دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۴۰۲
مطابقت جرجیس با آدونیس (دوموزی) Same identity has Georges with Adonis (Dumozi)
در این باب هم خدایی معروف باستانی (در اینجا آدونیس/تموز ایزد رستنیها) توسط کاهنان پسین به کسوت پیامبر (به نام جرجیس= کشاورز) در آمده است. مجسمهٔ اِفلون که مورد پرستش مردم سمت آسیای صغیر در عهد جرجیس بوده با آپولون (میثره) همخوانی دارد. نام داذانه کشندهٔ وی به معنی اوستایی فریبکار (دیو) به نظر می رسد. چون کشته شدن و به زندگی بازگشتن جرجیس (در معنی ایزد کشاورزی) همراه با معجراتش شبیه آدونیس (دوموزی، تموز) ایزد نباتات است که همه ساله به دست دیوان کشته میشده و دوباره به زندگی باز می گشته است.
نام داذانه (فریبکار، دیو) و شهر وی موصل با دیوان اوستا و شاهنامه (آشوریان) مرتبط است:
از شهر بوذ-اردشیر (شهر ثروتمند معطر) در سمت موصل خود همان موصل محتملاً متأثر از نام نینوا (بنا به فرهنگ اسامی توراتی شهر رفاه و ثروت و خوشی) منظور بوده است. به هر حال این شهر را بعدا با موصل (مِپسیلا، به اکدی شهر پاک خدا) یکی میدانسته اند ولی یاقوت نام نواردشیر (شهر پاک و ثروتمند نو، نینوای نو) را برای موصل ذکر کرده است.
مسلم به نظر می رسد از شهر دَوان (پاک) پایتخت آشورستان در کتاب پهلوی زند وهومن یسن همین شهر موصل منظور است:
مطابق بند پنج از درِ ششمِ کتاب زند وهومن یسن: "دروج شیذاسپان کرسیاک (کلیسایی) ارومیایی یک صد گونه، یک هزار گونه و ده هزار گونه باشند. درفش سرخ دارند و پیشرفت ایشان بسیار، به این دیه های ایران که من اورمزد بیافریدم بتازند تا کنار اروند رود (دجله) تا دوان پایتخت آشورستان، این دوان با داوری سخت پایتخت آشورستان است که مردم آشور بدانجا باشند و در آنجا نشیمن گزیده اند، کسانی آن را پناهگاه دیوان (آشوریان) گویند.":
از شرح حال جرجیس در منابع اسلامی (از جمله در دایرة المعارف بزرگ اسلامی) مطابقت وی با آدونیس/تموز (که حتی جنبهٔ خدایگانی عیسی مسیح را هم تشکیل میدهد) به وضوح مشهود است. در این منابع چنین آمده است:
«دربارهٔ واژهٔ جرجیس در منابع لغوی عربی مطلبی نیامده و لغتنویسان به همین توضیح اکتفا کردهاند که نام پیامبری بودهاست اما، با توجه به منشأ قصه و نوع ترکیب واژه، به نظر میرسد مُعرَّبِ جورج باشد.
در قرآن نیز ذکری از جرجیس به میان نیامده؛ اما، در تفاسیر و تواریخ، از پیامبران دوره فترت پس از عیسی شمرده شدهاست.
منبع اصلی قصه جرجیس در متون تاریخی و حدیثی مسلمانان، وهْببن مُنَبِّه است. گستردهترین روایت این قصه را از طریق ابن اسحاق نقل کرده است. برطبق روایت طبری، جرجیس از بندگان صالح خداوند و اهل فلسطین بود. وی از جمله کسانی بود که بازماندگان حواریون مسیح را دیده و از آنان اخذ علم کرده و ایمان خود را پنهان داشته بودند. جرجیس شغل بازرگانی داشت و از این طریق به مستمندان کمک میکرد. وی در بذل مال بیدریغ بود، چندانکه گاهی خود تهیدست میشد و سپس به کسب و کار میپرداخت و مال به دست میآورد. در واقع، او برای صدقه دادن کار میکرد وگرنه فقر را بیشتر دوست میداشت. جرجیس، که از فرمانروایی مشرکان بر سرزمین خود احساس ناامنی کرده بود، تصمیم گرفت به نزد داذانه، پادشاه جبار موصل برود. وی برای جلب رضایت داذانه، که مشرکان را در آن سرزمین بر او مسلط نکند، مال فراوان به همراه خود برد تا به او هدیه دهد، اما متوجه شد که داذانه بتپرست است و مردم را به سجده کردن بر بتی به نام اِفّلون وامیدارد؛ ازاینرو، مالی را که با خود برده بود، بین مردم تقسیم کرد و او را به ترک بتپرستی دعوت نمود. داذانه هم متقابلاً جرجیس را به بتپرستی خواند و بین آن دو مجادلهای درگرفت و سرانجام پادشاه، جرجیس را مخیر کرد که یا تن به شکنجه دهد یا در مقابل افّلون (بت) سجده کند. جرجیس سجده نکرد و از اینرو، چندبار شکنجه و سپس به حبس همراه با شکنجه محکوم شد، اما به کمک فرشتهای نجات یافت و نزد داذانه بازگشت و اینبار داذانه او را به شکلی وحشیانه به قتل رساند ولی جرجیس این بار، به امر خدا، زنده شد. بار بعدی داذانه دوباره او را به قتل رساند و جرجیس کشته شد. در این میان، همسر داذانه، با دیدن حالات جرجیس، ایمان آورد و به همین جرم به دستور داذانه به قتل رسید. در مجموع ۳۴٬۰۰۰ تن به جرجیس ایمان آوردند که همگی کشته شدند. جرجیس، پس از کشته شدن همسر داذانه، به درگاه خدا دعا کرد و برای خود رفع بلا و مرگ، و برای داذانه و قومش عذاب و نابودی درخواست کرد. خدا دعای او را اجابت کرد و بدین ترتیب، مرگ چهارم و ابدی نصیب جرجیس گردید. در مراحل حبس و شکنجه جرجیس، معجزات و کرامات چندی روی داد، از جمله زنده شدن گاو مرده، سبز شدن گیاهان خشکیده، زنده شدن مردگان و شفایافتن نابینا. در منابع پس از طبری، قصه جرجیس با تغییراتی در برخی جزئیات حوادث و تعبیرات، و گاهی بهطور خلاصه، نقل شدهاست. مقدسی از جمله کسانی است که این قصه را به اختصار آوردهاست. قصهٔ جرجیس در پارهای از منابع حدیثی شیعه، نظیر قصصالانبیاء قطب راوندی، بحارالانوار مجلسی و النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین جزایری آمدهاست که با نقل طبری و ثعلبی تفاوتهایی دارد. از جمله اینکه در نقل شیعی این روایت، تعبیر «بَعثَاللّه جرجیس الی ملِکٍ بالشام» آمده که نشان میدهد وی را خدا برانگیختهاست. همچنین وقتی پادشاه از او میپرسد: «اهل کجایی؟» او میگوید: «رومیام ولی در فلسطین سکونت دارم» که این نکته در نقل اهل سنّت نیامدهاست. همچنین در نقل شیعی این قصه، جرجیس به چاه انداخته میشود ولی در نقل اهل سنّت، به درون مجسمه توخالی گاوی انداخته میشود. در قصصالانبیاء قطب راوندی، قدیمترین روایت موجودِ شیعی از این داستان، کل حدیث از ابنبابویه نقل شده، اما چون این قصه در هیچیک از کتابهای موجود ابنبابویه وجود ندارد، به نظر میرسد قطب راوندی قصه را از یکی از کتابهای ابنبابویه، که اینک در دسترس نیست، نقل کرده باشد و این کتاب ظاهراً کتابالنبوة ابنبابویه است که خود او در برخی آثارش به آن اشاره کردهاست. احتمالاً مأخذ اصلی قطب راوندی در قصصالانبیاء همین کتابالنبوة ابنبابویه بودهاست. منبع اصلی ابنبابویه هم در نقل مطالبی از این دست، ظاهراً کتابالمبتداء ابانبن عثمان بَجَلی، مورخ معروف شیعی، است که در بسیاری از آثارش از او حدیث نقل کردهاست. در هر حال مجلسی، پس از ذکر قصهٔ جرجیس، یادآور شده که این قصه در منابع تاریخی مفصّلتر آمده اما چون اعتمادی به سند آن نیست از ذکر آن خودداری کردهاست. در احادیث، جرجیس با عنوان «شهید»، و «سیدالشهدا» خوانده شدهاست. پارهای از ویژگیهای جرجیس، از جمله صبر و شکیبایی، تحمل انواع شکنجه و بتشکنی، با ویژگیهای مشابهی در شخصیت های اساطیری دیگر تطبیق داده شدهاست. در برخی از دعاها نیز به نام جرجیس اشاره شدهاست.»
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر