شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۴۰۱
گرایش فکری فردوسی و نام زادگاه بهشتی وی
می توان گفت که فردوسی گرایش به فرقۀ شعوبیه (ضد عمر و عرب) داشته است. مجمعی با هستۀ روشنفکران ایرانی که مقام ایرانی بودن را بر عرب ترجیح می داده اند و بر سلطۀ فرهنگی و سیاسی ایشان علم اعتراض بر افراشته بودند. با این همه فردوسی راه دیگری به غیر از راه پر درد سر و انقلاب فرهنگی-سیاسی المقفع در این مبارزه در پیش گرفت. او با آواز حماسی پر فراز و فروغ شاهنامۀ ایران شکوهمند گذشتۀ خود، ایرانی را در عهد از خود بیگانگی و فراموشی آیین و شعائر نزد اکثریت ایرانیان، به بازگشت به خود دعوت نمود و در این راه از شعوبیون موفق تر بود و کار فرهنگی سترگش کار کارستان شد.
گرایش سیاسی فردوسی به مجمع شیعه گری-شعوبیه از آنجا بود که در میان خلفای راشدین ایرانیان به رهبری هرمزان و سلمان فارسی حلقه ای دور امام علی (و بعدها دور مختار ثقفی) ایجاد کرده بودند. به طوریکه در عمل واقع شده است، امام علی طلب خون هرمزان (متهم به توطئه علیه قتل عمر) از عبیدالله بن عمر کرد و سرانجام هم مقتولش ساخت و این در واقع به واسطۀ وصلت خاندان هرمزان با خاندان امام علی بوده است و هرمزان هنگام خروج از خانه حسین بن علی توسط عبیدالله بن عمر کشته شده بود و این امر در تأیید درستی انتساب نیمه ایرانی بودن اولاد حسین به واسطۀ شهربانو دختر هرمزان فرمانروای خوزستان است. شهربانویی که در هنگام اسارتش در دربار عمر، نام هرمزان را به زبان آورده و با عمل مورد توجه امام علی و خانواده اش قرار گرفته بود:
هرمزان در سال ۶۴۴ میلادی به دلیل گمان عبیدالله بن عمر به قتل پدرش توسط او از پشت سر در کنار خانۀ حسین بن علی کشته میشود. پسر عمر، همچنین با سنگدلی همسر و فرزند خردسال را نیز میکشد علی بن ابی طالب به خاطر این کار فرزند عمر قسم میخورد تا انتقام وی را بگیرد و در نبرد صفین انتقام هرمزان را میگیرد و فرزند عمر را میکشد. و علی خدا را شکر کرد که انتقام خون ناحق ریخته شده هرمزان را گرفت.
کشته شدن هرمزان در کنار خانۀ حسین بن علی و اصرار امام علی بر انتقام هرمزان و اینکه شهربانو در هنگام اسارتش گفته بود «هرمزان روسیاه باد»، نشانگر آن هستند که هرمزان پدر شهربانو بوده است و فردوسی به حلقۀ شیعیان ایرانی دور امام علی، سلمان فارسی و هرمزان گرایش داشته است. این باور او را از زرتشتیگری رسمی دور میکرده است.
بی جهت نیست که سنّی ها، شیعه گری را با ایرانیگری- زرتشتیگری مرتبط می دانند.
به نظر می رسد عنوان سبحان (باهوش، زیرک) که برای پدر شهربانو به کار رفته است لقب هرمزان تیزهوش بوده است. عنوان شیرویه یا منسوب به شیرویۀ پدر شهربانو نیز مربوط به هرمزان (دایی شیرویه) به نظر می رسد. چنانکه مجلسی یاد آور شده است «کشته شدن یزد گرد سوم در زمان عثمان روی داده است و بعید است دختر وی قبل از این تاریخ اسیر شده باشد.» لذا معلوم میشود، هرمزان را که با تاج و خانواده اش به مدینه، پیش عمر اسیر برده بودند، با یزدگرد جایگزین نموده اند.
शोभन adj. sobhana (span) smart
در روزگار فشار و ظلم و ستمی و کشتار و بی سر و سامانی ایرانیان در دورۀ اعراب گرایشهای ایرانی مجبور به نوعی اتحاد و مسالمت با هم در مقابل سلطه عرب بوده اند از اینجا است که نظام المللک از این گرایشهای زرتشتی و مانوی و شعوبی و رافضی (شیعی) و مزدکی می نالد که بر حسب شرایط به جلد یکدیگر می روند و از این روی به عنوان باطنی معرفی شان می نماید. فردوسی نیز که روشنفکر ممتاز عهد خود بود بدین مجامع ضدّ عرب و تا حدودی ضد اسلام رسمی و سنتی گرایش داشت. گرایشی که سرانجام در برآیند آنها شیعۀ صفوی در ایران سر در آورد که شیعه و ایرانیگری را در مقابل سنی گری و عرب بر کشید. ولی دکانداران دینی شیعه صفوی به راه غلو و اغراق و افراط رفتند و به قول معروف از پاپ کاتولیک گشته و از گرایشهای معتدل شیعی و ایرانگرایی پیشین دور شدند.
معنی نام باژ منطقۀ توس:
افتخار ناحیۀ طوس به فردوسی طوسی بزرگ است که به نظر می رسد عنوان فردوسی خود را از روستای زادگاهش خویش، باژ (باغ یا باغ-ژه) در منطقۀ توس گرفته است:
از آنجاییکه عنوان فردوسی را می توان به معنی منسوب به باغ بهشتی گرفت و نام باژ را هم می توان علی القاعده تلخیص یافته باغ-ژه (باغ مطلوب در پهلوی) به شمار آورد. لذا ابوالقاسم فردوسی، عنوان فردوسی را مترادف با باژی برای تخلص خود انتخاب نموده بوده است: در تبدیل باغ-ژه به باژ می توان تصور کرد حرف غِ ساکن در وسط نام مرکب ساقط شده یا علی القاعده به ژِ تبدیل شده و در ژِ بعدی ادغام گشته است. نمونۀ تبدیل غ به ژ در لغت نامۀ دهخدا: استاغیرا=استاژیرا. در غرب خود فردوس (پردیس) را لغتی سنسکریت/ایرانی به معنی جایگاه عالی گرفته اند. مرکب از پرَ بسیار و دیشیه به معنی ناحیه و منطقۀ عالی که در فرهنگ لغات سنسکریت موجود هستند. لابد هیئت دیش سنسکریت ارتباطی هم با واژۀ دشت فارسی دارد. پرَ به معنی برتر در اوستا نیز به کار رفته است. این وجه اشتقاق سنسکریتی و ایرانی اخیر با فردوس در معنی بهترین جای در بهشت، همخوانی اساسی دارد.
بر این اساس خود واژۀ بهشت (بهترین) با فردوس (بهترین جایگاه) مترادف است:
पर adj. para highest
देश्य adj. deshya excellent in its kind
देश m. desha province
از سوی دیگر باغ (باگ پهلوی) و وَئِذَ اوستایی (پاژ، باژ) مترادف با هم در معنی سود و بهره و باغ به هم میرسند.
در تاریخ نگاریی که نظامی عروضی سمرقندی انجام داده است به این موضوع اشاره شده است که: «ابوالقاسم فردوسی از دهقانان توس بود و از دیهی (دهی) که آن دیه (روستا) را پاژ خوانند و از ناحیت (ناحیه) تابران (توس) است؛ آن ده، بزرگ است و از وی هزار مرد بیرون آید. فردوسی در آن دیه (روستا)، شوکتی تمام داشت.»
वाट m. vATa (pAdha, pAzha) garden
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر