیلومتری جنوب خاوری مراغه، یک خانهٔ باستانی غار شکل و واقع در بلندی کنار روستای مغانجیق (جایگاه مغان) واقع است که آن در کتاب پهلوی بندهش هیدای نیش (خانهٔ زیرزمینی) خوانده شده و خانهٔ زادگاهی زرتشت کنار کوه سهند به شمار رفته است. موقعیت این خانه کنار رود دارجه (رود مغانجیق)، شاخهٔ رود دائیتی (موردی چای) ذکر شده که هر دو از کوه اسنوند (سهند) سرچشمه میگیرند. واژهٔ هیدا به صورت هیثا به اوستایی به معنی خانه و نی-ش به معنی پایین و زیر است. در مجموع یعنی خانهٔ غار شکل آن در کتاب پهلوی زادسپرم در رابطه با نوباوگی زرتشت غار گرگان نامیده شده است که الان واژهٔ گرگ آن در زبان اهل محل قیرخ تلفظ میگردد.
سهشنبه، شهریور ۰۸، ۱۴۰۱
معنی رودابه و سودابه و رستم
نامهای رودابه و سودابه را در اوستایی و سنسکریت به ترتیب می توان دارندهٔ شکوه و دارندهٔ سود معنی کرد:
rau: glory
su:profit
धव m. dhava possessor
نام روت-ستهمک (رستم) را نیز در این رابطه می توان از هیئت اوستایی رَئُوَت-ستهم به معنی دارای نیروی با شکوه در نظر گرفت.
شنبه، شهریور ۰۵، ۱۴۰۱
حماسه آفرینان انقلاب مشروطیت
(در عرصۀ فرهنگی و در عرصۀ سیاسی)
ابتدا لازم می آید توضیح اندکی در بارۀ آغاز جریان مشروطیت داده شود تا نقش قهرمانان انقلاب مشروطه مشخص گردد: زمینههای فکری انقلاب مشروطیت از سالها قبل و به سبب آشنایی ایرانیان با پیشرفتهای کشورهای غربی وجود داشت. اصلاحاتی که سه تن از صدر اعظمهای شاهان قاجار؛ یعنی قائم مقام فراهانی، میرزا تقی خان فراهانی و میرزا حسین خان سپهسالار شروع کردند از نمودهای سیاسی این آگاهیها بود. با این حال، این اصلاحات نیمهتمام رها شد. در مرحله بعد، متفکرانی مانند سید جمالالدین اسدآبادی و میرزا ملکمخان به روشنگری تودۀ مردم پرداختند و بالاخره جنبشهایی مانند جنبش تنباکو به عنوان اولین نشانههای بیداری ایرانیان پدیدار شد. چاپ روزنامهها و نشریات، انتشار کتاب، توسعه مدرسهها و علاقهمندی مردم به رویدادهای جهان از نشانههای این تحول فکری بود.
تحصیل ایرانیان در اروپا، از دوران عباس میرزا و قائممقام فراهانی، شروع شد. ایرانیانی که به اروپا رفتند، اولین ایرانیانی بودند که با افکار آزادیخواهی و اصول حکومت ملی آشنا شدند. یکی از این افراد، میرزا صالح شیرازی بنیانگذار نخستین روزنامه و نخستین چاپخانهٔ کتابهای فارسی در ایران است. او در سفرنامهاش، مشاهدات خود را دربارهٔ حکومت پارلمانی، قوانین، قضاوت، دانشگاه، بیمارستان و سایر زیرساختهای سیاسی، اقتصادی، صنعتی و اجتماعی در بریتانیا شرح داد. او در سفرنامهاش، با اشاره به صنعتکار فقیری که حکومت انگلستان به مدت شش ماه تلاش میکرد او را از مغازه بیرون اندازد، اما موفق نمیشد، انگلستان را «ولایت آزادی» نامید که در آن از پادشاه تا گدا به یک نظام قانونی پایبندند و هرکس از آن تخطی کند، مجازات میشود. میرزا صالح همچنین در سفرنامهٔ خود شرحی از انقلاب فرانسه آوردهاست که بررسیهای فریدون آدمیت نشان میدهد نخستین اشارهٔ یک ایرانی به این رویداد تاریخی است. (١)
در مورد میزان نفوذ صابر، میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل، حاج زین العابدین مراغه ای و عبدالرحیم طالبوف تبریزی در زمینۀ فرهنگی جریان مشروطه گفته شده است: افکار و آراء و اشعار ایشان بیش از یك اردوی مسلح در پیروزی مشروطیت ایران مؤثر افتاد. (۳)
انقلاب مشروطه از ائتلاف گروههای مختلف سیاسی، مذهبی و صنفی شکل گرفته بود اما ناهمگونی این ائتلاف، باعث شد که به تدریج تعارضهایی در بین این گروهها به وجود آید و ماهیت مشروطه دچار کاستیهایی شود. با این حال، مجلس شورای ملی که در ۱۴ مهر ۱۲۸۵ افتتاح شد، در طول عمر بیستماهه خود، توانست تصمیمات و قانونهای بیسابقهای اتخاذ کند که از آن جمله میتوان به محدود کردن اختیارات شاه، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، نظارت بر دریافت مالیات، موازنه بودجه و لغو واگذاری زمینهای تیول اشاره کرد. انقلاب مشروطه ابعاد و تأثیرگذاری جهانی نیز داشت؛ چنانکه به عقیده یک تحلیلگر، انقلاب ۱۹۰۸ ترکیه از آن الهام گرفت. (١)
نخستين ندای انقلاب در محرم سال (۱۳۲۳ه.ق) از كرمان به وسيلۀ چند نفر از روحانيون عليه شاهزاده ركن الدوله حاكم آن شهر بلند شد و چون خبر رفتار ناهنجار حاكم به تهران رسيد آزادی خواهان و مليون كه از چندی پيش انجمن هايی به رياست دو تن از روحانيون پايتخت سيد عبدالله بهبهانی و سيد محمد طباطبايی تشكيل داده بودند عزل ركن الدوله را از حكومت كرمان از شاه خواستند ولی سلطان عبدالحميد ميرزا عين الدوله صدر اعظم شاه عريضه مليون را توقيف و چند تن از اعضای انجمن مخفی آزاديخواهان را دستگير نمود. مبارزه مخفی به مبارزه علنی مبدل و اجتماع مليون در مسجد شاه توأم با نطق هيجان انگيز وعاظ دربارۀ فساد دستگاه حاكمه به وسيله نيروهای دولتی متفرق و علماء و روحانيون و عده ای از مليون به حضرت عبدالعظيم پناهنده شدند شاه برای تسكين افكار فرمانی مبنی بر تأسيس عدالت خانه (عدليه) صادر و مواد آن را به حضرت عبدالعظيم فرستاد و متحصنين به شهر بازگشتند ولی عدالت خانه تأسيس نشد و عين الدوله بر استبداد خود افزود و چون شاه به تقاضای آزاديخواهان دربارۀ عزل عين الدوله از صدارت اعتناء نكرد پيشوايان مليون از طبقۀ روحانی به قم مهاجرت كردند و قريب به ۳۰ هزار نفر از مردم تهران (كه در آن زمان در حدود ۱۶۰ هزار نفر جمعيت داشته) در سفارت خانه انگليس متحصن شدند و سفير انگليس مراتب را به شاه اطلاع و شايد او را به قبول درخواست مليون تشويق نمود عين الدوله از صدارت افتاد و ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله كه از رجال وجيه الملۀ آن زمان به صدارت منصوب و فرمان مشروطيت در تاريخ ۱۳جمادی الثانی ۱۳۲۴ (مطابق با ۱۴مرداد سال ۱۲۸۵ شمسی) به امضاء مظفرالدین شاه رسيد.
و بلافاصله روحانيون از قم مراجعت كردند و اجتماع سفارت انگليس به هم خورد نظامنامۀ انتخابات مجلس شورای ملی با سرعت تدوين و پس از پنج ماه يعنی در ماه شوال همان سال انتخابات اتمام و نخستين دورۀ مجلس شورای ملی از نمايندگان اصناف و طبقات مختلف تشكيل شد و قانون اساسی مشروطيت در ۵۰ ماده در جلسۀ مورخ ۲۴ ذيقعدۀ ۱۳۲۴ از تصويب مجلس گذشت و به موجب آن قانون حق تصويب قوانين اعم از مالی و اداری و همچنين تصويب قراردادهای سياسی و تجاری و اعطای امتياز بدو مجلس سنا و شورای ملی واگذار و شاه مقام غير مسئول شناخته شد قانون اساسی به امضای شاه و وليعهد او محمد علي ميرزا (كه در تبريز بود) رسيد و چند روز پس از امضای قانون اساسی مظفر الدين شاه قاجار فوت يافت و محمد علی ميرزا جای او را گرفت (ذيقعدۀ ۱۳۲۴ه.ق) محمد علی شاه كه كاملاً زير نفوذ روسيه تزاری بود با مشروطيت به مخالفت برخاست و چون كه مشير الدوله از سمت وزيری استعفا كرد و ميرزاعلی اصغر خان اتابك (امين السلطان) به صدارت رسيد به دست يكی از آزاديخواهان به نام عباس آقا آذربايجانی كشته شد در اين موقع كه نمايندگان دوره اول مجلس قانون متمم قانون اساسی را در ۱۰۷ماده تنظيم و تصويب كرده بودند شاه به هم دستي رؤسا و فرماندهان نيروی قزاق ايران كه اكثر از افسران روسی بودند درصدد تخريب اساس مشروطيت بر آمد و چاقو كشان و ارازل را به جان نمايندگان مجلس و مليون انداخت در نتيجه مردان آزاده و آزاديخواهان مسلح شدند و به نام مجاهدين خود را برای مبارزه با نيروی استبداد آماده كردند تبريز و تهران دو كانون عمده بود و در تبريز ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی رهبری قوای مجاهد را در دست گرفتند.
شاه به صلاح ديد شاپشال مستشار نظامی روس و كلنل لياخوف فرمانده گارد سلطنتی به باغ شاه رفتند و از آن جا عمارت بهارستان (محل مجلس شورای ملی) را گلوله باران كرد و در ميان دود و آتش و باروت و غرش توپ خانه عده اي از نمايندگان و مليون كشته و زخمی شدند و مجلس عملاً منحل و عده اي از وكلا و آزاديخواهان كشته شدند و با انحلال مجلس دورۀ سلطنت استبدادی به طور موقت بازگشت (اين دوره استبداد را استبداد صغير نام دادند). امّا حمله مردانه مجاهدين آذربايجان به سرداری ستارخان و باقرخان و مجاهدين گيلان به فرماندهی يپرم خان ارمنی و مجاهدين جنوب و عده ای از ايلات بختياری به رياست علینقی خان بختياری آرزوی محمد علی شاه را نقش برآب ساخت كه تهران به دست مجاهدين فتح شد و شاه به سفارت گريخت و سپس استعفا كرد و فرزند او احمد ميرزا كه طفلی بود به سلطنت منسوب و مجلس شورای ملی مجدداً افتتاح شد.
قهرمانان انقلاب مشروطيت ايران
چون قهرمانی و از جان گذشتگی ستارخان و باقرخان و سردار اسعد و یپرم خان در مقابل استبداد صغیر محمدعلی شاه و احیای مشروطیت بود، لذا نام پدید آورندگان مشروطه از راه سیاسی و فرهنگی در مقابل استبداد کبیر را در آغاز آورده، بعد نام مجاهدین سیاسی- نظامی بزرگ مقابل استبداد صغیر ذکر می گردد:
میرزا آقاخان كرمانی
ميرزا آقاخان كرمانی از تعليم يافتگان سيدجمال الدين اسد آبادی و مردی آزادی خواه و مبارز و از پيش قدمان انقلاب مشروطيت ايران بود كه جان خود را بر اثر عقيده ثابت و استوار خويش در راه آزادی و مشروطيت ايران از دست داد(۱۳۲۷ه.ق).
شيخ احمد روحی
شيخ احمد روحی كرمانی از تعليم يافتگان مكتب آزادی پرور سيد جمال الدين اسدآبادی از مديران و پيش قدمان نهضت انقلابی مشروطيت ايران است كه به دستياری چند از آزاديخواهان كرمان كه از جمله ميرزا آقاخان كرمانی به مبارزه با استبداد با شاهزادگان و دستگاه حكومت مطلقه قاجار قيام كرد و سرانجام جان خود را بر سر آزادی و تجدد طلبی گذاشت.
سيد عبدالله بهبهانی
از روحانيون تراز اول تهران و رهبر شجاع آزاديخواهان در انقلاب مشروطيت نخست رهبری مشروطه طلبان را بدون هم كاری با سيد محمد طباطبايی روحانی آزاديخواه ديگر تهران بر عهده داشت ولی بر اثر فشار شديد نيروهای استبداد اين دو رهبر روحانی با يكديگر متحدد شدند بهببانی پس از پيروزی انقلاب و استقرار حكومت مشروطه در تير ماه ۱۲۸۸ به وسيلۀ چند نفر تروريست در خانه به قتل رسيد.
سيد جمال الدين واعظ
سيد جمال الدين واعظ زبان گويای مردم آزاده و مشروطه طلب بود و با خطابه های آتشينی كه بالای منبر در مسجد و مراكز اجتماعی آزاديخواهان ايراد می كرد رشتۀ وحدت و اتّفاق آنان را در راه كسب آزادی و استقرار مشروطيت تشويق و به پايداری در برابر فشار استبداد ترغيب می كرد و سرانجام جان خود را بر سر آزادی طلبی و ثبات عقيده گذاشت و چند ماه پس از به توپ بستن مجلس به دست حاكم بروجرد در زندان كشته شد.
ميرزا علی ثقة الاسلام
از آزاديخواهان سر سخت و شجاع آذربايجان كه در انقلاب مشروطيت ايران و مبارزه با نفوذ روسيه تزاری سهم بسزايی داشت و سرانجام به دست روسهای تزاری دستگير و با چند تن ديگر از آزاديخواهان و وطن پرستان در ۱۰ محرم ۱۳۲۷ه.ق در تبريز به دار آويخته شد.
سلطان العلما خراسانی
مدير و نويسنده روزنامه "روح القدس" و از آزاديخواهان به نام بود كه در دوره استبداد صغير (سلطنت استبدادی محمد عليشاه بعد از به توپ بستن مجلس) اندكی قبل از فتح تهران به دست مجاهدين، به دست قزاقهای دولتی در انبار اراك تهران خفته شد و جسدش را به چاه انداختند.
پس از فتح تهران، مجاهدين جسد او را از چاه درآوردند و با تجليل فراوان به خاك سپردند.
ميرزا نصرالله ملك المتكلمين<
متولد سال ۱۲۷۷ه.ق در اصفهان از واعظ و خطبای مشهور بود در دوره انقلاب مشروطيت ايران كه با چند تن ديگر از مشروطه خواهان بدست محمد عليشاه و هم دستان روس او به قتل رسيد (جمادی الثانی ۱۳۲۶ه.ق) مردی ثابت قدم و مبارز، صاحب عقيده و با ايمان بود سخنرانيهای مهيّج او را بايد يكی از عوامل مؤثر در پيشرفت انقلاب مشروطيت دانست.
سيد محمد طباطبايی
از روحانيون آزاديخواه و مشروطه طلب ايران (متوفی به سال ۱۲۹۹ه.ش) كه رهبری عده ای از آزاديخواهان را بر عهده داشتند و پس از ائتلاف با سيد عبدالله بهبهانی در راه رسيدن به هدف كوشش و تلاش كرد. مردی دانشمند و فقيه بود.
ستارخان و باقرخان
از رهبران نهضت مشروطيت ايران در آذربايجان مقلب به سردار ملی. كه به كمك باقرخان (سالار ملی) مجاهدين تبريز و ساير شهرهای آذربايجان را در رفع استبداد صغیر محمد علی شاه، برای فتح پايتخت بسيج كرد و در فتح تهران با مجاهدين جنوب ايران و گيلان همكاری نمود. ستارخان و باقرخان و صدها جوان با غيرت ايرانی خون خود را در راه كسب آزادی و استقرار مشروطيت ايران نثار كردند ولی بی نام و نشان بر بستر خاك خفتند.
علیقلی خان سردار اسعد بختیاری
علیقلیخان پسر چهارم حسینقلیخان ایلخانی بود، که پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی به فرمان محمدعلیشاه، به پشتیبانی از برادرش نجفقلیخان صمصامالسلطنه و پسرعموی خود، ابراهیمخان ضرغامالسلطنه، در اعتراض به این عمل برخاست و پس از فتح اصفهان به دست سواران بختیاری، از راه اراک، خود را به منطقۀ بختیاری رسانید و شخصاً فرماندهی سواران بختیاری را، در فتح تهران و رفع استبداد صغیر و احیاء مشروطیت، عهدهدار شد.
يپرم خان
از آزادی خواهان ارامنه ايران و از مجاهدين دوره مشروطه و فرمانده رهبر عده ای از مجاهدين ارمنی شمال ايران دوش به دوش رهبران ديگر انقلاب مانند سالار ملی و سردار ملی و مجاهدين جنوب در سركوبی نيروی استبداد در فتح تهران و استقرار مشروطه فداكاری كردند. سرانجام در روز ۲۹ ارديبهشت ۱۲۹۱ شمسی در محل شورجۀ همدان در جنگ با مستبدين كشته شد. (۲)
حیدرخان عمو اوغلو
حیدرخان عمو اوغلو در بسیاری از رویدادهای انقلابی مشروطیت دست داشت و در این راه دست به ترور می زد:
ترور امین السلطان، صدراعظم مظفرالدین شاه،
شرکت در نقشه کشتن میرزا علیاصغرخان اتابک
بمب انداختن درخانه علاءالدوله
سوء قصد به محمدعلی شاه
کشتن شجاع نظام ضد مجاهدین مشروطه در آذربایجان با بمب دستساز. (۴)
منابع و مآخذ
۱انقلاب مشروطه (ویکیپدیا، منبع ویکیپدیا ذکر نشده)
۲-آزاد. وبلاگ گذرگاه عبرتكتاب فرهنگ دانش و هنر دائرة المعارف اجتماعی، مؤلفين آقايان دكتر بهروز فاضلی. صادق تبريزيان. مهدی شكيب
۳-ﻋﺒﺎس ﺻﺤﺖ در ﻣﻘﺪﻣﻪاش ﺑﺮ ﻫﻮپﻫﻮپﻧﺎمۀ صابر.
۴ -حیدرخان عمواوغلی چکیده انقلاب. رحیم رضازاده ملک.
زرتشت زادهٔ کوه سهند
مقدمه:
دکتر جیوانجی جمشید جی مودی ایرانشناس زرتشتی هندی ساکن انگلیس، کلّ مطالب کتابهای پهلوی را راجع به زادگاه زرتشت جمع آوری و تجزیه و تحلیل نموده، بدین نتیجه رسیده است که زرتشت در کنار رود دارجه (مغانجیق) که از کوه اسنوند (سهند) جاری است و شاخهٔ رود دائیتی (موردی چای) زاده شده است. شمس العلماء دکتر جیوانجی جمشید جی مودی در سال ١٩٢٥، در دورهٔ رضا شاه بر پایهٔ این تحقیقات برای پیدایی روستای زادگاه زرتشت (روستای دارجه زبره، روستای واقع در پیچ رود خانهٔ دارجه، مغانجیق= جایگاه مغان) از طریق قطار شوروی به ایران آمد ولی چون نام روستا، شهر زادگاه زرتشت را با آموی (آمل، محل خوشی و ثروت، در اساس منظور اردبیل) در کتاب شهرستانهای ایران یکی گرفته و آن را با ارومیه تطبیق داده بود، به نتيجه مطلوب نرسید.
متن گفتار:
سؤال و جوابهایِ پی گیرِ نتیجه تحقیقات دکتر جیوانجی جمشيد جی مودی در این رابطه با اصلاحات داخل پرانتز اینجانب، از این قرار است:
"١- اشو زرتشت در کجا متولد شد؟ در خانه پوروشسپ [سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ].
٢- خانه پوروشسپ در کجا است؟ در کنار رود دارجه[رود مغانجیق].
٣- رود دارجه در کجا جاریست؟ شاخه رود دائیتی [موردی چای]است.
-٤ رود دائیتی در کجا جاریست؟ در ایرانویج. [منطقهٔ آتشکدهٔ آذرگشنسب قدیمی، کایین گبه]
٥- ایرانویج در کجاست؟ در آتروپاتکان.
٦- آتروپاتکان کجاست؟ آذربایجان امروزی.
٧- اشو زرتشت در کدام بخش آتروپاتکان (آذربایجان) متولد شد؟ در بخش کوه اسنونت [سهند] و دریاچه چئچسته [ارومیه]، [مراغه یا] رضائیه امروزی.
٨- در کدام روستای [مراغه یا اردبیل] ارومیه (رضائیه) متولد شده؟ در روستای آموی یا آمل (در واقع اردبیل که در عهد اسلامی محل نزول اوستا بر زرتشت گمان میشد)."
بی جهت نیست که در کتب پهلوی محل همپرسگیهای زرتشت با امشاسپندان با کوههای سهند و سبلان پیوسته است:
مکان همپرسگیهای زرتشت با امشاسپندان در کوه اسنوند (سهند)، کنار رود دارجه، کنار رود دائیتی، کنار رود آریخشان (صافی چای) [که زرتشت برای تشریفات هوم از آن آب برداشت] و چشمه خانیک اسنوند (گوران بلاغی سهند) جملگی در شهرستان مراغه واقع هستند. به همین خاطر اطراف کوه سهند به خصوص شهرستان مراغه در عهد ساسانیان ایرانویج (ایران اصلی) خوانده میشد. از مکانهای همپرسگی زرتشت با امشاسپندان تنها توجان (اوجان، بوستان آباد)، میوان (مهربان) از روستاهای سرای (سراب) و کوه هوگرو آسیند (سبلان) خارج از شهرستان مراغه هستند.
چنانکه اشاره شد مأموریت تحقیقی شخصی دکتر جیوانجی جمشید جی مودی با وارد کردن نامهای آموی (آمل، منظور اردبیل) در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران و مطابق دانستن آن با ارومیه که به اعتبار گفتهٔ یاقوت حموی در عهد اعراب به همراه کوه اسنوند با زادگاه زرتشت ربط داده میشد، و یکی نگرفتن اسنوند با کوه سهند، با شکست قطعی مواجه شد.
امّا مطابق استاد پورداود، جغرافی نویسان عهد اعراب راجع به آتشکده آذرگشنسب قدیمی در دامنهٔ جنوب شرقی کوه اسنوند (سهند) و زادگاه زرتشت مطالبی نوشته اند و ضمن آنها در اطراف مراغه از شهرهایی به نام جزنق (در جوار مراغه) و گزنا در شش فرسخی مراغه سخن رانده اند: جزنق (پادگان کوچک) مطابق روستای کوچک علمدار در هشت کیلومتری جنوب شرقی مراغه و آتشکدهٔ قدیمی آذرگشنسب قدیمی آن، مطابق زیارتگاه مخروبهٔ کایین گبه (معبد شاهی) است و شهر گزنا (پادگان نظامی بزرگ) مطابق عجبشیر (عجب شهر، دژ روئین، دژ با شکوه و بُهت آور) است.
در سمت شسپیگان (محل مرغزاری، مراغه، محل نگهداری اوستا) و جزنق (علمدار) پنج محل باستانی دیگر در رابطه با زرتشت و اوستا وجود داشته است: گنج شیچیکان (یک محل دیگر نگهداری اوستا، روستای چیکان که سال ۱۳۴۸ دو مُهر اوستایی در سنگ رستی از زیربنای مسجد آن پیدا شده است) و دژ هراک (محل محافظتی، واقع بر تپهٔ دراز و بلند طاقدیسی در جوار روستای هرق) که دژ زادگاه زرتشت بوده است و غار گرگان (گرگ کُهُللَر، قیرخ کُهُللَر) در کنار روستای مغانجیق که غار نزدیک محل زادگاه زرتشت بوده است. بعلاوه در آن سمت، غار مهری ورجوی و غار کبوتر که با هنگ افراسیاب (مسکن و غار محل دستگیری مادیای اسکیتی) مطابقت دارند:
داستان غافلگیر شدن و دستگیر و کشته شدن مادیای اسکیتی (قراخان=خان بزرگ، افراسیاب تورانی) در این ابیات شاهنامه به یادگار مانده است:
شب تیره چون روی زنگی سیاه
کس آمد ز گستهم نوذر به شاه
که شاه جهان جاودان زنده باد
مه ما بازگشتیم پیروز و شاد
بدان نامداران افراسیاب
رسیدیم ناگه بهنگام خواب
ازیشان سواری طلایه نبود
کی را ز اندیشه مایه نبود
چو بیدار گشتند زیشان سران
کشیدیم شمشیر و گرز گران
چو شب روز شد جز قراخان نماند
ز مردان ایشان فراوان نماند
همه دشت زیشان سرون و سرست
زمین بستر و خاکشان چادر است
مطابق ارت یشت اوستا زرتشت در هنگام این نبرد بین نوذریان و تورانیان کودک بوده و خود را زیر گله پنهان کرده بود.
سپیتمه (لهراسب، هوم عابد) پدر سپیتاک سپیتمان (زرتشت سپیتمان) حاکم این نواحی به همراهی کیاخسار (هوخشتره، کیخسرو)، مادیا، جهانگشای اسکیتی (افراسیاب) را که در سمت زیویه و تخت سلیمان مسکن داشت به میهمانی شامی به خانهٔ خود در جنوب مراغه دعوت کرده و شب هنگام ایرانیان مادی و پارسی توسط گستهم نوذری (آریارمن پارسی) شبیخون زده و مادیای اسکیتی (افراسیاب تورانی) رهبر سکائیان هندو اروپایی (گرگرها) و آلتایی تبار (خزر) در شمال قفقاز و برخی رهبران دیگر اسکیتان را کشته یا دستگیر و اعدام می کنند.
سپیتمه لهراسب به احتمال زیاد پیشتر از آن به مقام دامادی آستیاگ (آژدهاک، آخروره) پسر کیاخسار (کیخسرو) رسیده بود و نتیجه این ازدواج دو پسر به نامهای مگابرن ویشتاسپ (فرورتیش تیگران، ارجاسپ، پادشاه ارمنستان و کردستان، بعد در عهد کوروش پادشاه گرگان) و سپیتاک سپیتمان (پادشاه رغه/ری، بعد در عهد پدر خوانده اش کوروش پادشاه دربیکان سمت بلخ) میگردد. زرتشت (زرتوشترا، دارندهٔ بشارت زرین، مترادف نَبو بابلیها) در اساس لقبی بر سپیتاک سپیتمان بوده است که دخمه اش با تصویر بلند قامتش در روستای سکاوند هرسین باقی مانده است.
نَبو (نبی قرون بعد) در اساس به معانی «نامیدن و اعلان کردن» و «درخشان» است. در مجموع بشارت زرین و درخشان دهنده که مترادف زرتوشترا (زرتشت) ایرانیان است. نبو حامی دبیران و خدای حکمت، یاور و وزیر «مردوک» خدای بابل (صاحب اژدهای سگسان موشهوشو) است که این خود با نام ویشتاسپ (ویشتَ- سپَ، در معنی دارندهٔ سگ وحشی) مخدوم زرتشت همخوانی دارد.
نتیجه گیری:
سپیتاک سپیتمان (زرتشت) زادهٔ کوه سهند، حاکم ری، بعد حاکم بلخ (محل شکوفایی فرهنگی وی به زرتشت و بودا) بوده و طبق کتسیاس، وی از آنجا تحت رهبری کوروش (فریدون) و پسرش بردیه (وهیزداته) بر امور درهٔ سند (هند) نظارت می نمود. او سر انجام در مقام نائب السلطنهٔ کمبوجیه و بردیه در قصبهٔ سیکایااوائوتی (سکاوند) در کودتای داریوش (سپنتداته ویشتاسپان، جاماسپ روایات ملی) تحت نام گائوماته بردیه (سروددان دینی تنومند، زریادر/زریر) کشته شده است. هرتسفلد و هاروی کرافت نیز سپیتاک سپیتمان (گائوماته= سروددان دینی) را مطابق زرتشت سپیتمان و گوتمه بودای بلخ دانسته اند.
منابع عمده:
رسالهٔ زادبوم زرتشت، تألیف دکتر جیوانجی جمشید جی مودی، ترجمهٔ رشید شهمردان، یسنا ۱و ۲، یشتها ۱و ۲ تألیف ابراهیم پورداود. پرسیکا تألیف کتسیاس.
معنی کرتن کله
نام آذری سوسمار یعنی کرتن کله (کارتن-کَرَ) را می توان به زبانهای قدیم هندوایرانی به معنی خرد کننده گرفت. خود نام سوسمار به معنی کُشندهٔ نیرومند به نظر می رسد:
कर्तन n. kartana cutting
कर adj. kara doing
सूष m. sUSa strength
मार adj. mAra killing
اتیمولوژی بُزمجه
نظر به زخمی کردن و باعث مرگ بُزها شدن بُزمجه (بُزمچه) آنرا می توان به معنی اوستایی کَننده و زخمی کُننده بُزها (بُز-موچه) گرفت.
اتیمولوژی چَپَر و چَتر
واژهٔ چپر می تواند از تلخیص چُبوَر (دیوار چوبی) عايد شده باشد:
chub: wood
वार्य m. vArya wall
چَتر دقیقاً به معنی سایه بان است:
छाया f. chAyA shade
त्रायते{त्रै} verb 1 trAyate[trai] protect
छत्र n. chatra umbrella
اتیموژی کلافه (گلولهٔ نخ) و کرپاسه (چلپاسه)
کلافه به معنی مجموعه و گلوله است:
कलाप m. kalApa collection
کرپاسه (چلپاسه) می تواند به معنی خزنده باشد:
छलपात m. chalapAta gliding out
نام مارمولک آن را می توان کُشندهٔ (خورندهٔ) مور (مورچه) گرفت.
سهشنبه، شهریور ۰۱، ۱۴۰۱
معنی محتمل نام کجاوه
کجاوه می تواند به لغت اوستایی به معنی اتاق و پناهگاه مسافرتی باشد:
kata (katha): room
अवयाति{अवया} verb avayAti [avayA] go a way
کجاوه. [ک َ وَ / وِ] (اِ) کژاوه. گژابه. کزابه. کزاوه. قزاوه. قژاوه. کجابه. کجبه. کجوه. (فرهنگ فارسی معین). کجابه است که به عربی هودج خوانند. (برهان). آنچه بر پشت شتر بندند و دو شخص در آن مقابل یکدیگر نشینند. (غیاث اللغات). مَحمِل. (منتهی الارب). نشیمن و جایگاهی که بر استر و شتر بار کنند و در هر طرفی یکی بنشیند و در اول کرسی واری از چوب ساختند و با ریسمان کجن از پهلوی استر آونگ کردند و در آن نشستند و کژاونگ و کژاوه خواندند چون زاء پارسی با جیم تبدیل می پذیرد کجاوه گفتند و او را با باء عربی بدل نمودند کجابه نیز نامیده شد. (از آنندراج). نشیمن روپوش دار مانند هودج که از چوب سازند و یک جفت آن را به یکدیگر بندند و بر شتر و یا استر بار کنند و در هر یک از آن یک کس نشیند و چوپله نیز گویند. (از ناظم الاطباء). دو اطاقک چوبین روباز یا با سایبان که آنها را در طرفین شتر یا استر بندند و در هر اطاقک مسافری نشیند و آن در قدیم وسیلهٔ حمل و نقل مسافران بود. (فرهنگ فارسی معین). عماری. محمل. پالکی:
وان کجاوه چیست میزان دو کفه باردار
بار جوزا و دو کفه شکل میزان دیده اند.
خاقانی.
اتیمولوژی سماروخ (قارچ) و قارچ
سماروخ اشاره به رشد و بالا آمدن سریع و به یکبارگی آن دارد:
समारोकयति{समारुह्} verb caus. samArokayati[samAruh] cause to rise
समारोकयति{समारुह्} verb caus. samArokayati[samAruh] cause to mount or ascend
خود قارچ به معنی تودهٔ سمّی به نظر می رسد:
ग्राह्य n. grAhya (gara) poison
चय m. chaya heap
دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۴۰۱
معنی نام سنگسر (سگسر، سگسار، کاسپی)
موّرخان عرب در دوران بعد از اسلام سنگسر را در کتابهای خود رأس الکلب ثبت کردهاند و این جمله ترجمهٔ غلطی از نام سگسر (سگسار، سگ سرور) است که در کتابهای آنان راه یافته و به همین صورت نقل شدهاست. ابن اثیر اولین مرتبه سنگسر را سگسر خوانده و آن را رأس الکلب نوشته است؛ زیرا وی در ضمن تشریح فعالیتهای اسفار بن شیرویه مینویسد: «چون اسفار از ری به سمنان آمد محمد بن جعفر سمنانی او را از فرود آمدن بازداشت و نیز از رفتن به قریهٔ رأس الکلب «سگسر، سنگسر» مانع شد».
گفته میشود: زبان مردم این شهر سنگسری است که از زبانی جنس زبان مازندرانی (کاسپی، سگپرست) میباشد.
هیئت سنگسر نیز با توجه به واژهٔ سوَنگ-سر (سگ سرور) درست است:
शुनक m. shunaka (svang) dog
सार m. sAra main point
نام سکا (شکه) که با سنگسر مقایسه شده به طور عام معنی بزکوهی بوده است ولی نام کاسپی به معنی سگپرست، نام سنگسر نیز به معنی سگ سرور بوده و زبان سنگسری از نوع زبان کاسپی. بنابراین سنگسری ها از کاسپیان بوده اند نه از سکاها. نام سگسار به سکاها (تورانیان) اطلاق نشده بلکه آن نام مردم و منطقه ای در جوار مازندران بوده است. بنا به شاهنامه، نه سگسار ماند نه مازندران.... از سکاها تنها سکاهای تیزحود منطقهٔ قراباغ (سکاشنه، سیونیک) نام و نشان شان با سگ پیوند داشته است.
یکشنبه، مرداد ۳۰، ۱۴۰۱
مطابقت گئوبروه با گاوبرمایه اساطیری
گئوبروه (اوگبارو، گوبریاس، نگهبان گله) یاور کوروش، مطابق گاوبرمایه اساطیری یاور فریدون (دوست منش، هخامنشی) است. پیداست که نام گئوبروه می توانست به صورت گاوبرمه (گاوبرمایه) تلفظ گردد. وجود جزء گئو (گاو) در نام گئوبروه سبب گردیده است که گئوبروه در اساطیر ملی به صورت گاو برمایه ظاهر گردد. حرف «و» در جزء بروه علی القاعده به «م» در برمه (برمایه) تبدیل شده است. نظیر پسوند وند= مند.
گئوبروه یا اوگبارو (Ug-ba-ru)، حاکم (پهاتو، paḫātu)، از سرزمین گوتیام (یعنی قسمت غربی ماد و شمال شرقی آسور در کوهستان زاگرس) و دستیار ارشد نظامی کوروش بزرگ بود. به عنوان فرمانده ارتش مادی-پارسی کوروش، گوبریاس بابل را بدون جنگ، مطابق با «سالشمار نبونئید» در ۱۲ اکتبر ۵۳۹ پ. م (۱۶ اُم ماه Tašrītu) فتح کرد. بعد از ورود موفقیتآمیزش به شهر، در ۲۹ اکتبر (۳ اُم ماه Araḫsamnu)، کوروش او را به سمت فرماندار بابل منصوب کرد، که خود گوبریاس (در اینجا با تلفظ متفات Gu-ba-ru خوانده میشود)، چند نفر را به عنوان افسران منطقهای در بابل منصوب کرد. از اینرو، به نظر میرسد که او اولین ایرانی بود که فرماندار بابل شد. با اینوجود، او مدت کوتاهی بعد، در ۱۱ اُم ماه Araḫsamnu همان سال (یعنی ۶ نوامبر ۵۳۹ پ. م)، یا به گفته ویلیام شا (William H. Shea)، در سال بعدترش (یعنی ۲۷ اکتبر ۵۳۸ پ. م) در گذشت.
اتیمولوژی خُرجین
واژهٔ خُرجین را با خَرج و خُرج عربی ربط داده اند. ولی آن در زبان فارسی معنی سادهٔ جای خوراک (خور) را دارد. کلمهٔ جین (جین-اک) در پهلوی به معنی جاست. واژهٔ جین به معنی جا در نام قصبه های دیجوی جین (جای دارای زمین سفت) و خنه جین (محل دارای چشمهٔ غاری شکل) به کار رفته است:
مطابق دهخدا: خرج. [خ ُ] (ع اِ) باج. خراج. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، اَخراج، اَخاریج، اَخرِجة. || غَنج. (محمودبن عمر). || معرب خور. (یادداشت به خط مؤلف). || خُرجین. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خُرجینه. (دهار) (زمخشری). جوال دوگوشه. جوال دودسته. (یادداشت به خط مؤلف).
خرجین. [خ ُ] (اِ) چیزی باشد از پلاس که زاد (توشه) و رخت سفر در آن نهاده بر ستور بار کنند ۞. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). خُرج. (منتهی الارب). خورجین
شنبه، مرداد ۲۹، ۱۴۰۱
معنی پامیر (طاق دنیا)
نام پامیر به معنی بلندترین قطعه زمین به نظر می رسد:
उपम adj. upama highest
परम adj. parama highest
इरा f. irA earth
"A pamir":
According to Middleton and Thomas, "pamir" is a geological term.[7] A pamir is a flat plateau or U-shaped valley surrounded by mountains.
معانی جامو و کشمیر
نام شهر جامو (جامبولاخان) می تواند به معنی محل واقع در دهانهٔ غار مقدس باشد. در چهار کیلومتری شمال شرقی آن معبد غاری شکل کهن معروفی قرار دارد:
जम्भ m. jambha mouth
लय m. laya dwelling
अधस्तात्खनति{खन्} verb 1 adhastAt khanati[khan] cave
نام کشمیر را با توجه به محصول زعفران می توان بدین معنی گرفت:
काश्मीर n. kAshmira saffron
پنجشنبه، مرداد ۲۷، ۱۴۰۱
معنی محتمل بُرمه/میانمار
نامهای بُرمه و میانمار می توانند به معنی سرزمین بسیار ثروتمند باشند:
Possible meaning of Burma/Myanmar
The names Burma and Myanmar can mean a very rich land:
बहुरै adj. bahurai very rich
मही f. mahi earth
महान् m. mahAn great
मय maya consisting of
रै f. rai wealth
در این سوی هیئت اصلی نام منطقهٔ آسّام پُرباران هند در سمت شمال غربی بُرمه را شیام (ابری) یا آشیام (بسیار ابری) ذکر کرده اند:
श्याम m. shyAma cloud
چهارشنبه، مرداد ۲۶، ۱۴۰۱
معنی محتمل ترویا
نام اصلی و هتیتی شهر اساطیری ترویا (تروا) ویلوشا (محتملاً به معنی دارای مرتع، ایلیون) بوده است. نام ترویا می تواند به معنی شهر فتح شده (تروفا) توسط یونانیان بدین شهر اطلاق شده باشد. و اسطورهٔ اسب تروا می تواند نشانگر یونانیان آخایی (محتملاً به معنی اسب پرور) باشد که این شهر را فتح کرده بودند.
معنی نام بنگلادش
Meaning of the name Bangladesh:
بُن نام بنگلادش یعنی بنگَ- لا در سنسکریت به معنی محل مسیر آب ها است و جزء دش به معنی سرزمین است:
भङ्ग m. bhanga water-course
लय m. laya house
देश m. desha country
Meaning of the name Bangladesh:
The root of the name Bangladesh in the part of Beng-al means the place of the water course in Sanskrit and the part of desh in it means the land:
भङ्ग m. bhanga water-course
लय m. laya house
देश m. desha country
سهشنبه، مرداد ۲۵، ۱۴۰۱
معنی نام روستاهای یام نام ایران
نام این روستاهای واقع در مسیر شاهراههای ایران به معنی روستای واقع بر در کنار راه و گذرگاه می باشند:
याम m. yAma road
याम m. yAma path
نام شهرهای کنار روستاهای یام نام ایران یعنی مرند (موروندا، مُوره-ونت، سانگی بوتو) و فاروج (پروج) به معنی محل بوتهٔ انگور و محل پایینی و کناری می باشند:
परज adj. paraja inferior
معنی النجق
نظر به استحکامات با شکوه دژ النجق (ارنجک) در سمت نخجوان، روستاهای النجق نام ایران به معنی محل با شکوه بوده اند. مرکب از واژهٔ اوستایی اَرِنه (با شکوه) و جک (جاک، جا).
دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۴۰۱
معنی نام شهرک سِندرک میان میناب و جاسک
نامهای شهرک هرمزگانی سِندرک یعنی سِندرک و دنیکی به معنی محل پر ثروت به نظر می رسند:
धनिक adj. dhani[ka] rich
धीर adj. dhira[ka] well-bred
معنی محتمل نام شهرک اَهرَم
نام شهرک اَهرَم می تواند به معنی رامش دهنده (اَه- رَم) باشد. نام رودخانه این شهر یعنی باهوش (زینت دهنده) گواه این معنی است:
भूषा f. bhUshA decoration
این جزء در نام بشقاب (بوش-گپ اوستایی، کفهٔ زینت یافته) نیز به کار رفته است.
جمعه، مرداد ۲۱، ۱۴۰۱
معنی لفظ آذری کوزبازی در زراعت و باغداری
کرز. [ک ُ] (اِ) ۞ زمینی را گویند که به جهت سبزی کاشتن و زراعت دیگر هموار کرده و کناره های آن را بلند ساخته باشند. (برهان)(ناظم الاطباء). کرزه. (فرهنگ رشیدی از حاشیه ٔ برهان چ معین). کرد. کرت. رجوع به کرزه ، کرد و کرت شود.
بازی. مخفف برزه. [ب َ زَ] (اِ) (از: برز به معنی زراعت + هَ، پسوند نسبت).
معنی نام کرج
در کتب جغرافیایی جدید و قدیم نام کرج ری و کرج بودلف را در رابطه با نام رودهای مهم و ارجمند کنار آنها ذکر کرده اند. بنا براین نام این کره رودها به معنی رود سودمند و ارجمند و شهرهای کرج نام کنار آنها به معنی جایگاه دارای رود ارجمند بوده اند. واژهٔ اوستایی و سنسکریتی کَرَ (سودمند و ارجمند) گواه آن است:
कर m. kara tribute
نام کرهٔ حیوانی نیز می تواند در اساس به همین معنی باشد.
نام منطقهٔ کرارج اصفهان را در این رابطه می توان به معنی دارای ردیف زمینهای زراعتی سودمند در نظر گرفت.
دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۴۰۱
معنی نام شهرک لمزان استان هرمزگان
نام این شهرک می تواند به معنی محل بزرگ و پُر خانوار بوده باشد: مرکب از لم (بزرگ، زیاد) و زان (جان، گان):
लमक m. lama[ka] gallant
معنی نام بندر خَمیر و کویر
نام بندر خَمیر استان هرمزگان با توجه به تالاب خورخوران معروف آن (در معنی تالاب گود) بر گرفته از واژهٔ خویر (هویر، گود، پایین) به نظر می رسد که با بندر اورگانا (محل پائینی) در عهد هخامنشی همخوانی دارد:
ह्वरति{ह्वृ} verb 1 hvarati[hvR] down
در این رابطه گفتنی است واژهٔ کویر نیز چنانکه بارتولد گفته است، می تواند به معنی محل گود باشد:
حروف «ه» و «خ» و «و» در فارسی به «خ» و «ک» و «م» قابل تبدیل هستند. نظیر هور= خور، خندق= کندگ، وند=مند.
یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۴۰۱
معنی نام خورموج
نام خورموج (خورمو-جا،خرمک حدود العالم) را به درستی با محصول خُرمای آن ربط داده اند ولی ترکیب آن خور-موک (خوردن - خرما) نیست که حدس زده اند، بلکه خرما- اوک (محل دارای محصول خرما) یا خورمو-جا (محل خرما) است:
khorma: date
ओक m. oka house
پنجشنبه، مرداد ۱۳، ۱۴۰۱
اتیمولوژی توبره و کیسه:
توبره ترکیب تو (توی) و بَر (خوراک دادن به اوستایی) است یعنی چیزی که توی آن خوراک داده میشود.
توپره در سنسکریت به معنی کیف کوچک، لفطاً می تواند به معنی محافظ و پنهان کنندهٔ محموله باشد:
तायते{ताय्} verb 1 tAyate[tAy] protect, hide
पूरयति{पॄ} verb pUrayati[pRR] load
भार m. bhAra load
و کیسه به معنی ظرف و جیب است:
कोश m. kosha container
कोश m. kosha pocket
مطابقت گیلزان باستانی با ناحیۀ سلماس
نام گیلزان (با نام اورارتویی آرماریلی/هرماریلی در لشکرکشی سارگون) را در سنسکریت می توان به محل شدت سرما گرفت:
गृह n. gRha (gla) house, place
zaena: cold
و قبلاَ در مورد نامهای کهن سلماس بدین نتیجه رسیده بودم:
نام سلماس به معنی سرزمین سرمای زیاد است چه بیزانسی ها نام این شهر را به دو صورت سیمباسه (زیم بس) و زومبیس (زیم بیش) آورده اند که هر دو به لغت مادی (اوستایی) به معنی جایگاه سرمای فراوان می باشند. از همین ریشه است خود نام شهر سلماس (سارم+ اس یا بس) که به معنی جایگاه سرمای فراوان یا محل سرما (سرما-مَئِثَ) است و جغرافی نویسان قدیم سلماس را شهر سردسیری به شمار آورده اند و در مناطق کردنشین باد سلماس به جای باد سرد است. و می دانیم در زبان پهلوی آذربایجان که تطور یافتهً زبان مادی بوده، حرف "ر" به "ل" قابل تبدیل بوده است. نام قصباتی هم که در آذربایجان صومه نامیده میشوند از همان ریشه زیمه اوستایی یعنی سرما می باشند. از سوی دیگر می توان هیئت قدیمی دیگر سلماس یا بخشی از آن را یعنی دیلمقان را به معنی محل مرکز زمستان (دیل-هیمه-کان) گرفت:
सोल adj. sola cold, महिष adj. mahiSa great (or maetha =place)
हिम m. hima cold
کلمه هیمه به معنی چوب سوزاندنی برای محافظت از سرما (منسوب به سرما)، با واژۀ سنسکریتی هیمَ= سرما مرتبط می نماید. هیزوم (اَآِسمَ اوستایی) می تواند به معنی مادۀ سفت سوختنی است:
अय m. n. aya steel, धूम m. dhUma smoke
چهارشنبه، مرداد ۱۲، ۱۴۰۱
معانی پروانه
ارتباط ریشه و معنی واژه های پروانه (مجوز) و فرمان:
کلمات فارسی پروانه (حکم و مجوز) و فرمان در کلمۀ سنسکریتی پرمانه pramANa (فرمانۀ پارسی باستان) به معانی گواهی و قانون و حکمرانی و آمریت به هم می رسند:
प्रमाण n. pramANa proof
प्रमाण n. pramANa evidence[law]
پروانه به معنی واحد پروانگان در اساس پروندک است یعنی دارای بال.
سهشنبه، مرداد ۱۱، ۱۴۰۱
معنی نام روستای ویر
معبد داشکسن (سنگ بُر) در نزدیکی سلطانیه ترجمهٔ نام کهن ویر، روستای کنار آنجاست. این نشان میدهد که روستای ویر از عهد کهن مسکن سنگ بُرها بوده است:
वीरयति{वीर्} verb caus. virayati[vir] cause to break or spit.
یک سردیس از ایزد میثره در این روستا پیدا شده که مربوط به دورهٔ اشکانی است و به موزه منتقل کرده اند.
ویر که در پهلوی به معنی هوش و حافظه است، در اساس ویپره است:
विप्र adj. vipra wise
معنی لفظی بشاگرد
گفته میشود در فارسنامهٔ ناصری نام بشاگرد استان هرمزگان به معنی شکارگاه آورده شده است. نظر به ساحلی بودن منطقهٔ بشاگرد منظور از شکار در اینجا می تواند به کار بردن تور ماهیگیری (صید ماهی) بوده باشد:
पाश m. pAsha net
कृत् adj. kRt doing
دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۴۰۱
مطابقت ایزد آریامن هندو ایرانیان با نینازو سومریان
مطابقت ایزد آریامن هندو ایرانیان با نینازو سومریان (یعنی سرور شفابخش) که در مراسم تطهیر از او استمداد می شده است.
آریامن، در اوستا ائیریمنَ به معنی یار ،دوستی و آزاده است در گات ها نام نیکی از گروه های اجتماعی است که پیشوایان دینی را در بر می گیرد. در سایر بخش های اوستا ایزد درمان بخش درد ها و پزشک مینوی که چارهٔ درد ها به او سپرده میشود، معرفی می شود.
اشتراک در:
پستها (Atom)